مشهد الرضا  ( صص 39-26 ) شماره‌ی 3811

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > سفر امام رضا (عليه السلام) از مدينه تا مرو

خلاصه

بدون شک مأمون نیت خالص و الهی نداشته و نمی خواسته حقیقتاً خلافت را به صاحبان اصلی آن یعنی خاندان رسالت برگرداند بر خلاف آنچه در بعضی کتاب ها آمده است بلکه قصد داشته این مسئله را وسیله ای برای رسیدن به مقاصد شوم خویش قرار دهد. اگر مأمون در نیت خود صادق بود، هیچگاه در دعوت از امام رضا علیه السلام و نیز در پیشنهاد ولایت عهدی، ایشان را مجبور و یا تهدید به قتل تهدید نمی کرد.

متن

سفر به خراسان و قبول ولایت عهدی (بخشی از موارد مربوط به فاصله زمانی شروع دوران امامت حضرت رضا (ع) تا هنگام هجرت به خراسان در بخش سیره و روش عملی امام رضا (ع) در زمینه های سیاسی عبادی و.... بررسی می گردد.)

یکی از بحث انگیزترین و پرماجراترین حوادث زندگی حضرت امام رضا (ع)، جریان سفر ایشان از مدینه به خراسان و قبول ولایت عهدی از سوی آن حضرت می باشد. 

بر اساس بعضی منابع تاریخی در ابتدا سخنی از خلافت یا ولایت عهدی در میان نبوده و مأمون تنها از آن حضرت دعوت کرده که به پایتخت کشور اسلامی یعنی مرو بیایند و پس از ورود حضرت رضا (ع) به خراسان، جریان پیشنهاد پذیرش خلافت و سپس ولایت عهدی از سوی مأمون مطرح شده است.

 پس از آنکه امین خلیفه عباسی و برادر مأمون به دست سپاه مأمون کشته و بغداد تسخیر شد سال ۱۹۸ هـ. ق) مأمون به خلافت رسید ولی ارکان حکومتش به دلایل مختلف متزلزل بود و او باید برای رفع مشکلات خود تدبیری می اندیشید.

بدون شک مأمون نیت خالص و الهی نداشته و نمی خواسته حقیقتاً خلافت را به صاحبان اصلی آن یعنی خاندان رسالت برگرداند بر خلاف آنچه در بعضی کتاب ها آمده است بلکه قصد داشته این مسئله را وسیله ای برای رسیدن به مقاصد شوم خویش قرار دهد. اگر مأمون در نیت خود صادق بود، هیچگاه در دعوت از امام رضا (ع) و نیز در پیشنهاد ولایت عهدی، ایشان را مجبور و یا

تهدید به قتل تهدید نمی کرد.

از سوی دیگر حضرت امام رضا (ع) که به قدرت الهی از نیت های درونی مأمون آگاه بود چنانچه وی را در ادعایش صادق میدید، بدون تردید در قبول دعوت سفر و پذیرش ولایت عهدی اظهار کراهت و ناخشنودی نمی کرد و آن شرایط خاص را در ولایت عهدی قرار نمی داد و در جاهای گوناگون مأمون را محکوم نمی نمود.

 در مجموع، سخنان و برخوردهای حضرت رضا (ع) از یک سو و نحوه رفتار و کارهای مأمون از سوی دیگر همه و همه نشان دهنده این است که مأمون از ابتدا نیت پاک و خالصی نداشته و تنها قصد داشته است پایه های حکومت خود را محکم نماید و به مقاصد زشت خود برسد و امام رضا (ع) نیز از آغاز با آگاهی نسبت به مقاصد مأمون به گونه ای رفتار و موضع گیری نموده اند که نه تنها مأمون به خواسته هایش نرسد بلکه در تمامی این ماجراها، در نهایت حقانیت

ص26

اهل بيت ( ) و بطلان حکومت ظالم عباسی به اثبات رسد و زمینه های گسترش هر چه بیشتر فرهنگ و معارف اسلامی فراهم شود.

 برخی از مورخین نوشته اند پس از رسیدن مأمون به خلافت، آنگاه که برادر فضل بن سهل يعنى حسن بن سهل از سوی مأمون به حکمرانی عراق و ایالت های اطراف رسید و از سوی دیگر شورشهایی در حجاز، یمن و... ایجاد شده و بعضی از سادات علوی پرچم مخالفت با خلیفه را برداشتند، خبر به مرو رسید و مأمون با فضل بن سهل ذوالریاستین به مشورت پرداخت و پس از تدبیر و اندیشه بسیار به پیشنهاد فضل رأی هر دو بر آن قرار گرفت که حضرت رضا (ع) را از مدینه فرا خوانند و مأمون او را ولیعهد خود گرداند تا سایر سادات علوی، از مخالفت با خلیفه دست بردارند. (سادات علوی هر روز در گوشه و کنار مملکت اسلامی بر علیه بنی عباس قیام می کردند و مردم را با شعار الرضا من آل محمد (ع) به نهضت و شورش وامی داشتند ناسخ التواریخ، ج ۱۱، صفحه ۲۰۹) از این رو مأمون رجاء بن ابی ضحاک را با تعدادی دیگر به سوی مدینه فرستاد سال ۲۰۰ هـ. ق) و پس از انتقال حضرت رضا (لا) به مرو، در سال ۲۰۱ ه . ق ایشان به عنوان ولیعهد انتخاب شد.(منابع مختلف از جمله شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۲، باب ۳۹ مرحوم مجلسی در جلاء العیون صفحه ۵۳۶، جرجی زیدان تاریخ تمدن اسلام صفحه ۷۹۸)، روضة الصفا و.....)

دلایل پذیرش سفر به خراسان توسط امام رضا (ع)

با توجه به نیات پلید مأمون و مقاصد شوم او در دعوت از امام رضا (ع) این سؤال پیش می آید که چرا ایشان چنین دعوتی را بپذیرفتند و به خراسان تشریف بردند. توجه به نکات ذیل پاسخ را تا حدودی روشن میکند:

۱ - حضرت امام رضا (ع) این سفر را به میل و رغبت خود انتخاب نکردند بلکه از آن ناخشنود بودند و چندین بار دعوت مأمون و فرستادگان او را رد کردند ولی سرانجام هنگامی که با اصرار و تهدید مأمون مواجه شدند، بالاجبار این سفر را پذیرفتند و در عین حال به صورتهای گوناگون در ابتدا و حین سفر

ص27

نارضایتی و مظلومیت خویش را در این ماجرا به همگان اظهار داشتند.

 ۲ - با توجه به تهدید فرستادگان مأمون چنانچه آن حضرت حاضر به سفر نمی شدند پیش بینی میشد که به شهادت برسند و آثار شهادت ایشان در آن شرایط و در مدینه نسبت به نتایجی که از مسافرت به خراسان حاصل میشد بسیار کمتر بود.

3- سفر آن حضرت به خراسان و حوادث و معجزاتی که در مسیر راه مدینه تا مرو از ایشان مشاهده شده پایگاه مردمی و موقعیت آن حضرت و خاندان رسالت را بیش از پیش در کشور اسلامی مطرح کرد و دشمنان و مخالفان را رسوا ساخت در صورتی که ماندن ایشان در مدینه چنین اثری نداشت. 

۴ - امام رضا (ع) با بیانات و موضع گیریهای عملی خود از ابتدای سفر و در طول اقامت در خراسان هم مأمون را از رسیدن به اهداف خود ناکام گذاشتند و هم چهره پلید و واقعی او را برای مردم نمایان کردند.

۵ - سفر حضرت رضا (ع) به خراسان و شیوه زندگی و موضع گیریهای ایشان در آنجا برای گسترش و تحکیم تشیع و دفاع از محرومان و احقاق حق، نقش بسزایی داشت و از جمله عوامل مهم تشیع ایرانیان گردید. آثار فرهنگی، سیاسی و اجتماعی این ماجرا تمامی کشور اسلامی را تحت الشعاع خود قرار می داد. 

۶ - از آنجا که مأمون تظاهر به شیعه بودن داشت حضور و بیانات امام رضا (ع) در جلسات و مناظره های مختلف میتوانسبت به خوبی مذهب تشیع و معارف اصیل اهل بیت (ع) را منتشر سازد و صحت عقاید شیعیان و باطل بودن سایر گروههای منحرف را اثبات نماید.

آری، گرچه مأمون قصد داشت با دعوت از حضرت رضا (ع) به اهداف و مقاصد شوم و پلید خود دست یابد ولی به هر حال این خواست و اراده خدا بود که امام رضا (ع) از مدینه به خراسان هجرت نمایند و مجموعه حوادث و ماجراهای این سفر و اقامت ایشان در خراسان باعث معرفی و گسترش بیشتر اسلام حقیقی گردد. آن گونه که گفته اند:

«عدو سبب خیر شود اگر خدا خواهد»

در مجموع هجرت حضرت رضا (ع) به خراسان و برکات و آثار آن را

ص28

می توان از جهاتی به هجرت پیامبر اکرم (س) از مکه به مدینه تشبیه نمود، چرا که پیامبر اسلام () نیز به خاطر اذیت و آزار مشرکان نسبت به مسلمانان و شرایط سخت مکه دعوت اهالی یثرب را پذیرفتند و بالاجبار از آنجا خارج شدند ولی ثمرات و برکات این هجرت هرگز با آثار ماندن ایشان در مکه قابل مقایسه نبود.

از مدینه تا مرو

هنگامی که مأمون خود شخصاً یا به پیشنهاد وزیرش فضل بن سهل تصمیم به دعوت از امام رضا (ع) به مرو گرفت نامه ها و پیامهای دعوت بسیار برای آن حضرت فرستاد. امام رضا (ع) با مطرح کردن عذرهای بسیار جواب رد می داد. سرانجام دریافت که مأمون دست بردار نیست با اصرار و پافشاری فراوان مأمون آن حضرت ناگزیر به سمت خراسان حرکت کرد. (شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۲ صفحه ۱۴۹ اصول کافی، ج ۲، صفحه ۴۸۸ و صفحه ۴۸۹)

حضرت امام رضا (ع) در اواخر سال ۲۰۰ هـ. ق از مدینه خارج و عازم حج شدند و پس از انجام مراسم حج در ابتدای سال ۲۰۱ هـ. ق از سرزمین حجاز عازم خراسان گردیدند. در تمام این مسیر و حتی قبل از شروع سفر سخنان برخوردها و رفتار آن حضرت نشان دهنده اجبار و اکراه ایشان در این سفر و برملا کننده نقشه های مأمون بود از سوی دیگر آن بزرگوار در این سفر با روش و منش پیامبر گونه خویش و با بیان احادیث ارزشمند از خود و پدران ارجمند خویش، معارف اصیل اسلام ناب را نشر می دادند. توجه به برخی از ماجراهای این سفر، مسائل را بهتر روشن میکند.

خداحافظی مظلومانه و غریبانه از مدینه

مجموع گفتار و رفتار امام رضا (ع) در مدینه نشان دهنده مظلومیت و غربت ایشان و ظلم و ستم مأمون بود:

 ۱ - حضرت رضا ( ع ) ابتدا بارها دعوت مأمون را رد کردند و در نهایت به اجبار راهی سفر شدند و بدین ترتیب در قول و عمل نشان دادند که از این سفر

ص29

ناخشنود هستند و طاغوت زمان ایشان را به اکراه عازم خراسان کرده است. ( عیون، ج ۲، صفحه ۱۴۹ اصول کافی ج ۲ صفحه ۴۸۸ و صفحه ۴۸۹) 

۲ - آن حضرت پیش از سفر بارها با رفتن به مسجد مدینه، با قبر مطهر جدش رسول خدا ( وداع می کردند و با صدای بلند میگریستند. (ناسخ التواريخ، ج ۱۱، صفحه ۲۱۱، به نقل از بحار و عیون و.....)

3- ایشان بارها در مدینه تأکید فرمودند که سفر من بازگشت ندارد و من در غربت از دنیا میروم بدین ترتیب همگان در می یافتند که مأمون حاکم ظالمی است که آن حضرت را به اجبار به خراسان میبرد و ایشان در آنجا به شهادت می رسند. 

شخصی به نام مخول سجستانی میگوید در مدینه طیبه بودم، حضرت رضا ( الا ساعاتی قبل از حرکت به سوی خراسان بارها کنار قبر رسول خدا می رفت و با صدای بلند گریه میکرد و وداع می فرمود و هربار که وداع می نمود دوباره به سمت قبر مطهر باز میگشت و صدا به گریه و ناله بلند میکرد. به محضرش رفتم او را دلداری دادم و به تهنیت و تبریک آن حضرت به خاطر رفتن به دربار (خلیفه زبان گشودم. ایشان فرمودند:

ذَرْنِي (اگر عبارت زرنی باشد بدین گونه معنا میشود مرا زیارت کن .... همچنانکه در منتهی الامال آمده است صفحه ۸۸۹ یا زدنی بیفزا یعنی بیش از این بر من بگو ناسخ التواریخ، ج ۱۱، صفحه ۲۱۱، به نقل از بحار، عیون و.....) فَإِنِّي أَخْرِجُ مِنْ جَوارِ جَدَى فَأَمُوتُ فِي غُرْبَةٍ وَ أَدْفِنُ فِي جَنْبِ هارون * مرا رها کن من از جوار جدم خارج میشوم در غربت جان میدهم و در کنار قبر هارون دفن می گردم. ) (عیون، ج ۲ صفحه ۲۱۷ ناسخ التواريخ، ج ۱۱، صفحه ۲۱۱)

۴ - حضرت رضا (ع) پیش از سفر به خراسان افراد خانواده و بستگان خویش را در مدینه جمع کردند و امر نمودند برای او مجلس عزا تشکیل دهند و به آن ها فرمودند هم اکنون برای من گریه کنید تا صدای گریه شما را بشنوم و من دیگر از این سفر برنمی گردم آنگاه دوازده هزار دینار بین آنان تقسیم نمودند و

ص30

دست فرزند خود ابو جعفر امام جواد ) را گرفتند و به مسجد بردند و کنار قبر رسول خدا ( ا ) امانتهای امامت را به او سپردند و او را از جریان های آینده مطلع کردند و سپس حرکت نمودند. (دلائل الامامة طبری، صفحه ۱۷۶ عیون، ج ۲، صفحه ۳۱۷) 

در یکی از زیارت های آن حضرت میخوانیم: "السَّلَامُ عَلَى مَنْ أَمَرِ أَوْلادَهُ بالنياحَةِ عَلَيْهِ قَبْلَ وُصولِ الْمُوْتِ إِلَيْهِ *سلام بر آن کسی که فرزندان و خاندانش را فرمود تا بر او نوحه و زاری کنند پیش از آنکه مرگ او برسد. * 

5- علاوه بر موارد فوق از جمله وداع آخر و گریه و ناله و... تعیین جانشین برای خود تاکید دیگری بر اکراه آن حضرت و ظلم عباسیان و شهادت و عدم بازگشت ایشان به مدینه بود. از خود آن بزرگوار روایت شده: زمانی که می خواستم از مدینه به سوی خراسان ،روم خانواده خویش را جمع کردم و امر نمودم که بر من گریه کنند تا صدای گریه آنها را بشنوم و بین آنان دوازده هزار دینار تقسیم کردم و گفتم که به سوی آنها باز نمیگردم. سپس دست ابو جعفر (امام جواد عال) را گرفتم و به مسجد پیامبر () بردم و او را به قبر چسباندم و به واسطه رسول خدا ( ا ) ، حفظ او را از خدا خواستم و تمام وکیلان و نمایندگان و خویشان و خدمتکاران خود را به گوش فرا دادن و اطاعت فرمانش امر کردم تا او را مخالفت نکنند و به آنان تفهیم نمودم که او جانشین من است. (منتهى الامال، صفحه ۸۹۰)

وداع جانسوز با خانه خدا

چون حضرت رضا (ع) از مدینه خارج و عازم خراسان شدند، از آنجا که ایام حج بود به قصد زیارت خانه خدا به سوی مکه رهسپار گردیدند. پس از انجام زیارت و مراسم حج فرزندش حضرت جواد (ع) را به مدینه فرستادند و خود به جانب مرو حرکت نمودند. آن حضرت در مکه هم با خانه خدا چنان وداع جانسوزی کردند که همگان دریافتند این سفر یک مسافرت عادی نیست و ایشان دیگر از خراسان باز نمی گردند.

 در آن سالی که حضرت رضا (ع) عازم حج شدند تا از آنجا به خراسان

ص31

بروند با چشمی گریان در کنار کعبه ایستاده بودند و با خانه خدا وداع می کردند و پس از طواف به مقام ابراهیم (ع) رفتند و به نماز ایستادند. 

موفق غلام آن حضرت میگوید حضرت جواد (ع) را کنار حجر اسماعیل دیدم که نشسته و به راز و نیاز مشغول است نشستن او طول کشید، به او عرض کردم فدایت شوم برخیز او در حالی که بسیار غمگین بود فرمود: نمی خواهم برخیزم مگر اینکه خدا بخواهد. نزد حضرت رضا (ع) رفتم و ماجرا را گفتم. ایشان نزد فرزندشان آمدند و فرمودند: ای محبوب دلم برخیز عرض کرد: نمی خواهم از این مکان جدا شوم. امام رضا (ع) فرمودند: چرا برنمی خیزی؟

عرض کرد: چگونه برخیزم و حال آنکه میدانم که خانه کعبه را به گونه ای وداع کردی که دیگر به سوی آن برنخواهی گشت. آنگاه گریان شد. 

امام رضا (ع) بار دیگر فرمودند محبوب دلم برخیز. در این هنگام حضرت جواد (ع) برای اطاعت از امر پدر بزرگوارش برخاست و حرکت کرد. (منتهى الامال، صفحه ۸۹۰ کشف الغمه، ج ۳، صفحه ۲۱۵ و صفحه ۲۱۶)

عبور از بصره

نقل کرده اند که حضرت رضا (ع) پس از مکه از قادسیه در پانزده میلی (هر میل یا مایل برابر چهار هزار ذراع، حدود ۱۶۰۹ متر) کوفه نیز عبور کردند و به بصره رسیدند. شخصی به نام بزنطی می گوید: در قادسیه به استقبال امام (ع) رفتم و سؤالاتی مطرح کردم و پاسخ گرفتم. آنگاه حضرت رضا ( ع ) عازم بصره شدند. (مسند امام رضا، ج ۱، صفحه ۵۵)

حضرت رضا (ع) پس از عبور از قادسیه و نباج وارد بصره شدند.

 روایت شده که شخصی به نام ابن علوان در خواب دید، کسی به او گفت: رسول خدا ( ا ) وارد بصره شده پرسید به کجا وارد شده؟ آن شخص او را به باغی راهنمایی کرد. این علوان میگوید در عالم خواب به آن باغ رفتم دیدم رسول خدا () با جمعی از اصحابش در آنجا نشسته است و چند طبق

ص32

سینی بزرگ از خرمای خوب در کنارشان میباشد آن حضرت با یک کف دست مقداری خرما برداشتند و به من عطا فرمودند. آنها را شمردم. هجده عدد بود. از خواب بیدار شدم وضو گرفتم و مشغول نماز شدم. سپس به سوی همان باغی که در خواب دیده بودم رفتم و آنجا را شناسایی نمودم. 

چند روز بعد شنیدم مردم میگویند حضرت امام رضا (ع) در راه رفتن به خراسان) وارد بصره شده است. پرسیدم در کجا وارد شده؟ گفتند: در فلان باغ به آنجا رفتم دیدم در همان مکانی که در عالم خواب رسول خدا (ﷺ) و اصحابش نشسته بودند حضرت رضا (ع) و همراهان ایشان نشسته اند و طبق هایی از خرما نزد ایشان است آن حضرت هجده دانه خرما به من عطا فرمودند عرض کردم: یابن رسول الله ای) پسر رسول خدا ) بیشتر عطا فرمایید. حضرت رضا (ع) فرمودند: لَوْ زَادَكَ جَدِّى لَزِدْتُكَ" * اگر جدم رسول خدا ( ) بیشتر به تو عطا می فرمود، من نیز بیشتر می دادم. *

چند روز بعد آن حضرت روپوش یا ردایی را از من طلبیدند و طول و عرض آن را تعیین فرمودند عرض کردم چنین چیزی با این مشخصات در نزد من نیست. فرمودند: در فلان (محل) است که همسرت آن را برایت فرستاده است. با این سخن معجزه آسای آن حضرت موضوع را به یاد آوردم، به همان محل رفتم و آن را یافتم. ( مناقب آل ابی طالب، ج ۴، صفحه ۳۴۲ ترجمه اثبات الوصیه، صفحه ۳۹۵، بحار، ج ۴۹)

گذر از اهواز

بعضی نوشته اند که آن حضرت را پس از خروج از بصره، با کشتی به محمره (خرمشهر) وارد و از آنجا روانه اهواز نمودند.

هنگامی که حضرت رضا (ع) با همراهان وارد اهواز گشتند، در آنجا بیمار شدند. طبیب آوردند، آن حضرت نشانه های گیاهی دارویی را برای طبیب شرح دادند. طبیب حیرت زده گفت: در روی زمین هیچ کس را به غیر از تو نمی دانم که اسم آن گیاه را بشناسد. از کجا آن را شناختی و این گیاه در این هنگام از سال موجود نیست. آن حضرت فرمودند پس برای من نیشکر فراهم کنید. طبیب

ص33

گفت: این یکی از آن گیاه اولی کمیاب تر و حاضر کردنش، در این موقع دشوارتر است. اکنون تابستان است و فصل نیشکر نیست. حتی یکی از اهالی نادان با بی ادبی گفت: او عرب بیابانی است که نمیداند نیشکر در تابستان پیدا نمی شود.

 آن حضرت فرمودند جستجو کنید آن را خواهید یافت. آنگاه نشانی هایی را دادند و فرمودند: 

هر دو آن گیاه و نیشکر در همین زمین شما و در همین زمان شما وجود دارند... به طرف شادروان آب بروید و از نهر عبور کنید آنگاه خرمنی بزرگ خواهید یافت و مردی سیاه را میبینید که در خرمن خود جای دارد. به او بگویید

نیشکر و محل روییدن فلان گیاه کجاست.

 یکی از حاضران به نام اسحاق بن محمد چون فرمایش آن حضرت را شنید گفت: به خدا قسم مولای من چیزی را که موجود نباشد طلب نمیکند. بروید و جستجو کنید خواهید یافت.

بعضی از جمله شخصی به نام ابوهاشم جعفری به جستجو پرداختند. ابوهاشم میگوید مردی را با همان مشخصات که آن حضرت فرموده بودند دیدیم و نشانی گرفتیم و آنچه امام (ع) خواسته بودند یافتیم و به اندازه نیاز برداشتیم، چون به سمت خرمن آن مرد بازگشتیم چنین شخصی را دیگر ندیدیم. نزد حضرت رضا ( ع ) مراجعت کردیم آن حضرت حمد و سپاس خدای تعالی را به جای آوردند. (ظاهراً بعضی از کشاورزان مقداری نیشکر به عنوان بذر برای کشت آن در سال آینده نگه داشته بودند و در نهایت این نیشکرها تقدیم آن حضرت گردید.... ناسخ التواريخ، ج ۱۱، صفحه ۲۲۳)

طبیب با دیدن این ماجرا پرسید این شخص کیست؟ ابوهاشم گفت: پسر سید الانبیاء ( ) است گفت: آیا از معجزه ها و نشانه های پیامبری چیزی نزد او هست؟ گفتم آری این گونه امور را از ایشان مشاهده کرده ام ولی آن حضرت پیامبر نیست گفت پس وصی و جانشین پیامبر است؟ گفتم: آری وصی پیامبر است.

پس از این جریان و سؤالهای معنی دار طبیب که بیانگر تعجب طبیب و سایر

ص34

اهالی حاضر نسبت به عظمت مقام حضرت رضا (ع) بود، رجاء بن ابی ضحاک (سرپرست گروهی که آن حضرت را به خراسان میبردند باخبر شد و احساس خطر کرد. بی درنگ به همراهان خود گفت فوری از اهواز خارج شویم، اگر امام رضا (ع) در اینجا بماند بدون شک مردم و شخصیت ها به آن حضرت روی می آورند. از همین رو بلافاصله حرکت کردند و از اهواز خارج شدند. (بحار، ج ۴۹ صفحه ۱۱۶ و صفحه ۱۱۸ ، ناسخ التواريخ، ج ۱۱، صفحه ۲۲۲ و صفحه ۲۲۳ و.....)

قم:

برخی نقل کرده اند که کاروان حضرت امام رضا (ع) در مسیر خود به خراسان از شهر قم نیز عبور کرد. 

مردم قم با شور و شوق فراوان به استقبال آن حضرت آمدند و هر یک خواستار پذیرایی از امام (ع) در منزل خود شدند و کار بالا گرفت. حضرت رضا (ع) با اقتدا به روش جد خویش رسول خدا (ه) فرمودند که شتر من مأمور است یعنی هرجا فرود آید من به آنجا وارد میشوم پس آن شتر آمد تا در جلوی یک خانه بر زمین خوابید صاحب آن خانه شب قبل از آن در خواب دیده بود که حضرت رضا (ع) فردا میهمان او خواهد بود. (منتهى الامال، صفحه ۸۹۰ فرحة العزى، صفحه ۱۰۵) 

این خانه پس از آن مورد توجه مردم قرار گرفت و به مکان مهمی تبدیل شد. هم اکنون این محل به عنوان مدرسه رضویه معروف است.

نیشابور، استقبال بی نظیر

حضرت امام رضا (ع) در مسیر حرکت به سمت مرو، به نیشابور رسیدند. نیشابور از بزرگترین و پرجمعیت ترین شهرها بود و بسیاری از دانشمندان، فقیهان و محدثان و راویان حدیث در آن تمرکز یافته بودند از این رو عده زیادی به استقبال آن حضرت آمدند. (استقبال کنندگان را متجاوز از صد هزار نفر دانسته اند)

ص35

حضرت رضا ( ع ) سوار بر اَسْتَر ( استر - قاطر) شهباء ( آنچه که رنگش سیاه و سفید در هم آمیخته باشد.) در حالی که زیر سایبان کجاوه قرار داشتند با همراهان وارد محمل تجمع مردم بازار نیشابور) شدند. در میان جمعیت بی شمار استقبال کنندگان دو تن از علمای بزرگ اهل سنت که از بزرگان و حافظان حدیث بودند به نامهای ابوزرعه رازی و محمد بن اسلم طوسی همراه جمعی از دانشمندان و طلاب نزدیک آمدند و امام رضا (ع) را به اجداد و پدران پاک و گرامی اش سوگند دادند که چهره نور آرای خود را نشان دهد. آنان عرض کردند به حق پدران پاک و گذشتگان گرامی خود چهره مبارکت را بر ما نمایان کن و حدیثی از پدران خود از جدت روایت کن تا ما همواره تو را به آن حدیث یاد کنیم. 

پس از خواهش آنان حضرت رضا (ع) استر خود را نگاه داشت و گوشه سایبان را به کنار زد خورشید جمالش بر سراسر آن فضا پرتو افکند و چشمان مردم به نور چهره مبارکش روشن شد بعضی از مردم با دیدن روی نورانی آن حضرت از شدت احساسات شدید خود را بر خاک می افکندند. آنان که نزدیک بودند، زین و یراق و کجاوه مرکب آن بزرگوار را میبوسیدند و بعضی به سختی خود را به سمت مرکب حضرت میکشاندند تا از زیر سایبان چهره نازنینش را ببینند.

آنان که شرح جمال رسول خدا () را در روایات خوانده بودند دیدند که فرزند بزرگوارش با چهره زیبا و نورانی در حالی که گیسوان نازنینش همچون گیسوان رسول خدا ( بود، ظاهر گشته است.

گویی بعثتی دوباره شده و پیامبر () بار دیگر ظهور نموده است. غلغله ای در شهر برپا بود و کسی نمیتوانست جلوی احساسات مردم را بگیرد و آنان را آرام کند روز به نیمه رسید و مردم همچنان در هیجان بودند. نوشته اند آنقدر مردم اشک شوق از دیده ها افشاندند که اگر جمع می شد، همچون نهری جاری میگشت.

ص36

درس توحید

سرانجام دانشمندان و بزرگان مردم فریاد زدند که ای مردم آرام و خاموش باشید و فرزند رسول خدا ( ) را به زحمت نیندازید. گوش کنید تا ایشان حدیث گویند و شما فرا گیرید. کم کم مردم آرام شدند و آن حضرت شروع به سخن نمودند. کثرت جمعیت چنان بود که ایشان کلمه به کلمه حدیث می فرمودند و ابوذرعه و محمد بن اسلم کلمات آن حضرت را به گوش مردم می رساندند. نوشته اند: بیست و چهار هزار نفر (بعضی این افراد را ۲۰ هزار نفر ذکر کرده اند اعیان الشیعه، ج ۲، صفحه ۱۸) قلم به دست این حدیث را نوشته اند.

حضرت امام رضا (ع) فرمودند:

حدثنی ابی موسی بن جعفر قال: حدثنی ابی جعفر بن محمد قال: حدثنی ابی محمد بن علی قال: حدثنى ابى على بن الحسين قال: حدثني ابى الحسين بن على قال: حدثنی ابی علی بن ابیطالب قال: قال رسول الله (صلوات الله عليهم اجمعين) يقول الله عز وجل لا اله الا الله حصى، فمن دخله امن من عذابی" (اقتباس از منتهی الامال، صفحه ۸۹۱ و صفحه ۸۹۲ عیون، ج ۲، صفحه ۱۳۴ منتخب التواريخ، صفحه ۵۴۳ مسند امام الرضا (ع)، ج ۱، صفحه ۵۹ و.... ) - [روایت دیگر ]

 كلمه لا اله الا الله حصنى فمن قالها دخل حصنى و من دخل حصنى امن من عذابی ( ناسخ التواريخ، ج ۱۱، صفحه ۲۲۹ و صفحه ۲۳۰) * کلمه لا اله الا الله در استوار من است پس هر که با ایمان و اخلاص کامل آن را بگوید در دژ من داخل شده و هر که در در من داخل شود از عذابم در امان است. *

 در بعضی منابع آمده که عرض کردند: ای فرزند رسول خدا ( ) شهادت با اخلاص به خدا یعنی چه؟ ایشان فرمودند: طاعت خدا و طاعت رسول خدا و ولایت اهل بیت او (). در پایان حدیث نیز آن حضرت فرمودند: صَدَقَ اللهُ سُبْحَانَهُ وَ صَدَقَ جِبْرَئِيلُ وَ صَدَقَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ الْأَئِمَّةَ ( السلام ) خدا و جبرئیل و رسول خدا و ائمه (ع ) راست گفتند. *

ص37

درس ولایت

پس از بیان درس توحید مرکب شریف آن حضرت حرکت کرد. در این هنگام حضرت رضا (ع) دوباره لب به سخن گشودند و فرمودند: بِشَرْطِها وَ شُروطِها و أَنَا مِنْ شُرُوطِها ( امالی شیخ صدوق، مجلس ۴۱ حدیث ۸ این جمله به صورت هم روایت شده بشرْطِها وَ أَنَا مِنْ شُروطها، عيون ج ۲، صفحه ۱۳۵، ينابيع الموده، صفحه ۳۶۴) * این ایمنی از عذاب خدا و ورود به حصار توحید مشروط به شرایطی است و من از شرایط اصلی آن هستم.

 یعنی معنای حقیقی توحید و شرط نجات انسان در پرتو توحید، قبول ولایت و امامت کسانی است که از جانب خدا و رسول خدا () به عنوان امام انتخاب شده اند و توحید بی ولایت توحید نیست.

 باید گفت نیشابور در آخرین سفر امام رضا (ع) در طول حیات، همچون غدیر خم در آخرین حج رسول خدا () بود که در هر دو جا مسئله ولایت و امامت علی () (یک جا علی بن ابیطالب الله و یک جا علی بن موسی الرضا ) بر مسلمانان ابلاغ شد.

درس امامت

حضرت امام رضا (ع) با توجه به مقبولیت خود در میان مردم و اعتماد فراوان آنان به حضرتش میتوانستند به طور کلی بگویند از پدرانم شنیدم که..... ولی آن بزگوار یک یک نام امامان معصوم (ع) را بر زبان مبارک جاری ساختند و بدین ترتیب بر همگان مشخص شد و همه بیش از پیش توجه کردند که امامان بر حق همان فرزندان رسول خدا ( ) هستند که علوم الهی را مستقیم و بدون واسطه از خدا و رسول خدا ) دریافت کرده اند.

 گفته اند به دلیل اینکه همه روایت کنندگان حدیث مذکور امامان و معصومین (السلام) هستند و نیز صدها نفر با قلمدانهای طلا و جواهر نشان آن را نوشتند، به این حدیث سلسلة الذهب سلسله طلایی نام دادند به این حدیث، حدیث تهلیل یعنی بیان لا اله الا الله نیز میگویند

 البته باید اعتراف کرد که سلسله طلایی مناسب همان قلمدان ها می باشد و

ص38

سلسله سند حدیث معصومین (ع) با طلا و امثال آن قابل مقایسه نیستند. گفته اند بعدها یکی از امیران سامانی این حدیث را به دست آورد و دستور داد که آن را به طور کامل با آب طلا بنویسند و وصیت کرد هنگام مرگش آن لوح را در قبرش بگذارند. پس از مرگ او را در خواب دیدند و پرسیدند: خدا با تو چه کرد. او گفت: به خاطر تلفظ لا اله الا الله و تصدیق کردن رسول خدا () و جانشینان او با خلوص نیت و نیز احترام و بزرگداشتی که نسبت به این حدیث نمودم، خدا مرا بخشید. (مسند الامام الرضا ()، ج ۱، صفحه ۵۹ کشف الغمه، ناسخ التواريخ، ج ۱۱، صفحه ۲۲۸ و صفحه ۲۲۹ )

ص39

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی