امام علی ابن موسی الرضا(ع) منادی توحید و امامت  ( صص 48-50 ) شماره‌ی 3883

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > دوران امين > تعامل امين و مامون

خلاصه

ناظر

متن

مرگ هارون و پیامدهای آن

سر انجام هارون در سال ۱۹۳ هـ. ق در طوس درگذشت. دیری نپایید که میان دو برادر، نزاع بر سر قدرت در گرفت. پدر که بارها شعار «الْمُلْكُ عَقِيمٌ»(6) 6- حکومت نازاست (بحار الانوار (۱۳۱٫۴۸) را سر داده بود اینک پسران او نیز همان منطق سیاسی را دنبال میکردند.

اختلاف دو برادر که با دستهای پشت پرده هدایت میشد، سرانجام امین را بر آن داشت تا در اوایل سال ۱۹۵ هـ . ق ، برادرش مأمون را از ولایتعهدی خلع نماید تا راه برای سلطه و حکومت مطلقه و بی چون و چرای خویش هموار شود. از سوی دیگر مأمون نیز که تربیت یافته شیوه هارونی بود نمی توانست حکومت را براحتی از دست بدهد. از این رو در صدد چاره جویی و رویارویی بر آمد و نتیجه آن چیزی جز لشکر کشی نبود سپاهی از خراسان و لشکری از بغداد راهی «ری» شدند که در این نبرد لشکر امین ناباورانه شکست را پذیرا شد. (1) ۱ - الكامل ۲۴۰٫۶؛ تاریخ ابن خلدون ۲۳۰٫۳ ) در هجوم دیگری طرفداران مأمون راهی بغداد شده صحنه دشواری را برای امین و دستگاه حکومت او فراهم ساختند که برای آنان هیچگونه راه گریزی نبود امین از طاهر، فرمانده سپاه مأمون خواست تا با فرستادن نامه ای از مأمون برای او امان بخواهد. امین گفت:

«اگر برادرم مرا مورد عنایت و بخشش قرارداد شایسته است، زیرا او اهل تفضل است و اگر مرا کشت ننگ نخواهد بود زیرا جوانمردی جوانمردی را شکسته و شمشیری شمشیری را بریده است. البته چنانچه درندگان مرا پاره پاره کنند نزد من گواراتر است از آن که سگی مرا نجات دهد. (2) ۲ - تاريخ الخلفاء ۳۰۵ «.. إِنْ تَفَضَّلَ عَلَى فَأَهْلٌ لِذلِكَ وَ إِنْ قَتَلَنِي فَمُرُدَّةٌ كَسَرَتْ مُرُدَّةً وَ صَمْصَامَةٌ فَطَعَتْ صَمْصَامَةً وَلَانْ يَفْتَرِسُني ال أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يُنْجِيَنِي الْكَلْبُ.»)

 

سرنوشت امین

فرمانده سپاه مأمون به درخواستهای امین وقعی ننهاد و سرانجام وی را دستگیر کرد و در حادثه حمله چند مرد مسلح با ضرباتی چند، امین از پای در آمد. بدین ترتیب طومار زندگی امین برچیده شد و بغداد سقوط کرد و این آغازی بود بر سلطه حکومتی مأمون بر بغداد و دیگر بلاد اسلامی هر چند مأمون در این نبرد به پیروزی بزرگی دست یافت ولی بدون شک حکومتی پرفراز و نشیب را پیش روی داشت زیرا از نظر عباسیان و هوادارانشان امین خلیفه قانونی پس از هارون بود و آنان او را به عنوان ولی امر شناخته و اطاعت او را بی چون و چرا برخود لازم می دانستند. از سوی دیگر امین از امتیاز دیگری نیز برخوردار بود، زیرا او فرزند زبیده بود و زبیده نزد هارون و در نظر مردم منزلت خاصی داشت.(1) بنابراین حرکت نظامی مأمون نمیتوانست پشتوانه لازم مردمی را دارا باشد. از این رو هنگامی که سر بریده امین را نزد مأمون آوردند فضل بن سهل که نقشی اساسی در زمینه سازی و هدایت نبرد خونین بغداد داشت، گفت:

«شمشیرها و زبانهای مردم علیه ما به کار افتاد. (2) 2- سُلَّ عَلَيْنَا سُيُوفُ النَّاسِ وَالْسِنَتُهُمْ )

مأمون چون این سخن را شنید، گفت:

دیگر کار از کار گذشته است، برای نجات از این باتلاق و پوزش از آن چاره ای بیندیش ».(3) - قَدْ مَضَى مَا مَضَى فَاحْتَلَّ في الاعتذار منه... این گفت و گو از کتاب اغراض السياسة و اعراض الرئاسة ٫۳۱۵، نقل شده است.)

از این رو هنگامی که نامه زبیده ، (4) ۴ - نامه ای به صورت شکوائیه از حرکت غیر انسانی طاهر و سپاهیان مأمون نوشته و حادثه نبرد بغداد و جزئیات امر را با قصیده ای آورده است؛ نقل از : مروج الذهب ۴۱۵٫۳ )

به دست مأمون رسید، وی گفت:

«من همان سخن را میگویم که علی بن ابی طالب در مورد قتل عثمان گفت که سوگند به خدا من او را نکشتم. من نیز سوگند میخورم که کشنده امین نیستم؛ نه گفته ام نه به این قتل راضی بوده و نه به انجام آن فرمان داده ام. »(5) 5 - همان، ما قلتُ وَ مَأرَضِيتُ وَلَا أَمَرْتُ. )

 

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کتاب معارفی