مشهد الرضا  ( صص 55-54، 114-104 ) شماره‌ی 3884

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > کرامات و معجزات امام رضا (عليه السلام)

خلاصه

ناظر

متن

جان بخشیدن به نقش شیرها

نگهبان مخصوص و پرده دار مأمون شخصی به نام حمید بن مهران بود که نسبت به حضرت رضا (ع) کینه می ورزید و از ولایت عهدی ایشان و توجه مردم به آن حضرت به خصوص پس از استجابت دعای آن بزرگوار و بارش باران بسیار ناراحت بود. او در جلسه ای ضمن بیان مطلبی اهانت آمیز نسبت به امام (ع)، از مأمون خواست تا ایشان را از ولایت عهدی برکنار کند.

 مأمون گفت در این کار به خطا رفتیم و اکنون جایز نیست سهل انگاری و سستی کنیم ولی چاره آن است که اندک اندک از مقام و منزلت او نزد مردم کم کنیم تا به تدریج بتوانیم او را کنار بزنیم.

 حمید بن مهران از مأمون خواست که رشته کار را به دست او بدهد تا با انجام مناظره ها و مجادله هایی آن حضرت را محکوم نماید و زمینه را برای خلع ایشان از ولایت عهدی فراهم کند. مأمون گفت هیچ چیز را بیش از این دوست ندارم. مجلسی برپا شد و جمعی از بزرگان و دانشمندان و فرماندهان و.... در آن جلسه بزرگ گرد هم آمدند و حضرت رضا (ع) را نیر فرا خواندند. 

حمید بن مهران در این جلسه مطالب توهین آمیزی خطاب به امام رضا (ع) بیان کرد از جمله گفت ای پسر موسی (ع) به راستی که از حد و مرز خود تجاوز کردی و از محدوده خود پای خویش را بیرون نهادی و به محض اینکه باران مقدری که ساعتی از وقت معینش جلو یا عقب نمی شود نازل گردید، آن را برای خود کرامت و معجزه ای برشمردی و بر دیگران فخر فروشی و برتری طلبی نمودی و چنان مینمایی که گویا مانند ابراهیم (ع) معجزه ای برای ما آشکار کرده ای که او پرندگان را به امر خدا زنده کرد. هم اکنون اگر راست میگویی به این دو صورت شیر که بر مسند مأمون نقش بسته فرمان بده تا زنده شوند و سپس آنها را بر من مسلط کن اگر چنین کردی برای تو معجزه شمرده می شود نه بارانی که طبق معمول در وقتش می بارد.

 پس از سخنان گستاخانه آن مرد غضب الهی از وجود امام رضا ( ع ) جلوه گر شد، امام (ع) خشمگین شدند و بانگ برآوردند ای شیرها، این شخص پلید را بگیرید و هیچ نشانه و اثری از او باقی نگذارید.

بدون درنگ آن دو صورت شیر به دو شیر واقعی تبدیل شدند و به حمید بن مهران حمله کردند او را دریدند و هیچ اثری از او باقی نگذاشتند، حتی خون ناپاکش را هم لیسیدند. سپس متوجه حضرت رضا (ع) شدند و عرض کردند: ای ولی خدا هرگونه فرمان دهی اطاعت میشود اگر فرمان دهی با این شخص نیز همین کار را میکنیم به مأمون اشاره کردند. مأمون با شنیدن سخن آن ها، از ترس بی هوش شد. امام رضا (ع) به آن دو شیر فرمودند: توقف کنید، آن ها توقف کردند. آنگاه فرمودند گلاب بر روی مأمون بریزید و او را خوشبو سازید تا به هوش آید چنین کردند و مأمون به هوش آمد دوباره شیرها عرض کردند: آیا اجازه میفرمایی این مرد را هم به رفیقش ملحق نماییم و او را بدریم فرمودند: اجازه ندارید چرا که خداوند (عزوجل) در مورد او تدبیری دارد که همان باید اجرا شود.

آن دو شیر گفتند چه فرمان میدهی؟ فرمودند به حالت اصلی و جایگاه خود برگردید. شیرها به جانب تخت مأمون بازگشتند و دوباره به دو نقش شیر تبدیل شدند. (ناسخ التواريخ، ج ۱۱، صفحه ۳۸۷ الی صفحه ۳۹۵ عيون، ج ۲، صفحه ۱۷۱ و صفحه ۱۷۲ )

صص 55-54

معجزات و کرامات امام رضا (ع)

معجزه و کرامت در معنا نزدیک یکدیگر می باشند. 

معجزه به امری خارق العاده و بر خلاف عادت است که دیگران از آوردن مثل آن عاجز باشند و کرامت به معنی بزرگواری و بخشندگی و نیز امری خارق عادت است که از اولیاء و صالحان دیده شود. گاه معجزه را مخصوص پیامبران و معصومین (ع) میدانند و کرامت را علاوه بر آن ها، به اولیاء و بندگان صالح خداهم نسبت می دهند و گاه معجزه را در اصطلاح به اعمال معصومین ( ) در زمان حیات ظاهری و کرامت را به دوره پس از زندگی ظاهری نسبت می دانند.

در این جا تنها برای مشخص و جدا کردن مطالب امور مربوطه به دوره حیات ظاهری امام رضا (ع) را تحت عنوان معجزه و الطاف سرشار آن حضرت نسبت به زائران مرقد شریف ایشان را با نام کرامت یاد میکنیم و یادآور می شویم که معجزه و کرامت وسیله ای به منظور اثبات هر چه بیشتر حقانیت اولیاء خدا و برطرف شدن شک و تردیدها و نیز واسطه ای به منظور بارش هر چه بیشتر رحمت و لطف الهی از طریق ابر کرامت انبیاء و امامان (ع) است. امید آن که ذکر چند نمونه از معجزه ها و کرامتهای حضرت رضا (ع)، ارتباط قلبی ما را با آن وجود مقدس بیشتر و عمیق تر نماید.  ان شاء الله

 

الف - معجزات امام رضا (ع ) :

در این نوشتار تنها به بخشی از معجزه های حضرت رضا ( ع ) اشاره کوتاهی می شود: (بعضی از موارد در قسمتهای قبلی بیان شده است.)

الف - رفتن از مکانی به مکان دیگر در زمانی بسیار کوتاه همچون رفتن از مدینه به بغداد در هنگام شهادت پدر بزرگوار خود

ب - خبر دادن از وقایع بسیار، در آینده

۱ - خبر دادن از شهادت امام کاظم ) (ع) در بغداد، در حالی که خود در مدینه بودند.

۲ - خبر دادن از براندازی برمکیان و کشته شدن جعفر بن يحيى برمکی

برمکیان خاندانی سودجو و قدرت طلب بودند که در اواخر دوره بنی امیه و در دوره بنی عباس در دستگاه خلفا نفوذ کردند و در بیشتر اوقات وزارت و مقام های مهم را در اختیار داشتند و به غارت و چپاول بیت المال می پرداختند. امام رضا (ع) از مخالفان سرسخت آنان بودند. ایشان حداقل سه مورد به نابودی و براندازی آنها و مرگ جعفر برمکی وزیر هارون اشاره فرمودند. از جمله: در سال ۱۸۹ هـ. ق امام رضا (ع) در راه حج به کوهی به نام فارع رسیدند. در آنجا فرمودند بنا کننده ساختمان در این کوه و ویران کننده آن کشته و قطعه قطعه می شود. همراهان متوجه منظور ایشان نشدند ولی کمی بعد جعفر برمکی که همراه هارون و کاروانش در راه حج بود به همان جا رسید و دستور داد ساختمانی بر فراز کوه بسازند. پس از بازگشت از حج دوباره دستور داد ساختمان را خراب کنند. در همان سال هارون بر خاندان برمک غضب کرد و آنان را تارومار نمود. عده ای کشته و عده ای آواره شدند. جعفر برمکی هم کشته و بدنش قطعه قطعه گردید. ( اقتباس از منتهی الامال، صفحه ۸۸۲ و صفحه ۸۳۳ کافی، ج ۱، صفحه ۴۸۸ کشف الغمه، ج ۳، صفحه ۱۰۰)

3- خبر دادن از این که هارون نمیتواند به آن حضرت آسیبی رساند.

۴ - خبر از مرگ سردسته واقفیه به نام علی بن حمزه بطائني.

۵ - پیش بینی مرگ امین فرزند هارون

۶ - خبر از شهادت خود هنگام سفر به خراسان.

ج - آگاهی از افکار و نیت های قلبی

بسیاری از کسانی که به دلایلی درباره امامت آن حضرت دچار شک و تردید بودند، در هنگام رسیدن به محضر امام (ع) متوجه می شدند که ایشان از افکار و نیت های قلبی آنان آگاه است و حتی به سؤالهای مطرح نشده آن ها پاسخ می فرماید. از جمله

حسن بن علی بن زیاد و شاء میگوید سؤالهایی در یک طومار نوشتم تا حضرت رضا (ع) را امتحان کنم و شک و تردیدم برطرف شود وقتی به در خانه ایشان رسیدم به علت انبوهی جمعیت نتوانستم وارد شوم. یکی از خدمتکاران آمد و پرسید: حسن بن على وشاء كیست؟ وقتی خود را معرفی کردم نوشته ای را به من داد و گفت: امام رضا ) جواب مسائلی را کـه بـا خـود آورده ای در این نامه نوشته است. (اقتباس از منتهی الامال، صفحه ۹۲۹ و صفحه ۹۳۰ به نقل از مناقب)

د - سخن گفتن به زبانهای مختلف با هر یک از مراجعه کنندگان

ه - سخن گفتن با حیوانات و آشنایی با زبان آنها.

ی - ظاهر کردن چشمه آب از جمله در سفر مدینه تا خراسان

باید توجه داشت که معجزات امام رضا (ع) بسیار بیشتر از آن است که در این مختصر بگنجد از این رو در اینجا تنها به چند مورد از آنها اشاره شد و در پایان نیز چند نمونه دیگر به عنوان حسن ختام بیان میگردد. پس از آن بعضی از کرامات آن حضرت نقل می شود.

عنایت به یکی از یاران

ريان بن صلت میگوید هنگامی که قصد سفر به عراق را نمودم برای خدا حافظی به محضر امام رضا (ع) رسیدم با خود فکر کردم وقتی که با آن حضرت وداع کردم از او یکی از پیراهنهای مبارکشان را برای کفن خود و نیز چند در هم به قصد تبرک جهت تهیه انگشتری برای دخترانم درخواست نمایم. هنگام خدا حافظی گریه و اندوه جدایی از آن بزرگوار بر من غلبه کرد و فراموش کردم که خواسته های خود را بیان کنم پس از آن که از محضر ایشان بیرون آمدم، امام (ع) مرا صدا زدند، وقتی که بازگشتم به من فرمودند: آیا دوست نداری که چند درهم به تو بدهم تا برای دختران خود انگشترهایی فراهم سازی آیا دوست نمی داری که پیراهنی از لباسهای خود به تو دهم تا پس از پایان عمرت تو را در آن کفن نمایند.

 گفتم ای مولای من در ذهنم بود که این چیزها را بخواهم ولی اندوه فراق و جدایی شما اجازه نداد.

 آنگاه امام (ع) و ساده پشتی یا زیرانداز خود را بلند کردند. پیراهنی را بیرون آوردند و به من دادند. سپس یک طرف از سجاده محل نماز خویش را بلند کردند و چند درهم بیرون آوردند و به من دادند آنها را شمردم، سی درهم بودند. (منتهی الامال صفحه ۸۷۴ به نقل از عیون)

عنایتی دیگر

ریان بن صلت می گوید: در خراسان به خدمت امام رضا ( ع ) رسیدم، در دل خود گفتم که از آن حضرت تعدادی از دینارهایی که به نام مبارک ایشان سکه زده اند بخواهم. هنگامی که به محضر امام (ع) رسیدم، بدون این که من چیزی بگویم، آن حضرت به خدمتکار خود فرمودند: ابو محمد از این دینارها که اسم من بر آن است میخواهد سی عدد از آنها را بیاور خدمتکار سکه های طلا را آورد و به من داد وقتی آنها را گرفتم با خود گفتم ای کاش آن حضرت بعضی از لباسهای خود را که بر تن مبارکشان پوشانده اند به من میدادند تا بپوشم. همین که این فکر در خاطرم گذشت امام رضا (ع) رو به خدمتکار خود کردند و فرمودند که لباسهای مرا بشویید و آنها را همان گونه که هست بیاورید. پس از آن پیراهن ازار (ازار پوشاک آنچه بدن را بپوشاند، زیر جامه با شلوار) و کفش آن حضرت را آوردند و به من دادند. (همان صفحه ۸۸۱)

پناه آوردن پرنده

سلیمان جعفری می گوید: امام رضا (ع) در باغی حضور داشتند و من هم در خدمت ایشان بودم ناگهان گنجشکی آمد و بر روی زمین جلوی آن حضرت با حالت اضطراب شروع به سر و صدا کردن و بال و پر زدن کرد. امام (ع) به من فرمودند: ای فلانی میدانی این گنجشک چه میگوید؟ گفتم: نه فرمودند: می گوید که ماری میخواهد جوجه های مرا بخورد این عصا را بردار و داخل

خانه شو و مار را بکش

سلیمان میگوید: عصا را به دست گرفتم و داخل خانه شدم. دیدم که ماری در حال جولان و حرکت است. من هم آن را کشتم. (اقتباس از منتهی الامال صفحه ۸۸۳ به نقل از ابن شهر آشوب)

شفای بیماری و سفارش به صبر

محمد بن فضیل میگوید در پهلو و پای من عرق مدنی (عرق مدنی، پیو، پیوک یا رشته نوعی بیماری که رشته دراز و باریک مانند کرم در زیر پوست بدن تولید می شود.) ظاهر شد، هنگامی که در مدینه به محضر امام رضا (ع) رسیدم ایشان فرمودند: چرا تو را دردناک می بینم؟ علت را گفتم. آنگاه امام (ع) به محل بیماری من در پهلویم اشاره نمودند. سخنی در زیر لب گفتند و بر آن محل از آب دهان مبارک خود افزودند. سپس فرمودند: از این بر تو باکی نیست ترسی از آن نداشته باش. بعد به آن چه در پایم بود نظر کردند و فرمودند: ابو جعفر (امام باقر ع ) فرموده اند: 

هر که از شیعیان ما به بلایی گرفتار شود صبر نماید خدای عزوجل برای او اجر هزار شهید می نویسد. محمد بن فضیل میگوید: در آن هنگام با خود گفتم که من به خدا از این بیماری پای خود بهبود نخواهم یافت تا اجر هزار شهید برایم نوشته شود.

 این بیماری که در قسمت پهلوی محمد بن فضیل به دست مبارک امام رضا (ع) شفا یافته بود در قسمت پای او همواره وجود داشت تا وی از دنیا رفت. (اقتباس از منتهی الامال صفحه ۸۷۸ به نقل از عیون)

ب -کرامات امام رضا ( )

تربت مقدس:

مرحوم محدث بیرجندی (علامه) حاج شیخ محمد باقر قائنی) در کتاب کبریت احمر می نویسد: 

پای من چند شبانه روز به شدت درد میکرد به گونه ای که خواب را از من گرفته بود و از شدت درد بدنم مرتعش میشد و میلرزید. با این حال بیماری و ناراحتی خود را از نزدیکان پنهان میکردم تا باعث آزردگی خاطر آن ها نشود و بر آن حالت صبر می نمودم.

روزی به حضرت ثامن الائمه (ع) متوسل شدم و حال گرفتاری خود را به محضرش عرض کردم. آنگاه از خاک روی سنگهای روضه عرش درجه (منظور این است که بارگاه مطهر او همچون عرش خداوند بلند مرتبه و رفیع است.) گرفتم و بر پای خود و جاهایی که درد میکرد مالیدم بلافاصله درد از بین رفت و بیماری ام شفا یافت و به شکر خداوند بعدها هم عود نکرد دوباره ایجاد نشد. این معجزه آشکار را از برکت آن حرم مطهر با چشم خود مشاهده کردم. (اقتباس از کرامات الرضويه (ع)، صفحه ۲۷۳، به نقل از کبریت احمر)

خاک راه زائران امام رضا (ع)

شخص بازرگانی به قصد زیارت حضرت رضا (ع) از محل خود حرکت کرد و در بین راه در یکی از منازل توقف نمود. در آنجا مردی که به طور مادرزادی نابینا بود، از حضور او و قصد وی برای رفتن به زیارت حضرت رضا ( ع ) آگاه شد. به همین جهت از او خواهش کرد که وقتی به حرم مطهر مشرف شدی و زیارت کردی هنگام بازگشت مقداری از خاک روضه منوره آن بزرگوار را برای من بیاور شاید خدای متعال به برکت آن تربت پاک و شریف چشمان مرا شفا دهد. شخص بازرگان هم پذیرفت ولی وقتی به حرم مشرف شد و زیارت نمود، فراموش کرد که مقداری از تربت آن حضرت را بردارد و با خود بیاورد.

 هنگامی که به همان منزل رسید آن فرد نابینا متوجه شد که او از زیارت برگشته است از این رو نزد وی آمد و خاک مقدس را که قبلاً سفارش کرده بود درخواست کرد آن زائر چون نمیخواست او را ناامید کند فوراً از جا برخاست و رفت و مقداری خاک از همان محل برداشت و برای او آورد. آن مرد نابینا هم با خوشحالی تمام خاک را گرفت و با خلوص نیت به این امید که آنچه در دست دارد خاک قبر مطهر حضرت امام رضا ( ع ) است آن را بر چشمان خود کشید. همان شب با نظر لطف و عنایت امام رضا (ع) چشم های او بینا شد و به شکرانه این لطف حضرت رضا (ع) مبلغ بسیار زیادی را به عنوان هدیه به آن زائر امام هشتم (ع) بخشید. آن تاجر هم که اتفاقاً بسیار بی خرجی شده و برای بازگشت دچار مشکل شده بود مخارج راهش فراهم گردید و روانه وطن خود شد.(همان، صفحه ۱۳۵ و صفحه ۱۳۶ به نقل از روضات الزاهرات)

او را به من ببخشید

میر معین الدین اشرف یکی از خادمان صالح آستان مقدس حضرت رضا (ع) می گوید:

در خواب دیدم که در دارالحفاظ یا کشیک خانه مبارک هستم و برای تجدید وضو از روضه متبرکه بیرون آمدم هنگامی که به صفه امیر علی شیر نوایی در صحن انقلاب یا عتیق رسیدم دیدم جمعیت بسیاری وارد صحن مطهر شدند و در جلو آنها شخصی نورانی خوش سیما و والامقام قرار داشت. گروهی که در پشت سرایشان بودند کلنگهایی در دستشان بود و همین که به وسط صحن مقدس رسیدند آن شخص بزرگوار به آنها فرمود این قبر را بشکافید و این خبیث را بیرون آورید و به قبر مخصوصی اشاره کرد آنها هم شروع به کندن قبر نمودند. از فردی پرسیدم این شخص بزرگوار که امر میفرماید کیست؟ گفت حضرت امیرالمؤمنین (ع) است. در این هنگام دیدم حضرت امام رضا (ع) از روضه مبارک بیرون آمد و خدمت حضرت امیرالمؤمنین رسید و سلام کرد. آن حضرت هم پاسخ سلام را دادند. آنگاه امام رضا (ع) عرض کرد: ای جد بزرگوار از شما درخواست و خواهش میکنم که این شخص را که در این جا دفن شده است، عفو بفرمایید و تقصیر و گناه او را به من ببخشید. فرمودند: میدانی این فاسق فاجر و گنهکار شراب خواری میکرده است؟ عرض کرد: آری ولی وصیت کرد که در وقت مرگش او را در جوار من دفن کنند. به همین جهت ما امیدواریم که شما او را عفو بفرمایید. فرمودند تقصیرات او را به خاطر) تو بخشیدم. سپس تشریف بردند.

من از وحشت بیدار شدم و بعضی از خادمان آستان حضرت را بیدار کردم. باهم به همان محل قبری که در خواب دیده بودم آمدیم. دیدم که قبر تازه ای است و مقداری از خاک آن بیرون ریخته شده است. سؤال کردم: صاحب این قبر کیست؟ گفتند مردی از قبایل ترک مربوط به سرزمینهای شمالی مجاور (ایران) می باشد که دیروز در این جا دفن شده است. (اقتباس از منازل الاخره، صفحه ۵۷ و صفحه ۵۸ به نقل از دارالسلام محد شانوری، ج ۱، صفحه ۲۹۸)

امام همیشه حاضر است

یکی از بازرگانان محترم خرمشهر به نام حکیم میگوید: در یکی از مسافرت های خود به مشهد مقدس شبی به مجلس ذکر مصیبت حضرت سيد الشهداء (ع) رفته بودم در آنجا شخصی را دیدم که به زبان طایفه بختیاری سخن می گفت ولی لباس عربی پوشیده بود وقتی علت را از او پرسیدم، گفت: من اصلاً بختیاری هستم اما از زمان پدر خود تاکنون در بصره سکونت دارم از این رو در لباس عربی هستم من چند سال است که هر سال به مشهد مقدس مشرف می شوم و هر سال یک ماه توقف میکنم و سپس از خدمت حضرت رضا (ع) مرخص میشوم و به بصره میروم علت تشرف هر ساله من این است که در سفر اول خود به مشهد مقدس یازده ماه ماندم و در آن سفر شبی در عالم خواب دیدم برای تشرف به حرم مطهر آمده ام هنگامی که در پیش روی امام (ع) مقابل قبر مطهرشان رسیدم یعنی آن جا که اذن دخول می خوانند، دیدم طرف دست چپ تختی قرار دارد و خود حضرت رضا (الله) روی آن نشسته اند. هر نفری که می آید و میخواهد وارد حرم شود آن حضرت بر می خیزند و می ایستند و چند قدمی از آن زائر استقبال مینمایند تا او داخل حرم می شود، آن گاه می نشینند و کسی از آن در خارج نمیشود فقط همه وارد می شوند من هم داخل شدم مشاهده کردم زائرین پس از زیارت هنگام خروج از حرم مطهر، از در پایین پای مبارک بیرون میروند از این رو من هم از همان در خارج شدم. دیدم در آن جا تختی در سمت چپ گذاشته شده است و خود حضرت رضا (ع) روی آن تخت تشریف دارند و میزی در برابر ایشان است و روی آن میز جعبه ای قرار دارد و در آن جعبه برگه های سبزی وجود دارد هر یک نفر از زائران که از حرم مظهر بیرون می آید، امام (ع) از جای خود بر می خیزند و یکی از برگه های سبز را برمی دارند و به آن زائر عطا مینمایند و میفرمایند: "خُذْ هَذَا أَمَانٌ مِنَ النَّارِ وَ أَنَابْنُ رَسولِ اللهِ" * این را بگیر که این امان از آتش است و من نیز فرزند رسول خدا الله هستم. *

 هنگامی که آن زائر میرفت آن حضرت چند قدم برای بدرقه او بر می داشتند. در آن حال هیبت و عظمت و جلالت و بزرگی آن سرور مرا چنان گرفته بود که جرأت نزدیک شدن نداشتم. بالاخره به خود جرأت دادم و پیش رفتم، دست و پای آن حضرت را بوسیدم و عرض کردم آقا زائران بسیار زیاد هستند و برای شما سخت و دشوار و باعث اذیت است که این قدر از جای خود حرکت

می فرمایید.

حضرت رضا (ع) فرمودند آنها بر من وارد می شوند و بر من است که ایشان را پذیرایی نمایم. آن گاه برگه سبزی هم به من عطا نمودند و فرمودند: "خُذ هَذَا أَمَانٌ مِنَ النَّارِ وَ أَنَابْنُ رَسولِ اللهِ الله من آن برگه را گرفتم، دیدم که آن عبارت با خط طلا نوشته شده است. بعد از خواب بیدار شدم از این جهت من هر سال برای زیارت آن حضرت مشرف میشوم و یک ماه می مانم. سپس مرخص می شوم (اقتباس از کرامات الرضویه صفحه ۲۷۰ الی صفحه ۲۷۲)

حرم امن الهی

ابو نصر مؤدب میگوید روزی سناباد را سیل فرا گرفت. قبر شریف حضرت رضا (ع) در پایین قرار داشت و دهکده سناباد در بالاتر واقع شده بود. من دیدم آن سیل عظیم رو به مرقد مطهر ایشان در حرکت است. ما ترسیدیم که نکند سیل به مشهد شریف آن حضرت یعنی بارگاه مطهر ایشان برسد و آن جا را خراب کند. ناگاه دیدیم به اذن خدای تعالی تمام آن سیل بلند شد یعنی به سمت بالا رفت و به قناتی که در بلندی بود رسید و در آن فرو ریخت و حتی قطره ای هم به بارگاه حضرت رضا (ع) نرسید.

چند سال قبل هم سیلی از یک طرف از خارج مشهد به شهر رسید. بعضی خانه ها را خراب کرد و از خیابان معروف به تهران یعنی خیابان امام رضا ال) سرازیر شد ولی هنگامی که به محل قبرستان عیدگاه رسید، قسمتی از آن در چاه فرو ریخت و قسمتی هم پیش از رسیدن به آستان قدس آن حضرت پراکنده شد. آری، چگونه ممکن است سیل این بقعه و آرامگاه شریف را خراب کند و حال آن که این بقعه یکی از آن چهار بقعه ای است که خداوند قادر توانا در زمان طوفان نوح على نبينا و آله و عليه السلام، آن چهار مکان را از غرق شدن نجات داده و حفظ فرموده است. چنان که در مزار بحار، جامع الاخبار و کتاب معدن الاسرار آمده است که حضرت صادق (ع) فرمودند:

اربع بقاع . ضَجَّتْ إِلَى اللَّهِ أَيَّامَ الطَّوفانِ الْبَيْتُ الْمَعْمُورُ فَرَفَعَهُ اللَّهُ (إِلَيْهِ) وَالْغُرِى وَ كربلاء و طُوس * در ایام ،طوفان چهار بقعه (سرزمین) به درگاه الهی ضجه و ناله نمودند و خدای تعالی آنها را از غرق شدن نگاه داشت بیت معمور که خداوند سبحان او را رفعت و بلندی بخشید، غری نجف اشرف، کربلا و طوس (مشهد مقدس) ( اقتباس از کرامات الرضويه ( ) ، صفحه ۱۹۰ و صفحه ۱۹۱ به نقل از عیون اخبار الرضا (ع))

صص114-104 

 

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کتاب معارفی