مشهد الرضا  ( صص 25-23، 88-86 ) شماره‌ی 3880

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > امامت امام رضا (عليه السلام) > علم امام رضا (عليه السلام)

خلاصه

ناظر

متن

بهترین عالم دوران

حضرت امام کاظم (ع) به پسرانش میفرمود: ای فرزندان من، "هذا أَخُوكُمْ عَلِيُّ بْنِ مُوسَى الرِّضا عالِمٌ آلِ مُحَمَّدٍ فَسْتَلُوهُ عَنْ أَدْيَانِكُمْ وَاحْفَظُوا مَا يَقُولُ لَكُمْ .... * این برادر شما علی بن موسی الرضا ( علي ) عالم آل محمد (ﷺ) می باشد. در مورد صحت دین و روش خود از او بپرسید و آنچه را او به شما میگوید فراگیرید و رعایت کنید. همانا من از پدرم جعفر بن محمد (ع) شنیدم که بارها به من می فرمودند که عالم آل محمد ) در صلب ( نسل) تو است و ای کاش من او را درک می کردم. همانا او همنام امير المؤمنین علی (ع) است. (منتهی الامال صفحه ۸۶۳ اعیان الشیعه، ج ۲ صفحه ۱۴ ناسخ التواریخ، ج ۱ صفحه ۱۱۰، به نقل از کشف الغمه)

یکی از دانشمندان معروف اهل سنت در کتاب تاریخ نیشابور درباره حضرت امام رضا (ع) می نویسد: حضرت رضا (ع) در مدینه، در مسجد رسول خدا ) در مسند فتوا می نشست و فتوا می داد در حالی که تنها بیست و چند سال داشت. (اعيان الشيعه، ج ۲، صفحه ۱۴)

بهترین سرپرست امور

از آنجا که حضرت امام کاظم (ع) چندین سال از عمر شریف خویش را در زندان به سر میبردند در غیاب ایشان تمامی کارها توسط فرزند بزرگوارشان حضرت رضا (ع) سرپرستی میشد و با اینکه آن حضرت هنوز به مقام امامت نرسیده بود ولی به عنوان نماینده و وکیل امام (ع)، خانواده، نزدیکان شاگردان یاران و همه شیعیان را راهنمایی و سرپرستی می نمود و به همه مشکلات اجتماعی ،فرهنگی، علمی و مذهبی آنان رسیدگی می فرمود. این امر به خصوص در سالهای آخر عمر پدر بزرگوارشان مشخص تر و بارزتر بود.

 یکی از خدمتکاران خانه امام کاظم (ع) به نام مسافر می گوید: هنگامی که امام کاظم (ع) را برای زندانی کردن به دستور هارون به بغداد بردند، آن حضرت به فرزندش حضرت رضا (ع) فرمودند: همیشه تا وقتی که زنده ام در خانه من بخواب تا هنگامی که خبر (وفات من به تو برسد.

ما هر شب بستر آن حضرت را در دهلیز (دالان) خانه می انداختیم و ایشان بعد از شام میآمد و در آنجا میخوابید و صبح به خانه خود می رفت، این روش تا چهار سال ادامه یافت در این هنگام شبی از شبها بستر آن حضرت را طبق معمول گستردیم ولی ایشان تا صبح نیامد و اهل خانه نگران و هراسان شدند، و ما نیز از نیامدن آن حضرت پریشان شدیم فردای آن شب دیدیم که آن بزرگوار آمد و به ام احمد بانوی خانه و محرم راز امام کاظم ) رو کرد و فرمود: آنچه پدرم به تو سپرده نزد من بیاور. ام احمد با شنیدن این مطلب نوحه و زاری سر داد و سیلی به صورتش زد و گریبان چاک نمود و گفت به خدا مولایم وفات کرد. 

حضرت امام رضا (ع) جلو او را گرفت و به او فرمود: آرام باش، سخن خود را آشکار نکن و به کسی نگو تا خبر شهادت آن حضرت به حاکم مدینه برسد. آنگاه ام احمد امانت هایی را که نزد او بود به آن حضرت سپرد و گفت: روزی که امام کاظم (ع) با من وداع می فرمود این پولها را به من سپرد و فرمود: این امانت را نزد خود حفظ کن و به کسی اطلاع نده و هرگاه من از دنیا رفتم، هرکس از فرزندانم آن را از تو مطالبه کرد به او تحویل بده و همین نشانه آن است که من وفات کرده ام. سوگند به خدا اکنون آن نشانه را که آقایم فرمود آشکار شد. 

امام رضا (ع) آن امانت را تحویل گرفت و به همه بستگان و خدمتکاران امر فرمود که جریان شهادت پدر بزرگوارش را پنهان کنند و به کسی نگویند، تا زمانیکه از بغداد به مدینه خبر برسد. سپس به خانه خود رفت و دیگر شب ها در خانه پدر نخوابید.

 راوی میگوید پس از چند روز به وسیله نامه ای خبر شهادت امام کاظم (ع) به مدینه رسید. ما روزها را شمردیم معلوم شد همان شب که امام رضا (ع) برای خوابیدن به خانه پدر نیامد امام کاظم (ع) به شهادت رسیده بودند. از این ماجرا مشخص میشود که حضرت امام رضا (ع) به تأیید الهی از مدینه به بغداد رفته به طور ناشناس مشغول غسل دادن و کفن نمودن و نماز و دفن پیکر مطهر پدر شده اند و سپس بی درنگ به مدینه بازگشته اند. پس از رسیدن خبر شهادت حضرت امام رضا (ع) و اهل بیت ایشان برای برگزاری مراسم عزاداری امام کاظم (ع) اقدام نمودند. (منتهى الامال، صفحه ۸۲۱ و صفحه ۸۲۲ اصول کافی، ج ۱، صفحه ۳۸۱ و صفحه ۳۸۲)

صص25-23

1- علم سرشار

اباصلت از محمد بن اسحاق بن موسى بن جعفر (ع) از پدرش (اسحاق فرزند امام کاظم (ع) نقل میکند امام کاظم (ع) به فرزندانش می فرمودند: این برادر شما علی بن موسى الرضا (ع) عالم آل محمد (ع) است. مسائل دینی خود را از او بپرسید و آن چه به شما میفرماید آن را حفظ کنید، زیرا من از پدرم جعفر بن محمد (یعنی امام صادق ) بارها شنیدم که به من می فرمودند: (فانی سمعت ابی جعفر بن محمد يقول لي: ") "إِنَّ عَالِمَ آلِ مُحَمَّدٍ لَفِى صُلْبِكَ، وَلَيْتَنِي أَدْرَكْتُهُ، فَإِنَّهُ سَمِيٌّ أَميرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلام" * همانا عالم خاندان محمد (ﷺ) در صلب (نسل) تو میباشد و ای کاش من او را درک میکردم (یعنی قبل از جان سپردن او را می دیدم همانا او هم نام امیر المؤمنین علی (ع ) است. (انوار البهيه، صفحه ۳۴۰، ناسخ التواريخ، ج ۱، صفحه ۱۱۰، به نقل از کشف الغمه)

۲ - پاسخگویی به سؤالات

رجاء بن ابی ضحاک می گوید در مسیر مدینه تا خراسان، امام رضا (ع) در هیچ شهری وارد نشدند مگر این که مردم به حضور ایشان می شتافتند و هنگامی که به محضرشان شرفیاب میشدند از مسائل مهم دین خود سؤال می کردند و آن حضرت پاسخ آنان را می دادند و احادیث بسیاری از پدر خود، از پدران خود و از حضرت علی (ع) و از رسول خدا ( ) برای آن ها بیان می فرمودند. (ناسخ التواريخ، ج ۱۱، صفحه ۲۲۰ به نقل از بحار و عيون منتهی الامال، صفحه ۸۷۱ و صفحه ۸۷۲) 

ابراهیم بن عباس میگوید هرگز از حضرت امام رضا (ع) درباره مسئله ای نپرسیدند مگر این که پاسخ آن را میدانست و هرگز از هیچ زمانی تا عصر ایشان هیچ کس را از آن حضرت داناتر ندیده و نشنیده ام علم و دانش ایشان چنان بود که هرگاه مأمون از آن حضرت مطلب و مسئله ای را به عنوان آزمایش پرسش می کرد، امام (ع) جواب کامل و مناسب را به خوبی بیان می فرمودند. (ناسخ التواریخ، ج ۱، صفحه ۱۴۹ به نقل از فصول المهمه و.....) اباصلت می گوید: "ما رَأَيْتُ أَعْلَمُ مِنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا وَلَا رَآهُ عَالِمٌ إِلَّا شَهِدُ لَهُ بِمِثْلِ شَهادَتی * هیچ کس را عالم تر و داناتر از حضرت امام رضا (ع) ندیدم و نیز هیچ عالم و دانشمندی آن حضرت را ندید و به حضورش نرسید مگر این که مانند من گواهی داد که کسی را عالم تر از او ندیده است. *

 اباصلت در ادامه می گوید:

از حضرت امام رضا (ع) شنیدم که می فرمودند: در روضه منوره پیغمبر (در مسجد النبی ) می نشستم و در شهر مدینه علمای بسیاری بودند. چون یک نفر از آنها از پاسخ به مسئله ای ناتوان و عاجز میشد، همه علما به من اشاره می کردند و مسائل و مشکلات علمی را به حضور من تقدیم میکردند و پس از آن من همه مسائل را به خوبی پاسخ می دادم. (اقتباس از ناسخ التواریخ، ج ۱ صفحه ۱۵۲ و صفحه ۱۵۳ به نقل از بحار انوار البهیه صفحه ۳۴۰ و صفحه ۳۴۱)

3- رفع شبهه ها

محمد بن عیسی یقطینی میگوید آن زمانی که مردم در کار امامت و ولایت امام رضا ( ع ) اختلاف داشتند و هر کس سخنی میگفت، آن مسائلی را که از آن حضرت سؤال کرده و ایشان جواب داده بودند جمع نمودیم، به پانزده هزار و طبق روایت دیگری به هجده هزار مسئله رسید.(ناسخ التواریخ، ج ۱ صفحه ۱۸۳ به نقل از بحار و..... انوار البهیه صفحه ۳۴۰ یا صفحه ۳۴۱)

سلیمان جعفری می گوید: من در خدمت امام رضا (ع) بودم. خانه پر از جمعیت بود و آنها از امام (ع) سؤال میکردند و آن حضرت جواب می فرمودند. من پیش خودم فکر کردم که اینها یعنی امام رضا علیه و پدران بزرگوارشان از پیغمبران و انبیا هستند آن حضرت روی مبارک را از مردم برگرداندند و رو به من فرمودند ای سلیمان ،امامان دانایان و بردباران هستند (علماء و حلماء و جاهل آنها را پیغمبران گمان کند در صورتی که آن ها پیغمبران نیستند. (زندگانی حضرت على بن موسى الرضا (الله)، تأليف ابو القاسم سحاب، ج ۱، صفحه ۷۸، به نقل از مناقب)

صص8-86 

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کتاب معارفی