فضل بن سهل سرخسی
خاندان سهل سرخسی از جمله افرادی بودند که به سبب درایت و هوش و علم سرشار در مملکت داری مورد توجه عباسیان قرار گرفتند به همین دلیل دو فرزند سهل سرخسی که فضل و حسن نام داشتند به دربار عباسیان راه پیدا کردند فضل بن سهل سرخسی، باهوش، زرنگ تحصیل کرده و در علم نجوم تبحر داشت. او به دستگاه بر امکه راه پیدا کرد و چون مجوسی بود، به دست آنها مسلمان شد. بدلیل هوش سرشار او مورد توجه هارون الرشید قرار گرفت و دیری نپایید که وزیر مأمون شد و دو منصب را در آن واحد اشغال کرد از این جهت به خاطر داشتن مقام وزارت و مقام فرماندهی کل ارتش او را «ذوالریاستین میگفتند اما دیری نپایید که عنایات به فضل، سبب شد که او نفوذ بی اندازه ای در دربار عباسیان پیدا نماید و از آنجایی که او فردی جاه طلب بود (۱) (گروهی از مورخین، فضل بن سهل را دوستدار اهل بیت معرفی کرده و همین امر را مسبب حکم قتل او توسط مأمون می دانند. نسائم الاسحار من لطائم الاخبار، ص ۱۸ )و در اندیشه در دست گرفتن قدرت و دعوت برای خود موجبات ترس و بدبینی مأمون را فراهم نمود. وجود فضل عملاً اعراب را از درجه و مقام خود ساقط کرده بود؛ بنابراین آنان نسبت به مأمون معترض شدند و با این اعتراضشان نشان دادند که با اعمال و افکار مأمون مخالفند و چشم دیدن فضل بن سهل را ندارند؛ عباسیان برنامه کشتن او را طراحی کرد. (۲)(به تیتر واژه ماجرای حمام سرخس مراجعه کنید)
در برخی از منابع تاریخی ذکر شده است که فضل بن سهل مأمون را ترغیب نمود تا امام رضا را به مرو دعوت نماید. همین طور منصوب نمودن امام به ولایتعهدی نیز از برنامه های فضل بود. (۳)(به نقل از لوح فشرده کتاب: سیری در سیره ائمه) و این در حالی است که برخی روایات این مطلب را تأیید میکند که حضرت رضا از فضل بن سهل بیشتر تنفر داشت تا مأمون و در مواردی که میان فضل بن سهل و مأمون اختلاف پیش می آمد، حضرت طرف مأمون را می گرفت. نقل شده فضل بن سهل و هشام بن ابراهیم نزد حضرت رضا آمدند و گفتند: خلافت حق شماست اینها همه شان غاصبند، شما موافقت کنید ما مأمون را به قتل می رسانیم و بعد شما رسماً خليفه باشید. حضرت به شدت این دو نفر را طرد کرد چون این دو به اشتباه خود پی بردند، فوراً به نزد مأمون رفتند و گفتند ما نزد علی بن موسی الله بودیم خواستیم او را امتحان کنیم، این مسئله را به او عرضه داشتیم تا ببینیم که او نسبت به تو حسن نیت دارد یا نه دیدیم که او حسن نیت دارد. به او گفتیم بیا با ما همکاری کن تا مأمون را بکشیم او ما را طرد کرد پیرو همین ماجرا، امام رضا در ملاقاتی که با مأمون داشتند موضوع را مطرح نمودند و مأمون را هشدار دادند که احتیاط خود را از دست ندهد. (۴)(بحارالانوار،ج ۱۲،صص۱۳۱ -۱۳۰)
از همان روزهای ابتدایی ورود امام ه به خراسان چهره تزویر و ریاکارانه فضل برای امام روشن شد و امام دانست که از طرف فضل بیشتر از مأمون در خطر میباشد. مأمون دختر عمویی داشت که با مأمون رابطه حسنه ای داشت و از حجره او دری به حجره مأمون باز می شد. او از دوستداران امام رضا بود و در هر زمان خوبی امام الله را در نزد مأمون میگفت و این امر برای فضل سخت بود. فضل برای این که رابطه مأمون و دختر عمویش را محدود نماید، مأمون را متقاعد ساخت آن درب را که به حجره اش باز میشد مسدود نماید. اما مأمون بعد از مشورت با امام رضا آن درب را دوباره باز کرد و باری دیگر موجبات خشم و نفرت فضل نسبت به امام بیشتر گردید. (۱)(عيون اخبار الرضا، ج ۱، صص ۳۴۸ و ۳۴۹)
روزی فضل بن سهل برای خود امان نامه ای با اختیارات کامل نوشت و آن را به امضای درباریان رسانید، و سپس برای توشیح و مهر مأمون آن را نزد وی فرستاد مأمون آن نامه را مهر زده و توشیح کرد و سپس نامه ای را به خط خود نگاشت و در آن اموال بسیار و زمینها و املاکی را نیز به او بخشید. فضل برای این که همین امتیازات را پس از مأمون در دوران به قدرت رسیدن ولیعهدش امام رضا نیز دارا باشد، از مأمون خواهش کرد که آن نامه را به امضای امام رضا نیز برساند. مأمون نپذیرفت و گفت که حضرت رضا با ما شرط کرده که هیچ گونه اقدامی از نظر حکومتی نکند و در مسائل سیاسی و حکومتی دخالتی نداشته باشد؛ بهتر است خودت این نامه را به حضور ایشان ببری ذوالریاستین نامه مأمون را با خود برداشت و بر امام رضا وارد شد دید آن حضرت نشسته و مشغول انجام کاری است. بنابراین در آستانه درب حجره ایستاد تا حضرت اذن دخول و نشستن به او بدهند، او مدتی ایستاد و حضرت اعتنایش نکردند و پس از آنکه غرور و تکبر او را سرکوب نموده و با این رفتار ادبش کردند سر شریفشان را بالا گرفته و فرمودند: چه حاجتی داری؟
ذوالریاستین با چهره ای برافروخته عرضه داشت ای سرور من این نوشته ای است از امیرالمومنین مأمون و شما در نوشتن چنین نامه ای برای اینجانب شایسته تر هستید چون ولی عهد مسلمین میباشید حضرت رضا در حالی که چهره شریفشان را در هم کشیده بودند، فرمودند: آن را بخوان ذوالریاستین همان طور که ایستاده بود همه آن نوشته را قرائت کرد آنگاه حضرت رضا الله فرمودند: تا زمانی که تقوی پیشه کنی و از خدا بترسی ما قبولت داریم و سپس روی شریفشان را از او برتافته و مشغول کار خود شدند. فضل بن سهل ذوالریاستین با غروری در هم شکسته و قیافه ای رنگ باخته از حضور شریف آن حضرت خارج شد. (۲)(بحارالانوار،ج۴۹،ص۱۶۸) فضل در سال ۲۰۳ هجری قمری در حمام سرخس به دستور مأمون به قتل رسید. (۳)(تاریخ طبری، ج ۱۱، ص ۱۰۲۷؛ مناقب آل ابی طالب، ج ۳، ص ۴۷۸ )