سلسله الذهب
در ارتباط با حدیث سلسله الذهب که یکی از احادیث متواتر است که از حضرت رضا (ع) در کتب معتبر حدیثی نقل شده است. توجه داریم که آثار زندگی حضرت ثامن الائمه علی بن موسی (ع) بسیار و در جهات مختلف علمی اجتماعی اعتقادی اخلاقی و همه آنچه که در ارتباط با سعادت انسانهاست در دوران زندگی حضرت رضا (ع) کاملاً نمودار است و از جمله آثار مهم حضرتش بیاناتی است که از ایشان در قسمتهای مختلف از مسایل اعتقادی، اخلاقی تربیتی و آنچه که موجب رشد و تکامل انسانهاست به ما رسیده از آثار حدیثی حضرت بیانی است که به نام سلسله الذهب معروف است این حدیث سلسله الذهب نامیده شده و از جهات متعددی گفته شده که یکی از آنها این است که سند این حدیث به گونه ای است که مناسب چنین نامگذاری بشود چنان که حضرت مطلبی را از پدر بزرگوارشان ایشان از پدرشان و همچنین تا پیامبر گرامی و بالاخره از خداوند متعال نقل شده و چون چنین سند ارزنده ای در جریان این حدیث شریف است سلسله الذهب نامیده شده است چنان که محتوای حدیث بیشتر جا دارد که مورد صحبت باشد و همچنین از جهتی که حدیث از علم رجال در چه وضعیتی است نیز صرفنظر میشود. طبق آنچه که در کتب حدیثی آمده است در مسیر حرکت حضرت رضا (ع) از مدینه تا مرو که مسایل بسیاری رخ داد و بعضی چنان جریان مسیر حرکت حضرت را فرمودند که از مدینه به مکه قادسیه، منطقه ای بنام تباح بصره اهواز و بالاخره خراسان نیشابور بعد هم مناطقی که به سرخس و مرو رسیدند در نیشابور نقل میشود که از حضرتش درخواست حدیثی شد که بعضیها در ابتدای ورود بعضیها در هنگام خروج و ممکن است که هر دو هم بوده از حضرت حدیثی نقل شده که نیشابور طبق مدارک تاریخی در آن هنگام مرکزیت بسیار مهمی داشته و دانشمندان صاحب نامی و اهل حدیث در نیشابور بسیار بوده اند و از امتیازات خاصی نیز برخوردار بوده اند. وقتی که حضرت خواستند از نیشابور پس از توقف کوتاهی که داشتند خارج شوند جمعی از اهل حدیث اطراف حضرت را گرفتند فقال له یابن الرسول .... ترحل انا ولا تحدثنا به حدیث فن التحیه گفتند از جمع و دیار ما خارج میشوید و حال آنکه حدیثی برای ما عنایت نمی فرمایید در خواست داریم که حدیثی را برای ما افاذه بفرمایید. حضرت در محملی که وسیله حرکتشان بود نشسته بودند آنگاه سر مبارکشان را از محمل بیرون آورده به گونه ای که مردم حضرت را میدیدند و فرمودند: حضرت از پدر بزرگوار تا امیرالمؤمنین و ایشان از پیامبر گرامی و پیامبر هم از خداوند متعال که خداوند فرموده است (( لا اله الا الله مسئله توحید و اعتقاد به یکتایی پروردگار حصار محکم الهی است هر که داخل این حضار محکم و قلعه استوار گردد از عذاب من که خدا هستم ایمن است. این مطلب را که فرمودند مرکب حضرت حرکت کرد در حال حرکت مرکبشان حضرت با فریاد بلند اعلام کردند به شروطه ها و انا من شروطها ، لا اله الا الله قلعه مستحکم الهی است و موجب ایمن شدن از عذاب پروردگار است ولی با شرطها و من که علی بن موسی هستم از آن شرطها هستم این متن حدیثی است که به عرضتان رسید در ارتباط با این حدیث شریف حداقل دو مسئله بسیار مهم مناسب است که به اختصار بیان میشود که از اهمیت فوق العاده ای در مکتب وحی برخوردار است. مطلب نخست مسئله توحید است اعتقاد به یکتایی حضرت حق که اگر کسی چنین اعتقادی داشته باشد و به روشنی و به این حقیقت رسیده باشد که این هستی را آفریدگاری است و آن آفریدگار یگانه است به حقیقت بسیار مهم بلکه حقیقتی مهمتر از هر حقیقتی رسیده و تا آنجا هم که این اعتقاد اهمیت دارد بلکه گفتن این کلمه شريفه لا اله الا الله مهم است که اگر با اعتقاد گفته شود، نتیجه اش نجات است و اگر کسی بودن اعتقاد اعلام کند و بگوید از نظر مکتب وحی حفظ خون او و اموال او در شمار مسلمانان قرار گرفته و از منافع جامعه اسلامی برخوردار بوده است که این مطلب در حدیثی دیگر به این صورت منتقل شده از پیامبر گرامی مان ایشان فرموده اند لا اله الا الله اعلام اینکه نیست خدایی جز خدای یکتا اعلام توحید اعلام یگانگی پروردگار این اعلام این کلمه کلمه ای عظیمه ای است بسیار مهم و بر حضرت حق هم این کلمه کرامتی دارد نزد حضرت حق یعنی خداوند متعال برای این کلمه برای گوینده این کلمه برای اعلام این کلمه خداوند متعال کرامت خاصی را در نظر دارد. اگر کسی با اخلاص به حقیقت این معنا راه یافت و پذیرفت نتیجه اش این است که اهل نجات اهل بهشت و رستگار شود. اما چنانچه کسی این کلمه را به دروغ بگوید به خدایی معتقد نیست و بلکه به یگانگی خدا معتقد نیست ولی همین طور این جمله را اعلام کرد باز این سود در دنیا برای او هست که در جامعه اسلامی جان و مالش محفوظ است. گرچه چون نپذیرفته به حقیقت در صورتی که مقصر باشد که ضعف ها قاصراند و همیشه حسابشان جداست در صورتیکه مقصر باشد در نهایت دوزخی است و گرفتار بنابراین این اعتقاد یک عقیده بسیار مهمی است که میتوان این تعبیر را کرد که مهمترین اعتقاد است فراتر از اعتقادهای مهم بلکه مهمتر از هر اعتقاد و در ارتباط با یکتایی پروردگار این تذکر بسیار ضروری و لازم میباشد که وقتی میگونیم خداوند متعال یگانه است یعنی چه؟ همین که در سوره مبارکه توحید مطرح شده و این سوره از ابتدا تا انتهایش در ارتباط با چگونگی پروردگار است مقصود از یگانه بودن خدا چیست که در این حدیث شريف سلسله الذهب قسمت اهل حدیث به عنوان اینکه این جمله قلعه استواری است و در این رحن حسی الهی قرار بگیرد و از عذاب پروردگار در امان است و ایمن این اعتقاد به یگانگی خدا یعنی چه برای عدد یک از نظر مسائل کلاس چهار معنا دارد یک عددی یک نوعی یک به معنای لانظیر له و یک به معنای غیر قابل تجزیه و تقسیم و این چهار معنا در آن حدیث شریف رسیده است که در جریان جنگ جمل امیر مؤمنین عازم نبرد بودند مرکب هم حاضر است و حضرت در حالت سوار شدن بر مرکب و حرکت به طرف دشمن و میدان نبرد یک کسی آمد خدمتشان گفت آقا خدا یکی است یعنی چه؟ اصحاب دورش را گرفتند و گفتند همین الان وقت این حرفهاست؟ حضرت قلبشان متوجه لشگر و در حال حرکت برای جنگ است حال شما میپرسی خدا یکی است یعنی چه حضرت فرمودند ما جنگمان برای این است که این حرفها روشن شود ما نبردمان برای این است که به عمق آن پی ببریم. آنگاه حضرت فرمودند برای عدد یک چهار معناست یک عددی یک نوعی این دو معنا در ارتباط با خداوند مناسب نیست صحیح نیست که زمان و مکان بحث خودش را دارد به اجمال میگویم یک عددی در مواقعی گفته می شود که در خصوص تکثر است این یک که قابلیت دارد دو شدن برای تکثر این را می گویند یک عددی خدا یک است به این معنا نیست چرا که تکثر عددی در ذات الهی خداوندی وجود ندارد یک نوعی گفته می شود نوعی از جنس باز خداوند نوعی از جنس گفته شود معنایش همان میشود که قابل تکثر است و خداوند متعال قابل تکثر نیست. این دو معنا صحیح نیست فرمودند اما دو معنای صحیح این است که خدا یک است یگانه است یعنی شبیه ندارد نظیر ندارد معنای دوم اینکه یعنی حقیقتی نیست که تجزیه و تحلیل شود حقیقت قابل تجزیه تکثیر و تحلیل نیست یعنی نظیری بیش برای او نیست و غیر قابل تجریه و تحلیل است. پس خداوند یکتاست قلعه استوار است یعنی چنین اعتقاداتی که برای حضرت حق شبیه و قابل تقسیم نیست. چون این چنین است هر نظریه ای در مورد خداوند متعال نباید به آنجا رسد که خداوند شبیه چیزی است سنخ چیزی باشد خداوند با هیچ موجودی سنخیت ندارد لیس کمثله شیء و خداوند یگانه ای است که تقسیم بردار نیست. چیزی از او تنزل ترشح نمیکند تطور نمیکند چیزی از او جدا نمیشود قابل تقسیم نیست به لطیف ترین عادتها جدا شدن بوی گل از گل جدا شدن روغنی از دانه روغنی جدا شدن کلمه ای از نفس انسان جدا شدن فکری از مغز بشر هر نوع جدا شدن به هر معنای لطیف که در نظر گرفته بشود. در ارتباط با پروردگار مطرح نیست اوست که هم یکتاست و چیزی از او جدا نمیشود. به هیچ معنا از معانی متصور برای بشر از او چیزی جدا نمی شود یکتایی است این چنین غیر قابل تجزیه و تقسیم این دو تا معنا نفی تشبیه می کند برای خدا و نفی تقسیم میکند برای خدا و نتیجه ای این چنین میشود. خلق همیشه محفوظ است چون این چنین است چیزی هرگز او نمیشود چیزی هرگز در ارتباط با او مندک در او نمیشود از نظر کلی فنای در او معنا دارد؟ این معنا که انسان به جایی برسد که از همه چیز غفلت کند جز از حضرت حق ولی به این معنا که فانی شود انسان در حق پروردگار خیر همیشه مرز مخلوق و خالق محفوظ است. این چنین است که لم ید است ولم یلد است و این مرز محدود است.
انسان وقتی که تکامل پیدا کرد مثل قطره ای که به دریا بریز دوفانی در آن بشود این چنین خیرو این تعبیرهای درستی نیست که او است که چنین مسائلی برای او نیست و اوست که یگانه ای است و در نتیجه توحیدی که موجب رستگاری است توحیدی است به معنای اینکه عرض شد که از نظر عقلی و نقلی تثبیت شده است حضرت در ارتباط با این بیان شریفشان اهمیت ولایت را یعنی اعتقاد به ولایت ائمه معصومین را به خوبی و به شدت بیان کردند که این که بعد از اینکه اعلام کردند لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی و من دخل عذابی آنوقت به صدای بلند در آن موقعیت حساس فرموده اند که به شروطها و انا من شروطها شرط هایی دارد. رستگاری در سایه توحید که یکی از آنها منم یعنی اعتقاد به ولایت ائمه معصومین (ع) شرط نجات در سایه توحید است.
در این مورد همه سخن در ارتباط با افرادی است که مستضعف نیستند اینکه میخواهیم بگوئیم که شرط رستگاری چونکه مسئله ولایت هستند افراد مستضعف در کلیه این مسائل اعتقادی مستثنی اند. یعنی کسانی که نمیداند تحصیل نکردند در منطقه ای بودند که حق مطلب به آنها نرسیده و به نتیجه ای رسیدند که در انحراف سند هیچ باکی برای آنها نیست یک برنامه خاصی دارند تمام مسائلی که در این صورت در حدیث هم هست در ارتباط با کسانی است که بفهمند و حالت توجه داشته باشند بر سند به مطلب آنوقت اهمیت مسئله ولایت از این حدیث شریف سلسله الذهب به این کیفیت استفاده میشود که به قدری این مطلب هم است که اگر کسی توحید را هم قائل بود و یکتای پروردگار را هم معتقد بود بعد به او ابلاغ شد ولایت و فهمید مطلب را و نادیده گرفت آن توحید برای اونجات بخشی نیست و برای او گرفتاریهایی بسیار چرا که فرمود توحید وسیله جدایی کننده از عذاب است کی هنگامی که شروطش رعایت شود. لذا در ارتباط ولایت این دوسه جمله لطیفی است که بعضی دارند که باید عرض شود. مهمترین دستورات اسلامی اینها گاهی قابل سقوط است گاهی قابل تبدیل و گاهی قابل نیابت است مثلا نماز زکات و گاهی حج می شود قابل سقوط باشد. کسی مستطیع نشده بلکه نمی رود از نظر مالی وضعیت مالش به جایی نرسیده که زکات مالش را بدهد چیزی بر او نیست. گاهی بدل پذیر است مانند روزه ولی مسئله اعتقاد به ولایت نه قابل سقوط است نه قابل تبدیل است و نه قابل نیابت بنابر این این مسئله از اهمیت مهمی برخوردار است و مسئله ای است بسیار روشن به فرموده مرحوم خواجه نصیر الدین توسی که در کتاب اعتقادی اش فرموده این مسئله از سیر طریق به خوبی و وضوح اثبات می شود.
۱ از طریق نشر یعنی بیانات پیغمبر
۲- از طریق امتیاز یعنی امتیازات لازم برای سمت خلافت و امامت در این بزرگواران این چنین است که در دیگران وجود ندارد.
از طریق ادعای امامت همراه با کرامت و معجزه یعنی مدعی امامت شده اند و به پای آن کرامت داشته اند که اگر چنانچه دروغ باشد بر خداست که بر اساس تفضلش رسوا کند دروغ آنها را مسئله ای است کاملا روشن که از اهمیت زیادی برخوردار است و یکی آن است که ساخت این مکتب معلم کامل لازم دارد. این مکتب معلم کامل لازم دارد. این مکتب انسان ساز اسلام که از نظر عقاید بی نظیر و از نظر اخلاق احکام از نظر همه مسائل فردی اجتماعی بی مانند است.