مادر پاکدامن آنحضرت
او را نامهای زیادیست باختلاف روایات و تاریخ ، مرحوم مجلسی وشيخ صدوق و سایرین چنین گفته اند که آن بانوی شرافتمندرا نجمه طاهره ، اروی ، سكن ونوبيه ، ام البنين ، خیز ران ، تکتم گویند او دارای حسب و نسب عالی و از بزرگ زادگان است در عجم متولد شده اما پرورش یافته ی عرب است مشهورترین نامهایش تکتم است تکتم از نامهای زنان عرب است و در اشعار عرب این نام زیاد یاد آوری شده مانند این شعر که نام تکتم آنرا زینت داده است
طاف الخيالان فيها جاسقماً خیال تکنی و خیال تکتما
و نيز حاكم ابو علی بنقل از صولی گفته است دلیل بر اینکه نام آن بانوی بزرگوار تکتم است گفته ی شاعر است که حضرت رضار استایش میکند و میگوید :
ورهطاً واجداداً على المعظم انتنا به للعلم والحلم ثامناً اماماً يؤدى حجة الله تكتم (آگاه باشید همانا بهترین مردم از نظر شخصیت خانوادگی فامیل و نیاکان علی بزرگوار هشتمین حجت خدا است که تکتم علم و دانش و برد باری بواسطه او آورده)
این بانوی عالیقدر و گرانمایه که رحم او صدف در گرانبهای امامت است خانمی خردمند و دانا و دیندار و پاکدامن او از بهترین زنان عصر و زمان خویش میباشد او آنقدر مؤدب و با تربیت بود که هیچ گاه در مقابل خاتون خود حمیده که از اشراف و بزرك زادگان عجم بود بواسطه ی احترامش نمی نشست (ج ۴۹ بحار الانوار ص ۵)
چرا بخشید
او را حمیده خریداری کرد روزی حمیده خاتون بفرزندش موسی بن جعفر گفت ای فرزند گرامی تکتم کنیزی است که من از او بهتر ندیده ام او از نظر اخلاق وزیرکی بی مانند است من میدانم هر فرزندی که از او بوجود بیاید پاک و پاکدامن است همین کنیز خردمند وزیرک خود را بتو میبخشم ترا درباره ی او به نیکی و خوبی وصیت میکنم و از تو تمنا دارم که رعایت حرمت او را بنمائی حضرت موسی بن جعفر بنا بفرمان مادر عزیزش کاملا با آن کنیز بخوبی رفتار میفرمود تا اینکه فرزند عزیزش حضرت رضا (ع) متولد شد آنگاه آن خاتون را طاهره نامید حضرت رضا شیر بسیار می آشامید روزی طاهره گفت شیر دهی اگر ممکن باشد برای شیر دادن فرزند عزیزش بیاورند بدو گفتند مگر تراشیر کم است او گفت نمیتوانم دروغ بگویم بخدا سوگند شیر من کم نیست ولی نمازهای نافله و ذکر و تسبیح هائیکه پیش از این داشتم و بانها عادت کرده بودم به سبب شیر دادن فرزندم آنها کم شده برای اینکه کاملا بآنها برسم به معاون و همکاری نیازمندم که ذکرهای خویش را ترك نكنم
چرا حمیده او را بفرزندش بخشید
شبانگاه رسید حمیده در بستر استراحت خوابید که چند ساعتی آسایش کند سپس قیام بنماز و راز نیاز با خدای خویش نماید ناگاه در آن عالم رؤیا و خواب دید که حضرت رسول الله آمد و بوی امر کرد ای حمیده تو باید نجمه را بفرزند عزیز خودموسی به بخشی از او فرزندی بوجود آید که بهترین اهل زمین باشد بفرمان حضرت رسول اکرم حمیده نجمه را بفرزند بزرگوارش موسی بن جعفر بخشید در حالتیکه نجمه باکره بود .
تکتم از کجا آمد؟
هشام گوید که روزی حضرت امام موسی از من پرسید خبرداری کسی از برده فروشان مغرب آمده باشد ؟ عرض کردم به حضرت فرمود شاید آمده باشد بیا تا با هم برویم حضرت سوار شد منهم در رکاب آنجناب سواره حرکت کردم چون بجایگاه برده فروشان رسیدیم ناگاه دیدیم مردی از تاجران مغرب آمده کنیزان و غلامانی زیاد آورده حضرت فرمود کنیزان خود را بیاور تا ببینم ، او نه تن از کنیزان خود را آورد اما حضرت هيچ يك از آنان را نه پسندید امام فرمود کنیزان دیگر خود را بمعرض فروش درآور عرضکرد جز همین نه نفر، کنیز دیگری ندارم حضرت فرمود :
نه چنین است که تو میگوئی کنیز دیگری هم داری و باید بیاوری سوگند بخدا یاد کرد که جز اینان که دیدی من کنیزی ندارم مگر کنیزی که او مریض و رنجور است حضرت فرمود همورا بیاور اما آن مرد از آوردن کنیز بیمار و رنجورش خود داری کرد حضرت برگشت منهم در خدمت آنجناب بودم روز دیگر مرا نزد آنمرد تاجر فرستاد و به من دستور داد که همان کنیز و جاریه مریضه ی دیروز را بهر قیمتی که بگوید خریداری کنم و بخدمت آنسرور ببرم چون با آن برده فروش رو برو شدم و اظهار کردم که خریدار همان کنیز رنجورم او قیمت را بالا برد و قیمت گران گذارد منهم طبق دستور و فرمان امام بهر قیمتی که او گفت حاضر شدم و گفتم بهمین قیمت که تو می گوئی خریدم آنهم گفت منهم فروختم ولی مرا از احوال آنمرد که دیروز با تو بود خبر ده گفتم او مردیست از بنی هاشم گفت : از کدام سلسله ی بنی هاشم گفتم بیش از این نمیدانم گفت ایمرد من این کنیز را از دورترین بلاد (بنابر این گفته و نیز بیان صاحب حيوة الحيوان مادر حضرت رضا (ع) اروپائی است .) مغرب خریدم روزی زنی از اهل کتاب این کنیز را با من دید از من پرسید او را از کجا آورده ای گفتم برای خودم خریده ام تند نگاهی کرد و گفت سزاوار نیست این کنیز در پیش مانند تو کسی باشد او باید در اختیار بهترین اهل زمین قرار گیرد و چون در اختیارش در آید دیری نپاید که پسری از او قدم بعالم هستی گذارد که اهل مشرق و مغرب او را اطاعت کنند پس از اندک زمانی حضرت رضا از او پیدا شد (بحار ج ۴۹ ص ۷)
بفرمان خدا خریداری شد
حضرت موسی بن جعفر هنگامیکه تکتم را خرید بگروهی از یارانش فرمود : بخدا سوگند که من نخریدم این کنیز را مگر بفرمان خدا و وحی خدا از آنحضرت پرسیدند چطور بامر خدا او را خریدید ؟ فرمود : شبی قدم به بستر استراحت و آسایش گذاشتم تا بخوابم و ساعتی چند آسایش کنم ناگاه دیدم جدم و پدرم بنزد من آمدند در حالتیکه پارچه ای از حریر با خود داشتند سپس آن حریر را باز کردند دیدم آن پارچه بصورت پیرهنی است و عکس این کنیز در آن پیرهن بود جد و پدرم بمن فرمودند ایموسی فرزندی برای تو از این کنیز پدید آید که بهترین اهل زمین بعد از تو خواهد بود و مرا دستور دادند که هر گاه آن فرزند دنیا را به نور جمالش روشن کرد و قدم در این عالم نهاد نامش را علی بگذارم سپس فرمودند در آینده نزدیکی خداوند عالم بسبب او عدل ورأفت و مهربانی و رحمت را ظاهر کند خوشا بحال انسانی که او را تصدیق کند و بپذیرد وای بر آنکه او را دشمن دارد و انکار کند .