نگین توس نگاهی به زندگانی امام رضا  ( صص 104-100 ) شماره‌ی 3810

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > تعامل مامون با امام (عليه السلام) > مراسم بيعت برای ولايتعهدی

خلاصه

روایت شده مأموم بالای منبر رفت و گفت ای مردم فرا رسید بیعت با علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام سوگند به خدا اگر من این نامها را برگر و گنگ بخوانم به اذن خدا شفا می یابند.مأمون در آن مجلس نشست و برای حضرت رضا تشک و پشتی بزرگ گذاشتند به طوری که به پشتی و فرش مأمون متصل می شد، امام را با لباس سبز بر آن نشاندند، و عمامه نیز بر سر آن حضرت بود و شمشیری حمایل داشت.در این هنگام مأمون به پسرش عباس فرمان داد که قبل از همه با آن حضرت بیعت کند امام رضا خود را برای بیعت آماده کرد دستش را بالا گرفت به طوری که پشت دست به طرف آن بزرگوار و کف آن به روی مردم بود مأمون به امام عرض کرد: دست خود را برای بیعت بازکن وزیر بگیر حضرت علیه السلام فرمود: «همانا رسول خدا این گونه بیعت میکرد. آنگاه همه حاضران بیعت کردند و دست امام همچنان بالای دستها بود

متن

مجلس بیعت با امام به عنوان ولایتعهدی

مأمون تصمیم گرفت با حضور رجال و شخصیتها و دیگران مجلسی تشکیل دهد و در آن مجلس رسماً با حضرت رضا به عنوان ولایتعهدی بیعت نماید فضل بن سهل که رئیس لشگری و کشوری بود و برادرش حسن بن سهل که او نیز از رجال کشور بود را به حضور طلبید و تصمیم خود را به آنها گفت، حسن بن سهل، این کار را بزرگ شمرد و به مأمون گفت با این کار خلافت از خاندان شما بیرون خواهد رفت. (این دو برادر میانه خوبی با امام رضا (ع) نداشتند چرا که دست پرورده برمکیان بودند و تا میتوانستند برضد آن حضرت اقدام می نمودند. )

مأمون گفت: من با خدا عهد کرده ام که اگر بر برادرم امین پیروز شدم، خلافت را به برترین انسانها از خاندان ابوطالب بسپارم، و من در روی زمین کسی را برتر از حضرت رضا نمی شناسم.

 وقتی که فضل بن سهل و حسن بن سهل، پافشاری و تصمیم قاطع مأمون را دریافتند دیگر از سخن گفتن خودداری نمودند، آنگاه مأمون آن دو را نزد حضرت رضا فرستادند تا او را برای مجلس بیعت آماده سازند.

آنها نزد امام آمدند و در این مورد گفتگو کردند، امام از پذیرفتن آن خودداری میکرد آنها اصرار کردند تا اینکه آن حضرت ناگزیر پذیرفت، آنها نزد مأمون آمده و پذیرش حضرت را گزارش دادند مأمون خوشحال شد و روز پنجشنبه پنجم ماه رمضان سال ۲۰۱ هـ.ق به عنوان روز بیعت اعلام گردید. (به نوشته بعضی این مجلس در روز دهم ماه رمضان سال ۲۰۱ برگزار شد، نخستین کسی که با امام (ع) بیعت کرد عباس پسر مأمون بود بعد از او فضل بن سهل، سپس يحيى بن اكثم مفتی دربار و بعد از او عبد الله بن طاهر فرمانده لشگر، و سپس عموم بزرگان و رجال بنی عباس که حاضر بودند بیعت کردند زندگانی پیشوای هشتم نوشته سید علی محقق، ص ۸۲ و ۸۷) .

روایت شده مأموم بالای منبر رفت و گفت ای مردم فرا رسید بیعت با علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب (ع) سوگند به خدا اگر من این نامها را برگر و گنگ بخوانم به اذن خدا شفا می یابند.» (بحار، ج ۴۹ ص (۱۳۰) )

 شخصيتها، رجال، قضات بزرگان و.... در آن مجلس شرکت کردند، مأمون فرمان داد که حاضران لباس سبز که شعار علویان بود بپوشند و لباس سیاه را که شعار عباسیان بود از تن بیرون آوردند.

مأمون در آن مجلس نشست و برای حضرت رضا تشک و پشتی بزرگ گذاشتند به طوری که به پشتی و فرش مأمون متصل می شد، امام را با لباس سبز بر آن نشاندند، و عمامه نیز بر سر آن حضرت بود و شمشیری حمایل داشت.

در این هنگام مأمون به پسرش عباس فرمان داد که قبل از همه با آن حضرت بیعت کند امام رضا خود را برای بیعت آماده کرد دستش را بالا گرفت به طوری که پشت دست به طرف آن بزرگوار و کف آن به روی مردم بود مأمون به امام عرض کرد: دست خود را برای بیعت بازکن وزیر) بگیر حضرت فرمود: «همانا رسول خدا این گونه بیعت میکرد. آنگاه همه حاضران بیعت کردند و دست امام همچنان بالای دستها بود. (فَرَفَعَ الرِّضَا يَدَهُ، فَتَلَقَّى بِظَهْرِهَا وَجْهَ نَفْسِهِ وَ بِبَطْنِها وُجُوهَهُمْ (ترجمه ارشاد مفيد، ج ۲، ص (۲۵۳) نگارنده با مطالعه این مطلب به یاد دست بلند کردن حضرت امام خمینی (قدس سره) و دست بلند کردن رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای (دام ظله) افتادم که بیانگر یک نوع بیعت مردم با آنها است. )

در این وقت سخنرانان و شاعران با ذکر فضایل حضرت رضا مجلس را گرم کردند و پرچمها را بر بالای سر آن حضرت به اهتزاز در آوردند، مأمون ابو عباد را که ظاهراً خزینه دار بود طلبید، او حاضر شد و یکایک اهل مجلس را صدا میزد و به آنها جایزه می داد.

در پایان، مأمون از حضرت رضا خواست برای مردم خطبه بخواند آن حضرت خطبه بسیار کوتاهی خواند پس از حمد و ثنای الهی فرمود:

إِنَّ لَنَا عَلَيْكُمْ حَقًّا بِرَسُولِ اللَّهِ، وَلَكُمْ عَلَيْنَا حَقًّا بِهِ، فَإِذَا أَنْتُمْ أَدَّيْتُمْ إِلَيْنَا ذُلِكَ، وَجَبَ عَلَيْنَا الْحَقُّ لَكُمْ:

همانا از برای ما بر شما حقی است به واسطه رسول خدا ، و از برای شما بر ما حقی است هرگاه حق ما را به ما دادید، بر ما نیز مراعات حق شما لازم است. (این خطبه کوتاه نیز از ناخشنودی امام رضا (ع) از ولایتعهدی حکایت می کند. )

سپس مأمون فرمان داد سکه های پول را به نام امام رضا مهر زدند و به اسحاق بن موسی برادر) حضرت رضا ) امر کرد تا با دختر عمویش، دختر اسحاق بن امام صادق ازدواج کند، و نیز دستور داد در آن سال اسحاق بن موسی سرپرست امور حاجیان گردد. (و دخترش ام حبیبه را به عقد ازدواج حضرت رضا (ع) در آورد، و دختر دیگر خود ام الفضل را همسر امام جواد (ع) نمود و خودش با وساطت فضل بن سهل با توران دختر حسن بن سهل ازدواج کرد و همه این امور در یک روز واقع شد (بحار، ج ۴۹ ص (۱۳۲) به روایت دیگر مجلس بیعت در روز ۵ رمضان سال ۲۰۱ رخ داد، و مأمون دخترش ام حبیب را در آغاز سال ۲۰۲ یعنی حدود چهار ماه بعد از بیعت به عقد ازدواج امام (ع) درآورد (بحار، ج ۴۹، ص ۲۲۱))

احمد بن محمد بن سعید فرماندار (مدینه در آن سال در مدینه بر فراز منبر رسول خدا خطبه خواند و در آن خطبه اعلام کرد که علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابيطالب الله وليعهد مسلمانان شد و این شعر را نیز خواند

ستَّةُ آبَاءهُمُ ماهُمُ      أَفْضَلُ مَنْ يَشْرِبُ صَوْبَ الْغَمَامِ

اینها پدران امام رضا تا حضرت علی شش تن از پدران حضرت رضا هستند که برترین کسانی که از آب باران نوشیده اند می باشند.» (اقتباس از ترجمه ارشاد مفید، ج ۲، ص ۲۵۲ تا ۲۵۴ - کشف الغمه، ج ۳، ص ۱۰۳ و ۱۰۷ )

شاعران بخصوص دعبل خزاعی و ابونواس، اشعاری سرودند و خواندند و جایزه گرفتند.

 از عجایبی که نشان دهنده پایگاه تنگاتنگ امام رضا در میان مردم است اینکه دعبل خزاعی اشعار مدارس آیات را در محضر امام رضا خواند امام انعام سرشاری به او داد، او چیزی از لباس امام را به عنوان تبرک از آن حضرت تقاضا کرد، امام جامه مبارک خود را به او داد دعبل به قصد وطن خود از خراسان بیرون آمد در مسیر راه به قم رسید مردم قم آن لباس را به هزار دینار هزار سکه طلا از دعبل خریدند، او حاضر به این معامله نشد وقتی که دعبل از قم خارج گردید، مردم قم بیرون آمدند و سر راه او را بستند و آن لباس را با زور از او گرفتند، او به قم بازگشت و با مردم مذاکره کرد، سرانجام مردم قم قطعه ای از آن لباس را به هزار دینار هزار سکه طلا) از او خریداری نمودند. (كشف الغمه، ج ۳، ص ۱۰۵)

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

سخنرانی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی