پیشنهاد دیگری که مأمون به امام کرد پذیرش ولایت عهدی بود. او در این کار انگیزه ها و اهدافی از این قبیل داشت:
تبدیل صحنه مبارزات تند انقلابی شیعیان به عرصه فعالیت سیاسی آرام و بی خطر.
تخطئه مدعای تشیع مبنی بر غاصبانه بودن خلافتهای اموی و عباسی
مشروعیت دادن به دستگاه خلافت و عملکردهای آن
کنترل کانون مبارزه و معارضه
زدودن رنگ مردمی از امام و استحاله او در دستگاه خلافت.
تبدیل امام به یک توجیه گر دستگاه خلافت
از آن خود کردن عاطفه و احساسات مردم نسبت به اهل بیت و استفاده از امام به عنوان سپری در برابر خشم عباسیان و عامه مردم
ایجاد یک مسأله جدید در فضای جامعه و مشغول کردن مردم بدان و بازداشتن آنان از بسیاری از اندیشه های دیگر.
اثبات خیر خواه بودن خلیفه
به دست آوردن اعتماد خراسانیان
سلب تقدس و عظمت روحانی شیعه
چنان که مشاهده می شود این تدبیر به قدری پیچیده و عمیق است که یقیناً هیچ کس جز مأمون نمی توانست آن را به خوبی هدایت کند و بدین جهت بود که دوستان و نزدیکان مأمون از ابعاد و جوانب آن بی خبر بودند .... مأمون حتی برای اینکه هیچ گونه ضربه ای بر هدفهای وی از این حرکت پیچیده وارد نیاید، داستانهای جعلی برای علت و انگیزه این اقدام می ساخت و به این و آن می گفت، و حقاً باید گفت که سیاست مأمون از پختگی و عمق بی نظیری برخوردار بود. اما آن سوی دیگر صحنه نبرد، امام علی بن موسی الرضا (ع) میباشد و همین ا است که علی رغم زیرکی شیطنت آمیز مأمون تدبیر پخته و همه جانبه او را به حرکتی بی اثر و بازیچه ای کودکانه بدل می کند.