مهربانی باغلامان
یاسر خادم گفت هر گاه حضرت علی بن موسى الرضا خلوت میکرد تمام غلامان و نوکران خویش را از کوچك و بزرك نزد خود جمع میکرد و با آنان سخن میگفت و حرف میزد و انس میگرفت و آنانرا بخود انس میداد و هر گاه کنار سفره ی غذا می نشست تمام را دستور میداد کنار سفره حاضر شوند از كوچك و بزرك حتی آنانکه تیماری اسبان را میکنند و آنانکه حجام بودند همه را در کنار خویش مینشاند تا با آن حضرت غذا میل کنند یا سر گفت بما دستور داده بود که اگر من بالای سر شما ایستادم و شما مشغول غذا خوردن بودید تا از غذا خوردن فارغ نشوید از جابر نخیزید شیخ کلینی روایت کرده که مردی از اهل بلخ گفت من در آن سفر یکه حضرت رضا عازم خراسان بود افتخار همراهی آنجناب را داشتم و در رکاب آنحضرت بودم روزی غذا خواست سفره انداختند دستور فرمود تمام غلامان و نوکران سیاه وسفید کنار آن سفره گرد آمدند که با حضرت غذا بخورند عرض کردم فدایت شوم از این بیشتر خوب بود برای آنها سفره ی دیگری می انداختند تا جدا میل کنند فرمود ساکت باش همانا پروردگار ما تبارك و تعالی یکی است ، پدر و مادر ما یکی است جز او پاداش همه بکردار آنان میباشد (منتهی الآمال ج۲ ص)
در اینجا نویسنده متذکر میشود که باید با دنیای روز و آنمردمی که داد میزنند باید امتیازات طبقات لغو شود و ناچیز شمرده شود با دنیای کمونیست که داد مساوات میزنند باید گفت نگاهی باین مکتب کنند تا معنای مساوات و یکرنگی را بدانند این پیشوای عظیم الشان شیعه امام هشتم است که خود باغلامان و نوکران حتی میرآخور اسبان کنار يك سفره می نشیند و عملا درس یکرنگی و هم آهنگی بدنیا میدهد اما آنان که در دنیا داد مساوات میزنند در دل بهترین کاخها قرار گرفته و از بهترین نعمت ها برخوردارند هرگز حاضر نیستند با غلامان و نوکران خود در يك شرائط قرار گیرند و با آنان کنار يك سفره بنشینند.
مهربانی از این بیشتر ؟
در کتاب عیون اخبار الرضا است که یا سر خادم میگوید هنگامیکه آن حضرت را مسموم کردند زهر کاملا در اندامش اثر کرد ضعف بر او مسئولی گردید نماز ظهرش را خواند فرمود: یاسر آیا غلامان غذا خورده اند عرض کردم قربانت شوم کسی بخوردن و آشامیدن در این شرایطی که شما قرار گرفته اید رغبت ندارد سپس آن سرچشمه ی لطف و مهربانی با نهایت ناتوانی برای رعایت غلامان و نوکران خود درست نشست و فرمود سفره بگسترانند چون سفره را انداختند تمام خدم و حشم خویش را طلبید و برسر سفره ی احسان خود نشاند و يك يك را دلجوئی کرد و مهربانی با نان نمود و نوازش کرد چون طعام خوردند فرمود برای زنان و فرزندان خود غذا بفرستید چون همه طعام خوردند ضعف بر آنجناب عارض شد و از خود بیخود گردید صدای شیون و غوغا از خانه بلند شد زنان و کنیزان مأمون باسر و پای برهنه وحشت زده بخانه ی آن حضرت دویدند و خروش از مردم بلند شد صدای گریه بفلك رسيد.