نماز عید
پس از انجام بیعت عمومی با حضرت امام رضا (ع) به عنوان ولایت عهدی در اوایل ماه رمضان سال ۲۰۱ هـ. ق) هنگامی که عید فطر همان سال فرا رسید مأمون توسط شخصی برای امام (ع) پیام فرستاد که برای نماز عید آماده شو و آن را اقامه کن و خطبه آن را بخوان
حضرت رضا (ع) در پاسخ پیام دادند میدانی که من ولایت عهدی را به شرطی قبول کردم که در این کارها دخالت نکنم. بنابراین مرا از خواندن نماز عید و خطبه که از جمله شؤون حکومتی است معاف بدار
مأمون دوباره پیغام داد میخواهم با این کار ولایت عهدی تو در نظر مردم تثبیت شود و مردم اطمینان پیدا کنند و فضایل و کمالات تو را بشناسند.
مشهد الرضا (ع )
آن حضرت بازهم قبول نفرمودند. چندین بار رفت و آمد فرستادگان و رد و بدل شدن پیامها ادامه یافت تا اینکه مأمون با اصرار و پافشاری گفت: باید نماز عید را شما اقامه کنی
سرانجام امام رضا (ع) به مأمون پیغام داد که اگر مرا معاف بداری بهتر است ولی اگر بناست من این کار را انجام دهم من مانند روش رسول خدا (ﷺ) و حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) نماز را برپا میکنم نه به روش خلفا)
مأمون گفت هرگونه که میخواهی نماز را اقامه کن. آنگاه دستور داد فرماندهان و سپاهیان و همه مردم ابتدای صبح بر در خانه آن حضرت حاضر شوند.
چون روز عید شد، سرداران و سپاهیان بر در خانه امام (ع) حاضر شدند و مردم نیز از زن و مرد و کوچک و بزرگ اجتماع کردند و در مسیر حرکت امام (ع) تا محل نماز و بر بامها ایستادند و به انتظار بیرون آمدن آن بزرگوار ماندند. هنگامی که خورشید طلوع کرد امام رضا (ع) غسل کردند، لباس خود را بر تن نمودند و عمامه سفیدی از پارچه پنبه ای بر سر نهادند به این نحو که یک سرش را روی سینه و سر دیگرش را به پشت در میان دو کتف انداختند. کمی بوی خوش نیز استفاده کردند. عصایی هم بر دست گرفتند و به همه پیروان خود فرمودند چنین کنند. ابتدا همراهان ایشان و سپس خود امام رضا (ع) بیرون آمدند. آن حضرت با پای برهنه بودند و پایین لباس خود را تا نصف ساق پا بالا زده بودند. کمی حرکت کردند و سپس سر به سوی آسمان بلند نمودند و چهار بار تکبیر گفتند. تکبیر امام علی چنان پر جذبه و ملکوتی بود که همه گمان کردند آسمان و زمین و در و دیوار همه هم آوا و هم آهنگ با ایشان تکبیر می گویند: الله اکبر....
پیروان و همراهان آن حضرت نیز تکبیر گفتند هنگامی که جلو در خانه رسیدند در حالی که لشکریان و بزرگان حکومتی با شکوه خاصی به صف ایستاده بودند امام (ع) تکبیرهای عید را گفتند:
الله اكبر، الله أكبر، الله أكبر، الله اكبر على ما هدانا و......
فرماندهان و لشکریان و کشوریان وقتی این منظره را دیدند، سراسیمه از مرکب های خود پیاده شدند و چون آن حضرت را با پای برهنه مشاهده کردند به ناچار با زحمت و سختی زیاد کفشهای گران قیمت خود را از پای درآوردند. گفته اند در میان آنان چنان حالتی حاکم شده بود که از همه بهتر حال آن کسی بود که کاردی به همراه خود داشت و با پاره کردن کفش ،خود پایش را برهنه کرد. به هر شکلی بود همه امیران و فرماندهان و سپاهیان و تمام مردم با پای برهنه تکبیر گویان به دنبال امام (ع) حرکت کردند و صدای تکبیر ملکوتی آن حضرت چنان اثر بخش بود که گویا همه آسمان و زمین تکبیر میگفتند. سراسر شهر مرو یکپارچه به گریه و شیون و فریاد تبدیل شد و صدای گریه ها و ناله های مردم چنان شد که شهر را به لرزه درآورد آن حضرت در هر چند قدم تکبیر میگفتند. در هر ده قدم می ایستادند و سه تکبیر میگفتند مردم نیز اشک ریزان تکبیر ایشان را پاسخ می دادند.
هنگامی که ماجرا به مأمون گزارش داده شد فضل بن سهل به مأمون گفت: ای امیر مؤمنان اگر حضرت رضا (ع) با این شکوه و جلال به مصلی برسد، مردم شیفته منزلت و کمالات او میشوند و برای مقام شما خطر آفرین خواهد شد صلاح این است که از او بخواهی بازگردد.
مأمون شخصی را نزد امام رضا (ع) فرستاد و پیغام داد که ما با این کار خود شما را به رنج و زحمت انداختیم برگردید و خود را به سختی و مشقت نیندازید.
همان کسی که هر سال نماز عید را میخواند نماز را بخواند. امام رضا (ع) بی درنگ کفش خود را طلبیدند آن را پوشیدند، سوار بر مرکب شدند و بازگشتند.
در آن روز به خاطر بازگرداندن امام (ع)، سر و صداهایی از جانب مردم بلند شد و نماز عید به درستی برگزار نگردید. ( اقتباس از منتهی الامال صفحه ۸۹۷ و صفحه ۸۹۸ اصول کافی، ج ۱، صفحه ۴۸۹ و صفحه ۴۹۰، ترجمه ارشاد ج ۲، صفحه ۲۵۷)