ولادت حضرت علی بن موسی الرضا (ع) : تاریخ زندگی امام هشتم، حضرت امام رضا عليه وعلى آبائه الاف التحيه و الثناء را در چند بخش می خوانیم.
بخش اول ولادت حضرت: روز جمعه یازدهم ذیقعده سال یکصد و چهل و هشت هجری و به قولی یکصد و پنجاه و سه در مدینه منوره چشم بدنیا گشود. (بنا بگفته شیخ ابو جعفر ابن بابویه پنج سال بعد از فوت ابیعبد الله الله بوده است.
مادرش ام ولد است بنام ام البنین که نجمه و سكن النوبيه و تکتم نیز گفته شده است. و معروف به نجمه است. در روایتی علی بن میثم از پدرش نقل کرد: وقتیکه حمیده مادر موسی بن جعفر ، نجمه را خریداری کرد در خواب رسولخدا و لخداع الله را دید که به او فرمود نجمه را به پسرت موسی هبه کن به تحقیق از او بهترین اهل زمین متولد می شود پس او را به حضرت بخشید همینکه از او بهترین اهل زمین متولد شد او را طاهره نامیدند در طوس خراسان در قریه ایکه گفته میشود سناباد، در آخر صفر از دنیا رفتند. و به قولی در روز جمعه بیست و هفتم ماه رمضان سال دویست و سه هجری. آن حضرت در زمان وفات پنجاه و پنج سال سن داشتند مدت امامت حضرت بعد از پدر بزرگوارشان بیست سال بود و مدتی از امامت حضرت مصادف با خلافت هارون الرشید بود و مدت سه سال و بیست و پنج روز با محمد امین و پس از خلع محمد امین از خلافت عمویش ابراهیم بن المهدی معروف به این شکله، چهارده روز سپس مدت یکسال و هفت ماه با خلافت محمد دوم بعد از او، طاهر بن الحسین و پس از او، مامون مدت بیست سال خلافت کرد و در ایام خلافت او بدست مأمون مسموم و شهید از دنیا رفت.
آنحضرت رضا نامیده میشد به جهت اینکه خدا در آسمان از او راضی بود و برگزیده حضرت حقتعالی بود و برای رسولش و امامان بعد از او در زمین، گفته شده برای اینکه موافق و مخالف از او راضی بودند. ( اعلام الوری ص ۳۰۲ )
مژده زن کتابیه به ولادت حضرت: از هشام بن احمر نقل شده که امام کاظم له به من فرمود: میدانی کسی از اهالی مغرب آمده باشد؟ گفتم: نه، حضرت فرمود: چرا مردی آمده بیا برویم آن حضرت سوار شد و من هم به همراه او سوار شدم تا به آن مرد رسیدیم. مردی بود از اهل مدینه و با خود مملوکاتی داشت. من گفتم: آنها را به ما عرضه کن هفت دخترک آورد همه آنها را امام رد کرد و فرمود: نیازی به آنها نداریم سپس فرمود: باز هم بیاور گفت من یک دخترک دیگر دارم که بیمار است. فرمود: باکی نیست او را بیاور، او امتناع ورزید امام برگشت روز بعد امام مرا به دنبال او فرستاد و فرمود: بگو آخر چه بهائی میخواهی در برابر آن کنیزک؟ هر چه گفت بگو من به همان بها خریدارم. من نزد او رفتم او گفت من نمیخواهم از چنین و چنان در بهای آن کمتر بگیرم. من گفتم قبول دارم از تو باشد پس گفت آن مردیکه دیروز با تو بود چه کسی بود؟ گفتم: مردی بود از بنی هاشم گفت از کدام بنی هاشم؟ گفتم: من بیش از این چیزی ندارم به تو بگویم، گفت: من به تو از بابت این کنیز خبری بدهم. من او را از دورترین نقاط مغرب زمین و آفریقا خریداری کردم و زنی به من برخورد کرد و گفت: این کنیزک چیست که با تو است؟ گفتم آنرا برای خودم خریدم. گفت: سزاوار نیست که این کنیزک همسر چون تویی باشد باید این کنیزک برای بهترین مردم روی زمین باشد و نزد او چیزی نماند جز اینکه از او پسری زاید که در شرق و غرب زمین مانندش نباشد. راوی گفت: من او را نزد امام آوردم کمی نگذشت که حضرت امام رضا از او متولد شد. (اصول کافی ج ۲ ص ۵۳۸)