خانه امام رضا در مدینه
امام رضا، مانند پدران بزرگوار خود از سنت فامیلی خارج نشدند و خانه جداگانه ای در مدینه تهیه نکردند با آنکه موقوفات حضرت از پدران و اجدادشان بسیار بود. ایشان در ۵۲ سال عمری که در مدینه حضور داشتند در منزلی پدری و آباء و اجدادیشان ساکن بودند.
حضرت سید الشهداء غیر از منزل مادری که جنب مسجد النبی داشتند منزلی نیز در بقیع خریدند و آنجا می زیستند و آن خانه مهد تولد حضرت سجاد بود. حضرت امام محمد باقر و حضرت صادق و حضرت موسی بن جعفر و حضرت علی بن موسى الرضا و حضرت جواد در این خانه زیسته اند. امام هادی و امام حسن عسکری از مدینه و از این خانه به سر من رأى (سامراء) مهاجرت کردند. در هر حال بیوت خاندان اهل بیت عترت و طهارت ، بین بقیع و مسجد النبی ﷺ بود.
خانه امام رضا در مرو و سناباد
بعد از این که مأمون به خلافت رسید شهر مرو واقع در خراسان بزرگ را به عنوان مقر خلافت خویش برگزید و در سال ۲۰۰ هجری قمری امام رضا را به آن شهر دعوت نمود. مکانی که مأمون در آن مستقر بود، باغی وسیع و با صفایی بود که دو عمارت داشت و زمانی که امام رضا به مرو آمدند، به دستور مأمون در یکی از این عمارتها اقامت گزیدند. این دو عمارت حدود ۱۰۰ متر با هم فاصله داشتند و از قسمت انتهایی این دو ساختمان به واسطه راهرو و در بی چوبی به هم متصل بود که هرگاه مأمون با امام کاری داشت و بالعکس از آن درب رفت و آمد می کردند.
امام رضا زمانی که در مرو بودند در این مکان زندگی میکردند و هر چند از موقعیت و امکانات حکومتی و خلافت برخوردار بودند اما هیچ گاه آن ساده زیستن و خضوع و خشوع خویش را فراموش نکردند و تنها از این امکانات در جهت پیشبرد هدفشان که ترویج مذهب تشیع و شناساندن خاندان اهل بیت بود، استفاده کردند.
آن طور که از مطالب كتاب عيون اخبار الرضا اقتباس میگردد منزل امام در مرو، در بی داشت که به بیرون باز میشد و مردم از آن درب به خدمت امام رضا الله میرسیدند و از فیوضات و چشمه علم و دانش و معرفت ایشان سیراب می گشتند.
طی چند سال اخیر و به علت پیگیریهای مستمر رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران با مسئولین کشور ترکمنستان در احیاء قدمگاه مبارک حضرت رضا در مرو قدیم و ثبت این منطقه تاریخی در آثار یونسکو اقدامات شایسته ای صورت گرفته که متأسفانه به دلیل کوتاهی مسئولان فرهنگی ترکمنستان تنها دیواره هایی خرابه نشانی از عظمت کاخ مأمون و خانه ساده و محقر حضرت رضا الله باقی نمانده است. (۱) (لازم به یادآوری است که این منطقه تاریخی با این وجود همواره مورد توجه سیل عظیمی از مردم منطقه خصوصا ساکنین نواحی هم جوار بوده به طوری که مردم محل با آداب و رسوم خاص خود و با ارادتی که همواره نسبت به اهل بیت دارند از نقاط دور و نزدیک کشور ترکمنستان به زیارت و بازدید از محل زندگی حضرت رضا و دیگر اماکن تاریخی به جامانده از آن دوران آمده و زیارت این منطقه را همسنگ زیارت آرامگاه حضرت رضا در مشهد می دانند. )
زمانی که مأمون در پی اجرا کردن نقشه شومش در قالب کاروانی به همراه امام رضا له و وزیرش فضل بن سهل سرخسی به سوی بغداد می رفت در روستای با صفای سناباد و ارگ حاکم خراسان (باغ منسوب به حمید بن قحطبه، مدتی را اقامت گزیدند. (۲) (اقامت مأمون در سناباد آن هم برای چندین ماه متوالی به این خاطر بود که میخواست تا رسیدن به بغداد ماجرای قتل وزیرش - فضل بن سهل - موضوعی فراموش شده باشد چرا که برادر فضل - حسن بن سهل - مأمون را عامل اصلی قتل برادرش می دانست. بنابراین مأمون با رسیدن به سناباد بدلیل این که آنجا مکانی کاملاً مصفا و دلنواز بود مدتی را اقامت کرد تا اولاً خستگی راه و اضطراب ماجرای حمام سرخس را از تن دور کند و از همه مهمتر میخواست با رسیدن به بغداد دومین عامل نگرانی اعراب و عباسیان که وجود مبارک امام رضاه بود را از سر راه بردارد)
مأمون در ارگ حکومتی مستقر شد و برای امام خانه ای کوچک که در گوشه ای از باغ وجود داشت در نظر گرفته شد. امام زمانی که در سناباد بودند در آن منزل کوچک زندگی می کردند و همواره به مناجات با خداوند و ارتباط داشتن با مردم مشغول بودند تا این که نقشه مسموم کردن امام عملی شد و امام رضا در سناباد و در ارگ حکومتی که در وسط باغ حمید بود، مسموم و سرانجام در منزل محقر خویش در آن باغ به شهادت رسیدند.
با گذشت زمان باغ منسوب به حمید بن قحطبه از صلابت گذشته خود دور شد و تغییراتی در آن به وجود آمد و آن محل به غسلگاه معروف شد که مردم روستای سناباد و نوغان و... به آنجا می آمدند. بعد از واقعه سال ۵۱۰ هجری قمری و کشتار مردم مشهد توسط سنی ها اجساد مردم در این محوطه به خاک سپرده شدند و از آن پس به قبرستان قتلگاه معروف گردید. با پدید آمدن فرقه بکتاشیه»، بکتاش ها منزل امام رضا الله را به «تکیه» تبدیل کردند و تا مدت ها این تکیه وجود داشت که با طرح های توسعه اطراف حرم، تخریب گردید. (۳)(تاریخ مشهد الرضاعة ، ص ۵۵۱ مطلع الشمس، ج ۲، ص ۲۴۴)