رضا نامه فرهنگ جامع الفبایی امام رضا(ع)  ( صص 287-288 ، صص612-622 ) شماره‌ی 3770

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > دوران مأمون

خلاصه

مأمون عباسی، پس از کشتن برادرش امین در سال ۱۹۸ هجری قمری به خلافت رسید و مقر حکومتی خویش را شهر مرو واقع در خراسان قرار داد. وی را از لحاظ شهامت و بزرگ منشی با توجه به علم و حکمتی که داشت ستاره درخشان بنی عباس می شناختند

متن

خلافت مأمون

مأمون عباسی، پس از کشتن برادرش امین در سال ۱۹۸ هجری قمری به خلافت رسید و مقر حکومتی خویش را شهر مرو واقع در خراسان قرار داد. وی را از لحاظ شهامت و بزرگ منشی با توجه به علم و حکمتی که داشت ستاره درخشان بنی عباس می شناختند. (۴) (الاداب السلطانیه، ص ۲۱۰ تا ص ۲۱۲)

پیروزی مأمون بر برادرش امین در حقیقت غلبه ایرانیان بر ضد اعراب بود. چرا که پس از این  پیروزی فضل بن سهل سرخسی به وزارت مأمون انتخاب شد. با توجه به خدمات ارزنده ای که مردم خراسان به مأمون کردند و موجبات رسیدن وی به خلافت را فراهم نمودند مأمون در خراسان ماند و مرو را پایگاه خلافت خود کرد حضور مأمون در خراسان و در میان ایرانی ها از یکسو و تلاش خراسانیان در رساندن مأمون به قدرت از سوی دیگر زنگ خطری بود برای اعراب که نکند روزی خلافت عرب به پادشاهی عجم منجر شود. مأمون حتی برای خود وزیری ایرانی برگزید. از این رو خراسانی ها به خاطر این که مادر مأمون هم ایرانی بود، به وی علاقه داشتند.

مأمون پس از کشتن برادر همه مشکلات خود را حل شده میدید و حتی می پنداشت که دیگر با مشکل خاصی مواجه نخواهد شد. غافل از این که با کشته شدن امین بر مشکلاتش افزوده شد. سیاست مأمون این گونه بود که حکومتش را بر اساس شرع مقدس اسلام توصیف می کرد. او خود را خدمتگزار به اسلام می دانست و برای مردم نیز چنین وانمود میکرد که دوستدار چیزی است که آنان دوست دارند و متنفر از چیزی است که آنان از آن بیزارند و با دادن این شعارها شوری در دل مردم به ویژه اهالی خراسان ایجاد کرد. بطوری که مردمی که در دوره پدرش از ظلم و ستم به ستوه آمده بودند. مأمون را منجی خود میدانستند و میپنداشتند تسلط اعراب بر ایران خاتمه یافته است (۱)( تاریخ تمدن اسلامی ج ۲ بخش ۴، ص ۴۳۸ تا ص ۴۴۰) ولیکن بر خلاف انتظارشان ادامه بی عدالتی و اندیشه متعصبانه عرب بر عجم ادامه یافت و همین موضوع سبب شد که مردم خیلی زود از مأمون روی گردان شدند و تنها راه نجات و ایجاد جامعه ای متعالی همراه با عدالت اجتماعی را در سایه حکومت فرزندان مولا علی میدیدند و خراسان که اولین پایگاه حکومت عباسیان بود خیلی زود به کانونی برای مخالفان سیاسی و مذهبی عباسیان بدل شد. (۲) (امپراطورية العرب، ص ۶۴۹) 

دلایل زیر از عوامل اصلی رویگردانی خراسانی ها از مأمون بود:

۱- فراموش کردن وعده هایی که مأمون داده بود.

۲- جنگ های خونین امین و مأمون و رفتاری که از مأمون نسبت به برادر و هم چنین پیروانش دیده

۳-ظلم و ستم و جنایات مأمون نسبت به مردم که اوج این ظلم و ستم نهایتاً منجر به شهادت امام شد.( ۳) (زندگی سیاسی هشتمین امام ، بخش شرایط و علل بیعت ۲)

در اثر این مشکلات مأمون که فردی زیرک و مکار بود برای خاموش ساختن این قیام ها و نزدیک شدن دوباره به مردم و تثبیت پایه های لرزان حکومت خود به شخصیت امام رضا که محبوبیت  زیادی در بین علویان داشتند تکیه کرد و ایشان را از مدینه به مرو دعوت نمود تا با طرح واگذاری خلافت و یا ولایتعهدی به شخصیتی مانند امام رضا از شورش علویان بکاهد. (۱) (نجوم الزاهرة، ج ۲، صص ۲۰۱ و ۲۰۲ تاريخ الخلفاء، ص ۳۰۸)

 پیداست که تفویض خلافت و یا ولایتعهدی به امام اله فقط یک تاکتیک حساب شده سیاسی بود و گرنه کسی که برای حکومت برادر خود را به قتل رسانده بود و در زندگی خصوصی از هیچ فسق و فجوری ابا نداشت ناگهان چنین متدین نمیشود که از خلافت و سلطنت بگذرد؛ به طوری که گاهی می گفت انگیزه اش اطاعت از فرمان خدا و طلب خشنودی اوست که با توجه به علم و فضل و تقوی امام رضا می خواهد مصالح امت اسلامی را تأمین کند و زمانی هم میگفت که او نذر کرده در صورت پیروزی بر برادر مخلوعش امین ولیعهدی را به شایسته ترین فرد از خاندان ابیطالب بسپرد. (۲) ( الفصول المهمة، ص ۲۴۱؛ مقاتل الطالبين، ص ۱۵۳۶ اعلام الوری ص ۳۲۰ بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۱۴۳ تا ص ۱۴۵؛ اعیان الشيعه، ج ۴ بخش دوم، ص ۱۱۲)

 288

مأمون عباسی

زندگی و ماهیت مأمون را میتوان در چند مورد زیر خلاصه کرد:

۱- ولادت هفتمین خلیفه از خلفاء بنی عباس عبد الله بن هارون، معروف و ملقب به مأمون است که در پانزدهم ربیع الاول سال ۱۷۰ هجری قمری در شهر یا سریه بغداد متولد شد. مادرش یکی از کنیزان دستگاه هارون الرشید به نام مراجل، از اهالی بادغیس (۱) بود. (۲) (نام روستایی در خراسان بود. برخی آن را در نزدیکی بغداد میدانند. معجم البدان، ج ۵، ص ۴۲۵)

(حياه الحيوان، ج ۱، ص ۷۲ در این کتاب ماجرای تولد مأمون چنین نقل شده است. در یکی از روزهایی که هارون عنوان ولیعهدی پدرش را یدک میکشید با همسرش زبیده مشغول بازی شطرنج بودند مشروط بر این که پاداش فرد برنده هر چیز دلخواه او باشد. بعد از اتمام بازی این هارون بود که برنده شد و از زبیده خواست که پوشش سرش را بردارد و با سری برهنه در مقابل درباریان بدود. این عمل برای زبیده که در آن زمان شیعه شده بود و در برابر هارون نقیه میکرد و ایمانش را مخفی می نمود، بسیار سخت آمد اما چاره ای نداشت پس خواسته همسرش را عملی ساخت زبیده از هارون خواست یک بار دیگر بازی کنند و این بار این زبیده بود که برنده شد. اکنون نوبت او بود که در ازای برنده شدن از هارون چیزی بخواهد؛ بنابراین او از هارون خواست که با مراجل کنیز آشپزخانه که زن قاید و کثیفی بود همبستر شود. هارون حاضر شد مالیاتهای سراسر مصر و عراق را به زبیده ببخشد تا او را از اجرای این حکم منصرف سازد ولی زبیده نپذیرفت. بنابران هارون به اکراه قبول کرد و همبستر شدن با آن زن، سبب باردار شدنش گردید. این بزرگترین انتقامی بود که زبیده از هارون الرشید گرفت و او را در دامان ننگی بزرگ رها کرد. آن شبی که هارون به خلافت رسید، فرزند مراجل به دنیا آمد ولی او به هنگام تولد فرزندش مرد و هارون فرزندش را عبدالله نامید که بعدها به مأمون مشهور و ملقب شد. مأمون که نطفه اش در اثر شرط قمار منعقد شده بود برای رسیدن به خلافت چه جنایاتی را که مرتکب نشد.)

مأمون در دامان جعفر بن یحیی برمکی بزرگ شد و فضل بن سهل برای او مربی گری نمود. زندگی مأمون سراسر کوشش و فعالیت و خالی از تنعم بود درست بر عکس برادرش امین که در آغوش زبیده پرورش یافته بود. مأمون مانند برادرش اصالتی چندان برای خود احساس نمی کرد و نه تنها مطمئن به آینده خویش نبود بلکه این نکته را مسلم میپنداشت که عباسیان به خلافت و حکومت او تن در نخواهند داد. از این رو خود را فاقد هرگونه پایگاهی که بدان تکیه کند میدید و به همین دلیل آستین همت بالا زد و برای آینده اش برنامه ریزی کرد. (۳) (لوح فشرده زندگی سیاسی هشتمین امام .)

۲- ویژگی های شخصیتی مأمون نوجوانی و جوانی خود را صرف پرهیز از عیاشی و فراگیری علم نمود. او اهل دانش و علم بود و سهم فراوانی در حکمت و علم نجوم داشت و فلسفه را بسیار دوست می داشت و پیوسته برای مناظره و مباحثه میان ادیان و مذاهب مختلف مجالس تشکیل میداد؛ بنابراین تمایل داشت به عنوان یک زمامدار عالم در جامعه اسلامی معرفی گردد و مورد توجه قرار گیرد و فیلسوف خلفای عباسی شناخته شود. (۴) (حياه الحيوان، ج ۱ دی ۷۲ الفهرست، ص ۱۷۴ تاريخ الخلفاء، ص ۱۳۰۶ قوات الوفيات، ج ۱، ص ۲۳۹)

 او از نظر دوراندیشی اراده قوی بردباری دانش زیرکی، بزرگی، شجاعت و جوانمردی از همه عباسیان برتر بود. (۵) ( مآثر النافة في معالم الخلاقة، ج ۱، ص ۲۱۳ تاريخ الخلفاء، ص ۳۰۶ فوات الوفيات، ج ۱، ص ۲۳۹ العصر العباسي الثاني، ص ١٠  )او در عین حال که در مجالس عیش و نوش شرکت می جست به کتاب و فلسفه و بحث و جدل و مناظره علمی و مباحث فقهی و.... علاقه شدید داشت! (۶) (مآثر الناقة في معالم الخلافه، ج ۱، ص ۲۱۳ قلقشندی در این کتاب می نویسد مردم سه چیز را بر مأمون عیب می گرفتند. اول قائل بودن او به خلق قرآن دوم تشیع او سوم او فلسفه را در مردم رواج داد. )

613

گاهی مانند یک دیندار دلسوز مردم را به علت کوتاهی در نماز و فرو رفتن در لذات و پیروی از شهوات نکوهش میکرد و آنان را از عذاب الهی میترساند و زمانی خودش در بزم خوشگذرانی و مجالس عیش و نوش شرکت مینمود او روزی ادعای تشیع میکرد و وجودش را لبریز از دوستی و عشق به علی نشان می داد و در فاصله ای اندک نقاب از چهره بر می گرفت و تا آن جا پیش می رفت که حاضر نبود در مجلس او حتی از عنصر تبهکار و جلادی هم چون حجاج بن یوسف، خرده بگیرند. بنابراین از این رفتارها چنین استنباط میگردد که مأمون ماهیتی دو رویه و نفاق داشت.

او از اشتباه های امین نیز پند آموخت به عنوان مثال فضل بن سهل با مشاهده امین که خود را به لهو و لعب سرگرم ساخته بود به مأمون میگفت که تو پارسایی و دینداری و رفتار نیکو از خود بروز بده و مأمون نیز همین گونه میکرد هر بار که امین حرکت سستی را آغاز میکرد، مأمون آن حرکت را با جدیت در پیش می گرفت. (۱) (الاداب السلطانيه، ص ۲۱۲)

به هر حال، مأمون در علوم و فنون مختلف تبخر یافت و بر همگنان خویش و حتی بر تمام عباسیان برتری یافت به نحوی که گفته شد که در میان عباسیان کسی دانشمندتر از مأمون نبود. (۲)( حیاۀ الحیوان،ج۱،ص ۷۲)

ابن ندیم درباره اش چنین گفته: «آگاه تر از همه خلفا نسبت به فقه و کلام بود.» (۳)( الفهرست ابن ندیم،ص۱۷۴)

محمد فريد و جدی نیز گفته بعد از خلفای راشدین کسی با کفایت تر از مأمون نیامد.» (۴)( دايرة المعارف الاسلامیه، ج ۱، ص ۶۲۰)

نقل شده که روزی حضرت علی درباره بنی عباس سخن میگفتند؛ سخن به این جا رسید که فرمودند: هفتمی از همه شان دانشمندتر خواهد بود. (۵) (مناقب آل ابی طالب، ج ۲، ص ۲۷۶؛ سفینه البحار، ج ۲، ص ۳۳۲)

هارون الرشيد خود نیز به برتری مأمون بر برادرش امین شهادت داده و گفته بود: «تصمیم گرفته ام ولا یتعهدی را تصحیح کنم و به دست کسی بسپارم که بیشتر رفتارش را می پسندم و خط مشی را می ستایم به حسن سیاستش اطمینان دارم از ضعف و سستی اش آسوده خاطرم و او کسی جز عبدالله نمی باشد. اما بنی عباس به پیروی از هوای نفس خویش محمد را می طلبند چه در او یک پارچه متابعت از خواهشهای نفسانی است دستش به اسراف باز است زنان و کنیزان در رأی او شریک و مؤثر واقع می شوند در حالی که عبدالله شیوه پسندیده و رأیی اصیل داشته، برای چنین امری بزرگ قابل اطمینان است. اگر به عبدالله روی برم بنی عباس را به خشم خواهم آورد؛ و اگر این مقام را تنها به دست محمد بسپارم از تباهی که بر سر ملت خواهد آورد، ایمن نیستم.» (۶)  (مروج الذهب، ج ۳، صص ۳۵۲ و ۳۵۳  )

614

 ۲- ولیعهد دوم هر چند مأمون از امین بزرگتر بود اما امین دارای دار و دسته بسیار نیرومند و یاران بسیار قابل اعتمادی بود که در راه تحکیم قدرتش کار میکردند که میتوان به زبیده و برادرانش فضل بن يحيی برمکی و اکثر برامکه و هم چنین عربها اشاره کرد اینان شخصیتهای با نفوذی بودند که رشید را تحت نفوذ قرار میدادند و نقشی بزرگ در تعیین سیاست دولت داشتند و طبیعی بود که هارون الرشید در برابر نیروی آنان اظهار ضعف کند. بنابراین اطاعت از آنها هارون را مجبور ساخت که مقام ولایتعهدی را به فرزند کوچک تر خود یعنی امین بسپارد و فرزند بزرگتر خود مأمون را رها کرده و فقط او را ولیعهد دوم پس از امین اعلام دارد و حکومت خراسان را به او واگذارد. (۱)  (تاریخ طبری، ج ۱۰، ص ۶۱۱ النجوم الزاهره، ج ۲، ص ۷۶ کامل، ج ۵، ص ۸۸)

خلافت مأمون در سال ۱۹۸ هجری قمری با کشتن برادرش امین به خلافت رسید. (۲)( فوات الوفيات،ج۲،ص  ۲۶۹) با روی کار آمدن مأمون، اوضاع حکومت عباسیان وضع آشفته ای داشت شهادت امامان و ظلم و ستمی که حکومت عباسی بر مردم به خصوص علویان و شیعیان اعمال میکردند موجبات نارضایتی علویان و شیعیان را فراهم کرده بود. در این میان وقوع جنبشها و قیامهای متعدد علیه حکومت عباسی، اوضاع را از بیش از پیش آشفته کرده بود. مأمون که خلیفه ای باهوش و با درایت بود (۳)، برای ابقا و ثبات حکومتش اقداماتی در برنامه خویش گنجاند  (تاريخ الخلفاء، ص ۳۰۶، فوات الوفيات، ج ۱، ص ۲۳۹)

(الف) فرو نشاندن شورشهای علویان

ب گرفتن اعتراف از علویان مبنی بر آن که حکومت عباسیان قانونی است.

(ج) از بین بردن محبت و ستایش و احترامی که علویان از سوی مردم برخوردار بودند و پیوسته روز افزون بود. او میبایست این احساس عمیق را از نهاد مردم برکند و علویان را به طرقی که شبهه و شک زیادی بر نیانگیزد در نظرشان بی آبرو گرداند تا دیگر نتوانند دست به کوچک ترین حرکتی بزنند و از سوی مردم حمایت شوند.

د) کسب اعتماد و مهر اعراب

ه استمرار تأیید قانون از سوی اهالی خراسان و تمام ایرانیان

و راضی نگه داشتن عباسیان و هواخواهانش که با علویان دشمنی داشتند.

ز) تقویت حس اطمینان مردم نسبت به شخص مأمون چه او بر اثر کشتن برادر، شهرت و حس (ح) ایجاد مصونیت برای خویشتن در برابر خطری که او را از سوی شخصیتی گران قدر، تهدید می کرد و می ترسید که روزی برخورد مسلحانه با وی پیدا کند. آری مأمون از شخصیت با نفوذ حضرت

215

امام رضا بسیار بیم داشت و میخواست خود را برای همیشه از این خطر در امان نگاه دارد. (۱)( به نقل از لوح فشرده کتاب زندگی سیاسی هشتمین امام .)مأمون روش حکومتی خلفای قبل از خود را در آرام کردن علویان اشتباه می دانست، با برنامه ای هدفمند برای سرکوب کردن علویان و بقای حکومت و خلافت خویش طرح دوستی با علویان را برگزید و خود را دوستدار و محب آنها معرفی نمود. (۲)( النجوم الزاهره، ج ۲، صص ۲۰۱ و ۲۰۲ تاريخ الخلفاء، ص ۳۰۸) او تصمیم گرفت با طرح شعار الرضامن آل محمد ، امام رضا را که هم منتخب شیعیان و علویان بود و هم از خاندان پیغمبر ﷺ محسوب می شد، به ولیعهدی خویش منصوب کند و او را «الرضا» معرفی نماید. (۳) (حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص ۴۸۳)  بنابراین امام رضا را به عنوان بزرگ علویان با هدف کنترل نزدیک و بهتر ایشان از مدینه به مرو دعوت نمود و برای این که خود را نزد علویان محبوب و دوستدار نشان دهد و هم چنین به خیال خام خویش از درون موقعیت و جایگاه امام رضا را نزد شیعیان متزلزل نماید ایشان را ولیعهد خویش اعلام نمود و بدین وسیله تمام شورشهای علیه عباسیان را برای مدتی خاموش ساخت. (۴)(  تاریخ طبری، ج۶،ص۶۸ ۱)

مأمون وقتی به خلافت رسید افراد نزدیک و وزرای خویش را از افراد غیر عرب انتخاب نمود و اعراب را بر کارهای کوچک و پیش پا افتاده گماشت. او با انتخاب فضل بن سهل سرخی به وزیری و قائم مقامی لشکرش و هم چنین انتخاب امام رضا به عنوان ولا يتعهد خویش، موجبات نارضایتی عباسیان مقیم بغداد را فراهم نمود به طوری که آنها عملاً مأمون را خائن به دودمان عباسی دانستند. بنابراین او در جلب اطمینان اعراب نیز با شکست روبه رو گردید.

ژنرال جلوب درباره مأمون چنین می نگارد در نخستین خطبه ای که ایراد کرد، به مردم وعده داد که حکومتش بر اساس شرع و خودش نیز فقط در خدمت خدا خواهد بود. این گونه وعده های پارسا منشانه شوری در دل مردم برانگیخت و خود یکی از عوامل پیروزیش به شمار آمد. اما به جای پاییدن این وعده ها بر مردم فاجعه ها فرود آمد، چه خلیفه قولهای خویش را به فراموشی سپرده بود. (۵) ( امپراطوريه العرب، ص ۵۷۰)

 

۴- روش حکومتی

به گفته بسیاری از مورخان مأمون انسانی زیرک و با هوش بود و از فرصت ها به خوبی به نفع خویش استفاده می نمود. آنگاه که امین در فکر عیاشی و هرزگی بود او به فکر تحکیم خلافتش در آینده روز و شب نمی شناخت. (۶) (مآثر النافة في معالم الخلاقه، ج ۱، ص ۱۲۱۳ تاریخ الخلفاء، ص ۳۰۶)

و سرانجام زمانی به خلافت رسید که این بار صدای شورش مردم از بیداد و جفای بنی عباس بلند شده بود. مأمون برای نجات خود و برای نگه داشتن خلافت در دست خویش و فرزندان

616

 پدرش شیوه ای تازه و شگفت که تا آن زمان ناشناخته و نامانوس بود در پیش گرفت. او با توجه به اوضاع اجتماعی و مشکلات پیش آمده و شورشها و قیامهای مردم سیاستی دو پهلو را در پیش گرفت؛ که بر این اساس از سویی با احترام گذاشتن به خلفا و صحابه در به دست آوردن اعتماد اهل سنت کوشید؛ و از سویی با بیزاری جستن از معاویه و اعمال او از پشتیبانی ناراضیان شوریده بر حکومت اموی بهره گرفت همین امر را در مورد شیعیان نیز بکار برد و با ابراز محبت به علویان و شیعیان از سویی و از دیگر سو با فراخواندن امام رضا به مرو برای به دست آوردن اعتماد و طرفداری شیعیان که در آن دوران از پایگاه و نفوذ خوبی برخوردار بودند بهره جست. او بدین ترتیب نبرد سیاسی پنهانی را علیه شیعیان آغاز کرد و خواست آنچه را پدرش با زندانی کردن امام کاظم له در زندان های بغداد به دست نیاورده بود از طریق محبوس کردن فرزند او در قصرهای پرشکوه حکومت به چنگ آورد. مأمون با هوشی سرشار و تدبیری قوی و فهم و درایتی بی سابقه، قدم در میدانی نهاد که اگر پیروز می شد و یا اگر میتوانست آن چنان که برنامه ریزی کرده بود کار را به انجام برساند، یقیناً به هدفی دست می یافت که از سال چهل هجری، یعنی از شهادت علی بن ابی طالب هیچ یک از خلفای اموی و عباسی با وجود تلاش خود نتوانسته بودند به آن دست یابند یعنی می توانست درخت تشیع را ریشه کن کند و جریان معارضی را که همواره هم چون خاری در چشم سردمداران خلافت های طاغوتی فرو رفته بود بکلی نابود سازد؛ اما هر چند مأمون با به ولایتعهدی در آوردن امام رضا اندکی به اهداف عمده خود نزدیک شد و توانست علویان را خلع سلاح کند و رقبای عباسی را از صحنه خارج نماید ولیکن این موفقیتهای گذرا و امتیازهای کوتاه مدت با شکستهای اساسی روبرو گردید. (۱) (برگرفته از کتاب سیری در سیره ائمه ، از ص ۱۹۴ تا ۲۴۳)

۵- خیانت ها

الف) سیاست نفاق مأمون که از ولایتعهدی امام رضاء تظاهر به خشنودی می کرد، امر کرد که همه افراد با آن حضرت بیعت کنند و کسانی را که امتناع می ورزیدند به زندان می افکند. (۲)( سه تن از سرداران مأمون به نامهای عیسی جلودی، علی بن عمران و ابو یونس ابو مونس با ولایتعهدی امام الله مخالفت نمودند که مأمون ایشان را به زندان افکند و عاقبت سر هر سه آنها را از تن جدا نمود عیون اخبار الرضاء ، ج ۲، باب ۴۰، ص ۳۳۸ و ص ۳۶۷) از طرفی دستورداد تا در سراسر کشور اسلامی با عظمت آن روز به نام امام رضا سکه بزنند و خطبه بنامش بخوانند و هم چنین مجالس جشنی ترتیب داده و در آن مجالس شعرا و ادیبان را دعوت می کرد که راجع به وليعهد جدید شعر سروده و به او تبریک گویند و بالاخره در این زمینه پولهای کلانی را از بیت المال خرج کرد، و جوایز وصله های بسیاری به مداحان و تبریک گویان بخشید. (۳)  (عیون اخبار الرضاء ، ج ۲، باب ۴۰، ص ۳۳۸)

 617

اما از طرفی علمای مذاهب مختلف و شخصیتهای علمی آن روز را دعوت می کرد تا با امام رضا بحث و مناظره کنند شاید حتی برای یک بار هم که شده امام شکست بخورد، تا سوژه ای به دست مأمون آید و بتواند شخصیت امام را از نظر علمی مخدوش سازد. (۱) . (كشف الغمة، ج ۳، ص ۱۵۷)

این «سیاست نفاقی» بود که مأمون آن را پیش گرفته بود اما مشهور است که عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. مأمون جلسات مناظره را تشکیل میداد و بزرگان ادیان و مذاهب را دعوت میکرد و امام رضا با بحث های خود و بیان مسائل دقیق علمی و فلسفی در موارد ادیان و عقاید مختلف نه تنها در مناظرات پیروز می گشتند، بلکه شخصیت الهیش روز به روز جلوه بیشتری یافته و مردم به حقانیت ایشان پی میبرند.( ۲) )(بحارالانوار،ج۴۹،ص۱۳۴) مأمون طبق نقشه و برنامه هایی از قبل تعیین شده اقداماتی در راستای بد جلوه دادن سیمای امام رضا انجام می داد که برخی از آنها بدین شرح بودند :

ب) آزمایش مردمی بودن امام مأمون بارها دست به این آزمایش میزد تا ببیند امام از پایگاه مردمی برخوردار است یا نه در ضمن میخواست بداند که چه موقع نفوذ گسترده امام در بین مردم عامل تشکیل دهنده یک خطر جدی برای او به شمار می آید تا در کشتن وی هر چه زودتر اقدام کند. از این رو بود که هر از چندی از امام میخواست با مردم به نماز برود یا از این قبیل آزمایش ها که همه دلیل بر شدت و حشت او از امام می بود.

ج) کتمان فضایل امام یکی از اموری که جز برنامه کار مأمون بود این بود که امام را به تدریج از چشم مردم بیندازد تا به مرور کم کم همه را به این باور بیندازد که امام شایستگی برای مقام حکمرانی را ندارد از این رو میکوشید تا هر چند بتواند فضایل و خصوصیات بارز امام الله را از مردم کتمان کند. مثلاً دیدیم که چون از رجاء بن ابی ضحاک شخصی که امام را به مرو آورده بود مشاهداتش را در طول سفر پرسید و او نیز به شرح فضایل امام پرداخت، مأمون او را به سکوت امر کرد و چنین بهانه آورد که میخواهم فضایل او را مردم از زبان خود من بشنوند!!

د) شایعات دروغ علیه امام افزون بر همه اقدامات گذشته مأمون دست به پخش شایعات دروغ علیه امام رضا نیز زده بود. هدفش در این زمینه آن بود که در ذهن مردم تنفری نسبت به علویان به ویژه امام و دیگر امامان از اهل بیت برانگیزد از باب مثال روزی ابا صلت به امام عرض کرد: ای فرزند رسول خدا نمی دانید که چه چیزها درباره شما میگویند. امام پرسیدند: چه می گویند؟ عرض کرد: می گویند که شما مردم را بردگان خود می دانید. امام ه با لبخند پاسخ دادند: اگر همه مردم

 618

بندگان ما باشند پس بازار فروش آنها برای ما در کجاست؟ (۱)( مسند الامام الرضاء ، ج ۱، ص ۴۵؛ بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۱۷۰) یا مثلاً در جای دیگر می بینیم که هشام بن ابراهیم عباسی، شخصی که از سوی فضل بن سهل مأموریت مراقبت از امام را یافته بود، درباره امام شایع کرده بود که غناء را حلال می شمرد. وقتی از خود امام این موضوع را پرسیدند، امام الله فرمودند: این کافر دروغ میگوید. (۲) (رجال مامقانی، ج ۳، ص ۲۹۱؛ وسائل الشيعه، ج ۱۲، ص ۲۲۷؛ مسند الامام الرضائية ، ج ۲، ص ۴۵۲) خلاصه با این گونه شایعات مأمون می خواست موقعیت امام را در دل های مردم سست گرداند.

ه) تلاش برای محکوم کردن امام در مناظره یکی دیگر از اقدام های مأمون آن بود که دانشمندان و متكلمان معتزله را که اهل بحث و استدلال و موشکافی در امور علمی بودند، گرد امام رضا جمع می کرد و آنان را به بحث و مناظره و امیداشت هدف از ترتیب این گونه مجالس آن بود که امام از پاسخ عاجز بماند و بدین وسیله نادرستی یکی از ادعاهای اساسیش بر مردم روشن گردد. امام مانند سایر امامان داشتن علوم و معارف پیغمبر را که شرط اساسی امامت است، مدعی بودند؛ بنابراین اگر مأمون موفق میشد که کذب این ادعا را ثابت کند با انهدام مذهب شیعه مشکل خود را به کلی حل کرده بود و شاید دیگر نیازی به قتل امام نبود.

و) دادن پیشنهادات عجیب به امام از قبیل رفتن امام ه به بغداد که پناهگاه و مرکز تجمع عباسیان بود و اقدام مأمون را در زمینه ولیعهدی امام رضا تقبیح می کردند. (۳) (مسند الامام رضا ، ج ۱، ص ۴۵ و ص ۱۲۸ و ج ۲، ص ۴۵۲؛ بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۱۷۰ و ص ۲۹۰؛ رجال مامقانی، ج ۳.

ص ۲۹۱؛ وسائل الشيعه، ج ۱۲، ص ۲۲۷)

ز) نشر افکار فاسد و بیگانه ترجمه آثار علمی بیگانگان از زمان حکومت امویان شروع شد و در عصر خلافت عباسیان به ویژه در زمان هارون و مأمون به اوج خود رسید. زمانی که دولت عباسی روی کار آمد، از آنجا که این دولت رو به پارسیان داشت عربها و پارسیان در پایتخت ایشان با هم اختلاط و آمیزش یافتند و خلفا به دانستن علوم یونان و ایران رغبت نشان دادند. منصور فرمان داده بود تا چیزی از کتابهای بیگانه را ترجمه کنند حنین بن اسحاق بعضی از کتابهای سقراط و جالینوس را برای وی به عربی برگرداند. ابن مقفع کلیله را به عربی درآورد و نیز کتاب اقلیدس را ترجمه کرد و جز ابن مقفع بسیاری دیگر از دانشمندان نیز در کار ترجمه متون به زبان فارسی شهرتی یافتند، مانند خاندان نوبختیان و حسن بن سهل و احمد بن يحيى بلاذری مؤلف فتوح البلدان و عمر و بن فرخان از بعضی از شهرهای بزرگ روم کتابهایی به تصرف مأمون افتاد او گفت از کتابهای یونان هر چه بیشتر به دست آمد ترجمه کنند. تشویقی که بر مکیان از مترجمان میکردند و ایشان را عطاهای خوب می دادند، در

619

رواج ترجمه مؤثر بود. خود مأمون هم ترجمه میکرد. او مخصوصاً به ترجمه کتاب های یونانی و ایرانی علاقه داشت و کسانی را به قسطنطنیه فرستاد تا کتابهای کمیاب فلسفه و هندسه و موسیقی و طب را بیاورند. میان مأمون و پادشاه روم نامه هایی رد و بدل شد و از او خواست تا از علوم قدیم که در خزانه روم بود، کتابهایی بفرستد و او پس از امتناع پذیرفت و مأمون گروهی را که حجاج بن مطر و ابن طریق و سلما از آن جمله بودند به روم فرستاد تا از آن کتابها هر چه خواستند برگرفتند و چون نزد مأمون بردند، او دستور داد تا آنها را به عربی برگردانند. (۱)(تاریخ سیاسی اسلام،ج ۲،ص ۲۶۹) حنین بن اسحاق کتب طبی را از یونانی به عربی ترجمه کرد و هم وزنش طلای ناب دریافت نمود. خالد بن یزید که می خواست از راه شیمی طلای مصنوعی به دست آورد طب و شیمی را حنین بن اسحاق بعضی از کتب سقراط و جالینوس را یعقوب ابن اسحاق کندی که در طب فلسفه حساب منطق هندسه و نجوم خبره بود و در تألیفاتش از روش ارسطو پیروی میکرد بسیاری از کتابهای فلسفه را به عربی برگرداند و مشکلات آن را توضیح داد. (۲) (آشنایی با فلسفه اسلامی، صصص ۱۴ و ۱۵ و ۱۶) محمد بن موسی خوارزمی ریاضی دان بزرگ جبر را از حساب جدا کرد. به دنبال «نهضت ترجمه آنچه مایه نگرانی بود این که در بین این مترجمان افرادی متعصب و سرسخت از مذاهب دیگر مانند زردشتی صائبی نسطوری بر همایی و رومیان وجود داشتند و این فرصتی بود برای نشر افکار مسموم خود و القاء آن به جوانان و افراد ساده دل که محتوای این کتب ترجمه شده می توانست شبهاتی به همراه داشته باشد.

امام رضا با آگاهی از این خطر و با حضور فعال در جلسات بحثهای علمی که توسط مأمون برگزار می شد سعی کردند جلو هر گونه انحراف احتمالی را بگیرند که موفق هم بودند. (۳)( سیره پیشوایان،ص۵۰۹)

۶- جنایت ها

الف) بازگشت به روش و مواضع نیاکان به دو دلیل مأمون از مواضع خود دست کشید و روش نیاکان خود را دنبال کرد. مأمون مثل تمام خلفای عباسی مردی عیاش خودسر، خونریز و سفاک بود؛ و اگر او چهره ای آرام از خود نشان میداد تنها به خاطر حفظ خلافتش بود. او امام رضا را به خراسان دعوت کرد و به ظاهر با امام رضا خوش رفتاری مینمود اما در حقیقت به دنبال موقعیتی بود که ایشان را کوچک و خوار نماید و چون در این موقعیت ها خودش را مغموم و شکست خورده میدید کینه امام را بر دل گرفت. مسئله دوم طمع و سیاستهای جاه طلبانه فضل بن سهل و برادرش حسن بن سهل بود. با توجه به این که در بغداد بر علیه مأمون شورش کرده بودند و این شکله را به جای مأمون خلیفه اعلام کرده بودند ولی فضل اوضاع بغداد را آرام گزارش کرده بود. بنابراین مأمون که برای

620

 رسیدن به خلافت خونها ریخته بود تصمیم گرفت همان طور که علم حمایت از علویان را بالا برده بود آن را پایین بیاورد و این خواسته عباسیان مقیم بغداد و اعراب بود. مأمون چاره ای جز بازگشت به مواضع خلفای قبل را نداشت.

 ب) کشتن فضل بن سهل : مأمون ناچار بود تا برای جلب رضایت عباسیان، دست به کشتن وزیر و ولیعهد خویش بزند؛ زیرا که عباسیان دل خوشی از فضل نداشتند و او را مسبب تمام رفتارهای مأمون می دانستند. بنابراین مأمون با نقشه ای هدفمند فضل را در حمام سرخس به قتل رساند. (۱) (تاریخ طبری، ج ۱۱، ص ۱۰۲۷؛ مناقب آل ابی طالب، ج ۳، ص ۴۷۸)

ج) به شهادت رساندن امام رضا : مأمون بر خلاف نقشه قتل فضل بن سهل که رد پایی از خود بر جای گذاشته بود و همه او را متهم به قتل میکردند نقشه شهادت امام رضا را طوری برنامه ریزی کرد که دیگر خطری او را تهدید نکند. او ابتدا امام را با خوراندن انار آلود به سم، بیمار نمود و سپس از این بیماری بهره جست و با خوراندن انگور زهر آگین با دستان خویش امام رضا الله را در راه بازگشت به بغداد و در روستای سناباد به شهادت رساند تا جایگاه خویش را در میان عباسیان حفظ نماید. (۲) (عیون اخبار الرضاء ، ج ۲، باب ۴۰، صص ۳۷۳ و ۳۷۴ و ص ۵۹۵)

 د) بی گناه جلوه دادن خویش مأمون بعد از شهادت امام رضا شیون و فغان براه انداخت و بر سرزنان ریش خویش را میکند و لباس چاک می داد. (۳)( همین امر سبب شده بود که گروهی از مورخین مأمون را تبرئه کنند و شهادت امام ها را به او نسبت ندهند. ) موضوع شهادت امام رضا در سراسر شهر پیچید و عده زیادی از روستاها و مناطق اطراف از قبیل نوغان و سناباد و تابران در محل شهادت امام ه تجمع نمودند و عده ای لب به اعتراض گشودند و مأمون را عامل شهادت امام ه دانستند. چون سر و صدای مردم بلند شده بود که چرا مأمون فرزند رسول خدا را به ناحق شهید کرده است؛ لذا مأمون محمد بن جعفر - عموى على بن موسى الرضا که در آن موقع از مدینه به خراسان آمده بود و نزد مأمون به سر می برد، به همراه عده ای از آل ابو طالب را خبر کرد و با گریه و اظهار اندوه بدن حضرت را به ایشان نشان داد و گفت ببینید که جسم علی بن موسى الرضاء صحیح و سالم است و از جانب ما هیچ آسیبی به حضرت نرسیده است. اکنون به نزد مردم برو و بگو جنازه ابوالحسن را امروز خارج نمی کنند. آنها را متفرق نما و فتنه شان را خاموش کن. محمد بن جعفر به نزد مردم آمد و با آنها گفتگو کرد و آنان را پراکنده ساخت (۴)( عیون اخبار الرضا ، ج ۲، باب ۶۲، ص ۵۹1)

به دستور مأمون یک شبانه روز مراسم تدفین پیکر امام ، به دلیل بر پا نشدن آشوب از طرف مردم به تأخیر افتاد صبح روز بعد مأمون در حالی که گریبان چاک می داد، به اتاقی که حضرت در آنجا بودند داخل شد و دستور داد وسایل غسل و تکفین را آماده کنند.

621

ه) تغییر لباس چون مأمون کسانی که موجبات اعتراض و نارضایتی عباسیان را فراهم کرده بودند را از سر راه برداشته بود با فراغ بال به بغداد وارد شد و در اولین اقدام لباس سبز را از تن درآورد و باری دیگر لباس سیاه که نشان عباسیان بود را بر تن کرد و مقر خلافت خویش را شهر بغداد قرار داد.

و) اجرای نقشه های شوم بر علیه امام جواد از دیگر جنایاتی که مأمون بعد از شهادت امام رضا انجام داد اعمال نقشه های شوم بر علیه امام جواد بود. او امام جواد را هم چون پدر بزرگوارشان برای این که در کنترل بیشتر در آورد از مدینه به بغداد آورد و دختر خویش - ام الفضل - را که در مرو به نامزدی امام در آورده بود به عقد ایشان درآورد و سعی بر آن داشت تا با آوردن امام جواد که نوجوانی بیش نبودند ایشان را به انحراف بکشانند (۱) (تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۴۵۴) که زهی خیال باطل، اگر چه امام کم سن و سال بودند ولی علم و دانش ایشان سرشار بود و شناخت کافی از مأمون و دسیسه های او داشتند. (۲) (دائرة المعارف اسلامی شیعه، ج ۲، ص ۱۹۱۳ دلائل الامام، ص ۲۰۹)

 ز) به شهادت رساندن علویان و خونخواهان امام رضا : مأمون عباسی جز به بقای دولت و حکومتش به چیزی دیگر نمی اندیشید و حاضر بود در این راه زندانها بسازد، هتک حرمت ها کند شکنجه ها بدهد مؤمنین را به زیر ضربات شلاق بیندازد اموال مردم را مصادره کند، علما و دانشمندان را خانه نشین و تحت نظر قرار بدهد تهمت به بیگناهان ببندد و به طور کلی به نام اسلام و جانشینی پیامبر اسلام له اسلام را به نابودی بکشد و بدنام کند.

سرانجام پس از شهادت حضرت رضا مأمون عباسی در همان سال وارد بغداد شد و چون توانسته بود رضایت عباسیان مقیم بغداد را جلب نماید آنجا را مرکز خلافتش قرار داد. او چون در اثر معاشرت با امام رضا علویان و شیعیان را شناخته بود آنان را در همه جا تحت تعقیب قرار داد و پیوسته به قتل می رسانید و لذا مشاهده میشود که معمولا در شهرهای ایران و حتی افغانستان در دامنه کوه ها در وسط جنگل ها و نقاط دور دست آرامگاه امام زادگانی دیده میشود که آنان بعد از شهادت امام رضا و برای خونخواهی خون ایشان به ایران آمدند که یا به دست مأمورین عباسی به شهادت رسیده، و یا غریبانه در آن نقاط دور از وطنشان جان سپرده اند.

۷- مرگ:

خلافت مأمون حدود بیست سال طول کشید. او بعد از شهادت امام رضا ه به بغداد رفت و مدت ۱۵ سال در بغداد خلافت کرد و سرانجام در ۱۷ رجب سال ۲۱۸ هجری قمری در شهر طرطوس از دنیا رفت و در آنجا مدفون گردید. (۳) ( سفينه البحار، ج ۱، ص ۴۴)

622

 

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کتاب معارفی