لقب های حضرت
وفهم و حکم این امت را بهتر زائیده شده، بهتر نورسیده خدای تعالی بواسطه ی آنفر زند حفظ میکند خو نهار او نیز بواسطه ی او اصلاح میکند میان مردم جنگها و دعواها را پراکندگیها را بوسیله او بیکدیگر منضم میکند ، التیام میدهد شکسته ها را ، باو میپوشاند برهنه گان را سیر میکند گرسنه گان را بخاطر او ایمن میکند بيمنا كانرا ، بعشق اوفرو میفرستد باران را ، اطاعت او را کنند بندگان، بهترین مردم باشد در همه حال چه در پیری ، و چه در حال کودکی و جوانی، فامیل او بواسطه وی سعادتمند شوند سخنش حکمت و خاموشیش دانش است الخ ( منتهى الآمال ج ۲ ص ۲۵۶ ط اسلامیه)
نام شریف آن بزرگوار
نام آنحضرت علی است چهارتن از چهارده معصوم نامشان علی بود که این بزرگوار سومین علی است که در خاندان پیغمبر بدین نام مفتخر گردید (این نام از اعلی که نام حقتعالی است مشتق و جدا شده بر علوشان) کنیه اش ابو الحسن میباشد این کنیه را پدر عالیقدرش با و داده آنقدر بوی علاقه داشت و مورد محبت موسی بن جعفر بود که او را بکنیه خویش افتخار داد ولی خواص از یارانش کنیه آنحضرت را ابو علی میدانستند ( بحار الانوار ج ۴۹ ص ۱۰)
لقب های آنحضرت
صابر فاضل ، رضى ، وفى ، قرة عين المؤمنين و مشهورترین آنها رضا میباشد چه نیکو در این باب سروده است شاعر پارسی زبان خراسان که خدایش جزای خیر در دو جهان عنایت فرماید و حضرت رضا او را یاری کند
شاهی که غریب الغربایش خوانند بر خلق معین الضعفایش خوانند چون دشمن و دوست باشد از او راضی در عترت اظهار رضایش خوانند (غمها وشاديها ج ۱ ص ۵۸)
چرا او را رضا گویند؟
بزنطی از حضرت امام محمد تقی پرسید که گروهی از مخالفان را عقیده این است که پدر بزرگوار شما را مأمون عباسی هنگامیکه آنحضرت را بولایت عهدی خود انتخاب کرد ملقب برضا نمود حضرت جواد فرمود : بخدا سوگند که دروغ میگویند بلکه خدا او را رضا نامید زیرا که او پسندیده خدا بود در آسمان ، رسول خدا و ائمه هدی در زمین از او خوشنود بودند و او را برای منصب امامت پسندیدند بزنطی میگوید عرض کردم مگر پدران و نیاکان گذشته ی شما پسندیده ی خدا و ائمه (ع) نبودند ؟
فرمود: چنین بودند عرض کردم پس چرا او را در میان ایشان با این لقب گرامی مخصوص داشتند؟ فرمود برای آنکه مخالفان و دشمنان هم او را پسندیدند و از وی راضی بودند آنچنانکه دوستان و موافقان از راضی و خوشنود بودند .
اتفاق دوست و دشمن برخوشنودی او مخصوص آنحضرت بود و بس باین جهت او را باین اسم مخصوص گردانیدند (بحار ج ۴۹ ص ۴)
سليمان بن حفص نقل میکند که حضرت موسی بن جعفر (ع) خیلی مفید بود که پسرش را رضا خطاب کند و میفرمود : فرزندم رضا ، گفتم بفرزندم رضا . چون او را مخاطب خویش قرار میداد او را ابوالحسن صدا میزد ( بحارج ۴۹ ص ۴)
رضا بحساب جمل هزارويك است شاید اشاره ای بآن باشد که آن بزرگوار مظهر هزارويك اسم الهی است و او آینه ی تمام نمای اسماء الهی است چه نیکو سروده شاعر پارسی زبان ایدل شه طوس در جهان باب هداست
خاک در او ملاذ هر شاه و گداست تعداد رضا هزار يك باشد و او
مجلاى اتم جمله اسماء خداست (منتخب التواريخ ص ۵۲۲)
یکی از لقبهای آن حضرت رؤف است یعنی مهربان چنانچه در زیارت جوادیه میخوانید
السلام على الامام الرؤف الذى هيج احزان يوم الطفوف (درود بر امام مهر با نیکه غم و اندوه عاشورا را بر انگیخت (اشاره بداستان توپ بندی مرقد مطهرش میباشد ))
او بتمام مردم حتی بدشمنانش هم مهربانی میکرد موسی بن سیار گفت که من با حضرت رضا بودم که نزديك دیوارهای طوس رسیدیم تا گاه صدای افغان و شیون شنیدم پی آن صدا رفتم جنازه ای را دیدیم تا چشم ما بآنجنازه افتاد ناگاه سید و مولایم هشتم امام حضرت علی بن موسی الرضا از اسب پیاده شد و نزديك جنازه رفت و او را بلند کرد سپس خود را بآن جنازه چسبانید مانند بره ی نوزاد یکه خود را بمادر می چسباند بعد رو بمن کرد و فرمود: ای موسی بن سیار هر که مشایعت کند جنازه ی دوستی از دوستان ما را از گناهان خود بیرون شود مانند روزی که از مادر متولد شده که هیچ گناهی بر او نیست و چون جنازه را نزديك قبر بزمین گذاشتند نا گاه دیدم سید و مولایم حضرت امام رضا بطرف ميت رفت مردم را یکطرف کرد تا خود را بجنازه رسانید و دست خود را به سینه ی او نهاد و فرمود ای فلای پسر فلان مژده باد ترا به بهشت جاویدان بعد از این ساعت دیگر وحشت و ترسی برای تو نیست من عرضکردم فدایت شوم آیا این شخص را می شناسی در صورتیکه تاکنون بدین سرزمین تشریف فرما نشده اید و اینجا را ندیده اید فرمود: ای موسی بن سیار مگر نمیدانی که اعمال و کردار شیعیان ما پیشوایان دین وائمه ی اطهار در هر صبح و شام بما عرضه داشته میشود پس اگر تقصیری در کردار ایشان مشاهده کنیم از خدای میخواهیم که از او بگذرد و به بخشد و اگر اعمال و کردار شایسته و خوب از او به بینیم از خدا درخواست می کنیم برای او پاداش و جزای نيك (بحار ج ۴۹ ص ۹۸ منتهى الآمال ج ۲ ص ۲۶۳ مناقب ج ۴ )