خلاصه ای از مذاکرات
مأمون در ابتدا شاید برای تظاهر به اخلاص و صدق نیت، مسئله واگذار کردن خلافت را مطرح کرد و چند روز در این مورد با حضرت رضا ( ع ) گفتگو کرد و نامه هایی هم برای ایشان نوشت و رسماً درخواست خود را بیان کرد.
امام رضا (ع) در جلسه ای پاسخ مأمون را چنین فرمودند:
اگر این خلافت از آن تو است و خداوند آن را برای تو قرار داده، بنابراین بر تو روا نیست و حق نداری لباسی را که خداوند بر تو پوشانده از تن درآوری و به دیگری بسپاری و اگر خلافت از آن تو نیست در این صورت هم بر تو روا نیست چیزی را که از آن تو نیست به من واگذار کنی.
مأمون که از جواب بازمانده بود گفت: ای پسر رسول خدا ( ل ) حتماً باید این مقام را بپذیری امام (ع) فرمودند: هرگز این کار را از روی اختیار انجام نمی دهم.
هنگامی که مأمون از قبول خلافت توسط امام رضا (عالی) ناامید شد، گفت: پس ولیعهد من باش تا بعد از من خلافت با تو باشد. امام (ع) این را هم نپذیرفتند و از کشته شدن خود قبل از مأمون خبر دادند پس از گفتگویی چند در این باره آن حضرت خطاب به مأمون فرمودند مقصود تو این است که مردم بگویند على بن موسى الرضا (ع) در دنیا زهد ننمود بلکه دنیا در مورد او زهد ورزید یعنی دنیا او را رها کرد ولی او به طرف آن رفت، آیا نمی بینید که به طمع خلافت ولایت عهدی را پذیرفت؟
مأمون خشمگین شد و گفت تو همواره سخنان ناخوشایند نسبت به من میگویی و خود را از خشم و برخورد قهرآمیز در امان مییابی به خدا سوگند یاد میکنم که اگر ولایت عهدی را نپذیرفتی تو را بر آن مجبور می سازم اگر پذیرفتی که هیچ وگرنه گردنت را می زنم.
مأمون در طی مذاکرات دو ماهه خود با امام رضا (ع) بارها شخصاً يا با فرستادن نمایندگانی امام (ع) را تهدید کرد یک بار در جلسه ای، در حالی که آن حضرت را تهدید میکرد گفت عمر بن خطاب امر خلافت را به شورایی شش نفره واگذار کرد که جدت امیرالمؤمنین (ع) در میان آنان بود. عمر دستور داد که اگر هر یک از آن شش تن مخالفت کند گردنش زده شود و تو به ناچار آنچه را که من اراده کرده ام باید بپذیری و من راهی غیر از این ندارم اگر قبول نکنی، گردنت زده می شود.
امام رضا (ع) فرمودند در این صورت من ولایت عهدی را می پذیرم به شرط اینکه امر و نهی نکنم فتوا ندهم قضاوت نکنم عزل و نصب نکنم و امور و سنتها و روش جاری حکومت را تغییر ندهم.
مأمون هم تمام این شرایط را پذیرفت. ( اقتباس از ناسخ التواریخ، ج ۱۱ صفحه ۲۶۱ ترجمه ،ارشاد، ج ۲ صفحه ۲۵۰ و صفحه ۲۵۱، کافی، ج ۱، صفحه ۴۸۹ و...)
به دستور مأمون همه بزرگان کشوری و لشکری با لباس سبز که نشانه علویان بود، در روز موعود حاضر شدند تا با امام (ع) بیعت نمایند. امام رضا (ع) با لباس سبز عمامه ای بر سر و شمشیری حمایل شده در محل خویش قرار گرفتند. سپس دست مبارکشان را بلند کردند به گونه ای که پشت دست به طرف خود آن بزرگوار و کف دست رو به روی مردم قرار گرفت مأمون گفت: دست خود را برای بیعت باز کن پایین بگیر). ایشان فرمودند: رسول خدا ( ) این گونه بیعت می کردند. سپس همه حاضران با آن حضرت بیعت کردند، در حالی که دست مبارک امام رضا ( ع ) همچنان بر فراز دستان آنها بود، سپس حاضران به نوبت آمدند و هدیه هایی دریافت کردند و شاعران و خطیبان هم به خواندن شعر و سخنرانی پرداختند.
این بیعت به احتمال زیاد در روز پنجم یا ششم ماه رمضان سال ۲۰۱ هـ ق انجام شد و در پایان آن مأمون از امام رضا (ع) خواست برای مردم خطبه بخواند. آن حضرت در خطبه کوتاهی پس از حمد و ثنای خداوند، فرمودند: "إِنَّ لَنَا عَلَيْكُمْ حَقًّا بِرَسُولِ اللَّهِ وَ لَكُمْ عَلَيْنَا حَقًّا بِهِ فَإِذا أَنْتُمْ أَدَّيْتُمْ إِلَيْنَا ذَلِكَ وَجَبَ عَلَيْنَا الْحَقُّ لَكُمْ * همانا از برای ما بر شما به واسطه رسول خدا ) حقی است و از برای شما بر ما به واسطه او حقی هرگاه شما حق ما را بر ما ادا کردید بر ما نیز مراعات حق شما لازم است. *
پس از این خطبه مختصر که هم کوتاه بود و هم محتوای آن نشانه ای از ناخشنودی و اکراه حضرت رضا (ع) نسبت به قبول ولایت عهدی بود، مأمون دستور داد سکه های طلا و نقره به نام مبارک امام رضا (ع) ضرب شود (ساخته شود و در همه سرزمینهای اسلامی انتشار یابد. ( اقتباس از ناسخ التواريخ، ج ۱۱ صفحه ۳۱۲ الی ۳۱۶ ترجمه ،ارشاد، ج ۲، صفحه ۲۴۵ الی ۲۵۳ و.....)
نمونه هایی از این سکه ها هم اکنون در برخی موزه های جهان و نیز در موزه آستان قدس موجود است. بعضی از نوشته های آن ها چنین بود: اللَّهُ رَبُّنَا وَ مُحَمَّدُ نَبِيُّنَا وَالْمَأْمُونُ إِمَامُنَا وَ عَلَى الرِّضا هادِينا و نيز الْمُلْكُ لِلَّهِ وَالدِّينَ الْمَأْمُونَ بِاللَّهِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ خَلِيفَتُهُ الرِّضا أَميرَ الْمُؤْمِنین این سکه ها به سکه های رضوی (ع) یا رضویه معروف است. ( اقتباس از ناسخ التواریخ، ج ۱۱، صفحه ۳۴۹)