عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا)  ( ج1، ص 153 ) شماره‌ی 392

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > مبارزه با انحرافات و تهاجم فکری و فرهنگی دشمنان > نمونه هايی از مناظره حضرت با عالمان > مناظره با سليمان مروزی (از متکلمان خراسان)

خلاصه

حسن بن محمّد نوفلی می‌گويد: سليمان مروزی، متکلّم خراسان بر مأمون وارد شد، مأمون او را احترام کرد و به او هدايايی داد و گفت: پسر عمويم علیّ بن موسی الرضا از حجاز آمده است و علم کلام و متکلّمين را دوست دارد، لذا مانعی ندارد که روز ترويه برای مناظره با او نزد ما بيايی. سليمان گفت: ای اميرالمؤمنين! دوست ندارم در مجلس شما، و در حضور بنی هاشم از او سؤالاتی بپرسم، چون در مقابل ديگران در بحث با من شکست می‌خورد، و صحيح نيست که با او زياد بحث و جدل کنم، مأمون گفت: من فقط به اين دليل که قدرت تو را در بحث و مناظره می‌دانستم به دنبالت فرستادم و تنها خواسته من اين است که او را فقط در يک مورد مجاب کنی و ادلّه او را ردّ کنی. سليمان گفت: ای اميرالمؤمنين، من و او را با هم روبرو کن و ما را به هم واگذار. مأمون کسی را نزد حضرت رضا عليه السّلام فرستاد و گفت: شخصی از اهل مرو که بين متکلمين خراسان همتايی ندارد، نزد ما آمده است، اگر برای شما مانعی ندارد، نزد ما بياييد، حضرت برای وضو برخاستند و به ما فرمودند: شما زودتر برويد، عمران صابی هم با ما بود، حرکت کرديم و به در اطاق مأمون رسيديم، ياسر و خالد دستم را گرفتند و مرا وارد کردند، وقتی سلام کردم مأمون گفت: برادرم ابوالحسن کجاست؟ خداوند متعال او را حفظ نمايد. گفتم: وقتی ما می‌آمديم مشغول پوشيدن لباس بودند، دستور دادند ما زودتر بياييم، سپس گفتم: ای اميرالمؤمنين! عمران، ارادتمند شما نيز در بيرون خانه است. گفت: عمران کيست؟ گفتم: صابی، که توسّط شما مسلمان شد، گفت: داخل شود. عمران داخل شد و مأمون به او خوش آمد گفت. سپس گفت: ای عمران! نمردی تا بالاخره از بنی هاشم شدی! عمران گفت: ای اميرالمؤمنين! خدا را شکر که مرا با کمک شما تشرّف عنايت فرمود. مأمون به او گفت: ای عمران! اين سليمان مروزی متکلّم خراسان است. عمران گفت: ای اميرالمؤمنين! او گمان می‌کند در خراسان از نظر مناظره تک است و «بداء» را انکار می‌کند. مأمون گفت: چرا با او مناظره نمی‌کنی؟ عمران گفت: اين امر بستگی به خود او دارد، در اين هنگام امام رضا عليه السّلام وارد شدند و فرمودند: درباره چه صحبت می‌کرديد؟ عمران گفت: يابن رسول الله! اين شخص سليمان مروزی است، سليمان به عمران گفت: آيا گفته ابوالحسن درباره ابداء قبول داری؟ عمران گفت: بله، به شرط اينکه دليلی ارائه بدهند تا بتوانم بر امثال خودم در بحث پيروز شوم. مأمون گفت: يا ابا الحسن! درباره آنچه اينان در آن مشاجره می‌کنند چه نظری داريد؟ حضرت فرمودند: ای سليمان! چطور «بداء» را انکار می‌کنی؟ در حالی که خداوند می‌فرمايد: ( آيا انسان نمی‌بيند که ما او را در گذشته آفريديم و او هيچ نبود) (سوره مبارکه مريم، آيه 67) و نيز می‌فرمايد: (و او همان کسی است که خلقت را آغاز می‌کند) (سوره مبارکه روم، آيه 27) و نيز فرموده است: (پديد آورنده آسمان‌ها و زمين) (سوره مبارکه بقره، آيه 117) و نيز: (هر آنچه بخواهد در خلقت می‌افزايد) (سوره مبارکه فاطر، آيه 1) و می‌فرمايد: (خلقت انسان را از گِل آغاز نمود) (سوره مبارکه سجده، آيه 7) و می‌فرمايد: (و ديگران به انتظار امر خدا گذارده شده اند، يا آنان را عذاب می‌کند يا بر آنان لطف می‌کند و توبه شان را می‌پذيرد) (سوره مبارکه توبه، آيه 106) و نيز فرموده است: ( هيچ کس پير و سالخورده نمی‌شود و نيز عمر هيچ کس کم نمی‌گردد مگر اينکه در کتابی ثبت و ضبط است). (سوره مبارکه فاطر، آيه 11) سليمان گفت: آيا در اين مورد، از پدران شما روايت شده است؟ فرمودند: بله، از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده است که ايشان فرمودند: خداوند عزّوجلّ دو علم دارد، علمی مخزون و پنهان، که کسی جز خدا آن را نمی‌داند، و بداء از آن علم می‌باشد؛ و علمی که به ملائکه و پيامبرانش ياد داده است و علماء اهل بيت پيامبر ما نيز آن را می‌دانند. سليمان گفت: دوست دارم اين مطلب را از کتاب خداوند عزّوجلّ برايم بگويی. حضرت عليه السّلام فرمود: خداوند عزّوجلّ به پيامبرش صلّی الله عليه و آله می‌فرمايد:(از آنان دوری کن، مورد ملامت واقع نخواهی شد) (سوره مبارکه ذاريات، آيه 54) خداوند در ابتدا می‌خواست آنان را هلاک کند، و فرمود: (تذکر بده، زيرا تذکّر دادن برای مؤمنين مفيد است). (سوره مبارکه ذاريات، آيه 55) سليمان گفت: فدايت شوم، بيشتر برايم بگو! حضرت عليه السّلام فرمودند: پدرم از پدرانشان عليهم السّلام از رسول خدا صلّی الله عليه و آله روايت کرده اند که خداوند عزّوجلّ به يکی از پيامبرانش وحی فرمود که به فلان پادشاه خبر بده که در فلان موقع او را قبض روح خواهم کرد! آن پيامبر نزد پادشاه رفت و به او خبر داد. پادشاه بعد از شنيدن اين خبر به دعا و تضرّع پرداخت به نحوی که از روی تخت خود به زمين افتاد، گفت: خدايا! به من مهلت بده تا فرزندم جوان شود و امور مرا بدست بگيرد. خداوند به آن پيامبر وحی فرمود: نزد پادشاه برو و به او اطّلاع بده که مرگ او را به تأخير انداختم و پانزده سال به عمر او اضافه کردم. آن پيامبر عليه السّلام عرض کرد: خدايا! تو می‌دانی که من تا کنون دروغ نگفته ام، خداوند عزّوجلّ به او وحی فرمود: تو بنده ای مأمور هستی، اين مطلب را به او ابلاغ کن، خداوند درباره کارهايش سؤال نمی‌کند. سپس حضرت رو به سليمان کرد و فرمود: گمان می‌کنم درباره اين موضوع، ماند يهوديان فکر می‌کنی!؟ سليمان گفت: از چنين چيزی به خدا پناه می‌برم، مگر يهوديان چه می‌گويند؟ حضرت فرمودند: يهوديان می‌گويند: (دست خدا بسته است) منظورشان اين است که خداوند از کار خود فارغ شده است و ديگر چيزی پديد نمی‌آورد، خداوند هم در جواب می‌فرمايد: (دست آنان بسته باد، و به خاطر گفته هايشان لعنت شدند). (سوره مبارکه مائده، آيه 64) و نيز عدّه ای از پدرم موسی بن جعفر عليهما السّلام درباره بداء پرسيدند، پدرم فرمودند: چطور مردم بداء را انکار می‌کنند، و نيز انکار می‌کنند که خداوند کار عدّه ای را برای تصميم در مورد آنان به تأخير بيندازد. سليمان گفت: درباره آيه (ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم) (سوره مبارکه قدر، آيه 1) در رابطه با چه موضوعی نازل شده است؟ حضرت فرمودند: ای سليمان! در شب قدر، خداوند عزّوجلّ همه چيز را از امسال تا سال آينده، از مرگ و زندگی، خير و شر و رزق و روزی، همه را مقدّر می‌فرمايد، آنچه را در آن شب مقدّر نمايد، محتوم و قطعی است. سليمان گفت: حال فهميدم، قربانت گردم، بيشتر برايم بگوييد. حضرت فرمودند: ای سليمان! بعضی از امور، فقط نزد خدا است و آنچه را بخواهد جلو می‌اندازد و آنچه را بخواهد به تأخير می‌اندازد، و آنچه را بخواهد محو می‌کند، ای سليمان! علیّ عليه السّلام می‌فرمود: علم خدا دو نوع است، علمی که خداوند به ملائکه و پيامبرانش آموخته است، که آنچه را که به ملائکه و پيامبرانش آموخته باشد، انجام خواهد شد و به خود و ملائکه و پيامبرانش دروغ نمی‌گويد؛ و علم ديگر که در نزد خود او مخزون می‌باشد و احدی از خلق بر آن آگاه نيست، و هر چه را بخواهد جلو می‌اندازد و هر چه را بخواهد به تأخير می‌اندازد، و آنچه را بخواهد محو می‌کند و آنچه را بخواهد ثبت می‌نمايد. سليمان به مأمون گفت: ای اميرالمؤمنين! از امروز به بعد به خواست خدا، بداء را انکار نخواهم کرد، و آن را دروغ نمی‌پندارم. مأمون گفت: ای سليمان! هر چه می‌خواهی از ابوالحسن بپرس، و بايد که خوب گوش بدهی و انصاف را رعايت کنی! سليمان گفت: سرورم! اجازه می‌دهيد بپرسم؟ امام رضا عليه السّلام فرمود: هر چه می‌خواهی بپرس. سليمان گفت: نظر شما درباره کسی که اراده را مانند «حیّ»، «سميع»، «بصير» و «قدير» اسم و صفت می‌داند چيست؟ امام رضا عليه السّلام فرمود: شما می‌گوييد: اشياء پديد آمده اند و با يک ديگر تفاوت دارند، چون او خواسته و اراده کرده است و نمی‌گوييد: اشياء پديد آمده اند و با يک ديگر تفاوت دارند چون او سميع و بصير است، اين دليلی است بر اينکه آن‌ها مثل «سميع» و «بصير» و «قدير» نيستند. سليمان گفت: او از اوّل و ازل مريد بوده است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای سليمان! آيا اراده‌اش چيزی غير از اوست؟ گفت: بله. حضرت فرمودند: پس ثابت کرده ای که چيزی غير از خودش، هميشه با او همراه است. سليمان گفت: نه، چيزی همراه او نيست. امام رضا عليه السّلام فرمودند: آيا اراده حادث است؟ سليمان گفت: نه، حادث هم نيست. مأمون بر او بانگ زد و گفت: آيا با چنين کسی مکابره می‌کنی؟ انصاف نداری، آيا نمی‌بينی که اطراف تو اهل نظر می‌باشند؟! سپس گفت: ای اباالحسن! بحث را ادامه بده، او عالم خراسان است. حضرت دوباره از او پرسيد: ای سليمان! اراده حادث است، چون چيزی که ازلی نباشد، حادث است، و اگر حادث نباشد، ازلی است. سليمان گفت: اراده‌اش از خود اوست همان طور که سمع و بصر و علم اون از خودش است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: آيا خودش را اراده کرده است؟ گفت: نه، حضرت فرمودند: پس مريد مثل سميع و بصير نيست. سليمان گفت: خودش را اراده کرده، همان طور که صدای خود را می‌شنود و خود را می‌بيند و به خود آگاه است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: «خودش را اراده کرده» يعنی چی؟ آيا يعنی خواسته که چيزی باشد؟ خواسته که زنده يا سميع يا بصير يا قدير باشد؟ سليمان گفت: بله. امام رضا عليه السّلام فرمودند: آيا با اراده خود اين گونه شده است؟ سليمان گفت: نه. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس اين که می‌گويی: اراده کرده تا حیّ، سميع و بصير باشد معنايی ندارد، چون آن‌ها به اراده او نبوده است. سليمان گفت: چرا، با اراده خودش بوده است. مأمون و اطرافيان او خنديدند، و حضرت رضا عليه السّهام نيز خنديدند. سپس به ايشان فرمودند: بر متکلّم خراسان سخت نگيريد؛ ای سليمان! به نظر شما خداوند از حالتی به حالت ديگر تغيير کرده است و خداوند عزّوجلّ با اين صفت وصف نمی‌شود. سليمان ساکت شد. سپس امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای سليمان! از تو سؤالی بپرسم. سليمان گفت: فدايت شوم، بپرسيد. حضرت فرمودند: آيا تو و دوستانت در مورد چيزی که می‌دانيد و می‌فهميد با مردم بحث می‌کنيد يا درباره چيزی که نمی‌دانيد و نمی‌فهميد؟ گفت: البته بر اساس آنچه می‌دانيم و می‌فهميم. امام رضا عليه السّلام فرمودند: آنچه مردم می‌دانند اين است که اراده کننده، غير از خود اراده است واراده کننده قبل از اراده، و فاعل قبل از مفعول پديد آمده است، و اين مطلب گفته شما را که باطل می‌کند که می‌گوييد: «اراده و اراده کننده يکی هستند.» سليمان گفت: فدايت شوم، اين چيزی نيست که مردم می‌فهمند و می‌دانند. امام رضا عليه السّلام فرمودند: بدون شناخت، ادعای می‌کنيد که علم داريد، و می‌گوييد: اراده مانند سمع و بصر است، و لذا اين اعتقاد شما بر پايه عقل و علم شما نيست. سليمان جوابی نداد. سپس امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای سليمان! آيا خداوند به تمام آن چه را که در بهشت و دوزخ است، علم دارد؟ سليمان گفت: بله. حضرت فرمودند: آيا چيزی را که خداوند می‌داند به وجود می‌آيد، ايجاد خواهد شد؟ گفت: بله. حضرت فرمودند: اگر موجود شود به گونه ای که ديگر چيزی باقی نماند، آيا باز هم خداوند می‌تواند چيزهای ديگری به آن‌ها بيفزايد يا از آن‌ها صرف نظر می‌کند؟ سليمان گفت: بلی، اضافه می‌کند. حضرت عليه السّلام فرمود: طبق آن چه گفتی، خداوند چيزی به آن‌ها اضافه کرده است که خود نمی‌دانسته ايجاد خواهد شد. سليمان گفت: فدايت شوم، اضافه‌ها نهايت ندارند. حضرت فرمودند: به نظر تو علم خداوند به آنچه در آن‌ها (بهشت و دوزخ) قرار خواهد گرفت، احاطه ندارد، چون نهايتی برای آن نيست و اگر علم او به آنچه در آن‌ها خواهد بود احاطه نداشته باشد، قبل از به وجود آمدن آن ها، آن چه را که در آن‌ها خواهد بود، نمی‌داند و خداوند عزّوجلّ از اين عقيده شما بالاتر است. سليمان گفت: من گفتم خداوند به آن‌ها علم ندارد، به همين دليل آن‌ها نهايتی ندارند، و خداوند عزّوجلّ آن‌ها را به جاودانگی وصف فرموده است و ما برای آن‌ها پايانی قرار نمی‌دهيم امام رضا عليه السّلام فرمودند: علم خداوند به آن‌ها باعث نمی‌شود آن‌ها متناهی باشند، زيرا چه بسا خداوند به آن‌ها علم دارد سپس بر آن‌ها می‌افزايد و افزوده‌ها را از آن‌ها نمی‌گيرد، و خداوند عزّوجلّ در قرآن می‌فرمايد: ( هر وقت که پوست‌های آن‌ها می‌پخت، پوست‌های جديدی غير از پوست‌های قديم، جايگزين آن‌ها می‌کرديم تا عذاب را بچشند). (سوره مبارکه نساء، آيه 56) و به اهل بهشت فرمود: (عطائی بی پايان) (سوره مبارکه هود، آيه 108) و نيز می‌فرمايد: (و ميوه‌های فراوان، هميشگی، بدون اينکه کسی از خوردن آن‌ها مانع شود). (سوره مبارکه واقعه، آيه 33) پس خداوند عزّوجلّ اين زيادی‌ها را می‌داند و آن را از آنان دريغ نمی‌نمايد، آيا آن چه اهل بهشت می‌خورند و می‌آشامند خداوند چيزی جايگزين آن نمی‌کند؟ گفت: بلی. حضرت عليه السّلام فرمود: آيا خوردنی‌ها و نوشيدنی‌ها دريغ می‌شود و چيز ديگری جايگزين می‌شود؟ سليمان گفت: نه. حضرت عليه السّلام فرمودند: پس هر چه جايگزين آن چه در بهشت است، می‌شود از اهل بهشت قطع نمی‌شود. سليمان گفت: بله، چيز زيادی و اضافه به آن‌ها نمی‌دهد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای سليمان! با اين حال، هر چه در بهشت و جهنّم است از بين می‌رود که اين خلاف کتاب خداست، زيرا خداوند عزّوجلّ می‌فرمايد: (برای آنان هر چه بخواهند در آن (بهشت) می‌باشد و نزد ما نيز زيادی هست) (سوره مبارکه ق، آيه 35) و نيز می‌فرمايد: ( عطائی بی پايان) (سوره مبارکه هود، آيه 108) و نيز فرموده است: ( آنان از آن جا خارج نمی‌شوند) (سوره مبارکه حجر، آيه 48) و می‌فرمايد: (برای هميشه در آن مکان جاودانه هستند) (سوره مبارکه بیّنه، آيه 8) و نيز فرموده است: (و ميوه‌های فراوان، هميشگی، بدون اينکه کسی از خوردن آن‌ها مانع شود). (سوره مبارکه واقعه، آيه 33) سليمان جوابی نداد. سپس امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای سليمان! بگو آيا اراده فعل است يا غير فعل؟ گفت: بله فعل است. امام عليه السّلام فرمودند: پس پديد آمده است زيرا افعال محدث (پديد آمده) هستند. سليمان گفت: فعل نيست. حضرت عليه السّلام فرمودند: پس چيز ديگری از ازل با خدا بوده است. سليمان گفت: اراده همان انشاء و ايجاد است. حضرت فرمودند: ای سليمان! اين سخن، همان چيزی است که بر ضرار (ضرار بن عمر والقاضی که فردی معتزلی بوده است) و يارانش ايراد گرفته ايد که می‌گويند: هر چه خداوند در آسمان و زمين، يا دريا و خشکی خلق کرده، از جمله سگ و خوک و ميمون و انسان و چهارپا و غيره، اراده خدا هستند و اراده خدا زنده می‌شود و می‌ميرد، راه می‌رود و می‌خورد، می‌آشامد، ازدواج می‌کند، توليد مثل می‌کند، ظلم می‌کند، کارهای زشت انجام می‌دهد، کافر می‌شود و مشرک می‌شود، و ما از اين چيزها پاک هستيم و با آن‌ها دشمن می‌باشيم و اين حدّ آن است. سليمان گفت: «اراده» مثل سمع و بصر و علم است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: دوباره به حرف اوّل خود بازگشتی! بگو بدانم آيا سمع و بصر و علم، مصنوع اند؟ سليمان گفت: نه. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس چطور اراده را نفی می‌کنيد و يک بار می‌گوييد: اراده نکرده است و بار ديگر می‌گوييد: اراده کرده است؟ و اراده مفعول خداوند نيست؟ سليمان گفت: اين مثل اين است که بگوييم: گاهی می‌داند و گاهی نمی‌داند. امام رضا عليه السّلام فرمودند: اين دو يکسان نيستند، زيرا نفی معلوم، نفی علم نيست و نفی مراد، نفی اراده نمی‌باشد، زيرا اگر چيزی اراده نشود پس اراده ای نمی‌باشد، ولی گاه علم وجود دارد و اگر معلوم نباشد، مثل بينايی چه بسا انسان بينا است ولی شی ديدنی وجود ندارد و علم وجود دارد ولی معلوم وجود ندارد. سليمان گفت: درست است، اراده مصنوع است. حضرت فرمودند: پس محدث (پديد آمده) است و مانند سمع و بصر نيست، زيرا سمع و بصر مصنوع نيستند و اين مصنوع است. سليمان گفت: اراده صفتی از صفات خداوند است که هميشگی است. امام فرمودند: پس انسان هم بايد هميشگی باشد چون صفت او هميشگی است. سليمان گفت: نه، زيرا او آن صفت را نساخته است. امام رضا عليه السّلام فرمود: ای خراسانی! بسيار اشتباه می‌کنی! آيا با اراده و گفته او، اشياء ايجاد نمی‌شود؟ سليمان گفت: نه. حضرت فرمود: پس اگر با اراده و مشیّت و دستور خدا نيست و اشياء را خلق نمی‌کند، پس اين موجودات چگونه ايجاد شده اند؟ خداوند برتر از اين است. سليمان جوابی نداد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: در مورد فرموده خداوند عزّوجلّ: (هرگاه اراده کنيم که شهر و سرزمينی را نابود سازيم به متجاوزينِ آن ديار دستور می‌دهيم که در آنجا به فسق و فجور بپردازند) (سوره مبارکه اسراء، آيه 16) چه می‌گويی؟ آيا منظور از اراده کردن خداوند در اين آيه، اين است که خداوند اراده را ايجاد می‌کند؟ گفت: بله. حضرت عليه السّلام فرمودند: پس اگر اراده را ايجاد می‌کند، اين گفته تو که می‌گويی: «اراده همان خداست و يا جزئی از اوست»، باطل خواهد بود، زيرا خدا، خود را ايجاد نمی‌کند، و از حالت فعلی خود تغيير نمی‌کند، خداوند والاتر از اين است. سليمان گفت: منظور خداوند اين نيست که اراده ای ايجاد می‌کند. حضرت عليه السّلام فرمودند: پس منظورش چيست؟ گفت: منظورش اين است که کاری انجام می‌دهد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: وای بر تو! چقدر اين مطلب را تکرار می‌کنی؟ من که گفتم اراده محدث است، زيرا فعل هر چيز، ايجاد کننده است. سليمان گفت: پس اين معنی ندارد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس به نظر شما، خدا خود را وصف کرده با اراده ای را که معنی ندارد. پس اگر اراده نه معنای ازلی داشته باشد و نه معنای حادث، اين که می‌گوييد: « اراده خداوند ازلی بوده است» باطل خواهد بود. سليمان گفت: منظورم اين است که اراده، يکی از افعال ازلی خداوند است. حضرت عليه السّلام فرمودند: آيا نمی‌دانی هر چه ازلی نباشد، در عين حال مصنوع و پديد آمده و قديم هم نيست؟ سليمان جوابی نداد. سپس امام رضا عليه السّلام فرمودند: عيبی ندارد، سؤالت را تمام کن. سليمان گفت: آيا اراده صفتی از صفات خداست؟ حضرت عليه السّلام فرمودند: چقدر اين مطلب را برای من تکرار می‌کنی؟ صفتش محدث است يا ازلی؟ سليمان گفت: محدث است. امام رضا عليه السّلام فرمود: الله اکبر! پس اراده محدث است، اگر چه از صفات هميشگی خداوند باشد؟! پس خداوند چيزی اراده نکرده است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: چيزی که ازلی نباشد مفعول و مصنوع نخواهد بود. سليمان گفت: اشياء اراده نيستند، و خداوند چيزی اراده نکرده است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای سليمان! وسوسه می‌کنی، آيا چيزی را که آفرينش و ساخت آن را اراده نکرده، آفريده است؟ اين حالت، در مورد کسی است که نمی‌داند چه می‌کند، خداوند از اين برتر است. سليمان گفت: سرورم! من که عرض کردم اراده مانند سمع و بصر و علم است. مأمون گفت: وای بر تو ای سليمان! چقدر اين حرف غلط را تکرار می‌کنی؟! اين سخن را قطع کن و به سراغ مطلب ديگری برو چون در اين سخت تو تقوايی نيست. امام رضا فرمودند: ای اميرالمؤمنين! او را رها کن، صحبتش را قطع نکن، چون آن را حجت در حرف خود می‌داند، ای سليمان به صحبت خود ادامه بده. سليمان گفت: عرض کردم که اراده مثل سمع و بصر و علم است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: عيبی ندارد، آيا اراده يک معنی دارد يا دارای معنای مختلف است؟ سليمان گفت: يک معنی دارد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس آيا معنی همه اراده‌ها يکی است؟ سليمان گفت: بله. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس اگر معنی همه اراده‌ها يکی باشد، بايد اراده قيام، همان اراده قعود باشد، و اراده زندگی نيز همان اراده مرگ است، اگر اراده خداوند يک چيز باشد، مرادهای خدا بر ديگری تقدّم ندارد و هيچ يک با ديگری اختلاف ندارد، و همه يک چيز می‌باشد. سليمان گفت: معنی آن‌ها با هم تفاوت دارند. حضرت عليه السّلام فرمودند: آيا مريد همان اراده است يا چيز ديگری است؟ سليمان گفت: بله، آن همان اراده است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: به نظر شما، مريد بايد مختلف باشد، چون همان اراده است. سليمان گفت: سرورم! اراده همان مريد نيست. حضرت فرمودند: پس اراده حادث است وگرنه بايد چيز ديگری همراه خداوند باشد؛ اين مطلب را خوب بفهم، و سؤال ديگرت را بپرس. سليمان گفت: اسمی از اسماء خداوند است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: آيا خودش اين نام را برای خودش انتخاب کرده است؟ سليمان گفت: نه، او چنين نامی بر خود نگذاشته است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس تو حق نداری نامی بر او بگذاری که او خود را با اين نام نخوانده است. سليمان گفت: ولی او خودش را مريد وصف کرده است. امام رضا عليه السّلام فرمود: معنای مريد اين نيست که او اراده است، و يا اينکه اراده نامی از نامهای اوست. سليمان گفت: چون اراده‌اش علم اوست. امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای نادان! اگر خداوند به چيزی آگاه است آيا معنايش اين است که آن را اراده کرده است؟ سليمان گفت: البتّه. حضرت فرمودند: از کجا اين سخن را می‌گويی؟ و چه دليلی داری که اراده خدا همان علم اوست؟ در حالی که گاهی خدا چيزی را می‌داند ولی هرگز آن را اراده نمی‌کند، از جمله آيه شريفه: (اگر بخواهيم، آنچه را که بر تو وحی نموده ايم خواهيم برد). (سوره مبارکه اسراء، آيه 86) خداوند می‌داند چگونه آن را ببرد، ولی هرگز اين کار را نخواهد کرد. سليمان گفت: زيرا خدا را کار فارغ شده و وبر آن چيزی اضافه نمی‌کند. امام رضا عليه السّلام فرمودند: اين سخن يهود است، پس چطور خداوند می‌فرمايد: (مرا بخوانيد تا خواسته‌های شما را اجابت کنم). (سوره مبارکه مؤمن، آيه 60) سليمان گفت: منظورش اين است که او توانايی انجام اين کار را دارد. حضرت فرمودند: آيا وعده ای می‌دهد که به آن وفا نخواهد کرد؟! پس چطور فرموده است: ( هر چه بخواهد بر خلقت اضافه می‌کند) (سوره مبارکه فاطر، آيه 1) و فرموده است: (خداوند هر چه بخواهد محو می‌کند و هر چه بخواهد ثابت می‌کند، و‌ام الکتاب نزد اوست) ؟! (سوره مبارکه رعد، آيه 39) و حالا از کارها فارغ شده است؟! سليمان جوابی نداد. امام رضا عليه السّلام فرمود: آيا خداوند می‌داند که انسانی موجود خواهد شد در حالی که اراده نکرده انسانی خلق کند؟ و آيا خداوند می‌داند که انسانی امروز می‌ميرد و اراده نکرده امروز بميرد؟ سليمان گفت: بله. امام رضا عليه السّلام فرمود: پس می‌داند هر چه را که اراده کرده است، موجود خواهد شد، يا اين که می‌داند هر چه را که اراده نکرده موجود خواهد شد؟ سليمان گفت: می‌داند که هر دو موجود خواهند شد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس می‌داند که يک انسان در آن واحد هم زنده است هم مرده، هم ايستاده است هم نشسته، هم نابينا است و هم بينا، و اين محال است. سليمان گفت: قربانت گردم، او می‌داند که يکی از آن دو بدون ديگری موجود خواهد شد. حضرت عليه السّلام فرمودند: عيبی ندارد، کدام يک موجود می‌شوند، آنچه را اراده کرده يا آنچه را اراده نکرده است؟! سليمان گفت: آنچه را اراده کرده است، موجود می‌شود. امام رضا عليه السّلام خنديد و مأمون وعلمای حاضر در مجلس خنديدند. امام رضا عليه السّلام فرمود: اشتباه گرفتی و سخنت را رها کردی که گفته بودی: «او می‌داند که انسانی امروز خواهد مرد در حالی که او اراده نکرده است که امروز بميرد و مخلوقاتی را خلق می‌کند در حالی که نمی‌خواهد آنان را خلق کند» و وقتی به نظر شما آگاهی به آن چه که اراده نکرده جايز نيست، در نتيجه آن چه را اراده کرده می‌داند. سليمان گفت: حرف من اين است که: اراده، خدا و غير خدا نيست. حضرت عليه السّلام فرمودند: ای نادان! وقتی می‌گويی: خدا نيست در واقع می‌گويی که غير، خداست، و وقتی می‌گويی: اراده، خدا نيست، پس قبول داری که آن خداست. سليمان گفت: آيا خداوند می‌داند چگونه چيزی را خلق کند؟ حضرت عليه السّلام فرمودند: بله. سليمان گفت: پس اين مطلب ثابت می‌کند آن چيز وجود داشته است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: محال است، زيرا کسی بنايی بلد است ولی بنايی نمی‌سازد، يا خياطی بلد است ولی خياطی نمی‌کند، يا ساختن چيزی را بلد است ولی هرگز آن را نمی‌سازد. سپس حضرت فرمودند: ای سليمان! آيا خدا می‌داند که واحد است و چيزی همراهش نيست؟ گفت: بله. حضرت رضا عليه السّلام فرمودند: آيا اين مطلب، چيزی را همراه خدا ثابت می‌کند؟ سليمان گفت: نمی‌داند که واحد است و چيزی با او نيست. حضرت عليه السّلام فرمودند: آيا تو اين را می‌دانی؟ گفت: بله. حضرت فرمودند: پس ای سليمان! تو از خداوند داناتری! سليمان گفت: محال است. حضرت فرمودند: از نظر تو محال است که خداوند واحد باشد و چيزی با او نباشد و سعی و بصير و حکيم و عليم و قادر باشد؟ گفت: بله. حضرت فرمودند: پس خداوند چگونه خبر داده است که واحد، زنده، شنونده و بينا، حکيم، توانا، دانا و آگاه است در حالی که خودش اين مطالب را نمی‌داند؟ اين سخن تو، حرفت را رد می‌کند آن را تکذيب می‌کند، خداوند از اين سخن والاتر است. سپس امام رضا عليه السّلام به او فرمود: پس چگونه می‌خواهد چيزی را که ساختن آن را نمی‌داند و آن را نمی‌شناسد، بسازد؟ سازنده ای که قبل از ساختن يک چيز، نمی‌داند چگونه بايد آن را بسازد، سرگردان است، و خداوند از اين مسأله پاک است و والاتر است. سليمان گفت: اراده همان قدرت است. امام رضا عليه السّلام فرمود: خداوند عزّوجلّ بر آن چه اراده نکند هم قادر است، و اين مطلب قطعی است، چون خداوند بلند مرتبه فرموده: (اگر بخواهيم، آنچه را به تو وحی کرده ايم، می‌بريم) (سوره مبارکه اسراء، آيه 86) و اگر اراده همان قدرت باشد، خداوند اراده کرده بود که آن را ببرد، چون توانايی انجام اين کار را دارد. سليمان پاسخی نداد. در اين هنگام مأمون گفت: ای سليمان! او عالمترين فرد هاشمی است. سپس حاضرين مجلس را ترک کردند. مؤلّف اين کتاب می‌گويد: مأمون به خاطر حرصی که به حضرت رضا عليه السّلام داشت، علمای مذاهب مختلف که از صراط مستقيم بيرون بودند، و آن افرادی که می‌شناخت و يا شنيده بود از هر کجای عالم دعوت می‌کرد با آن حضرت مناظره کنند تا او را محکوم کنند و بر او پيروز شوند تا آتش حسد در وجود او خاموش شود و بتواند منزلت علمی او را از بين ببرد، ولی هيچ کس از علمای آن مذاهب با آن جناب مناظره نکردند بلکه اعتراف کردند که (امام عليه السّلام) فضيلت و علم زيادی دارند و دلائل آن حضرت او را مجاب کرد، زيرا خداوند نمی‌خواست که کسی برتر از او باشد، و نور خدا را تمام می‌کند و حجّت خود را ياری می‌دهد و اين چنين خداوند در کتابش وعده داده و فرموده است: (ما فرستادگان خود و کسانی که در دنيا ايمان آورده اند ياری می‌کنيم) (سوره مبارکه مؤمن، آيه 51) منظور از « کسانی که ايمان آورده اند» ائمه عليهم السّلام و پيروان با معرفت آنان و کسانی که از ايشان عليه مخالفان خود تا وقتی در اين جهان هستند، حجّت می‌گيرند؛ و با آنان در عالم ديگر اين چنين رفتار می‌کند، و خداوند عزّوجلّ هرگز خلف وعده نخواهد کرد. 668. حسن بن محمّد نوفلی می‌گويد: سليمان مروزی، متکلّم خراسان بر مأمون وارد شد، مأمون او را احترام کرد و به او هدايايی داد و گفت: پسر عمويم علیّ بن موسی الرضا از حجاز آمده است و علم کلام و متکلّمين را دوست دارد، لذا مانعی ندارد که روز ترويه برای مناظره با او نزد ما بيايی. سليمان گفت: ای اميرالمؤمنين! دوست ندارم در مجلس شما، و در حضور بنی هاشم از او سؤالاتی بپرسم، چون در مقابل ديگران در بحث با من شکست می‌خورد، و صحيح نيست که با او زياد بحث و جدل کنم، مأمون گفت: من فقط به اين دليل که قدرت تو را در بحث و مناظره می‌دانستم به دنبالت فرستادم و تنها خواسته من اين است که او را فقط در يک مورد مجاب کنی و ادلّه او را ردّ کنی. سليمان گفت: ای اميرالمؤمنين، من و او را با هم روبرو کن و ما را به هم واگذار. مأمون کسی را نزد حضرت رضا عليه السّلام فرستاد و گفت: شخصی از اهل مرو که بين متکلمين خراسان همتايی ندارد، نزد ما آمده است، اگر برای شما مانعی ندارد، نزد ما بياييد، حضرت برای وضو برخاستند و به ما فرمودند: شما زودتر برويد، عمران صابی هم با ما بود، حرکت کرديم و به در اطاق مأمون رسيديم، ياسر و خالد دستم را گرفتند و مرا وارد کردند، وقتی سلام کردم مأمون گفت: برادرم ابوالحسن کجاست؟ خداوند متعال او را حفظ نمايد. گفتم: وقتی ما می‌آمديم مشغول پوشيدن لباس بودند، دستور دادند ما زودتر بياييم، سپس گفتم: ای اميرالمؤمنين! عمران، ارادتمند شما نيز در بيرون خانه است. گفت: عمران کيست؟ گفتم: صابی، که توسّط شما مسلمان شد، گفت: داخل شود. عمران داخل شد و مأمون به او خوش آمد گفت. سپس گفت: ای عمران! نمردی تا بالاخره از بنی هاشم شدی! عمران گفت: ای اميرالمؤمنين! خدا را شکر که مرا با کمک شما تشرّف عنايت فرمود. مأمون به او گفت: ای عمران! اين سليمان مروزی متکلّم خراسان است. عمران گفت: ای اميرالمؤمنين! او گمان می‌کند در خراسان از نظر مناظره تک است و «بداء» را انکار می‌کند. مأمون گفت: چرا با او مناظره نمی‌کنی؟ عمران گفت: اين امر بستگی به خود او دارد، در اين هنگام امام رضا عليه السّلام وارد شدند و فرمودند: درباره چه صحبت می‌کرديد؟ عمران گفت: يابن رسول الله! اين شخص سليمان مروزی است، سليمان به عمران گفت: آيا گفته ابوالحسن درباره ابداء قبول داری؟ عمران گفت: بله، به شرط اينکه دليلی ارائه بدهند تا بتوانم بر امثال خودم در بحث پيروز شوم. مأمون گفت: يا ابا الحسن! درباره آنچه اينان در آن مشاجره می‌کنند چه نظری داريد؟ حضرت فرمودند: ای سليمان! چطور «بداء» را انکار می‌کنی؟ در حالی که خداوند می‌فرمايد: ( آيا انسان نمی‌بيند که ما او را در گذشته آفريديم و او هيچ نبود) (سوره مبارکه مريم، آيه 67) و نيز می‌فرمايد: (و او همان کسی است که خلقت را آغاز می‌کند) (سوره مبارکه روم، آيه 27) و نيز فرموده است: (پديد آورنده آسمان‌ها و زمين) (سوره مبارکه بقره، آيه 117) و نيز: (هر آنچه بخواهد در خلقت می‌افزايد) (سوره مبارکه فاطر، آيه 1) و می‌فرمايد: (خلقت انسان را از گِل آغاز نمود) (سوره مبارکه سجده، آيه 7) و می‌فرمايد: (و ديگران به انتظار امر خدا گذارده شده اند، يا آنان را عذاب می‌کند يا بر آنان لطف می‌کند و توبه شان را می‌پذيرد) (سوره مبارکه توبه، آيه 106) و نيز فرموده است: ( هيچ کس پير و سالخورده نمی‌شود و نيز عمر هيچ کس کم نمی‌گردد مگر اينکه در کتابی ثبت و ضبط است). (سوره مبارکه فاطر، آيه 11) سليمان گفت: آيا در اين مورد، از پدران شما روايت شده است؟ فرمودند: بله، از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده است که ايشان فرمودند: خداوند عزّوجلّ دو علم دارد، علمی مخزون و پنهان، که کسی جز خدا آن را نمی‌داند، و بداء از آن علم می‌باشد؛ و علمی که به ملائکه و پيامبرانش ياد داده است و علماء اهل بيت پيامبر ما نيز آن را می‌دانند. سليمان گفت: دوست دارم اين مطلب را از کتاب خداوند عزّوجلّ برايم بگويی. حضرت عليه السّلام فرمود: خداوند عزّوجلّ به پيامبرش صلّی الله عليه و آله می‌فرمايد:(از آنان دوری کن، مورد ملامت واقع نخواهی شد) (سوره مبارکه ذاريات، آيه 54) خداوند در ابتدا می‌خواست آنان را هلاک کند، و فرمود: (تذکر بده، زيرا تذکّر دادن برای مؤمنين مفيد است). (سوره مبارکه ذاريات، آيه 55) سليمان گفت: فدايت شوم، بيشتر برايم بگو! حضرت عليه السّلام فرمودند: پدرم از پدرانشان عليهم السّلام از رسول خدا صلّی الله عليه و آله روايت کرده اند که خداوند عزّوجلّ به يکی از پيامبرانش وحی فرمود که به فلان پادشاه خبر بده که در فلان موقع او را قبض روح خواهم کرد! آن پيامبر نزد پادشاه رفت و به او خبر داد. پادشاه بعد از شنيدن اين خبر به دعا و تضرّع پرداخت به نحوی که از روی تخت خود به زمين افتاد، گفت: خدايا! به من مهلت بده تا فرزندم جوان شود و امور مرا بدست بگيرد. خداوند به آن پيامبر وحی فرمود: نزد پادشاه برو و به او اطّلاع بده که مرگ او را به تأخير انداختم و پانزده سال به عمر او اضافه کردم. آن پيامبر عليه السّلام عرض کرد: خدايا! تو می‌دانی که من تا کنون دروغ نگفته ام، خداوند عزّوجلّ به او وحی فرمود: تو بنده ای مأمور هستی، اين مطلب را به او ابلاغ کن، خداوند درباره کارهايش سؤال نمی‌کند. سپس حضرت رو به سليمان کرد و فرمود: گمان می‌کنم درباره اين موضوع، ماند يهوديان فکر می‌کنی!؟ سليمان گفت: از چنين چيزی به خدا پناه می‌برم، مگر يهوديان چه می‌گويند؟ حضرت فرمودند: يهوديان می‌گويند: (دست خدا بسته است) منظورشان اين است که خداوند از کار خود فارغ شده است و ديگر چيزی پديد نمی‌آورد، خداوند هم در جواب می‌فرمايد: (دست آنان بسته باد، و به خاطر گفته هايشان لعنت شدند). (سوره مبارکه مائده، آيه 64) و نيز عدّه ای از پدرم موسی بن جعفر عليهما السّلام درباره بداء پرسيدند، پدرم فرمودند: چطور مردم بداء را انکار می‌کنند، و نيز انکار می‌کنند که خداوند کار عدّه ای را برای تصميم در مورد آنان به تأخير بيندازد. سليمان گفت: درباره آيه (ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم) (سوره مبارکه قدر، آيه 1) در رابطه با چه موضوعی نازل شده است؟ حضرت فرمودند: ای سليمان! در شب قدر، خداوند عزّوجلّ همه چيز را از امسال تا سال آينده، از مرگ و زندگی، خير و شر و رزق و روزی، همه را مقدّر می‌فرمايد، آنچه را در آن شب مقدّر نمايد، محتوم و قطعی است. سليمان گفت: حال فهميدم، قربانت گردم، بيشتر برايم بگوييد. حضرت فرمودند: ای سليمان! بعضی از امور، فقط نزد خدا است و آنچه را بخواهد جلو می‌اندازد و آنچه را بخواهد به تأخير می‌اندازد، و آنچه را بخواهد محو می‌کند، ای سليمان! علیّ عليه السّلام می‌فرمود: علم خدا دو نوع است، علمی که خداوند به ملائکه و پيامبرانش آموخته است، که آنچه را که به ملائکه و پيامبرانش آموخته باشد، انجام خواهد شد و به خود و ملائکه و پيامبرانش دروغ نمی‌گويد؛ و علم ديگر که در نزد خود او مخزون می‌باشد و احدی از خلق بر آن آگاه نيست، و هر چه را بخواهد جلو می‌اندازد و هر چه را بخواهد به تأخير می‌اندازد، و آنچه را بخواهد محو می‌کند و آنچه را بخواهد ثبت می‌نمايد. سليمان به مأمون گفت: ای اميرالمؤمنين! از امروز به بعد به خواست خدا، بداء را انکار نخواهم کرد، و آن را دروغ نمی‌پندارم. مأمون گفت: ای سليمان! هر چه می‌خواهی از ابوالحسن بپرس، و بايد که خوب گوش بدهی و انصاف را رعايت کنی! سليمان گفت: سرورم! اجازه می‌دهيد بپرسم؟ امام رضا عليه السّلام فرمود: هر چه می‌خواهی بپرس. سليمان گفت: نظر شما درباره کسی که اراده را مانند «حیّ»، «سميع»، «بصير» و «قدير» اسم و صفت می‌داند چيست؟ امام رضا عليه السّلام فرمود: شما می‌گوييد: اشياء پديد آمده اند و با يک ديگر تفاوت دارند، چون او خواسته و اراده کرده است و نمی‌گوييد: اشياء پديد آمده اند و با يک ديگر تفاوت دارند چون او سميع و بصير است، اين دليلی است بر اينکه آن‌ها مثل «سميع» و «بصير» و «قدير» نيستند. سليمان گفت: او از اوّل و ازل مريد بوده است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای سليمان! آيا اراده‌اش چيزی غير از اوست؟ گفت: بله. حضرت فرمودند: پس ثابت کرده ای که چيزی غير از خودش، هميشه با او همراه است. سليمان گفت: نه، چيزی همراه او نيست. امام رضا عليه السّلام فرمودند: آيا اراده حادث است؟ سليمان گفت: نه، حادث هم نيست. مأمون بر او بانگ زد و گفت: آيا با چنين کسی مکابره می‌کنی؟ انصاف نداری، آيا نمی‌بينی که اطراف تو اهل نظر می‌باشند؟! سپس گفت: ای اباالحسن! بحث را ادامه بده، او عالم خراسان است. حضرت دوباره از او پرسيد: ای سليمان! اراده حادث است، چون چيزی که ازلی نباشد، حادث است، و اگر حادث نباشد، ازلی است. سليمان گفت: اراده‌اش از خود اوست همان طور که سمع و بصر و علم اون از خودش است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: آيا خودش را اراده کرده است؟ گفت: نه، حضرت فرمودند: پس مريد مثل سميع و بصير نيست. سليمان گفت: خودش را اراده کرده، همان طور که صدای خود را می‌شنود و خود را می‌بيند و به خود آگاه است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: «خودش را اراده کرده» يعنی چی؟ آيا يعنی خواسته که چيزی باشد؟ خواسته که زنده يا سميع يا بصير يا قدير باشد؟ سليمان گفت: بله. امام رضا عليه السّلام فرمودند: آيا با اراده خود اين گونه شده است؟ سليمان گفت: نه. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس اين که می‌گويی: اراده کرده تا حیّ، سميع و بصير باشد معنايی ندارد، چون آن‌ها به اراده او نبوده است. سليمان گفت: چرا، با اراده خودش بوده است. مأمون و اطرافيان او خنديدند، و حضرت رضا عليه السّهام نيز خنديدند. سپس به ايشان فرمودند: بر متکلّم خراسان سخت نگيريد؛ ای سليمان! به نظر شما خداوند از حالتی به حالت ديگر تغيير کرده است و خداوند عزّوجلّ با اين صفت وصف نمی‌شود. سليمان ساکت شد. سپس امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای سليمان! از تو سؤالی بپرسم. سليمان گفت: فدايت شوم، بپرسيد. حضرت فرمودند: آيا تو و دوستانت در مورد چيزی که می‌دانيد و می‌فهميد با مردم بحث می‌کنيد يا درباره چيزی که نمی‌دانيد و نمی‌فهميد؟ گفت: البته بر اساس آنچه می‌دانيم و می‌فهميم. امام رضا عليه السّلام فرمودند: آنچه مردم می‌دانند اين است که اراده کننده، غير از خود اراده است واراده کننده قبل از اراده، و فاعل قبل از مفعول پديد آمده است، و اين مطلب گفته شما را که باطل می‌کند که می‌گوييد: «اراده و اراده کننده يکی هستند.» سليمان گفت: فدايت شوم، اين چيزی نيست که مردم می‌فهمند و می‌دانند. امام رضا عليه السّلام فرمودند: بدون شناخت، ادعای می‌کنيد که علم داريد، و می‌گوييد: اراده مانند سمع و بصر است، و لذا اين اعتقاد شما بر پايه عقل و علم شما نيست. سليمان جوابی نداد. سپس امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای سليمان! آيا خداوند به تمام آن چه را که در بهشت و دوزخ است، علم دارد؟ سليمان گفت: بله. حضرت فرمودند: آيا چيزی را که خداوند می‌داند به وجود می‌آيد، ايجاد خواهد شد؟ گفت: بله. حضرت فرمودند: اگر موجود شود به گونه ای که ديگر چيزی باقی نماند، آيا باز هم خداوند می‌تواند چيزهای ديگری به آن‌ها بيفزايد يا از آن‌ها صرف نظر می‌کند؟ سليمان گفت: بلی، اضافه می‌کند. حضرت عليه السّلام فرمود: طبق آن چه گفتی، خداوند چيزی به آن‌ها اضافه کرده است که خود نمی‌دانسته ايجاد خواهد شد. سليمان گفت: فدايت شوم، اضافه‌ها نهايت ندارند. حضرت فرمودند: به نظر تو علم خداوند به آنچه در آن‌ها (بهشت و دوزخ) قرار خواهد گرفت، احاطه ندارد، چون نهايتی برای آن نيست و اگر علم او به آنچه در آن‌ها خواهد بود احاطه نداشته باشد، قبل از به وجود آمدن آن ها، آن چه را که در آن‌ها خواهد بود، نمی‌داند و خداوند عزّوجلّ از اين عقيده شما بالاتر است. سليمان گفت: من گفتم خداوند به آن‌ها علم ندارد، به همين دليل آن‌ها نهايتی ندارند، و خداوند عزّوجلّ آن‌ها را به جاودانگی وصف فرموده است و ما برای آن‌ها پايانی قرار نمی‌دهيم امام رضا عليه السّلام فرمودند: علم خداوند به آن‌ها باعث نمی‌شود آن‌ها متناهی باشند، زيرا چه بسا خداوند به آن‌ها علم دارد سپس بر آن‌ها می‌افزايد و افزوده‌ها را از آن‌ها نمی‌گيرد، و خداوند عزّوجلّ در قرآن می‌فرمايد: ( هر وقت که پوست‌های آن‌ها می‌پخت، پوست‌های جديدی غير از پوست‌های قديم، جايگزين آن‌ها می‌کرديم تا عذاب را بچشند). (سوره مبارکه نساء، آيه 56) و به اهل بهشت فرمود: (عطائی بی پايان) (سوره مبارکه هود، آيه 108) و نيز می‌فرمايد: (و ميوه‌های فراوان، هميشگی، بدون اينکه کسی از خوردن آن‌ها مانع شود). (سوره مبارکه واقعه، آيه 33) پس خداوند عزّوجلّ اين زيادی‌ها را می‌داند و آن را از آنان دريغ نمی‌نمايد، آيا آن چه اهل بهشت می‌خورند و می‌آشامند خداوند چيزی جايگزين آن نمی‌کند؟ گفت: بلی. حضرت عليه السّلام فرمود: آيا خوردنی‌ها و نوشيدنی‌ها دريغ می‌شود و چيز ديگری جايگزين می‌شود؟ سليمان گفت: نه. حضرت عليه السّلام فرمودند: پس هر چه جايگزين آن چه در بهشت است، می‌شود از اهل بهشت قطع نمی‌شود. سليمان گفت: بله، چيز زيادی و اضافه به آن‌ها نمی‌دهد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای سليمان! با اين حال، هر چه در بهشت و جهنّم است از بين می‌رود که اين خلاف کتاب خداست، زيرا خداوند عزّوجلّ می‌فرمايد: (برای آنان هر چه بخواهند در آن (بهشت) می‌باشد و نزد ما نيز زيادی هست) (سوره مبارکه ق، آيه 35) و نيز می‌فرمايد: ( عطائی بی پايان) (سوره مبارکه هود، آيه 108) و نيز فرموده است: ( آنان از آن جا خارج نمی‌شوند) (سوره مبارکه حجر، آيه 48) و می‌فرمايد: (برای هميشه در آن مکان جاودانه هستند) (سوره مبارکه بیّنه، آيه 8) و نيز فرموده است: (و ميوه‌های فراوان، هميشگی، بدون اينکه کسی از خوردن آن‌ها مانع شود). (سوره مبارکه واقعه، آيه 33) سليمان جوابی نداد. سپس امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای سليمان! بگو آيا اراده فعل است يا غير فعل؟ گفت: بله فعل است. امام عليه السّلام فرمودند: پس پديد آمده است زيرا افعال محدث (پديد آمده) هستند. سليمان گفت: فعل نيست. حضرت عليه السّلام فرمودند: پس چيز ديگری از ازل با خدا بوده است. سليمان گفت: اراده همان انشاء و ايجاد است. حضرت فرمودند: ای سليمان! اين سخن، همان چيزی است که بر ضرار (ضرار بن عمر والقاضی که فردی معتزلی بوده است) و يارانش ايراد گرفته ايد که می‌گويند: هر چه خداوند در آسمان و زمين، يا دريا و خشکی خلق کرده، از جمله سگ و خوک و ميمون و انسان و چهارپا و غيره، اراده خدا هستند و اراده خدا زنده می‌شود و می‌ميرد، راه می‌رود و می‌خورد، می‌آشامد، ازدواج می‌کند، توليد مثل می‌کند، ظلم می‌کند، کارهای زشت انجام می‌دهد، کافر می‌شود و مشرک می‌شود، و ما از اين چيزها پاک هستيم و با آن‌ها دشمن می‌باشيم و اين حدّ آن است. سليمان گفت: «اراده» مثل سمع و بصر و علم است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: دوباره به حرف اوّل خود بازگشتی! بگو بدانم آيا سمع و بصر و علم، مصنوع اند؟ سليمان گفت: نه. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس چطور اراده را نفی می‌کنيد و يک بار می‌گوييد: اراده نکرده است و بار ديگر می‌گوييد: اراده کرده است؟ و اراده مفعول خداوند نيست؟ سليمان گفت: اين مثل اين است که بگوييم: گاهی می‌داند و گاهی نمی‌داند. امام رضا عليه السّلام فرمودند: اين دو يکسان نيستند، زيرا نفی معلوم، نفی علم نيست و نفی مراد، نفی اراده نمی‌باشد، زيرا اگر چيزی اراده نشود پس اراده ای نمی‌باشد، ولی گاه علم وجود دارد و اگر معلوم نباشد، مثل بينايی چه بسا انسان بينا است ولی شی ديدنی وجود ندارد و علم وجود دارد ولی معلوم وجود ندارد. سليمان گفت: درست است، اراده مصنوع است. حضرت فرمودند: پس محدث (پديد آمده) است و مانند سمع و بصر نيست، زيرا سمع و بصر مصنوع نيستند و اين مصنوع است. سليمان گفت: اراده صفتی از صفات خداوند است که هميشگی است. امام فرمودند: پس انسان هم بايد هميشگی باشد چون صفت او هميشگی است. سليمان گفت: نه، زيرا او آن صفت را نساخته است. امام رضا عليه السّلام فرمود: ای خراسانی! بسيار اشتباه می‌کنی! آيا با اراده و گفته او، اشياء ايجاد نمی‌شود؟ سليمان گفت: نه. حضرت فرمود: پس اگر با اراده و مشیّت و دستور خدا نيست و اشياء را خلق نمی‌کند، پس اين موجودات چگونه ايجاد شده اند؟ خداوند برتر از اين است. سليمان جوابی نداد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: در مورد فرموده خداوند عزّوجلّ: (هرگاه اراده کنيم که شهر و سرزمينی را نابود سازيم به متجاوزينِ آن ديار دستور می‌دهيم که در آنجا به فسق و فجور بپردازند) (سوره مبارکه اسراء، آيه 16) چه می‌گويی؟ آيا منظور از اراده کردن خداوند در اين آيه، اين است که خداوند اراده را ايجاد می‌کند؟ گفت: بله. حضرت عليه السّلام فرمودند: پس اگر اراده را ايجاد می‌کند، اين گفته تو که می‌گويی: «اراده همان خداست و يا جزئی از اوست»، باطل خواهد بود، زيرا خدا، خود را ايجاد نمی‌کند، و از حالت فعلی خود تغيير نمی‌کند، خداوند والاتر از اين است. سليمان گفت: منظور خداوند اين نيست که اراده ای ايجاد می‌کند. حضرت عليه السّلام فرمودند: پس منظورش چيست؟ گفت: منظورش اين است که کاری انجام می‌دهد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: وای بر تو! چقدر اين مطلب را تکرار می‌کنی؟ من که گفتم اراده محدث است، زيرا فعل هر چيز، ايجاد کننده است. سليمان گفت: پس اين معنی ندارد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس به نظر شما، خدا خود را وصف کرده با اراده ای را که معنی ندارد. پس اگر اراده نه معنای ازلی داشته باشد و نه معنای حادث، اين که می‌گوييد: « اراده خداوند ازلی بوده است» باطل خواهد بود. سليمان گفت: منظورم اين است که اراده، يکی از افعال ازلی خداوند است. حضرت عليه السّلام فرمودند: آيا نمی‌دانی هر چه ازلی نباشد، در عين حال مصنوع و پديد آمده و قديم هم نيست؟ سليمان جوابی نداد. سپس امام رضا عليه السّلام فرمودند: عيبی ندارد، سؤالت را تمام کن. سليمان گفت: آيا اراده صفتی از صفات خداست؟ حضرت عليه السّلام فرمودند: چقدر اين مطلب را برای من تکرار می‌کنی؟ صفتش محدث است يا ازلی؟ سليمان گفت: محدث است. امام رضا عليه السّلام فرمود: الله اکبر! پس اراده محدث است، اگر چه از صفات هميشگی خداوند باشد؟! پس خداوند چيزی اراده نکرده است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: چيزی که ازلی نباشد مفعول و مصنوع نخواهد بود. سليمان گفت: اشياء اراده نيستند، و خداوند چيزی اراده نکرده است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای سليمان! وسوسه می‌کنی، آيا چيزی را که آفرينش و ساخت آن را اراده نکرده، آفريده است؟ اين حالت، در مورد کسی است که نمی‌داند چه می‌کند، خداوند از اين برتر است. سليمان گفت: سرورم! من که عرض کردم اراده مانند سمع و بصر و علم است. مأمون گفت: وای بر تو ای سليمان! چقدر اين حرف غلط را تکرار می‌کنی؟! اين سخن را قطع کن و به سراغ مطلب ديگری برو چون در اين سخت تو تقوايی نيست. امام رضا فرمودند: ای اميرالمؤمنين! او را رها کن، صحبتش را قطع نکن، چون آن را حجت در حرف خود می‌داند، ای سليمان به صحبت خود ادامه بده. سليمان گفت: عرض کردم که اراده مثل سمع و بصر و علم است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: عيبی ندارد، آيا اراده يک معنی دارد يا دارای معنای مختلف است؟ سليمان گفت: يک معنی دارد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس آيا معنی همه اراده‌ها يکی است؟ سليمان گفت: بله. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس اگر معنی همه اراده‌ها يکی باشد، بايد اراده قيام، همان اراده قعود باشد، و اراده زندگی نيز همان اراده مرگ است، اگر اراده خداوند يک چيز باشد، مرادهای خدا بر ديگری تقدّم ندارد و هيچ يک با ديگری اختلاف ندارد، و همه يک چيز می‌باشد. سليمان گفت: معنی آن‌ها با هم تفاوت دارند. حضرت عليه السّلام فرمودند: آيا مريد همان اراده است يا چيز ديگری است؟ سليمان گفت: بله، آن همان اراده است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: به نظر شما، مريد بايد مختلف باشد، چون همان اراده است. سليمان گفت: سرورم! اراده همان مريد نيست. حضرت فرمودند: پس اراده حادث است وگرنه بايد چيز ديگری همراه خداوند باشد؛ اين مطلب را خوب بفهم، و سؤال ديگرت را بپرس. سليمان گفت: اسمی از اسماء خداوند است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: آيا خودش اين نام را برای خودش انتخاب کرده است؟ سليمان گفت: نه، او چنين نامی بر خود نگذاشته است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس تو حق نداری نامی بر او بگذاری که او خود را با اين نام نخوانده است. سليمان گفت: ولی او خودش را مريد وصف کرده است. امام رضا عليه السّلام فرمود: معنای مريد اين نيست که او اراده است، و يا اينکه اراده نامی از نامهای اوست. سليمان گفت: چون اراده‌اش علم اوست. امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای نادان! اگر خداوند به چيزی آگاه است آيا معنايش اين است که آن را اراده کرده است؟ سليمان گفت: البتّه. حضرت فرمودند: از کجا اين سخن را می‌گويی؟ و چه دليلی داری که اراده خدا همان علم اوست؟ در حالی که گاهی خدا چيزی را می‌داند ولی هرگز آن را اراده نمی‌کند، از جمله آيه شريفه: (اگر بخواهيم، آنچه را که بر تو وحی نموده ايم خواهيم برد). (سوره مبارکه اسراء، آيه 86) خداوند می‌داند چگونه آن را ببرد، ولی هرگز اين کار را نخواهد کرد. سليمان گفت: زيرا خدا را کار فارغ شده و وبر آن چيزی اضافه نمی‌کند. امام رضا عليه السّلام فرمودند: اين سخن يهود است، پس چطور خداوند می‌فرمايد: (مرا بخوانيد تا خواسته‌های شما را اجابت کنم). (سوره مبارکه مؤمن، آيه 60) سليمان گفت: منظورش اين است که او توانايی انجام اين کار را دارد. حضرت فرمودند: آيا وعده ای می‌دهد که به آن وفا نخواهد کرد؟! پس چطور فرموده است: ( هر چه بخواهد بر خلقت اضافه می‌کند) (سوره مبارکه فاطر، آيه 1) و فرموده است: (خداوند هر چه بخواهد محو می‌کند و هر چه بخواهد ثابت می‌کند، و‌ام الکتاب نزد اوست) ؟! (سوره مبارکه رعد، آيه 39) و حالا از کارها فارغ شده است؟! سليمان جوابی نداد. امام رضا عليه السّلام فرمود: آيا خداوند می‌داند که انسانی موجود خواهد شد در حالی که اراده نکرده انسانی خلق کند؟ و آيا خداوند می‌داند که انسانی امروز می‌ميرد و اراده نکرده امروز بميرد؟ سليمان گفت: بله. امام رضا عليه السّلام فرمود: پس می‌داند هر چه را که اراده کرده است، موجود خواهد شد، يا اين که می‌داند هر چه را که اراده نکرده موجود خواهد شد؟ سليمان گفت: می‌داند که هر دو موجود خواهند شد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس می‌داند که يک انسان در آن واحد هم زنده است هم مرده، هم ايستاده است هم نشسته، هم نابينا است و هم بينا، و اين محال است. سليمان گفت: قربانت گردم، او می‌داند که يکی از آن دو بدون ديگری موجود خواهد شد. حضرت عليه السّلام فرمودند: عيبی ندارد، کدام يک موجود می‌شوند، آنچه را اراده کرده يا آنچه را اراده نکرده است؟! سليمان گفت: آنچه را اراده کرده است، موجود می‌شود. امام رضا عليه السّلام خنديد و مأمون وعلمای حاضر در مجلس خنديدند. امام رضا عليه السّلام فرمود: اشتباه گرفتی و سخنت را رها کردی که گفته بودی: «او می‌داند که انسانی امروز خواهد مرد در حالی که او اراده نکرده است که امروز بميرد و مخلوقاتی را خلق می‌کند در حالی که نمی‌خواهد آنان را خلق کند» و وقتی به نظر شما آگاهی به آن چه که اراده نکرده جايز نيست، در نتيجه آن چه را اراده کرده می‌داند. سليمان گفت: حرف من اين است که: اراده، خدا و غير خدا نيست. حضرت عليه السّلام فرمودند: ای نادان! وقتی می‌گويی: خدا نيست در واقع می‌گويی که غير، خداست، و وقتی می‌گويی: اراده، خدا نيست، پس قبول داری که آن خداست. سليمان گفت: آيا خداوند می‌داند چگونه چيزی را خلق کند؟ حضرت عليه السّلام فرمودند: بله. سليمان گفت: پس اين مطلب ثابت می‌کند آن چيز وجود داشته است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: محال است، زيرا کسی بنايی بلد است ولی بنايی نمی‌سازد، يا خياطی بلد است ولی خياطی نمی‌کند، يا ساختن چيزی را بلد است ولی هرگز آن را نمی‌سازد. سپس حضرت فرمودند: ای سليمان! آيا خدا می‌داند که واحد است و چيزی همراهش نيست؟ گفت: بله. حضرت رضا عليه السّلام فرمودند: آيا اين مطلب، چيزی را همراه خدا ثابت می‌کند؟ سليمان گفت: نمی‌داند که واحد است و چيزی با او نيست. حضرت عليه السّلام فرمودند: آيا تو اين را می‌دانی؟ گفت: بله. حضرت فرمودند: پس ای سليمان! تو از خداوند داناتری! سليمان گفت: محال است. حضرت فرمودند: از نظر تو محال است که خداوند واحد باشد و چيزی با او نباشد و سعی و بصير و حکيم و عليم و قادر باشد؟ گفت: بله. حضرت فرمودند: پس خداوند چگونه خبر داده است که واحد، زنده، شنونده و بينا، حکيم، توانا، دانا و آگاه است در حالی که خودش اين مطالب را نمی‌داند؟ اين سخن تو، حرفت را رد می‌کند آن را تکذيب می‌کند، خداوند از اين سخن والاتر است. سپس امام رضا عليه السّلام به او فرمود: پس چگونه می‌خواهد چيزی را که ساختن آن را نمی‌داند و آن را نمی‌شناسد، بسازد؟ سازنده ای که قبل از ساختن يک چيز، نمی‌داند چگونه بايد آن را بسازد، سرگردان است، و خداوند از اين مسأله پاک است و والاتر است. سليمان گفت: اراده همان قدرت است. امام رضا عليه السّلام فرمود: خداوند عزّوجلّ بر آن چه اراده نکند هم قادر است، و اين مطلب قطعی است، چون خداوند بلند مرتبه فرموده: (اگر بخواهيم، آنچه را به تو وحی کرده ايم، می‌بريم) (سوره مبارکه اسراء، آيه 86) و اگر اراده همان قدرت باشد، خداوند اراده کرده بود که آن را ببرد، چون توانايی انجام اين کار را دارد. سليمان پاسخی نداد. در اين هنگام مأمون گفت: ای سليمان! او عالمترين فرد هاشمی است. سپس حاضرين مجلس را ترک کردند. مؤلّف اين کتاب می‌گويد: مأمون به خاطر حرصی که به حضرت رضا عليه السّلام داشت، علمای مذاهب مختلف که از صراط مستقيم بيرون بودند، و آن افرادی که می‌شناخت و يا شنيده بود از هر کجای عالم دعوت می‌کرد با آن حضرت مناظره کنند تا او را محکوم کنند و بر او پيروز شوند تا آتش حسد در وجود او خاموش شود و بتواند منزلت علمی او را از بين ببرد، ولی هيچ کس از علمای آن مذاهب با آن جناب مناظره نکردند بلکه اعتراف کردند که (امام عليه السّلام) فضيلت و علم زيادی دارند و دلائل آن حضرت او را مجاب کرد، زيرا خداوند نمی‌خواست که کسی برتر از او باشد، و نور خدا را تمام می‌کند و حجّت خود را ياری می‌دهد و اين چنين خداوند در کتابش وعده داده و فرموده است: (ما فرستادگان خود و کسانی که در دنيا ايمان آورده اند ياری می‌کنيم) (سوره مبارکه مؤمن، آيه 51) منظور از « کسانی که ايمان آورده اند» ائمه عليهم السّلام و پيروان با معرفت آنان و کسانی که از ايشان عليه مخالفان خود تا وقتی در اين جهان هستند، حجّت می‌گيرند؛ و با آنان در عالم ديگر اين چنين رفتار می‌کند، و خداوند عزّوجلّ هرگز خلف وعده نخواهد کرد.

متن فارسی

حسن بن محمّد نوفلی می‌گويد: سليمان مروزی، متکلّم خراسان بر مأمون وارد شد، مأمون او را احترام کرد و به او هدايايی داد و گفت: پسر عمويم علیّ بن موسی الرضا از حجاز آمده است و علم کلام و متکلّمين را دوست دارد، لذا مانعی ندارد که روز ترويه برای مناظره با او نزد ما بيايی. سليمان گفت: ای اميرالمؤمنين! دوست ندارم در مجلس شما، و در حضور بنی هاشم از او سؤالاتی بپرسم، چون در مقابل ديگران در بحث با من شکست می‌خورد، و صحيح نيست که با او زياد بحث و جدل کنم، مأمون گفت: من فقط به اين دليل که قدرت تو را در بحث و مناظره می‌دانستم به دنبالت فرستادم و تنها خواسته من اين است که او را فقط در يک مورد مجاب کنی و ادلّه او را ردّ کنی. سليمان گفت: ای اميرالمؤمنين، من و او را با هم روبرو کن و ما را به هم واگذار. مأمون کسی را نزد حضرت رضا عليه السّلام فرستاد و گفت: شخصی از اهل مرو که بين متکلمين خراسان همتايی ندارد، نزد ما آمده است، اگر برای شما مانعی ندارد، نزد ما بياييد، حضرت برای وضو برخاستند و به ما فرمودند: شما زودتر برويد، عمران صابی هم با ما بود، حرکت کرديم و به در اطاق مأمون رسيديم، ياسر و خالد دستم را گرفتند و مرا وارد کردند، وقتی سلام کردم مأمون گفت: برادرم ابوالحسن کجاست؟ خداوند متعال او را حفظ نمايد. گفتم: وقتی ما می‌آمديم مشغول پوشيدن لباس بودند، دستور دادند ما زودتر بياييم، سپس گفتم: ای اميرالمؤمنين! عمران، ارادتمند شما نيز در بيرون خانه است. گفت: عمران کيست؟ گفتم: صابی، که توسّط شما مسلمان شد، گفت: داخل شود. عمران داخل شد و مأمون به او خوش آمد گفت. سپس گفت: ای عمران! نمردی تا بالاخره از بنی هاشم شدی! عمران گفت: ای اميرالمؤمنين! خدا را شکر که مرا با کمک شما تشرّف عنايت فرمود. مأمون به او گفت: ای عمران! اين سليمان مروزی متکلّم خراسان است. عمران گفت: ای اميرالمؤمنين! او گمان می‌کند در خراسان از نظر مناظره تک است و «بداء» را انکار می‌کند. مأمون گفت: چرا با او مناظره نمی‌کنی؟ عمران گفت: اين امر بستگی به خود او دارد، در اين هنگام امام رضا عليه السّلام وارد شدند و فرمودند: درباره چه صحبت می‌کرديد؟ عمران گفت: يابن رسول الله! اين شخص سليمان مروزی است، سليمان به عمران گفت: آيا گفته ابوالحسن درباره ابداء قبول داری؟ عمران گفت: بله، به شرط اينکه دليلی ارائه بدهند تا بتوانم بر امثال خودم در بحث پيروز شوم. مأمون گفت: يا ابا الحسن! درباره آنچه اينان در آن مشاجره می‌کنند چه نظری داريد؟ حضرت فرمودند: ای سليمان! چطور «بداء» را انکار می‌کنی؟ در حالی که خداوند می‌فرمايد: ( آيا انسان نمی‌بيند که ما او را در گذشته آفريديم و او هيچ نبود) (سوره مبارکه مريم، آيه 67) و نيز می‌فرمايد: (و او همان کسی است که خلقت را آغاز می‌کند) (سوره مبارکه روم، آيه 27) و نيز فرموده است: (پديد آورنده آسمان‌ها و زمين) (سوره مبارکه بقره، آيه 117) و نيز: (هر آنچه بخواهد در خلقت می‌افزايد) (سوره مبارکه فاطر، آيه 1) و می‌فرمايد: (خلقت انسان را از گِل آغاز نمود) (سوره مبارکه سجده، آيه 7) و می‌فرمايد: (و ديگران به انتظار امر خدا گذارده شده اند، يا آنان را عذاب می‌کند يا بر آنان لطف می‌کند و توبه شان را می‌پذيرد) (سوره مبارکه توبه، آيه 106) و نيز فرموده است: ( هيچ کس پير و سالخورده نمی‌شود و نيز عمر هيچ کس کم نمی‌گردد مگر اينکه در کتابی ثبت و ضبط است). (سوره مبارکه فاطر، آيه 11) سليمان گفت: آيا در اين مورد، از پدران شما روايت شده است؟ فرمودند: بله، از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده است که ايشان فرمودند: خداوند عزّوجلّ دو علم دارد، علمی مخزون و پنهان، که کسی جز خدا آن را نمی‌داند، و بداء از آن علم می‌باشد؛ و علمی که به ملائکه و پيامبرانش ياد داده است و علماء اهل بيت پيامبر ما نيز آن را می‌دانند. سليمان گفت: دوست دارم اين مطلب را از کتاب خداوند عزّوجلّ برايم بگويی. حضرت عليه السّلام فرمود: خداوند عزّوجلّ به پيامبرش صلّی الله عليه و آله می‌فرمايد:(از آنان دوری کن، مورد ملامت واقع نخواهی شد) (سوره مبارکه ذاريات، آيه 54) خداوند در ابتدا می‌خواست آنان را هلاک کند، و فرمود: (تذکر بده، زيرا تذکّر دادن برای مؤمنين مفيد است). (سوره مبارکه ذاريات، آيه 55) سليمان گفت: فدايت شوم، بيشتر برايم بگو! حضرت عليه السّلام فرمودند: پدرم از پدرانشان عليهم السّلام از رسول خدا صلّی الله عليه و آله روايت کرده اند که خداوند عزّوجلّ به يکی از پيامبرانش وحی فرمود که به فلان پادشاه خبر بده که در فلان موقع او را قبض روح خواهم کرد! آن پيامبر نزد پادشاه رفت و به او خبر داد. پادشاه بعد از شنيدن اين خبر به دعا و تضرّع پرداخت به نحوی که از روی تخت خود به زمين افتاد، گفت: خدايا! به من مهلت بده تا فرزندم جوان شود و امور مرا بدست بگيرد. خداوند به آن پيامبر وحی فرمود: نزد پادشاه برو و به او اطّلاع بده که مرگ او را به تأخير انداختم و پانزده سال به عمر او اضافه کردم. آن پيامبر عليه السّلام عرض کرد: خدايا! تو می‌دانی که من تا کنون دروغ نگفته ام، خداوند عزّوجلّ به او وحی فرمود: تو بنده ای مأمور هستی، اين مطلب را به او ابلاغ کن، خداوند درباره کارهايش سؤال نمی‌کند. سپس حضرت رو به سليمان کرد و فرمود: گمان می‌کنم درباره اين موضوع، ماند يهوديان فکر می‌کنی!؟ سليمان گفت: از چنين چيزی به خدا پناه می‌برم، مگر يهوديان چه می‌گويند؟ حضرت فرمودند: يهوديان می‌گويند: (دست خدا بسته است) منظورشان اين است که خداوند از کار خود فارغ شده است و ديگر چيزی پديد نمی‌آورد، خداوند هم در جواب می‌فرمايد: (دست آنان بسته باد، و به خاطر گفته هايشان لعنت شدند). (سوره مبارکه مائده، آيه 64) و نيز عدّه ای از پدرم موسی بن جعفر عليهما السّلام درباره بداء پرسيدند، پدرم فرمودند: چطور مردم بداء را انکار می‌کنند، و نيز انکار می‌کنند که خداوند کار عدّه ای را برای تصميم در مورد آنان به تأخير بيندازد. سليمان گفت: درباره آيه (ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم) (سوره مبارکه قدر، آيه 1) در رابطه با چه موضوعی نازل شده است؟ حضرت فرمودند: ای سليمان! در شب قدر، خداوند عزّوجلّ همه چيز را از امسال تا سال آينده، از مرگ و زندگی، خير و شر و رزق و روزی، همه را مقدّر می‌فرمايد، آنچه را در آن شب مقدّر نمايد، محتوم و قطعی است. سليمان گفت: حال فهميدم، قربانت گردم، بيشتر برايم بگوييد. حضرت فرمودند: ای سليمان! بعضی از امور، فقط نزد خدا است و آنچه را بخواهد جلو می‌اندازد و آنچه را بخواهد به تأخير می‌اندازد، و آنچه را بخواهد محو می‌کند، ای سليمان! علیّ عليه السّلام می‌فرمود: علم خدا دو نوع است، علمی که خداوند به ملائکه و پيامبرانش آموخته است، که آنچه را که به ملائکه و پيامبرانش آموخته باشد، انجام خواهد شد و به خود و ملائکه و پيامبرانش دروغ نمی‌گويد؛ و علم ديگر که در نزد خود او مخزون می‌باشد و احدی از خلق بر آن آگاه نيست، و هر چه را بخواهد جلو می‌اندازد و هر چه را بخواهد به تأخير می‌اندازد، و آنچه را بخواهد محو می‌کند و آنچه را بخواهد ثبت می‌نمايد. سليمان به مأمون گفت: ای اميرالمؤمنين! از امروز به بعد به خواست خدا، بداء را انکار نخواهم کرد، و آن را دروغ نمی‌پندارم. مأمون گفت: ای سليمان! هر چه می‌خواهی از ابوالحسن بپرس، و بايد که خوب گوش بدهی و انصاف را رعايت کنی! سليمان گفت: سرورم! اجازه می‌دهيد بپرسم؟ امام رضا عليه السّلام فرمود: هر چه می‌خواهی بپرس. سليمان گفت: نظر شما درباره کسی که اراده را مانند «حیّ»، «سميع»، «بصير» و «قدير» اسم و صفت می‌داند چيست؟ امام رضا عليه السّلام فرمود: شما می‌گوييد: اشياء پديد آمده اند و با يک ديگر تفاوت دارند، چون او خواسته و اراده کرده است و نمی‌گوييد: اشياء پديد آمده اند و با يک ديگر تفاوت دارند چون او سميع و بصير است، اين دليلی است بر اينکه آن‌ها مثل «سميع» و «بصير» و «قدير» نيستند. سليمان گفت: او از اوّل و ازل مريد بوده است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای سليمان! آيا اراده‌اش چيزی غير از اوست؟ گفت: بله. حضرت فرمودند: پس ثابت کرده ای که چيزی غير از خودش، هميشه با او همراه است. سليمان گفت: نه، چيزی همراه او نيست. امام رضا عليه السّلام فرمودند: آيا اراده حادث است؟ سليمان گفت: نه، حادث هم نيست. مأمون بر او بانگ زد و گفت: آيا با چنين کسی مکابره می‌کنی؟ انصاف نداری، آيا نمی‌بينی که اطراف تو اهل نظر می‌باشند؟! سپس گفت: ای اباالحسن! بحث را ادامه بده، او عالم خراسان است. حضرت دوباره از او پرسيد: ای سليمان! اراده حادث است، چون چيزی که ازلی نباشد، حادث است، و اگر حادث نباشد، ازلی است. سليمان گفت: اراده‌اش از خود اوست همان طور که سمع و بصر و علم اون از خودش است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: آيا خودش را اراده کرده است؟ گفت: نه، حضرت فرمودند: پس مريد مثل سميع و بصير نيست. سليمان گفت: خودش را اراده کرده، همان طور که صدای خود را می‌شنود و خود را می‌بيند و به خود آگاه است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: «خودش را اراده کرده» يعنی چی؟ آيا يعنی خواسته که چيزی باشد؟ خواسته که زنده يا سميع يا بصير يا قدير باشد؟ سليمان گفت: بله. امام رضا عليه السّلام فرمودند: آيا با اراده خود اين گونه شده است؟ سليمان گفت: نه. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس اين که می‌گويی: اراده کرده تا حیّ، سميع و بصير باشد معنايی ندارد، چون آن‌ها به اراده او نبوده است. سليمان گفت: چرا، با اراده خودش بوده است. مأمون و اطرافيان او خنديدند، و حضرت رضا عليه السّهام نيز خنديدند. سپس به ايشان فرمودند: بر متکلّم خراسان سخت نگيريد؛ ای سليمان! به نظر شما خداوند از حالتی به حالت ديگر تغيير کرده است و خداوند عزّوجلّ با اين صفت وصف نمی‌شود. سليمان ساکت شد. سپس امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای سليمان! از تو سؤالی بپرسم. سليمان گفت: فدايت شوم، بپرسيد. حضرت فرمودند: آيا تو و دوستانت در مورد چيزی که می‌دانيد و می‌فهميد با مردم بحث می‌کنيد يا درباره چيزی که نمی‌دانيد و نمی‌فهميد؟ گفت: البته بر اساس آنچه می‌دانيم و می‌فهميم. امام رضا عليه السّلام فرمودند: آنچه مردم می‌دانند اين است که اراده کننده، غير از خود اراده است واراده کننده قبل از اراده، و فاعل قبل از مفعول پديد آمده است، و اين مطلب گفته شما را که باطل می‌کند که می‌گوييد: «اراده و اراده کننده يکی هستند.» سليمان گفت: فدايت شوم، اين چيزی نيست که مردم می‌فهمند و می‌دانند. امام رضا عليه السّلام فرمودند: بدون شناخت، ادعای می‌کنيد که علم داريد، و می‌گوييد: اراده مانند سمع و بصر است، و لذا اين اعتقاد شما بر پايه عقل و علم شما نيست. سليمان جوابی نداد. سپس امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای سليمان! آيا خداوند به تمام آن چه را که در بهشت و دوزخ است، علم دارد؟ سليمان گفت: بله. حضرت فرمودند: آيا چيزی را که خداوند می‌داند به وجود می‌آيد، ايجاد خواهد شد؟ گفت: بله. حضرت فرمودند: اگر موجود شود به گونه ای که ديگر چيزی باقی نماند، آيا باز هم خداوند می‌تواند چيزهای ديگری به آن‌ها بيفزايد يا از آن‌ها صرف نظر می‌کند؟ سليمان گفت: بلی، اضافه می‌کند. حضرت عليه السّلام فرمود: طبق آن چه گفتی، خداوند چيزی به آن‌ها اضافه کرده است که خود نمی‌دانسته ايجاد خواهد شد. سليمان گفت: فدايت شوم، اضافه‌ها نهايت ندارند. حضرت فرمودند: به نظر تو علم خداوند به آنچه در آن‌ها (بهشت و دوزخ) قرار خواهد گرفت، احاطه ندارد، چون نهايتی برای آن نيست و اگر علم او به آنچه در آن‌ها خواهد بود احاطه نداشته باشد، قبل از به وجود آمدن آن ها، آن چه را که در آن‌ها خواهد بود، نمی‌داند و خداوند عزّوجلّ از اين عقيده شما بالاتر است. سليمان گفت: من گفتم خداوند به آن‌ها علم ندارد، به همين دليل آن‌ها نهايتی ندارند، و خداوند عزّوجلّ آن‌ها را به جاودانگی وصف فرموده است و ما برای آن‌ها پايانی قرار نمی‌دهيم امام رضا عليه السّلام فرمودند: علم خداوند به آن‌ها باعث نمی‌شود آن‌ها متناهی باشند، زيرا چه بسا خداوند به آن‌ها علم دارد سپس بر آن‌ها می‌افزايد و افزوده‌ها را از آن‌ها نمی‌گيرد، و خداوند عزّوجلّ در قرآن می‌فرمايد: ( هر وقت که پوست‌های آن‌ها می‌پخت، پوست‌های جديدی غير از پوست‌های قديم، جايگزين آن‌ها می‌کرديم تا عذاب را بچشند). (سوره مبارکه نساء، آيه 56) و به اهل بهشت فرمود: (عطائی بی پايان) (سوره مبارکه هود، آيه 108) و نيز می‌فرمايد: (و ميوه‌های فراوان، هميشگی، بدون اينکه کسی از خوردن آن‌ها مانع شود). (سوره مبارکه واقعه، آيه 33) پس خداوند عزّوجلّ اين زيادی‌ها را می‌داند و آن را از آنان دريغ نمی‌نمايد، آيا آن چه اهل بهشت می‌خورند و می‌آشامند خداوند چيزی جايگزين آن نمی‌کند؟ گفت: بلی. حضرت عليه السّلام فرمود: آيا خوردنی‌ها و نوشيدنی‌ها دريغ می‌شود و چيز ديگری جايگزين می‌شود؟ سليمان گفت: نه. حضرت عليه السّلام فرمودند: پس هر چه جايگزين آن چه در بهشت است، می‌شود از اهل بهشت قطع نمی‌شود. سليمان گفت: بله، چيز زيادی و اضافه به آن‌ها نمی‌دهد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای سليمان! با اين حال، هر چه در بهشت و جهنّم است از بين می‌رود که اين خلاف کتاب خداست، زيرا خداوند عزّوجلّ می‌فرمايد: (برای آنان هر چه بخواهند در آن (بهشت) می‌باشد و نزد ما نيز زيادی هست) (سوره مبارکه ق، آيه 35) و نيز می‌فرمايد: ( عطائی بی پايان) (سوره مبارکه هود، آيه 108) و نيز فرموده است: ( آنان از آن جا خارج نمی‌شوند) (سوره مبارکه حجر، آيه 48) و می‌فرمايد: (برای هميشه در آن مکان جاودانه هستند) (سوره مبارکه بیّنه، آيه 8) و نيز فرموده است: (و ميوه‌های فراوان، هميشگی، بدون اينکه کسی از خوردن آن‌ها مانع شود). (سوره مبارکه واقعه، آيه 33) سليمان جوابی نداد. سپس امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای سليمان! بگو آيا اراده فعل است يا غير فعل؟ گفت: بله فعل است. امام عليه السّلام فرمودند: پس پديد آمده است زيرا افعال محدث (پديد آمده) هستند. سليمان گفت: فعل نيست. حضرت عليه السّلام فرمودند: پس چيز ديگری از ازل با خدا بوده است. سليمان گفت: اراده همان انشاء و ايجاد است. حضرت فرمودند: ای سليمان! اين سخن، همان چيزی است که بر ضرار (ضرار بن عمر والقاضی که فردی معتزلی بوده است) و يارانش ايراد گرفته ايد که می‌گويند: هر چه خداوند در آسمان و زمين، يا دريا و خشکی خلق کرده، از جمله سگ و خوک و ميمون و انسان و چهارپا و غيره، اراده خدا هستند و اراده خدا زنده می‌شود و می‌ميرد، راه می‌رود و می‌خورد، می‌آشامد، ازدواج می‌کند، توليد مثل می‌کند، ظلم می‌کند، کارهای زشت انجام می‌دهد، کافر می‌شود و مشرک می‌شود، و ما از اين چيزها پاک هستيم و با آن‌ها دشمن می‌باشيم و اين حدّ آن است. سليمان گفت: «اراده» مثل سمع و بصر و علم است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: دوباره به حرف اوّل خود بازگشتی! بگو بدانم آيا سمع و بصر و علم، مصنوع اند؟ سليمان گفت: نه. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس چطور اراده را نفی می‌کنيد و يک بار می‌گوييد: اراده نکرده است و بار ديگر می‌گوييد: اراده کرده است؟ و اراده مفعول خداوند نيست؟ سليمان گفت: اين مثل اين است که بگوييم: گاهی می‌داند و گاهی نمی‌داند. امام رضا عليه السّلام فرمودند: اين دو يکسان نيستند، زيرا نفی معلوم، نفی علم نيست و نفی مراد، نفی اراده نمی‌باشد، زيرا اگر چيزی اراده نشود پس اراده ای نمی‌باشد، ولی گاه علم وجود دارد و اگر معلوم نباشد، مثل بينايی چه بسا انسان بينا است ولی شی ديدنی وجود ندارد و علم وجود دارد ولی معلوم وجود ندارد. سليمان گفت: درست است، اراده مصنوع است. حضرت فرمودند: پس محدث (پديد آمده) است و مانند سمع و بصر نيست، زيرا سمع و بصر مصنوع نيستند و اين مصنوع است. سليمان گفت: اراده صفتی از صفات خداوند است که هميشگی است. امام فرمودند: پس انسان هم بايد هميشگی باشد چون صفت او هميشگی است. سليمان گفت: نه، زيرا او آن صفت را نساخته است. امام رضا عليه السّلام فرمود: ای خراسانی! بسيار اشتباه می‌کنی! آيا با اراده و گفته او، اشياء ايجاد نمی‌شود؟ سليمان گفت: نه. حضرت فرمود: پس اگر با اراده و مشیّت و دستور خدا نيست و اشياء را خلق نمی‌کند، پس اين موجودات چگونه ايجاد شده اند؟ خداوند برتر از اين است. سليمان جوابی نداد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: در مورد فرموده خداوند عزّوجلّ: (هرگاه اراده کنيم که شهر و سرزمينی را نابود سازيم به متجاوزينِ آن ديار دستور می‌دهيم که در آنجا به فسق و فجور بپردازند) (سوره مبارکه اسراء، آيه 16) چه می‌گويی؟ آيا منظور از اراده کردن خداوند در اين آيه، اين است که خداوند اراده را ايجاد می‌کند؟ گفت: بله. حضرت عليه السّلام فرمودند: پس اگر اراده را ايجاد می‌کند، اين گفته تو که می‌گويی: «اراده همان خداست و يا جزئی از اوست»، باطل خواهد بود، زيرا خدا، خود را ايجاد نمی‌کند، و از حالت فعلی خود تغيير نمی‌کند، خداوند والاتر از اين است. سليمان گفت: منظور خداوند اين نيست که اراده ای ايجاد می‌کند. حضرت عليه السّلام فرمودند: پس منظورش چيست؟ گفت: منظورش اين است که کاری انجام می‌دهد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: وای بر تو! چقدر اين مطلب را تکرار می‌کنی؟ من که گفتم اراده محدث است، زيرا فعل هر چيز، ايجاد کننده است. سليمان گفت: پس اين معنی ندارد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس به نظر شما، خدا خود را وصف کرده با اراده ای را که معنی ندارد. پس اگر اراده نه معنای ازلی داشته باشد و نه معنای حادث، اين که می‌گوييد: « اراده خداوند ازلی بوده است» باطل خواهد بود. سليمان گفت: منظورم اين است که اراده، يکی از افعال ازلی خداوند است. حضرت عليه السّلام فرمودند: آيا نمی‌دانی هر چه ازلی نباشد، در عين حال مصنوع و پديد آمده و قديم هم نيست؟ سليمان جوابی نداد. سپس امام رضا عليه السّلام فرمودند: عيبی ندارد، سؤالت را تمام کن. سليمان گفت: آيا اراده صفتی از صفات خداست؟ حضرت عليه السّلام فرمودند: چقدر اين مطلب را برای من تکرار می‌کنی؟ صفتش محدث است يا ازلی؟ سليمان گفت: محدث است. امام رضا عليه السّلام فرمود: الله اکبر! پس اراده محدث است، اگر چه از صفات هميشگی خداوند باشد؟! پس خداوند چيزی اراده نکرده است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: چيزی که ازلی نباشد مفعول و مصنوع نخواهد بود. سليمان گفت: اشياء اراده نيستند، و خداوند چيزی اراده نکرده است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای سليمان! وسوسه می‌کنی، آيا چيزی را که آفرينش و ساخت آن را اراده نکرده، آفريده است؟ اين حالت، در مورد کسی است که نمی‌داند چه می‌کند، خداوند از اين برتر است. سليمان گفت: سرورم! من که عرض کردم اراده مانند سمع و بصر و علم است. مأمون گفت: وای بر تو ای سليمان! چقدر اين حرف غلط را تکرار می‌کنی؟! اين سخن را قطع کن و به سراغ مطلب ديگری برو چون در اين سخت تو تقوايی نيست. امام رضا فرمودند: ای اميرالمؤمنين! او را رها کن، صحبتش را قطع نکن، چون آن را حجت در حرف خود می‌داند، ای سليمان به صحبت خود ادامه بده. سليمان گفت: عرض کردم که اراده مثل سمع و بصر و علم است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: عيبی ندارد، آيا اراده يک معنی دارد يا دارای معنای مختلف است؟ سليمان گفت: يک معنی دارد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس آيا معنی همه اراده‌ها يکی است؟ سليمان گفت: بله. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس اگر معنی همه اراده‌ها يکی باشد، بايد اراده قيام، همان اراده قعود باشد، و اراده زندگی نيز همان اراده مرگ است، اگر اراده خداوند يک چيز باشد، مرادهای خدا بر ديگری تقدّم ندارد و هيچ يک با ديگری اختلاف ندارد، و همه يک چيز می‌باشد. سليمان گفت: معنی آن‌ها با هم تفاوت دارند. حضرت عليه السّلام فرمودند: آيا مريد همان اراده است يا چيز ديگری است؟ سليمان گفت: بله، آن همان اراده است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: به نظر شما، مريد بايد مختلف باشد، چون همان اراده است. سليمان گفت: سرورم! اراده همان مريد نيست. حضرت فرمودند: پس اراده حادث است وگرنه بايد چيز ديگری همراه خداوند باشد؛ اين مطلب را خوب بفهم، و سؤال ديگرت را بپرس. سليمان گفت: اسمی از اسماء خداوند است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: آيا خودش اين نام را برای خودش انتخاب کرده است؟ سليمان گفت: نه، او چنين نامی بر خود نگذاشته است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس تو حق نداری نامی بر او بگذاری که او خود را با اين نام نخوانده است. سليمان گفت: ولی او خودش را مريد وصف کرده است. امام رضا عليه السّلام فرمود: معنای مريد اين نيست که او اراده است، و يا اينکه اراده نامی از نامهای اوست. سليمان گفت: چون اراده‌اش علم اوست. امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای نادان! اگر خداوند به چيزی آگاه است آيا معنايش اين است که آن را اراده کرده است؟ سليمان گفت: البتّه. حضرت فرمودند: از کجا اين سخن را می‌گويی؟ و چه دليلی داری که اراده خدا همان علم اوست؟ در حالی که گاهی خدا چيزی را می‌داند ولی هرگز آن را اراده نمی‌کند، از جمله آيه شريفه: (اگر بخواهيم، آنچه را که بر تو وحی نموده ايم خواهيم برد). (سوره مبارکه اسراء، آيه 86) خداوند می‌داند چگونه آن را ببرد، ولی هرگز اين کار را نخواهد کرد. سليمان گفت: زيرا خدا را کار فارغ شده و وبر آن چيزی اضافه نمی‌کند. امام رضا عليه السّلام فرمودند: اين سخن يهود است، پس چطور خداوند می‌فرمايد: (مرا بخوانيد تا خواسته‌های شما را اجابت کنم). (سوره مبارکه مؤمن، آيه 60) سليمان گفت: منظورش اين است که او توانايی انجام اين کار را دارد. حضرت فرمودند: آيا وعده ای می‌دهد که به آن وفا نخواهد کرد؟! پس چطور فرموده است: ( هر چه بخواهد بر خلقت اضافه می‌کند) (سوره مبارکه فاطر، آيه 1) و فرموده است: (خداوند هر چه بخواهد محو می‌کند و هر چه بخواهد ثابت می‌کند، و‌ام الکتاب نزد اوست) ؟! (سوره مبارکه رعد، آيه 39) و حالا از کارها فارغ شده است؟! سليمان جوابی نداد. امام رضا عليه السّلام فرمود: آيا خداوند می‌داند که انسانی موجود خواهد شد در حالی که اراده نکرده انسانی خلق کند؟ و آيا خداوند می‌داند که انسانی امروز می‌ميرد و اراده نکرده امروز بميرد؟ سليمان گفت: بله. امام رضا عليه السّلام فرمود: پس می‌داند هر چه را که اراده کرده است، موجود خواهد شد، يا اين که می‌داند هر چه را که اراده نکرده موجود خواهد شد؟ سليمان گفت: می‌داند که هر دو موجود خواهند شد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس می‌داند که يک انسان در آن واحد هم زنده است هم مرده، هم ايستاده است هم نشسته، هم نابينا است و هم بينا، و اين محال است. سليمان گفت: قربانت گردم، او می‌داند که يکی از آن دو بدون ديگری موجود خواهد شد. حضرت عليه السّلام فرمودند: عيبی ندارد، کدام يک موجود می‌شوند، آنچه را اراده کرده يا آنچه را اراده نکرده است؟! سليمان گفت: آنچه را اراده کرده است، موجود می‌شود. امام رضا عليه السّلام خنديد و مأمون وعلمای حاضر در مجلس خنديدند. امام رضا عليه السّلام فرمود: اشتباه گرفتی و سخنت را رها کردی که گفته بودی: «او می‌داند که انسانی امروز خواهد مرد در حالی که او اراده نکرده است که امروز بميرد و مخلوقاتی را خلق می‌کند در حالی که نمی‌خواهد آنان را خلق کند» و وقتی به نظر شما آگاهی به آن چه که اراده نکرده جايز نيست، در نتيجه آن چه را اراده کرده می‌داند. سليمان گفت: حرف من اين است که: اراده، خدا و غير خدا نيست. حضرت عليه السّلام فرمودند: ای نادان! وقتی می‌گويی: خدا نيست در واقع می‌گويی که غير، خداست، و وقتی می‌گويی: اراده، خدا نيست، پس قبول داری که آن خداست. سليمان گفت: آيا خداوند می‌داند چگونه چيزی را خلق کند؟ حضرت عليه السّلام فرمودند: بله. سليمان گفت: پس اين مطلب ثابت می‌کند آن چيز وجود داشته است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: محال است، زيرا کسی بنايی بلد است ولی بنايی نمی‌سازد، يا خياطی بلد است ولی خياطی نمی‌کند، يا ساختن چيزی را بلد است ولی هرگز آن را نمی‌سازد. سپس حضرت فرمودند: ای سليمان! آيا خدا می‌داند که واحد است و چيزی همراهش نيست؟ گفت: بله. حضرت رضا عليه السّلام فرمودند: آيا اين مطلب، چيزی را همراه خدا ثابت می‌کند؟ سليمان گفت: نمی‌داند که واحد است و چيزی با او نيست. حضرت عليه السّلام فرمودند: آيا تو اين را می‌دانی؟ گفت: بله. حضرت فرمودند: پس ای سليمان! تو از خداوند داناتری! سليمان گفت: محال است. حضرت فرمودند: از نظر تو محال است که خداوند واحد باشد و چيزی با او نباشد و سعی و بصير و حکيم و عليم و قادر باشد؟ گفت: بله. حضرت فرمودند: پس خداوند چگونه خبر داده است که واحد، زنده، شنونده و بينا، حکيم، توانا، دانا و آگاه است در حالی که خودش اين مطالب را نمی‌داند؟ اين سخن تو، حرفت را رد می‌کند آن را تکذيب می‌کند، خداوند از اين سخن والاتر است. سپس امام رضا عليه السّلام به او فرمود: پس چگونه می‌خواهد چيزی را که ساختن آن را نمی‌داند و آن را نمی‌شناسد، بسازد؟ سازنده ای که قبل از ساختن يک چيز، نمی‌داند چگونه بايد آن را بسازد، سرگردان است، و خداوند از اين مسأله پاک است و والاتر است. سليمان گفت: اراده همان قدرت است. امام رضا عليه السّلام فرمود: خداوند عزّوجلّ بر آن چه اراده نکند هم قادر است، و اين مطلب قطعی است، چون خداوند بلند مرتبه فرموده: (اگر بخواهيم، آنچه را به تو وحی کرده ايم، می‌بريم) (سوره مبارکه اسراء، آيه 86) و اگر اراده همان قدرت باشد، خداوند اراده کرده بود که آن را ببرد، چون توانايی انجام اين کار را دارد. سليمان پاسخی نداد. در اين هنگام مأمون گفت: ای سليمان! او عالمترين فرد هاشمی است. سپس حاضرين مجلس را ترک کردند. مؤلّف اين کتاب می‌گويد: مأمون به خاطر حرصی که به حضرت رضا عليه السّلام داشت، علمای مذاهب مختلف که از صراط مستقيم بيرون بودند، و آن افرادی که می‌شناخت و يا شنيده بود از هر کجای عالم دعوت می‌کرد با آن حضرت مناظره کنند تا او را محکوم کنند و بر او پيروز شوند تا آتش حسد در وجود او خاموش شود و بتواند منزلت علمی او را از بين ببرد، ولی هيچ کس از علمای آن مذاهب با آن جناب مناظره نکردند بلکه اعتراف کردند که (امام عليه السّلام) فضيلت و علم زيادی دارند و دلائل آن حضرت او را مجاب کرد، زيرا خداوند نمی‌خواست که کسی برتر از او باشد، و نور خدا را تمام می‌کند و حجّت خود را ياری می‌دهد و اين چنين خداوند در کتابش وعده داده و فرموده است: (ما فرستادگان خود و کسانی که در دنيا ايمان آورده اند ياری می‌کنيم) (سوره مبارکه مؤمن، آيه 51) منظور از « کسانی که ايمان آورده اند» ائمه عليهم السّلام و پيروان با معرفت آنان و کسانی که از ايشان عليه مخالفان خود تا وقتی در اين جهان هستند، حجّت می‌گيرند؛ و با آنان در عالم ديگر اين چنين رفتار می‌کند، و خداوند عزّوجلّ هرگز خلف وعده نخواهد کرد. 668. حسن بن محمّد نوفلی می‌گويد: سليمان مروزی، متکلّم خراسان بر مأمون وارد شد، مأمون او را احترام کرد و به او هدايايی داد و گفت: پسر عمويم علیّ بن موسی الرضا از حجاز آمده است و علم کلام و متکلّمين را دوست دارد، لذا مانعی ندارد که روز ترويه برای مناظره با او نزد ما بيايی. سليمان گفت: ای اميرالمؤمنين! دوست ندارم در مجلس شما، و در حضور بنی هاشم از او سؤالاتی بپرسم، چون در مقابل ديگران در بحث با من شکست می‌خورد، و صحيح نيست که با او زياد بحث و جدل کنم، مأمون گفت: من فقط به اين دليل که قدرت تو را در بحث و مناظره می‌دانستم به دنبالت فرستادم و تنها خواسته من اين است که او را فقط در يک مورد مجاب کنی و ادلّه او را ردّ کنی. سليمان گفت: ای اميرالمؤمنين، من و او را با هم روبرو کن و ما را به هم واگذار. مأمون کسی را نزد حضرت رضا عليه السّلام فرستاد و گفت: شخصی از اهل مرو که بين متکلمين خراسان همتايی ندارد، نزد ما آمده است، اگر برای شما مانعی ندارد، نزد ما بياييد، حضرت برای وضو برخاستند و به ما فرمودند: شما زودتر برويد، عمران صابی هم با ما بود، حرکت کرديم و به در اطاق مأمون رسيديم، ياسر و خالد دستم را گرفتند و مرا وارد کردند، وقتی سلام کردم مأمون گفت: برادرم ابوالحسن کجاست؟ خداوند متعال او را حفظ نمايد. گفتم: وقتی ما می‌آمديم مشغول پوشيدن لباس بودند، دستور دادند ما زودتر بياييم، سپس گفتم: ای اميرالمؤمنين! عمران، ارادتمند شما نيز در بيرون خانه است. گفت: عمران کيست؟ گفتم: صابی، که توسّط شما مسلمان شد، گفت: داخل شود. عمران داخل شد و مأمون به او خوش آمد گفت. سپس گفت: ای عمران! نمردی تا بالاخره از بنی هاشم شدی! عمران گفت: ای اميرالمؤمنين! خدا را شکر که مرا با کمک شما تشرّف عنايت فرمود. مأمون به او گفت: ای عمران! اين سليمان مروزی متکلّم خراسان است. عمران گفت: ای اميرالمؤمنين! او گمان می‌کند در خراسان از نظر مناظره تک است و «بداء» را انکار می‌کند. مأمون گفت: چرا با او مناظره نمی‌کنی؟ عمران گفت: اين امر بستگی به خود او دارد، در اين هنگام امام رضا عليه السّلام وارد شدند و فرمودند: درباره چه صحبت می‌کرديد؟ عمران گفت: يابن رسول الله! اين شخص سليمان مروزی است، سليمان به عمران گفت: آيا گفته ابوالحسن درباره ابداء قبول داری؟ عمران گفت: بله، به شرط اينکه دليلی ارائه بدهند تا بتوانم بر امثال خودم در بحث پيروز شوم. مأمون گفت: يا ابا الحسن! درباره آنچه اينان در آن مشاجره می‌کنند چه نظری داريد؟ حضرت فرمودند: ای سليمان! چطور «بداء» را انکار می‌کنی؟ در حالی که خداوند می‌فرمايد: ( آيا انسان نمی‌بيند که ما او را در گذشته آفريديم و او هيچ نبود) (سوره مبارکه مريم، آيه 67) و نيز می‌فرمايد: (و او همان کسی است که خلقت را آغاز می‌کند) (سوره مبارکه روم، آيه 27) و نيز فرموده است: (پديد آورنده آسمان‌ها و زمين) (سوره مبارکه بقره، آيه 117) و نيز: (هر آنچه بخواهد در خلقت می‌افزايد) (سوره مبارکه فاطر، آيه 1) و می‌فرمايد: (خلقت انسان را از گِل آغاز نمود) (سوره مبارکه سجده، آيه 7) و می‌فرمايد: (و ديگران به انتظار امر خدا گذارده شده اند، يا آنان را عذاب می‌کند يا بر آنان لطف می‌کند و توبه شان را می‌پذيرد) (سوره مبارکه توبه، آيه 106) و نيز فرموده است: ( هيچ کس پير و سالخورده نمی‌شود و نيز عمر هيچ کس کم نمی‌گردد مگر اينکه در کتابی ثبت و ضبط است). (سوره مبارکه فاطر، آيه 11) سليمان گفت: آيا در اين مورد، از پدران شما روايت شده است؟ فرمودند: بله، از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده است که ايشان فرمودند: خداوند عزّوجلّ دو علم دارد، علمی مخزون و پنهان، که کسی جز خدا آن را نمی‌داند، و بداء از آن علم می‌باشد؛ و علمی که به ملائکه و پيامبرانش ياد داده است و علماء اهل بيت پيامبر ما نيز آن را می‌دانند. سليمان گفت: دوست دارم اين مطلب را از کتاب خداوند عزّوجلّ برايم بگويی. حضرت عليه السّلام فرمود: خداوند عزّوجلّ به پيامبرش صلّی الله عليه و آله می‌فرمايد:(از آنان دوری کن، مورد ملامت واقع نخواهی شد) (سوره مبارکه ذاريات، آيه 54) خداوند در ابتدا می‌خواست آنان را هلاک کند، و فرمود: (تذکر بده، زيرا تذکّر دادن برای مؤمنين مفيد است). (سوره مبارکه ذاريات، آيه 55) سليمان گفت: فدايت شوم، بيشتر برايم بگو! حضرت عليه السّلام فرمودند: پدرم از پدرانشان عليهم السّلام از رسول خدا صلّی الله عليه و آله روايت کرده اند که خداوند عزّوجلّ به يکی از پيامبرانش وحی فرمود که به فلان پادشاه خبر بده که در فلان موقع او را قبض روح خواهم کرد! آن پيامبر نزد پادشاه رفت و به او خبر داد. پادشاه بعد از شنيدن اين خبر به دعا و تضرّع پرداخت به نحوی که از روی تخت خود به زمين افتاد، گفت: خدايا! به من مهلت بده تا فرزندم جوان شود و امور مرا بدست بگيرد. خداوند به آن پيامبر وحی فرمود: نزد پادشاه برو و به او اطّلاع بده که مرگ او را به تأخير انداختم و پانزده سال به عمر او اضافه کردم. آن پيامبر عليه السّلام عرض کرد: خدايا! تو می‌دانی که من تا کنون دروغ نگفته ام، خداوند عزّوجلّ به او وحی فرمود: تو بنده ای مأمور هستی، اين مطلب را به او ابلاغ کن، خداوند درباره کارهايش سؤال نمی‌کند. سپس حضرت رو به سليمان کرد و فرمود: گمان می‌کنم درباره اين موضوع، ماند يهوديان فکر می‌کنی!؟ سليمان گفت: از چنين چيزی به خدا پناه می‌برم، مگر يهوديان چه می‌گويند؟ حضرت فرمودند: يهوديان می‌گويند: (دست خدا بسته است) منظورشان اين است که خداوند از کار خود فارغ شده است و ديگر چيزی پديد نمی‌آورد، خداوند هم در جواب می‌فرمايد: (دست آنان بسته باد، و به خاطر گفته هايشان لعنت شدند). (سوره مبارکه مائده، آيه 64) و نيز عدّه ای از پدرم موسی بن جعفر عليهما السّلام درباره بداء پرسيدند، پدرم فرمودند: چطور مردم بداء را انکار می‌کنند، و نيز انکار می‌کنند که خداوند کار عدّه ای را برای تصميم در مورد آنان به تأخير بيندازد. سليمان گفت: درباره آيه (ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم) (سوره مبارکه قدر، آيه 1) در رابطه با چه موضوعی نازل شده است؟ حضرت فرمودند: ای سليمان! در شب قدر، خداوند عزّوجلّ همه چيز را از امسال تا سال آينده، از مرگ و زندگی، خير و شر و رزق و روزی، همه را مقدّر می‌فرمايد، آنچه را در آن شب مقدّر نمايد، محتوم و قطعی است. سليمان گفت: حال فهميدم، قربانت گردم، بيشتر برايم بگوييد. حضرت فرمودند: ای سليمان! بعضی از امور، فقط نزد خدا است و آنچه را بخواهد جلو می‌اندازد و آنچه را بخواهد به تأخير می‌اندازد، و آنچه را بخواهد محو می‌کند، ای سليمان! علیّ عليه السّلام می‌فرمود: علم خدا دو نوع است، علمی که خداوند به ملائکه و پيامبرانش آموخته است، که آنچه را که به ملائکه و پيامبرانش آموخته باشد، انجام خواهد شد و به خود و ملائکه و پيامبرانش دروغ نمی‌گويد؛ و علم ديگر که در نزد خود او مخزون می‌باشد و احدی از خلق بر آن آگاه نيست، و هر چه را بخواهد جلو می‌اندازد و هر چه را بخواهد به تأخير می‌اندازد، و آنچه را بخواهد محو می‌کند و آنچه را بخواهد ثبت می‌نمايد. سليمان به مأمون گفت: ای اميرالمؤمنين! از امروز به بعد به خواست خدا، بداء را انکار نخواهم کرد، و آن را دروغ نمی‌پندارم. مأمون گفت: ای سليمان! هر چه می‌خواهی از ابوالحسن بپرس، و بايد که خوب گوش بدهی و انصاف را رعايت کنی! سليمان گفت: سرورم! اجازه می‌دهيد بپرسم؟ امام رضا عليه السّلام فرمود: هر چه می‌خواهی بپرس. سليمان گفت: نظر شما درباره کسی که اراده را مانند «حیّ»، «سميع»، «بصير» و «قدير» اسم و صفت می‌داند چيست؟ امام رضا عليه السّلام فرمود: شما می‌گوييد: اشياء پديد آمده اند و با يک ديگر تفاوت دارند، چون او خواسته و اراده کرده است و نمی‌گوييد: اشياء پديد آمده اند و با يک ديگر تفاوت دارند چون او سميع و بصير است، اين دليلی است بر اينکه آن‌ها مثل «سميع» و «بصير» و «قدير» نيستند. سليمان گفت: او از اوّل و ازل مريد بوده است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای سليمان! آيا اراده‌اش چيزی غير از اوست؟ گفت: بله. حضرت فرمودند: پس ثابت کرده ای که چيزی غير از خودش، هميشه با او همراه است. سليمان گفت: نه، چيزی همراه او نيست. امام رضا عليه السّلام فرمودند: آيا اراده حادث است؟ سليمان گفت: نه، حادث هم نيست. مأمون بر او بانگ زد و گفت: آيا با چنين کسی مکابره می‌کنی؟ انصاف نداری، آيا نمی‌بينی که اطراف تو اهل نظر می‌باشند؟! سپس گفت: ای اباالحسن! بحث را ادامه بده، او عالم خراسان است. حضرت دوباره از او پرسيد: ای سليمان! اراده حادث است، چون چيزی که ازلی نباشد، حادث است، و اگر حادث نباشد، ازلی است. سليمان گفت: اراده‌اش از خود اوست همان طور که سمع و بصر و علم اون از خودش است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: آيا خودش را اراده کرده است؟ گفت: نه، حضرت فرمودند: پس مريد مثل سميع و بصير نيست. سليمان گفت: خودش را اراده کرده، همان طور که صدای خود را می‌شنود و خود را می‌بيند و به خود آگاه است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: «خودش را اراده کرده» يعنی چی؟ آيا يعنی خواسته که چيزی باشد؟ خواسته که زنده يا سميع يا بصير يا قدير باشد؟ سليمان گفت: بله. امام رضا عليه السّلام فرمودند: آيا با اراده خود اين گونه شده است؟ سليمان گفت: نه. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس اين که می‌گويی: اراده کرده تا حیّ، سميع و بصير باشد معنايی ندارد، چون آن‌ها به اراده او نبوده است. سليمان گفت: چرا، با اراده خودش بوده است. مأمون و اطرافيان او خنديدند، و حضرت رضا عليه السّهام نيز خنديدند. سپس به ايشان فرمودند: بر متکلّم خراسان سخت نگيريد؛ ای سليمان! به نظر شما خداوند از حالتی به حالت ديگر تغيير کرده است و خداوند عزّوجلّ با اين صفت وصف نمی‌شود. سليمان ساکت شد. سپس امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای سليمان! از تو سؤالی بپرسم. سليمان گفت: فدايت شوم، بپرسيد. حضرت فرمودند: آيا تو و دوستانت در مورد چيزی که می‌دانيد و می‌فهميد با مردم بحث می‌کنيد يا درباره چيزی که نمی‌دانيد و نمی‌فهميد؟ گفت: البته بر اساس آنچه می‌دانيم و می‌فهميم. امام رضا عليه السّلام فرمودند: آنچه مردم می‌دانند اين است که اراده کننده، غير از خود اراده است واراده کننده قبل از اراده، و فاعل قبل از مفعول پديد آمده است، و اين مطلب گفته شما را که باطل می‌کند که می‌گوييد: «اراده و اراده کننده يکی هستند.» سليمان گفت: فدايت شوم، اين چيزی نيست که مردم می‌فهمند و می‌دانند. امام رضا عليه السّلام فرمودند: بدون شناخت، ادعای می‌کنيد که علم داريد، و می‌گوييد: اراده مانند سمع و بصر است، و لذا اين اعتقاد شما بر پايه عقل و علم شما نيست. سليمان جوابی نداد. سپس امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای سليمان! آيا خداوند به تمام آن چه را که در بهشت و دوزخ است، علم دارد؟ سليمان گفت: بله. حضرت فرمودند: آيا چيزی را که خداوند می‌داند به وجود می‌آيد، ايجاد خواهد شد؟ گفت: بله. حضرت فرمودند: اگر موجود شود به گونه ای که ديگر چيزی باقی نماند، آيا باز هم خداوند می‌تواند چيزهای ديگری به آن‌ها بيفزايد يا از آن‌ها صرف نظر می‌کند؟ سليمان گفت: بلی، اضافه می‌کند. حضرت عليه السّلام فرمود: طبق آن چه گفتی، خداوند چيزی به آن‌ها اضافه کرده است که خود نمی‌دانسته ايجاد خواهد شد. سليمان گفت: فدايت شوم، اضافه‌ها نهايت ندارند. حضرت فرمودند: به نظر تو علم خداوند به آنچه در آن‌ها (بهشت و دوزخ) قرار خواهد گرفت، احاطه ندارد، چون نهايتی برای آن نيست و اگر علم او به آنچه در آن‌ها خواهد بود احاطه نداشته باشد، قبل از به وجود آمدن آن ها، آن چه را که در آن‌ها خواهد بود، نمی‌داند و خداوند عزّوجلّ از اين عقيده شما بالاتر است. سليمان گفت: من گفتم خداوند به آن‌ها علم ندارد، به همين دليل آن‌ها نهايتی ندارند، و خداوند عزّوجلّ آن‌ها را به جاودانگی وصف فرموده است و ما برای آن‌ها پايانی قرار نمی‌دهيم امام رضا عليه السّلام فرمودند: علم خداوند به آن‌ها باعث نمی‌شود آن‌ها متناهی باشند، زيرا چه بسا خداوند به آن‌ها علم دارد سپس بر آن‌ها می‌افزايد و افزوده‌ها را از آن‌ها نمی‌گيرد، و خداوند عزّوجلّ در قرآن می‌فرمايد: ( هر وقت که پوست‌های آن‌ها می‌پخت، پوست‌های جديدی غير از پوست‌های قديم، جايگزين آن‌ها می‌کرديم تا عذاب را بچشند). (سوره مبارکه نساء، آيه 56) و به اهل بهشت فرمود: (عطائی بی پايان) (سوره مبارکه هود، آيه 108) و نيز می‌فرمايد: (و ميوه‌های فراوان، هميشگی، بدون اينکه کسی از خوردن آن‌ها مانع شود). (سوره مبارکه واقعه، آيه 33) پس خداوند عزّوجلّ اين زيادی‌ها را می‌داند و آن را از آنان دريغ نمی‌نمايد، آيا آن چه اهل بهشت می‌خورند و می‌آشامند خداوند چيزی جايگزين آن نمی‌کند؟ گفت: بلی. حضرت عليه السّلام فرمود: آيا خوردنی‌ها و نوشيدنی‌ها دريغ می‌شود و چيز ديگری جايگزين می‌شود؟ سليمان گفت: نه. حضرت عليه السّلام فرمودند: پس هر چه جايگزين آن چه در بهشت است، می‌شود از اهل بهشت قطع نمی‌شود. سليمان گفت: بله، چيز زيادی و اضافه به آن‌ها نمی‌دهد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای سليمان! با اين حال، هر چه در بهشت و جهنّم است از بين می‌رود که اين خلاف کتاب خداست، زيرا خداوند عزّوجلّ می‌فرمايد: (برای آنان هر چه بخواهند در آن (بهشت) می‌باشد و نزد ما نيز زيادی هست) (سوره مبارکه ق، آيه 35) و نيز می‌فرمايد: ( عطائی بی پايان) (سوره مبارکه هود، آيه 108) و نيز فرموده است: ( آنان از آن جا خارج نمی‌شوند) (سوره مبارکه حجر، آيه 48) و می‌فرمايد: (برای هميشه در آن مکان جاودانه هستند) (سوره مبارکه بیّنه، آيه 8) و نيز فرموده است: (و ميوه‌های فراوان، هميشگی، بدون اينکه کسی از خوردن آن‌ها مانع شود). (سوره مبارکه واقعه، آيه 33) سليمان جوابی نداد. سپس امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای سليمان! بگو آيا اراده فعل است يا غير فعل؟ گفت: بله فعل است. امام عليه السّلام فرمودند: پس پديد آمده است زيرا افعال محدث (پديد آمده) هستند. سليمان گفت: فعل نيست. حضرت عليه السّلام فرمودند: پس چيز ديگری از ازل با خدا بوده است. سليمان گفت: اراده همان انشاء و ايجاد است. حضرت فرمودند: ای سليمان! اين سخن، همان چيزی است که بر ضرار (ضرار بن عمر والقاضی که فردی معتزلی بوده است) و يارانش ايراد گرفته ايد که می‌گويند: هر چه خداوند در آسمان و زمين، يا دريا و خشکی خلق کرده، از جمله سگ و خوک و ميمون و انسان و چهارپا و غيره، اراده خدا هستند و اراده خدا زنده می‌شود و می‌ميرد، راه می‌رود و می‌خورد، می‌آشامد، ازدواج می‌کند، توليد مثل می‌کند، ظلم می‌کند، کارهای زشت انجام می‌دهد، کافر می‌شود و مشرک می‌شود، و ما از اين چيزها پاک هستيم و با آن‌ها دشمن می‌باشيم و اين حدّ آن است. سليمان گفت: «اراده» مثل سمع و بصر و علم است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: دوباره به حرف اوّل خود بازگشتی! بگو بدانم آيا سمع و بصر و علم، مصنوع اند؟ سليمان گفت: نه. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس چطور اراده را نفی می‌کنيد و يک بار می‌گوييد: اراده نکرده است و بار ديگر می‌گوييد: اراده کرده است؟ و اراده مفعول خداوند نيست؟ سليمان گفت: اين مثل اين است که بگوييم: گاهی می‌داند و گاهی نمی‌داند. امام رضا عليه السّلام فرمودند: اين دو يکسان نيستند، زيرا نفی معلوم، نفی علم نيست و نفی مراد، نفی اراده نمی‌باشد، زيرا اگر چيزی اراده نشود پس اراده ای نمی‌باشد، ولی گاه علم وجود دارد و اگر معلوم نباشد، مثل بينايی چه بسا انسان بينا است ولی شی ديدنی وجود ندارد و علم وجود دارد ولی معلوم وجود ندارد. سليمان گفت: درست است، اراده مصنوع است. حضرت فرمودند: پس محدث (پديد آمده) است و مانند سمع و بصر نيست، زيرا سمع و بصر مصنوع نيستند و اين مصنوع است. سليمان گفت: اراده صفتی از صفات خداوند است که هميشگی است. امام فرمودند: پس انسان هم بايد هميشگی باشد چون صفت او هميشگی است. سليمان گفت: نه، زيرا او آن صفت را نساخته است. امام رضا عليه السّلام فرمود: ای خراسانی! بسيار اشتباه می‌کنی! آيا با اراده و گفته او، اشياء ايجاد نمی‌شود؟ سليمان گفت: نه. حضرت فرمود: پس اگر با اراده و مشیّت و دستور خدا نيست و اشياء را خلق نمی‌کند، پس اين موجودات چگونه ايجاد شده اند؟ خداوند برتر از اين است. سليمان جوابی نداد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: در مورد فرموده خداوند عزّوجلّ: (هرگاه اراده کنيم که شهر و سرزمينی را نابود سازيم به متجاوزينِ آن ديار دستور می‌دهيم که در آنجا به فسق و فجور بپردازند) (سوره مبارکه اسراء، آيه 16) چه می‌گويی؟ آيا منظور از اراده کردن خداوند در اين آيه، اين است که خداوند اراده را ايجاد می‌کند؟ گفت: بله. حضرت عليه السّلام فرمودند: پس اگر اراده را ايجاد می‌کند، اين گفته تو که می‌گويی: «اراده همان خداست و يا جزئی از اوست»، باطل خواهد بود، زيرا خدا، خود را ايجاد نمی‌کند، و از حالت فعلی خود تغيير نمی‌کند، خداوند والاتر از اين است. سليمان گفت: منظور خداوند اين نيست که اراده ای ايجاد می‌کند. حضرت عليه السّلام فرمودند: پس منظورش چيست؟ گفت: منظورش اين است که کاری انجام می‌دهد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: وای بر تو! چقدر اين مطلب را تکرار می‌کنی؟ من که گفتم اراده محدث است، زيرا فعل هر چيز، ايجاد کننده است. سليمان گفت: پس اين معنی ندارد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس به نظر شما، خدا خود را وصف کرده با اراده ای را که معنی ندارد. پس اگر اراده نه معنای ازلی داشته باشد و نه معنای حادث، اين که می‌گوييد: « اراده خداوند ازلی بوده است» باطل خواهد بود. سليمان گفت: منظورم اين است که اراده، يکی از افعال ازلی خداوند است. حضرت عليه السّلام فرمودند: آيا نمی‌دانی هر چه ازلی نباشد، در عين حال مصنوع و پديد آمده و قديم هم نيست؟ سليمان جوابی نداد. سپس امام رضا عليه السّلام فرمودند: عيبی ندارد، سؤالت را تمام کن. سليمان گفت: آيا اراده صفتی از صفات خداست؟ حضرت عليه السّلام فرمودند: چقدر اين مطلب را برای من تکرار می‌کنی؟ صفتش محدث است يا ازلی؟ سليمان گفت: محدث است. امام رضا عليه السّلام فرمود: الله اکبر! پس اراده محدث است، اگر چه از صفات هميشگی خداوند باشد؟! پس خداوند چيزی اراده نکرده است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: چيزی که ازلی نباشد مفعول و مصنوع نخواهد بود. سليمان گفت: اشياء اراده نيستند، و خداوند چيزی اراده نکرده است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای سليمان! وسوسه می‌کنی، آيا چيزی را که آفرينش و ساخت آن را اراده نکرده، آفريده است؟ اين حالت، در مورد کسی است که نمی‌داند چه می‌کند، خداوند از اين برتر است. سليمان گفت: سرورم! من که عرض کردم اراده مانند سمع و بصر و علم است. مأمون گفت: وای بر تو ای سليمان! چقدر اين حرف غلط را تکرار می‌کنی؟! اين سخن را قطع کن و به سراغ مطلب ديگری برو چون در اين سخت تو تقوايی نيست. امام رضا فرمودند: ای اميرالمؤمنين! او را رها کن، صحبتش را قطع نکن، چون آن را حجت در حرف خود می‌داند، ای سليمان به صحبت خود ادامه بده. سليمان گفت: عرض کردم که اراده مثل سمع و بصر و علم است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: عيبی ندارد، آيا اراده يک معنی دارد يا دارای معنای مختلف است؟ سليمان گفت: يک معنی دارد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس آيا معنی همه اراده‌ها يکی است؟ سليمان گفت: بله. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس اگر معنی همه اراده‌ها يکی باشد، بايد اراده قيام، همان اراده قعود باشد، و اراده زندگی نيز همان اراده مرگ است، اگر اراده خداوند يک چيز باشد، مرادهای خدا بر ديگری تقدّم ندارد و هيچ يک با ديگری اختلاف ندارد، و همه يک چيز می‌باشد. سليمان گفت: معنی آن‌ها با هم تفاوت دارند. حضرت عليه السّلام فرمودند: آيا مريد همان اراده است يا چيز ديگری است؟ سليمان گفت: بله، آن همان اراده است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: به نظر شما، مريد بايد مختلف باشد، چون همان اراده است. سليمان گفت: سرورم! اراده همان مريد نيست. حضرت فرمودند: پس اراده حادث است وگرنه بايد چيز ديگری همراه خداوند باشد؛ اين مطلب را خوب بفهم، و سؤال ديگرت را بپرس. سليمان گفت: اسمی از اسماء خداوند است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: آيا خودش اين نام را برای خودش انتخاب کرده است؟ سليمان گفت: نه، او چنين نامی بر خود نگذاشته است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس تو حق نداری نامی بر او بگذاری که او خود را با اين نام نخوانده است. سليمان گفت: ولی او خودش را مريد وصف کرده است. امام رضا عليه السّلام فرمود: معنای مريد اين نيست که او اراده است، و يا اينکه اراده نامی از نامهای اوست. سليمان گفت: چون اراده‌اش علم اوست. امام رضا عليه السّلام فرمودند: ای نادان! اگر خداوند به چيزی آگاه است آيا معنايش اين است که آن را اراده کرده است؟ سليمان گفت: البتّه. حضرت فرمودند: از کجا اين سخن را می‌گويی؟ و چه دليلی داری که اراده خدا همان علم اوست؟ در حالی که گاهی خدا چيزی را می‌داند ولی هرگز آن را اراده نمی‌کند، از جمله آيه شريفه: (اگر بخواهيم، آنچه را که بر تو وحی نموده ايم خواهيم برد). (سوره مبارکه اسراء، آيه 86) خداوند می‌داند چگونه آن را ببرد، ولی هرگز اين کار را نخواهد کرد. سليمان گفت: زيرا خدا را کار فارغ شده و وبر آن چيزی اضافه نمی‌کند. امام رضا عليه السّلام فرمودند: اين سخن يهود است، پس چطور خداوند می‌فرمايد: (مرا بخوانيد تا خواسته‌های شما را اجابت کنم). (سوره مبارکه مؤمن، آيه 60) سليمان گفت: منظورش اين است که او توانايی انجام اين کار را دارد. حضرت فرمودند: آيا وعده ای می‌دهد که به آن وفا نخواهد کرد؟! پس چطور فرموده است: ( هر چه بخواهد بر خلقت اضافه می‌کند) (سوره مبارکه فاطر، آيه 1) و فرموده است: (خداوند هر چه بخواهد محو می‌کند و هر چه بخواهد ثابت می‌کند، و‌ام الکتاب نزد اوست) ؟! (سوره مبارکه رعد، آيه 39) و حالا از کارها فارغ شده است؟! سليمان جوابی نداد. امام رضا عليه السّلام فرمود: آيا خداوند می‌داند که انسانی موجود خواهد شد در حالی که اراده نکرده انسانی خلق کند؟ و آيا خداوند می‌داند که انسانی امروز می‌ميرد و اراده نکرده امروز بميرد؟ سليمان گفت: بله. امام رضا عليه السّلام فرمود: پس می‌داند هر چه را که اراده کرده است، موجود خواهد شد، يا اين که می‌داند هر چه را که اراده نکرده موجود خواهد شد؟ سليمان گفت: می‌داند که هر دو موجود خواهند شد. امام رضا عليه السّلام فرمودند: پس می‌داند که يک انسان در آن واحد هم زنده است هم مرده، هم ايستاده است هم نشسته، هم نابينا است و هم بينا، و اين محال است. سليمان گفت: قربانت گردم، او می‌داند که يکی از آن دو بدون ديگری موجود خواهد شد. حضرت عليه السّلام فرمودند: عيبی ندارد، کدام يک موجود می‌شوند، آنچه را اراده کرده يا آنچه را اراده نکرده است؟! سليمان گفت: آنچه را اراده کرده است، موجود می‌شود. امام رضا عليه السّلام خنديد و مأمون وعلمای حاضر در مجلس خنديدند. امام رضا عليه السّلام فرمود: اشتباه گرفتی و سخنت را رها کردی که گفته بودی: «او می‌داند که انسانی امروز خواهد مرد در حالی که او اراده نکرده است که امروز بميرد و مخلوقاتی را خلق می‌کند در حالی که نمی‌خواهد آنان را خلق کند» و وقتی به نظر شما آگاهی به آن چه که اراده نکرده جايز نيست، در نتيجه آن چه را اراده کرده می‌داند. سليمان گفت: حرف من اين است که: اراده، خدا و غير خدا نيست. حضرت عليه السّلام فرمودند: ای نادان! وقتی می‌گويی: خدا نيست در واقع می‌گويی که غير، خداست، و وقتی می‌گويی: اراده، خدا نيست، پس قبول داری که آن خداست. سليمان گفت: آيا خداوند می‌داند چگونه چيزی را خلق کند؟ حضرت عليه السّلام فرمودند: بله. سليمان گفت: پس اين مطلب ثابت می‌کند آن چيز وجود داشته است. امام رضا عليه السّلام فرمودند: محال است، زيرا کسی بنايی بلد است ولی بنايی نمی‌سازد، يا خياطی بلد است ولی خياطی نمی‌کند، يا ساختن چيزی را بلد است ولی هرگز آن را نمی‌سازد. سپس حضرت فرمودند: ای سليمان! آيا خدا می‌داند که واحد است و چيزی همراهش نيست؟ گفت: بله. حضرت رضا عليه السّلام فرمودند: آيا اين مطلب، چيزی را همراه خدا ثابت می‌کند؟ سليمان گفت: نمی‌داند که واحد است و چيزی با او نيست. حضرت عليه السّلام فرمودند: آيا تو اين را می‌دانی؟ گفت: بله. حضرت فرمودند: پس ای سليمان! تو از خداوند داناتری! سليمان گفت: محال است. حضرت فرمودند: از نظر تو محال است که خداوند واحد باشد و چيزی با او نباشد و سعی و بصير و حکيم و عليم و قادر باشد؟ گفت: بله. حضرت فرمودند: پس خداوند چگونه خبر داده است که واحد، زنده، شنونده و بينا، حکيم، توانا، دانا و آگاه است در حالی که خودش اين مطالب را نمی‌داند؟ اين سخن تو، حرفت را رد می‌کند آن را تکذيب می‌کند، خداوند از اين سخن والاتر است. سپس امام رضا عليه السّلام به او فرمود: پس چگونه می‌خواهد چيزی را که ساختن آن را نمی‌داند و آن را نمی‌شناسد، بسازد؟ سازنده ای که قبل از ساختن يک چيز، نمی‌داند چگونه بايد آن را بسازد، سرگردان است، و خداوند از اين مسأله پاک است و والاتر است. سليمان گفت: اراده همان قدرت است. امام رضا عليه السّلام فرمود: خداوند عزّوجلّ بر آن چه اراده نکند هم قادر است، و اين مطلب قطعی است، چون خداوند بلند مرتبه فرموده: (اگر بخواهيم، آنچه را به تو وحی کرده ايم، می‌بريم) (سوره مبارکه اسراء، آيه 86) و اگر اراده همان قدرت باشد، خداوند اراده کرده بود که آن را ببرد، چون توانايی انجام اين کار را دارد. سليمان پاسخی نداد. در اين هنگام مأمون گفت: ای سليمان! او عالمترين فرد هاشمی است. سپس حاضرين مجلس را ترک کردند. مؤلّف اين کتاب می‌گويد: مأمون به خاطر حرصی که به حضرت رضا عليه السّلام داشت، علمای مذاهب مختلف که از صراط مستقيم بيرون بودند، و آن افرادی که می‌شناخت و يا شنيده بود از هر کجای عالم دعوت می‌کرد با آن حضرت مناظره کنند تا او را محکوم کنند و بر او پيروز شوند تا آتش حسد در وجود او خاموش شود و بتواند منزلت علمی او را از بين ببرد، ولی هيچ کس از علمای آن مذاهب با آن جناب مناظره نکردند بلکه اعتراف کردند که (امام عليه السّلام) فضيلت و علم زيادی دارند و دلائل آن حضرت او را مجاب کرد، زيرا خداوند نمی‌خواست که کسی برتر از او باشد، و نور خدا را تمام می‌کند و حجّت خود را ياری می‌دهد و اين چنين خداوند در کتابش وعده داده و فرموده است: (ما فرستادگان خود و کسانی که در دنيا ايمان آورده اند ياری می‌کنيم) (سوره مبارکه مؤمن، آيه 51) منظور از « کسانی که ايمان آورده اند» ائمه عليهم السّلام و پيروان با معرفت آنان و کسانی که از ايشان عليه مخالفان خود تا وقتی در اين جهان هستند، حجّت می‌گيرند؛ و با آنان در عالم ديگر اين چنين رفتار می‌کند، و خداوند عزّوجلّ هرگز خلف وعده نخواهد کرد.

متن عربی

حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ الْفَقِيهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ صَدَقَةَ الْقُمِّیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرٍو مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْأَنْصَارِیُّ الْکَجِّیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مَنْ سَمِعَ الْحَسَنَ بْنَ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِیَّ یَقُولُ‏ قَدِمَ سُلَیْمَانُ الْمَرْوَزِیُّ مُتَکَلِّمُ خُرَاسَانَ عَلَی الْمَأْمُونِ فَأَکْرَمَهُ وَ وَصَلَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ إِنَّ ابْنَ عَمِّی عَلِیَّ بْنَ مُوسَی الرِّضَا ع قَدِمَ عَلَیَّ مِنَ الْحِجَازِ وَ هُوَ یُحِبُّ الْکَلَامَ وَ أَصْحَابَهُ فَلَا عَلَیْکَ أَنْ تَصِيرَ إِلَیْنَا یَوْمَ التَّرْوِیَةِ لِمُنَاظَرَتِهِ فَقَالَ سُلَیْمَانُ یَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّی أَکْرَهُ أَنْ أَسْأَلَ مِثْلَهُ فِی مَجْلِسِکَ فِی جَمَاعَةٍ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ فَیَنْتَقِضَ عِنْدَ الْقَوْمِ إِذَا کَلَّمَنِی وَ لَا یَجُوزُ الِاسْتِقْصَاءُ عَلَیْهِ قَالَ الْمَأْمُونُ إِنَّمَا وَجَّهْتُ إليه [إِلَیْکَ‏] لِمَعْرِفَتِی بِقُوَّتِکَ وَ لَیْسَ مُرَادِی إِلَّا أَنْ تَقْطَعَهُ عَنْ حُجَّةٍ وَاحِدَةٍ فَقَطْ فَقَالَ سُلَیْمَانُ حَسْبُکَ یَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ اجْمَعْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ وَ خَلِّنِی وَ الذَّمَّ فَوَجَّهَ الْمَأْمُونُ إِلَی الرِّضَا ع فَقَالَ إِنَّهُ قَدِمَ إِلَیْنَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ مَرْوَزَ وَ هُوَ وَاحِدُ خُرَاسَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْکَلَامِ فَإِنْ خَفَّ عَلَیْکَ أَنْ تَتَجَشَّمَ الْمَصِيرَ إِلَیْنَا فَعَلْتَ فَنَهَضَ ع لِلْوُضُوءِ وَ قَالَ لَنَا تَقَدَّمُونِی وَ عِمْرَانُ الصَّابِی مَعَنَا فَصِرْنَا إِلَی الْبَابِ فَأَخَذَ یَاسِرٌ وَ خَالِدٌ بِیَدِی فَأَدْخَلَانِی عَلَی الْمَأْمُونِ فَلَمَّا سَلَّمْتُ قَالَ أَیْنَ أَخِی أَبُو الْحَسَنِ أَبْقَاهُ اللَّهُ تَعَالَی قُلْتُ خَلَّفْتُهُ یَلْبَسُ ثِیَابَهُ وَ أَمَرَنَا أَنْ‏ نَتَقَدَّمَ ثُمَّ قُلْتُ یَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ عِمْرَانَ مَوْلَاکَ مَعِی وَ هُوَ عَلَی الْبَابِ فَقَالَ وَ مَنْ عِمْرَانُ قُلْتُ الصَّابِی الَّذِی أَسْلَمَ عَلَی یَدِکَ قَالَ فَلْیَدْخُلْ فَدَخَلَ فَرَحَّبَ بِهِ الْمَأْمُونُ ثُمَّ قَالَ لَهُ یَا عِمْرَانُ لَمْ تَمُتْ حَتَّی صِرْتَ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی شَرَّفَنِی بِکُمْ یَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ لَهُ الْمَأْمُونُ یَا عِمْرَانُ هَذَا سُلَیْمَانُ الْمَرْوَزِیُّ مُتَکَلِّمُ خُرَاسَانَ قَالَ عِمْرَانُ یَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّهُ یَزْعُمُ [أَنَّهُ‏] وَاحِدُ خُرَاسَانَ فِی النَّظَرِ وَ یُنْکِرُ الْبَدَاءَ قَالَ فَلِمَ لَا تُنَاظِرُونَهُ قَالَ عِمْرَانُ ذَلِکَ إِلَیْهِ فَدَخَلَ الرِّضَا ع فَقَالَ فِی أَیِّ شَیْ‏ءٍ کُنْتُمْ قَالَ عِمْرَانُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَذَا سُلَیْمَانُ الْمَرْوَزِیُّ فَقَالَ لَهُ سُلَیْمَانُ أَ تَرْضَی بِأَبِی الْحَسَنِ وَ بِقَوْلِهِ فِيهِ فَقَالَ عِمْرَانُ قَدْ رَضِيتُ بِقَوْلِ أَبِی الْحَسَنِ فِی الْبَدَاءِ عَلَی أَنْ یَأْتِیَنِی فِيهِ بِحُجَّةٍ أَحْتَجُّ بِهَا عَلَی نُظَرَائِی مِنْ أَهْلِ النَّظَرِ قَالَ الْمَأْمُونُ یَا أَبَا الْحَسَنِ مَا تَقُولُ فِيمَا تَشَاجَرَا فِيهِ قَالَ وَ مَا أَنْکَرْتَ مِنَ الْبَدَاءِ یَا سُلَیْمَانُ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً وَ یَقُولُ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِيدُهُ‏ وَ یَقُولُ‏ بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ وَ یَقُولُ عَزَّ وَ جَلَ‏ یَزِيدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ وَ یَقُولُ‏ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ‏ وَ یَقُولُ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ‏ وَ یَقُولُ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتابٍ‏ قَالَ سُلَیْمَانُ هَلْ رُوِّيتَ فِيهِ مِنْ آبَائِکَ شَیْئاً قَالَ نَعَمْ رُوِّيتُ عَنْ أَبِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِلْمَیْنِ عِلْماً مَخْزُوناً مَکْنُوناً لَا یَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ مِنْ ذَلِکَ یَکُونُ الْبَدَاءُ وَ عِلْماً عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَالْعُلَمَاءُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّنَا یَعْلَمُونَهُ قَالَ سُلَیْمَانُ أُحِبُّ أَنْ تَنْزِعَهُ لِی مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِیِّهِ ص‏ فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ‏ أَرَادَ هَلَاکَهُمْ ثُمَّ بَدَا لِلَّهِ تَعَالَی فَقَالَ‏ وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْری‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ‏ قَالَ سُلَیْمَانُ زِدْنِی جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ الرِّضَا لَقَدْ أَخْبَرَنِی أَبِی عَنْ آبَائِهِ ع عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْحَی إِلَی نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِیَائِهِ أَنْ أَخْبِرْ فُلَاناً الْمَلِکَ أَنِّی مُتَوَفِّيهِ إِلَی کَذَا وَ کَذَا فَأَتَاهُ ذَلِکَ النَّبِیُّ فَأَخْبَرَهُ فَدَعَا اللَّهَ الْمَلِکُ وَ هُوَ عَلَی سَرِيرِهِ حَتَّی سَقَطَ مِنَ السَّرِيرِ وَ قَالَ یَا رَبِّ أَجِّلْنِی حَتَّی یَشِبَّ طِفْلِی وَ قضی [یَقْضِیَ‏] أَمْرِی فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی ذَلِکَ النَّبِیِّ أَنِ ائْتِ فُلَاناً الْمَلِکَ‏ فَأَعْلِمْ أَنِّی قَدْ أَنْسَیْتُ فِی أَجَلِهِ وَ زِدْتُ فِی عُمُرِهِ إِلَی خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً فَقَالَ ذَلِکَ النَّبِیُّ ع یَا رَبِّ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ أَنِّی لَمْ أَکْذِبْ قَطُّ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ إِنَّمَا أَنْتَ عَبْدٌ مَأْمُورٌ فَأَبْلِغْهُ ذَلِکَ وَ اللَّهُ‏ لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ‏ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی سُلَیْمَانَ فَقَالَ أَحْسَبُکَ ضَاهَیْتَ الْیَهُودَ فِی هَذَا الْبَابِ قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ ذَلِکَ وَ مَا قَالَتِ الْیَهُودُ قَالَ‏ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ یَعْنُونَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی قَدْ فَرَغَ مِنَ الْأَمْرِ فَلَیْسَ یُحْدِثُ شَیْئاً فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ غُلَّتْ أَیْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا وَ لَقَدْ سَمِعْتُ قَوْماً سَأَلُوا أَبِی مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ ع عَنِ الْبَدَاءِ فَقَالَ وَ مَا یُنْکِرُ النَّاسُ مِنَ الْبَدَاءِ وَ أَنْ یَقِفَ اللَّهُ قَوْماً یُرْجِيهِمْ لِأَمْرِهِ قَالَ سُلَیْمَانُ أَ لَا تُخْبِرُنِی عَنْ‏ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ فِی أَیِّ شَیْ‏ءٍ أُنْزِلَتْ قَالَ یَا سُلَیْمَانُ لَیْلَةُ الْقَدْرِ یُقَدِّرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهَا مَا یَکُونُ مِنَ السَّنَةِ إِلَی السَّنَةِ مِنْ حَیَاةٍ أَوْ مَوْتٍ أَوْ خَیْرٍ أَوْ شَرٍّ أَوْ رِزْقٍ فَمَا قَدَّرَهُ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ فَهُوَ مِنَ الْمَحْتُومِ قَالَ سُلَیْمَانُ أَلْآنَ قَدْ فَهِمْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَزِدْنِی قَالَ یَا سُلَیْمَانُ إنَّ مِنَ الْأُمُورِ أُمُوراً مَوْقُوفَةً عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یُقَدِّمُ مِنْهَا مَا یَشَاءُ وَ یُؤَخِّرُ مَا یَشَاءُ وَ یَمْحُو مَا یَشَاءُ یَا سُلَیْمَانُ إِنَّ عَلِیّاً ع کَانَ یَقُولُ الْعِلْمُ عِلْمَانِ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ و مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَإِنَّهُ یَکُونُ وَ لَا یُکَذِّبُ نَفْسَهُ وَ لَا مَلَائِکَتَهُ وَ لَا رُسُلَهُ وَ عِلْمٌ عِنْدَهُ مَخْزُونٌ لَمْ یُطْلِعْ عَلَیْهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ یُقَدِّمُ مِنْهُ مَا یَشَاءُ وَ یُؤَخِّرُ مِنْهُ مَا یَشَاءُ وَ یَمْحُو ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ‏ مَا یَشَاءُ قَالَ سُلَیْمَانُ لِلْمَأْمُونِ یَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَا أُنْکِرُ بَعْدَ یَوْمِی هَذَا الْبَدَاءَ وَ لَا أُکَذِّبُ بِهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَقَالَ الْمَأْمُونُ یَا سُلَیْمَانُ سَلْ أَبَا الْحَسَنِ‏ عَمَّا بَدَا لَکَ وَ عَلَیْکَ بِحُسْنِ الِاسْتِمَاعِ وَ الْإِنْصَافِ قَالَ سُلَیْمَانُ یَا سَیِّدِی أَسْأَلُکَ قَالَ الرِّضَا ع سَلْ عَمَّا بَدَا لَکَ قَالَ مَا تَقُولُ فِيمَنْ جَعَلَ الْإِرَادَةَ اسْماً وَ صِفَةً مِثْلَ حَیٍّ وَ سَمِيعٍ وَ بَصِيرٍ وَ قَدِيرٍ قَالَ الرِّضَا ع إِنَّمَا قُلْتُمْ حَدَثَتِ الْأَشْیَاءُ وَ اخْتَلَفَتْ لِأَنَّهُ شَاءَ وَ أَرَادَ وَ لَمْ تَقُولُوا حَدَثَتِ الْأَشْیَاءُ وَ اخْتَلَفَتْ لِأَنَّهُ سَمِيعٌ بَصِيرٌ فَهَذَا دَلِيلٌ عَلَی أَنَّهُمَا لَیْسَتَا مِثْلَ سَمِيعٍ وَ لَا بَصِيرٍ وَ لَا قَدِيرٍ قَالَ سُلَیْمَانُ فَإِنَّهُ لَمْ یَزَلْ مُرِيداً قَالَ ع یَا سُلَیْمَانُ فَإِرَادَتُهُ غَیْرُهُ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَقَدْ أَثْبَتَّ مَعَهُ شَیْئاً غَیْرَهُ لَمْ یَزَلْ قَالَ سُلَیْمَانُ مَا أَثْبَتُّ قَالَ الرِّضَا ع أَ هِیَ مُحْدَثَةٌ قَالَ سُلَیْمَانُ لَا مَا هِیَ مُحْدَثَةٌ فَصَاحَ بِهِ الْمَأْمُونُ وَ قَالَ یَا سُلَیْمَانُ مِثْلُهُ یُعَایَا أَوْ یُکَابَرُ عَلَیْکَ بِالْإِنْصَافِ أَ مَا تَرَی مَنْ حَوْلَکَ مِنْ أَهْلِ النَّظَرِ ثُمَّ قَالَ کَلِّمْهُ یَا أَبَا الْحَسَنِ فَإِنَّهُ مُتَکَلِّمُ خُرَاسَانَ فَأَعَادَ عَلَیْهِ الْمَسْأَلَةَ فَقَالَ هِیَ مُحْدَثَةٌ یَا سُلَیْمَانُ فَإِنَّ الشَّیْ‏ءَ إِذَا لَمْ یَکُنْ أَزَلِیّاً کَانَ مُحْدَثاً وَ إِذَا لَمْ یَکُنْ مُحْدَثاً کَانَ أَزَلِیّاً قَالَ سُلَیْمَانُ إِرَادَتُهُ مِنْهُ کَمَا أَنَّ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ عِلْمَهُ مِنْهُ قَالَ الرِّضَا ع فَأَرَادَ نَفْسُهُ قَالَ لَا قَالَ فَلَیْسَ الْمُرِيدُ مِثْلَ السَّمِيعِ وَ الْبَصِيرِ قَالَ سُلَیْمَانُ إِنَّمَا أَرَادَ نَفْسُهُ کَمَا سَمِعَ نَفْسُهُ وَ أَبْصَرَ نَفْسُهُ وَ عَلِمَ نَفْسُهُ قَالَ الرِّضَا ع مَا مَعْنَی أَرَادَ نَفْسُهُ أَرَادَ أَنْ یَکُونَ شَیْئاً وَ أَرَادَ أَنْ یَکُونَ حَیّاً أَوْ سَمِيعاً أَوْ بَصِيراً أَوْ قَدِيراً قَالَ نَعَمْ قَالَ الرِّضَا ع أَ فَبِإِرَادَتِهِ کَانَ ذَلِکَ قَالَ سُلَیْمَانُ نَعَمْ قَالَ الرِّضَا ع فَلَیْسَ لِقَوْلِکَ أَرَادَ أَنْ یَکُونَ حَیّاً سَمِيعاً بَصِيراً مَعْنًی إِذَا لَمْ یَکُنْ ذَلِکَ بِإِرَادَتِهِ قَالَ سُلَیْمَانُ بَلَی قَدْ کَانَ ذَلِکَ بِإِرَادَتِهِ فَضَحِکَ الْمَأْمُونُ وَ مَنْ حَوْلَهُ وَ ضَحِکَ الرِّضَا ع ثُمَّ قَالَ لَهُمْ ارْفُقُوا بِمُتَکَلِّمِ خُرَاسَانَ یَا سُلَیْمَانُ فَقَدْ حَالَ عِنْدَکُمْ عَنْ حَالِهِ وَ تَغَیَّرَ عَنْهَا وَ هَذَا مَا لَا یُوصَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ فَانْقَطَعَ ثُمَّ قَالَ الرِّضَا ع یَا سُلَیْمَانُ أَسْأَلُکَ عَنْ مَسْأَلَةٍ قَالَ سَلْ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ أَخْبِرْنِی عَنْکَ وَ عَنْ أَصْحَابِکَ تُکَلِّمُونَ النَّاسَ بِمَا تَفْقَهُونَ وَ تَعْرِفُونَ أَوْ بِمَا لَا تَفْقَهُونَ وَ لَا تَعْرِفُونَ قَالَ بَلْ بِمَا نَفْقَهُ وَ نَعْلَمُ قَالَ الرِّضَا ع فَالَّذِی یَعْلَمُ النَّاسُ أَنَّ الْمُرِيدَ غَیْرُ الْإِرَادَةِ وَ أَنَّ الْمُرِيدَ قَبْلَ الْإِرَادَةِ وَ أَنَّ الْفَاعِلَ قَبْلَ الْمَفْعُولِ وَ هَذَا یُبْطِلُ قَوْلَکُمْ أَنَّ الْإِرَادَةَ وَ الْمُرِيدَ شَیْ‏ءٌ وَاحِدٌ قَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ لَیْسَ ذَلِکَ مِنْهُ عَلَی مَا یَعْرِفُ النَّاسُ وَ لَا عَلَی مَا یَفْقَهُونَ قَالَ الرِّضَا ع فَأَرَاکُمْ ادَّعَیْتُمْ عِلْمَ ذَلِکَ بِلَا مَعْرِفَةٍ وَ قُلْتُمُ الْإِرَادَةُ کَالسَّمْعِ وَ الْبَصَرِ إِذَا کَانَ ذَلِکَ عِنْدَکُمْ عَلَی مَا لَا یُعْرَفُ وَ لَا یُعْقَلُ فَلَمْ یُحِرْ جَوَاباً ثُمَّ قَالَ الرِّضَا ع یَا سُلَیْمَانُ هَلْ یَعْلَمُ اللَّهُ جَمِيعَ مَا فِی الْجَنَّةِ وَ النَّارِ قَالَ سُلَیْمَانُ نَعَمْ قَالَ أَ فَیَکُونُ مَا عَلِمَ اللَّهُ تَعَالَی أَنَّهُ یَکُونُ مِنْ ذَلِکَ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَإِذَا کَانَ حَتَّی لَا یَبْقَی مِنْهُ شَیْ‏ءٌ إِلَّا کَانَ أَ یَزِيدُهُمْ أَوْ یَطْوِيهِ عَنْهُمْ قَالَ سُلَیْمَانُ بَلْ یَزِيدُهُمْ قَالَ فَأَرَاهُ فِی قَوْلِکَ قَدْ زَادَهُمْ مَا لَمْ یَکُنْ فِی عِلْمِهِ أَنَّهُ یَکُونُ قَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَالْمُرِيدُ لَا غَایَةَ لَهُ قَالَ فَلَیْسَ یُحِيطُ عِلْمُهُ عِنْدَکُمْ بِمَا یَکُونُ فِيهِمَا إِذَا لَمْ یَعْرِفْ غَایَةَ ذَلِکَ وَ إِذَا لَمْ یُحِطْ عِلْمُهُ بِمَا یَکُونُ فِيهِمَا لَمْ یَعْلَمْ مَا یَکُونُ فِيهِمَا قَبْلَ أَنْ یَکُونَ تَعَالَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِيراً قَالَ سُلَیْمَانُ إِنَّمَا قُلْتُ لَا یَعْلَمُهُ لِأَنَّهُ لَا غَایَةَ لِهَذَا لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَصَفَهُمَا بِالْخُلُودِ وَ کَرِهْنَا أَنْ نَجْعَلَ لَهُمَا انْقِطَاعاً قَالَ الرِّضَا ع لَیْسَ عِلْمُهُ بِذَلِکَ بِمُوجِبٍ لِانْقِطَاعِهِ عَنْهُمْ لِأَنَّهُ قَدْ یَعْلَمُ ذَلِکَ ثُمَّ یَزِيدُهُمْ ثُمَّ لَا یَقْطَعُهُ عَنْهُمْ وَ کَذَلِکَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ‏ کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ‏ وَ قَالَ لِأَهْلِ الْجَنَّةِ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ فاکِهَةٍ کَثِيرَةٍ لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ فَهُوَ عَزَّ وَ جَلَّ یَعْلَمُ ذَلِکَ وَ لَا یَقْطَعُ عَنْهُمُ الزِّیَادَةَ أَ رَأَیْتَ مَا أَکَلَ أَهْلُ الْجَنَّةِ وَ مَا شَرِبُوا لَیْسَ یُخْلِفُ مَکَانَهُ قَالَ بَلَی قَالَ أَ فَیَکُونُ یَقْطَعُ ذَلِکَ عَنْهُمْ وَ قَدْ أَخْلَفَ مَکَانَهُ قَالَ سُلَیْمَانُ لَا قَالَ فَکَذَلِکَ کُلَّمَا یَکُونُ فِيهَا إِذَا أَخْلَفَ مَکَانَهُ فَلَیْسَ بِمَقْطُوعٍ عَنْهُمْ قَالَ سُلَیْمَانُ بَلَی یَقْطَعُهُ عَنْهُمْ وَ لَا یَزِيدُهُمْ قَالَ الرِّضَا ع إِذاً یَبِيدُ فِيهَا وَ هَذَا یَا سُلَیْمَانُ إِبْطَالُ الْخُلُودِ وَ خِلَافُ الْکِتَابِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ‏ لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِيها وَ لَدَیْنا مَزِيدٌ وَ یَقُولُ عَزَّ وَ جَلَ‏ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ وَ یَقُولُ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِينَ‏ وَ یَقُولُ عَزَّ وَ جَلَ‏ خالِدِينَ فِيها أَبَداً وَ یَقُولُ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ فاکِهَةٍ کَثِيرَةٍ لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ فَلَمْ یُحِرْ جَوَاباً ثُمَّ قَالَ الرِّضَا ع یَا سُلَیْمَانُ أَ لَا تُخْبِرُنِی عَنِ الْإِرَادَةِ فِعْلٌ هِیَ أَمْ غَیْرُ فِعْلٍ قَالَ بَلَی هِیَ فِعْلٌ قَالَ ع فَهِیَ مُحْدَثَةٌ لِأَنَّ الْفِعْلَ کُلَّهُ مُحْدَثٌ قَالَ لَیْسَتْ بِفِعْلٍ قَالَ فَمَعَهُ غَیْرُهُ لَمْ یَزَلْ قَالَ سُلَیْمَانُ الْإِرَادَةُ هِیَ الْإِنْشَاءُ قَالَ یَا سُلَیْمَانُ هَذَا الَّذِی عِبْتُمُوهُ عَلَی ضِرَارٍ وَ أَصْحَابِهِ مِنْ قَوْلِهِمْ إِنَّ کُلَّ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی سَمَاءٍ أَوْ أَرْضٍ أَوْ بَحْرٍ أَوْ بَرٍّ مِنْ کَلْبٍ أَوْ خِنْزِيرٍ أَوْ قِرْدٍ أَوْ إِنْسَانٍ أَوْ دَابَّةٍ إِرَادَةُ اللَّهِ وَ إِنَّ إِرَادَةَ اللَّهِ تَحْیَا وَ تَمُوتُ وَ تَذْهَبُ وَ تَأْکُلُ وَ تَشْرَبُ وَ تَنْکِحُ وَ تَلَذُّ وَ تَظْلِمُ وَ تَفْعَلُ الْفَوَاحِشَ وَ تَکْفُرُ وَ تُشْرِکُ فَیَبْرَأُ مِنْهَا وَ یُعَادُ بِهَا وَ هَذَا حَدُّهَا قَالَ سُلَیْمَانُ إِنَّهَا کَالسَّمْعِ وَ الْبَصَرِ وَ الْعِلْمِ قَالَ الرِّضَا ع قَدْ رَجَعْتَ إِلَی هَذَا ثَانِیَةً فَأَخْبِرْنِی عَنِ السَّمْعِ وَ الْبَصَرِ وَ الْعِلْمِ أَ مَصْنُوعٌ قَالَ سُلَیْمَانُ لَا قَالَ الرِّضَا ع فَکَیْفَ نَفَیْتُمُوهُ قُلْتُمْ لَمْ یُرِدْ وَ مَرَّةً قُلْتُمْ أَرَادَ وَ لَیْسَتْ بِمَفْعُولٍ لَهُ قَالَ سُلَیْمَانُ إِنَّمَا ذَلِکَ کِقَوْلِنَا مَرَّةً عَلِمَ وَ مَرَّةً لَمْ یَعْلَمْ قَالَ الرِّضَا ع لَیْسَ ذَلِکَ سَوَاءً لِأَنَّ نَفْیَ الْمَعْلُومِ لَیْسَ بِنَفْیِ الْعِلْمِ وَ نَفْیُ الْمُرَادِ نَفْیُ الْإِرَادَةِ أَنْ تَکُونَ إِنَّ الشَّیْ‏ءَ إِذَا لَمْ یُرَدْ لَمْ تَکُنْ إِرَادَةً فَقَدْ یَکُونُ الْعِلْمُ ثَابِتاً وَ إِنْ لَمْ یَکُنِ الْمَعْلُومُ بِمَنْزِلَةِ الْبَصَرِ فَقَدْ یَکُونُ الْإِنْسَانُ بَصِيراً وَ إِنْ لَمْ یَکُنِ الْمُبْصَرُ وَ قَدْ یَکُونُ الْعِلْمُ ثَابِتاً وَ إِنْ لَمْ یَکُنِ الْمَعْلُومُ قَالَ سُلَیْمَانُ إِنَّهَا مَصْنُوعَةٌ قَالَ فَهِیَ مُحْدَثَةٌ لَیْسَتْ کَالسَّمْعِ وَ الْبَصَرِ لِأَنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ لَیْسَا بِمَصْنُوعَیْنِ وَ هَذِهِ مَصْنُوعَةٌ قَالَ سُلَیْمَانُ إِنَّهَا صِفَةٌ مِنْ صِفَاتِهِ لَمْ تَزَلْ قَالَ فَیَنْبَغِی أَنْ یَکُونَ الْإِنْسَانُ لَمْ یَزَلْ لِأَنَّ صِفَتَهُ لَمْ تَزَلْ قَالَ سُلَیْمَانُ لَا لِأَنَّهُ لَمْ یَفْعَلْهَا قَالَ الرِّضَا ع یَا خُرَاسَانِیُّ مَا أَکْثَرَ غَلَطَکَ أَ فَلَیْسَ بِإِرَادَتِهِ وَ قَوْلِهِ تَکُونُ الْأَشْیَاءُ قَالَ سُلَیْمَانُ لَا قَالَ فَإِذَا لَمْ تَکُنْ بِإِرَادَتِهِ وَ لَا مَشِیَّتِهِ وَ لَا أَمْرِهِ وَ لَا بِالْمُبَاشَرَةِ فَکَیْفَ یَکُونُ ذَلِکَ تَعَالَی اللَّهُ عَنْ ذَلِکَ فَلَمْ یُحِرْ جَوَاباً ثُمَّ قَالَ الرِّضَا ع أَ لَا تُخْبِرُنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفِيها فَفَسَقُوا فِيها یَعْنِی بِذَلِکَ أَنَّهُ یُحْدِثُ إِرَادَةً قَالَ لَهُ نَعَمْ قَالَ ع فَإِذَا حَدَثَ إِرَادَةٌ کَانَ قَوْلُکَ إِنَّ الْإِرَادَةَ هِیَ هُوَ أَوْ شَیْ‏ءٌ مِنْهُ بَاطِلًا لِأَنَّهُ لَا یَکُونُ أَنْ یُحْدِثَ نَفْسَهُ وَ لَا یَتَغَیَّرُ عَنْ حَالِهِ تَعَالَی اللَّهُ عَنْ ذَلِکَ قَالَ سُلَیْمَانُ إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ عَنَی بِذَلِکَ أَنَّهُ یُحْدِثُ إِرَادَةً قَالَ فَمَا عَنَی بِهِ قَالَ عَنَی فِعْلَ الشَّیْ‏ءِ قَالَ الرِّضَا ع وَیْلَکَ کَمْ تَرَدَّدُ فِی هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدْ أَخْبَرْتُکَ أَنَّ الْإِرَادَةَ مُحْدَثَةٌ لِأَنَّ فِعْلَ الشَّیْ‏ءِ مُحْدَثٌ قَالَ فَلَیْسَ لَهَا مَعْنًی قَالَ الرِّضَا ع قَدْ وَصَفَ نَفْسَهُ عِنْدَکُمْ حَتَّی وَصَفَهَا بِالْإِرَادَةِ بِمَا لَا مَعْنَی لَهُ فَإِذَا لَمْ یَکُنْ لَهَا مَعْنًی قَدِيمٌ وَ لَا حَدِيثٌ بَطَلَ قَوْلُکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَزَلْ مُرِيداً قَالَ سُلَیْمَانُ إِنَّمَا عَنَیْتُ أَنَّهَا فِعْلٌ مِنَ اللَّهِ تَعَالَی لَمْ یَزَلْ قَالَ أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ مَا لَمْ یَزَلْ لَا یَکُونُ مَفْعُولًا وَ قَدِيماً وَ حَدِيثاً فِی حَالَةٍ وَاحِدَةٍ فَلَمْ یُحِرْ جَوَاباً قَالَ الرِّضَا ع لَا بَأْسَ أَتْمِمْ مَسْأَلَتَکَ قَالَ سُلَیْمَانُ قُلْتُ إِنَّ الْإِرَادَةَ صِفَةٌ مِنْ صِفَاتِهِ قَالَ کَمْ تُرَدِّدُ عَلَیَّ أَنَّهَا صِفَةٌ مِنْ صِفَاتِهِ فَصِفَتُهُ مُحْدَثَةٌ أَوْ لَمْ تَزَلْ قَالَ سُلَیْمَانُ مُحْدَثَةٌ قَالَ الرِّضَا ع اللَّهُ أَکْبَرُ فَالْإِرَادَةُ مُحْدَثَةٌ وَ إِنْ کَانَتْ صِفَةً مِنْ صِفَاتِهِ لَمْ تَزَلْ فَلَمْ یُرِد شَیْئاً قَالَ الرِّضَا ع إِنَّ مَا لَمْ یَزَلْ لَا یَکُونُ مَفْعُولًا قَالَ سُلَیْمَانُ لَیْسَ الْأَشْیَاءُ إِرَادَةً وَ لَمْ یُرِدْ شَیْئاً قَالَ الرِّضَا ع وُسْوِسْتَ یَا سُلَیْمَانُ فَقَدْ فَعَلَ وَ خَلَقَ مَا لَمْ یَزَلْ خَلَقَهُ وَ فَعَلَهُ وَ هَذِهِ صِفَةُ مَنْ لَا یَدْرِی مَا فَعَلَ تَعَالَی اللَّهُ عَنْ ذَلِکَ قَالَ سُلَیْمَانُ یَا سَیِّدِی فَقَدْ أَخْبَرْتُکَ أَنَّهَا کَالسَّمْعِ وَ الْبَصَرِ وَ الْعِلْمِ قَالَ الْمَأْمُونُ وَیْلَکَ یَا سُلَیْمَانُ کَمْ هَذَا الْغَلَطُ وَ التَّرْدَادُ اقْطَعْ هَذَا وَ خُذْ فِی غَیْرِهِ إِذْ لَسْتَ تَقْوَی عَلَی غَیْرِ هَذَا الرَّدِّ قَالَ الرِّضَا ع دَعْهُ یَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَقْطَعْ عَلَیْهِ مَسْأَلَتَهُ فَیَجْعَلَهَا حُجَّةً تَکَلَّمْ یَا سُلَیْمَانُ قَالَ قَدْ أَخْبَرْتُکَ أَنَّهَا کَالسَّمْعِ وَ الْبَصَرِ وَ الْعِلْمِ قَالَ الرِّضَا ع لَا بَأْسَ أَخْبِرْنِی عَنْ مَعْنَی هَذِهِ أَ مَعْنًی وَاحِدٌ أَمْ مَعَانٍ مُخْتَلِفَةٌ قَالَ سُلَیْمَانُ مَعْنًی وَاحِدٌ قَالَ الرِّضَا ع فَمَعْنَی الْإِرَادَاتِ کُلِّهَا مَعْنًی وَاحِدٌ قَالَ سُلَیْمَانُ نَعَمْ قَالَ الرِّضَا ع فَإِنْ کَانَ مَعْنَاهَا مَعْنًی وَاحِداً کَانَتْ إِرَادَةُ الْقِیَامِ إِرَادَةَ الْقُعُودِ وَ إِرَادَةُ الْحَیَاةِ إِرَادَةَ الْمَوْتِ إِذَا کَانَتْ إِرَادَتُهُ وَاحِدَةً لَمْ تَتَقَدَّمْ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ لَمْ یُخَالِفْ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ کَانَتْ شَیْئاً وَاحِداً قَالَ سُلَیْمَانُ إِنَّ مَعْنَاهَا مُخْتَلِفٌ قَالَ ع فَأَخْبِرْنِی عَنِ الْمُرِيدِ أَ هُوَ الْإِرَادَةُ أَوْ غَیْرُهَا قَالَ سُلَیْمَانُ بَلْ هُوَ الْإِرَادَةُ قَالَ الرِّضَا ع فَالْمُرِيدُ عِنْدَکُمْ مُخْتَلِفٌ إِذْ کَانَ هُوَ الْإِرَادَةَ قَالَ یَا سَیِّدِی لَیْسَ الْإِرَادَةُ الْمُرِيدَ قَالَ فَالْإِرَادَةُ مُحْدَثَةٌ وَ إِلَّا فَمَعَهُ غَیْرُهُ افْهَمْ وَ زِدْ فِی مَسْأَلَتِکَ قَالَ سُلَیْمَانُ فَإِنَّهَا اسْمٌ مِنْ أَسْمَائِهِ قَالَ الرِّضَا ع هَلْ سَمَّی نَفْسَهُ بِذَلِکَ قَالَ سُلَیْمَانُ لَا لَمْ یُسَمِّ بِهِ نَفْسَهُ بِذَلِکَ قَالَ الرِّضَا ع فَلَیْسَ لَکَ أَنْ تُسَمِّیَهُ بِمَا لَمْ یُسَمِّ بِهِ نَفْسَهُ قَالَ قَدْ وَصَفَ نَفْسَهُ بِأَنَّهُ مُرِيدٌ قَالَ الرِّضَا ع لَیْسَ صِفَتُهُ نَفْسَهُ أَنَّهُ مُرِيدٌ إِخْبَاراً عَنْ أَنَّهُ إِرَادَةٌ وَ لَا إِخْبَاراً عَنْ أَنَّ الْإِرَادَةَ اسْمٌ مِنْ أَسْمَائِهِ قَالَ سُلَیْمَانُ لِأَنَّ إِرَادَتَهُ عِلْمُهُ قَالَ الرِّضَا ع یَا جَاهِلُ فَإِذَا عَلِمَ الشَّیْ‏ءَ فَقَدْ أَرَادَهُ قَالَ سُلَیْمَانُ أَجَلْ فَقَالَ فَإِذَا لَمْ یُرِدْهُ لَمْ یَعْلَمْهُ قَالَ سُلَیْمَانُ أَجَلْ قَالَ مِنْ أَیْنَ قُلْتَ ذَاکَ وَ مَا الدَّلِيلُ عَلَی أَنَّ إِرَادَتَهُ عِلْمُهُ وَ قَدْ یَعْلَمُ مَا لَا یُرِيدُهُ أَبَداً وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ‏ فَهُوَ یَعْلَمُ کَیْفَ یَذْهَبُ بِهِ وَ هُوَ لَا یَذْهَبُ بِهِ أَبَداً قَالَ سُلَیْمَانُ لِأَنَّهُ قَدْ فَرَغَ مِنَ الْأَمْرِ فَلَیْسَ یَزِيدُ فِيهِ شَیْئاً قَالَ الرِّضَا ع هَذَا قَوْلُ الْیَهُودِ فَکَیْفَ قَالَ تَعَالَی‏ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ‏ قَالَ سُلَیْمَانُ إِنَّمَا عَنَی بِذَلِکَ أَنَّهُ قَادِرٌ عَلَیْهِ قَالَ أَ فَیَعِدُ مَا لَا یَفِی بِهِ فَکَیْفَ قَالَ‏ یَزِيدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَ‏ یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ‏ وَ قَدْ فَرَغَ مِنَ الْأَمْرِ فَلَمْ یُحِرْ جَوَاباً قَالَ الرِّضَا ع یَا سُلَیْمَانُ هَلْ یَعْلَمُ أَنَّ إِنْسَاناً یَکُونُ وَ لَا یُرِيدُ أَنْ یَخْلُقَ إِنْسَاناً أَبَداً وَ أَنَّ إِنْسَاناً یَمُوتُ الْیَوْمَ وَ لَا یُرِيدُ أَنْ یَمُوتَ الْیَوْمَ قَالَ سُلَیْمَانُ نَعَمْ قَالَ الرِّضَا ع فَیَعْلَمُ أَنَّهُ یَکُونُ مَا یُرِيدُ أَنْ یَکُونَ أَوْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکُونُ مَا لَا یُرِيدُ أَنْ یَکُونَ قَالَ یَعْلَمُ أَنَّهُمَا یَکُونَانِ جَمِيعاً قَالَ الرِّضَا ع إِذًا یَعْلَمُ أَنَّ إِنْسَاناً حَیٌّ مَیِّتٌ قَائِمٌ قَاعِدٌ أَعْمَی بَصِيرٌ فِی حَالَةٍ وَاحِدَةٍ وَ هَذَا هُوَ الْمُحَالُ قَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکُونُ أَحَدُهُمَا دُونَ الْآخَرِ قَالَ لَا بَأْسَ فَأَیُّهُمَا یَکُونُ الَّذِی أَرَادَ أَنْ یَکُونَ أَوِ الَّذِی لَمْ یُرِدْ أَنْ یَکُونَ قَالَ سُلَیْمَانُ الَّذِی أَرَادَ أَنْ یَکُونَ فَضَحِکَ الرِّضَا ع وَ الْمَأْمُونُ وَ أَصْحَابُ الْمَقَالاتِ قَالَ الرِّضَا ع غَلِطْتَ وَ تَرَکْتَ قَوْلَکَ أَنَّهُ یَعْلَمُ أَنَّ إِنْسَاناً یَمُوتُ الْیَوْمَ وَ هُوَ لَا یُرِيدُ أَنْ یَمُوتَ الْیَوْمَ وَ أَنَّهُ یَخْلُقُ خَلْقاً وَ أَنَّهُ لَا یُرِيدُ أَنْ یَخْلُقَهُمْ وَ إِذًا لَمْ یَجُزِ الْعِلْمُ عِنْدَکُمْ بِمَا لَمْ یُرِدْ أَنْ یَکُونَ فَإِنَّمَا یَعْلَمُ أَنْ یَکُونَ مَا أَرَادَ أَنْ یَکُونَ قَالَ سُلَیْمَانُ فَإِنَّمَا قَوْلِی إِنَّ الْإِرَادَةَ لَیْسَتْ هُوَ وَ لَا غَیْرَهُ قَالَ الرِّضَا ع یَا جَاهِلُ إِذَا قُلْتَ لَیْسَتْ هُوَ فَقَدْ جَعَلْتَهَا غَیْرَهُ وَ إِذَا قُلْتَ لَیْسَتْ هِیَ غَیْرَهُ فَقَدْ جَعَلْتَهَا هُوَ قَالَ سُلَیْمَانُ فَهُوَ یَعْلَمُ کَیْفَ یَصْنَعُ الشَّیْ‏ءَ قَالَ نَعَمْ قَالَ سُلَیْمَانُ فَإِنَّ ذَلِکَ إِثْبَاتٌ لِلشَّیْ‏ءِ قَالَ الرِّضَا ع أَحَلْتَ لِأَنَّ الرَّجُلَ قَدْ یُحْسِنُ الْبِنَاءَ وَ إِنْ لَمْ یَبْنِ وَ یُحْسِنُ الْخِیَاطَةَ وَ إِنْ لَمْ یَخِطْ وَ یُحْسِنُ صَنْعَةَ الشَّیْ‏ءِ وَ إِنْ لَمْ یَصْنَعْهُ أَبَداً ثُمَّ قَالَ ع لَهُ یَا سُلَیْمَانُ هَلْ تَعْلَمُ أَنَّهُ وَاحِدٌ لَا شَیْ‏ءَ مَعَهُ قَالَ نَعَمْ قَالَ الرِّضَا ع فَیَکُونُ ذَلِکَ إِثْبَاتاً لِلشَّیْ‏ءِ قَالَ سُلَیْمَانُ لَیْسَ یَعْلَمُ أَنَّهُ وَاحِدٌ لَا شَیْ‏ءَ مَعَهُ قَالَ الرِّضَا ع أَ فَتَعْلَمُ أَنْتَ ذَاکَ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَأَنْتَ یَا سُلَیْمَانُ إِذًا أَعْلَمُ مِنْهُ قَالَ سُلَیْمَانُ الْمَسْأَلَةُ مُحَالٌ قَالَ مُحَالٌ عِنْدَکَ أَنَّهُ وَاحِدٌ لَا شَیْ‏ءَ مَعَهُ وَ أَنَّهُ سَمِيعٌ بَصِيرٌ حَکِيمٌ قَادِرٌ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَکَیْفَ أَخْبَرَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ وَاحِدٌ حَیٌّ سَمِيعٌ بَصِيرٌ حَکِيمٌ قَادِرٌ عَلِيمٌ خَبِيرٌ وَ هُوَ لَا یَعْلَمُ ذَلِکَ وَ هَذَا رَدُّ مَا قَالَ وَ تَکْذِيبُهُ تَعَالَی اللَّهُ عَنْ ذَلِکَ ثُمَّ قَالَ لَهُ الرِّضَا ع فَکَیْفَ یُرِيدُ صُنْعَ مَا لَا یَدْرِی صُنْعَهُ وَ لَا مَا هُوَ وَ إِذَا کَانَ الصَّانِعُ لَا یَدْرِی کَیْفَ یَصْنَعُ الشَّیْ‏ءَ قَبْلَ أَنْ یَصْنَعَهُ فَإِنَّمَا هُوَ مُتَحَیِّرٌ تَعَالَی اللَّهُ عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِيراً قَالَ سُلَیْمَانُ فَإِنَّ الْإِرَادَةَ الْقُدْرَةُ قَالَ الرِّضَا ع وَ هُوَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقْدِرُ عَلَی مَا لَا یُرِيدُهُ أَبَداً وَ لَا بُدَّ مِنْ ذَلِکَ لِأَنَّهُ قَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی‏ وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ‏ فَلَوْ کَانَتِ الْإِرَادَةُ هِیَ الْقُدْرَةَ کَانَ قَدْ أَرَادَ أَنْ یَذْهَبَ بِهِ لِقُدْرَتِهِ فَانْقَطَعَ‏ سُلَیْمَانُ فَقَالَ الْمَأْمُونُ عِنْدَ ذَلِکَ یَا سُلَیْمَانُ هَذَا أَعْلَمُ هَاشِمِیٍّ ثُمَّ تَفَرَّقَ الْقَوْمُ‏ قال مصنف هذا الکتاب رضی الله عنه کان المأمون يجلب علی الرضا ع من متکلمی الفرق و الأهواء المضلة کل من سمع به حرصا علی انقطاع الرضا ع عن الحجة مع واحد منهم و ذلک حسدا منه له و لمنزلته من العلم فکان لا يکلمه أحد إلا أقر له بالفضل و التزم الحجة له عليه لأن الله تعالی ذکره يأبی إلا أن يعلی کلمته و يتم نوره و ينصر حجته و هکذا وعد تبارک و تعالی فی کتابه فقال‏ إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِی الْحَياةِ الدُّنْيا يعنی بالذين آمنوا الأئمة الهداة و أتباعهم العارفين بهم و الآخذين عنهم بنصرهم بالحجة علی مخالفيهم ما داموا فی الدنيا و کذلک يفعل بهم فی الآخرة و إن الله عز و جل‏ لا یُخْلِفُ الْمِيعادَ

مخاطب

کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کتاب معارفی