نخستین گام و اولین پیشنهاد
مأمون از علی بن موسی برای یک سفر زیارتی یا سیاحتی دعوت نکرده بود زیرا مرو نه مگه بود و نه مدینه و نه سرزمین آثار باستانی!
مأمون از فرا خواندن امام به این سفر طولانی و پر رنج، هدفی داشت که بسیاری از خاندان پیامبر با نگرانی در انتظار شناخت آن بودند.
نگرانی از آن جهت بود که هرگاه یکی از امامان به مرکز حکومتی خلفا احضار می شده اند این احضار همواره همراه با اهانت تهدید ،زندان، شکنجه و تبعید بوده است و علویان این بار نیز نگران برخورد مأمون با علی بن موسی بودند. اما حضور امام در مرو و پذیرایی مأمون از امام و اجازه یافتن مردم برای ملاقات آن حضرت غیر منتظره بود و ذهنهای حساس را به کنجکاوی فزونتر وامی داشت!
مأمون چه هدفی را دنبال میکند و از امام چه می خواهد!؟
سرانجام مأمون در یکی از ملاقاتهایش با امام نخستین گام اصلی خود را به سوی هدف برداشت و سخنی گفت که برای بسیاری از آنان که شنیدند حیرت انگیز بود.
مأمون گفت:
«ای فرزند رسول خدا نزد شما آمده ام تا از شما بخواهم حکومت و خلافت را پذیرا شوید و زمامداری امت اسلامی را بر عهده گیرید.»(1) ۱ - عيون اخبار الرضا ۱۴۹٫۲ )
امام از پذیرفتن آن خودداری کردند. این درخواست خلیفه، چند نوبت دیگر نیز انجام شد ولی نتیجه ای در بر نداشت مأمون برای آن که اقدامی سنجیده صورت دهد، از دو شخصیت برجسته سیاسی یعنی «فضل» و «حسن» فرزندان سهل دعوت کرده و مسأله را با آنان در میان گذاشت آنان ابتدا پیامدهای چنین اقدامی را ناخوشایند دانسته و خلیفه را از انجام آن برحذر داشتند، ولی مأمون با جدیت و قاطعیت بسیار گفت:
«من با خدا عهد کرده ام این مقام را به بهترین فرد از خاندان ابی طالب واگذار نمایم و چون در بین مسلمانان کسی را برتر از علی بن موسی نیافتم، تصمیم گرفتم رهبری مسلمانان را به او واگذار کنم.» (2) ۲ - فصول المهمه ۲۳۷ )
بزرگترین تزویر سیاسی
قبل از پرداختن به ریز مسایل پیشنهاد مأمون مبنی بر واگذاری حکومت به علی بن موسی ال و یا پیشنهاد ولایتعهدی و تجزیه و تحلیل اهداف مأمون یاد کرد این مطلب بایسته است که در تاریخ اسلام و اصولاً در تاریخ جوامع بشری، حاکمان خودسر و خودکامه به دو دسته تقسیم میشوند
الف - حاکمانی که اهداف استبدادی و استثماری خود را با تکیه به زور و جباریت و قتل و غارت دنبال میکرده اند و بیش از هر چیز خشونت و بی رحمی آنان مردم را به تسلیم در برابر ایشان وا می داشته است؛ چنان که در تاریخ جهان «نرون الگوی چنین حاکمیتی شناخته شده است و در تاریخ اسلام، کسانی چون یزید حجاج بن یوسف ثقفی منصور دوانیقی و.... نمونه بارز حاکمیتی خونریز و بیرحم به شمار آمده اند.
ب - فرمانروایانی که با داشتن اهداف قدرت طلبانه و جاه طلبیهای فرعونی برای دستیابی به اهداف خود تزویر را به جای زور به کار گرفته و دسیسه و دام را بر کشتار و شکنجه ترجیح میداده اند البته نه بدان سبب که از نظر انسانی، کشتار و استبداد را عملی نادرست میدانسته اند بلکه بدان جهت که معتقد بوده اند راههای پنهانی و دسیسه های سیاسی معمولاً کارسازتر و دارای نتایج بیشتر و پایدارتر است؛ هر چند دیرتر به نتیجه برسد و صرف امکانات بیشتری را بطلبد. به همین جهت هرگاه راه تزویر و سیاست بازی را ناهموار ببینند از هر اقدامی فرو گذار نخواهند کرد و هیچ اصلی از اصول اخلاقی و انسانی را محترم نخواهند شمرد.
تاریخ جهان و تاریخ اسلام هر دو نوع حاکمیت و حکومت را تجربه کرده است و اگر تنها تاریخ جوامع اسلامی را در نظر بگیریم اقرار خواهیم کرد که فرمانروایان و سیاستگران گروه دوم در دستیابی به اهداف خود کامرواتر بوده اند و توانسته اند روزگار بیشتری را بر اریکه قدرت تکیه زنند و قرنها چهره خویش را از مردم پنهان دارند و یا برای همیشه هوادارانی در میان ملتها به دست آورندا در میان خلفای بنی امیه برنامه ها و سیاستهای معاویه را از این دست باید شمرد، چه این که او بیش از هر چیز دیگر به تطمیع نیروهای مخالف میاندیشید و استمرار حکومت خود را وامدار تزویرهای سیاسی عناصری چون عمرو عاص بود؛ چنان که به وسیله بر نیزه کردن ،قرآنها توانست جلوی شکست قطعی سپاه او را سد کند و
علاوه بر این توانست میان سپاهیان حضرت علی دو دستگی به وجود آورد و بخشی از آنان را در مقابل آن حضرت قرار دهد.
این در حالی است که یزید - فرزند معاویه - با عدم برخورداری از تزویرهای سیاسی پدر و با به کارگیری سیاست قتل و غارت چنان رسوایی و ننگی به بار آورد که متعصب ترین تاریخ نگاران نتوانستند لکه های رسوایی حکومت او را کم رنگ کنند.
در میان خلفای عباسی نیز هر دو نوع حکومت به چشم می خورد. برخی بیشتر نقش جلادان را ایفا کرده اند و بعضی با چهره ای گشاده و طرحهایی دور اندیشانه به اهداف خود نزدیک شده اند.
نمونه برای هر یک از این روشهای حکومتی بسیار است، اما موضوع طرح واگذاری حکومت یا ولایتعهدی را باید در رأس همه آنها دانست. اگر کسی ادعا کند که طرح واگذاری حکومت و یا ولایتعهدی از سوی مأمون، تزویرگرانه ترین اقدام سیاسی و حسابگرانه ترین حرکت حیله گرانه در تاریخ خلفای اموی و عباسی بوده است شایان تأمل میباشد و مجال پذیرش دارد چرا که میتوان با دلایل فراوان اثبات کرد که مأمون هرگز در نظر نداشت دست از حکومت بردارد و قدرت و ریاست را ترک کند بنابراین پیشنهاد واگذاری حکومت حکایت از برنامه ای کاملاً حسابشده دارد؛ برنامه ای که هیچ کس قبل از مأمون، آن را به کار نبسته بود.
چند پرسش
روشن شدن عمق سیاست بازی مأمون و پیچیدگی شخصیت و عملکرد او نیازمند پاسخگویی به چند پرسش اساسی است:
۱ - آیا پیشنهاد مأمون میتوانست ریشه در باور دینی و شخصیت اخلاقی او داشته باشد و از روی صداقت اظهار شده باشد؟
۲ - مأمون در کار سیاست و اداره حکومت با چه مشکلی روبرو بود که می خواست آن را از طریق طرح واگذاری حکومت به علی بن موسی و یا تفویض
ولا يتعهدی به آن امام حل کند؟
3 - آیا بیم آن نمی رفت که امام علی بن موسی در همان آغاز، پیشنهاد مأمون را بپذیرد و اصل حکومت را قبول کند و دست مأمون برای همیشه از حکومت کوتاه شود؟