ناسخ التواریخ زندگانی حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام (جلد دوازدهم)  ( صص 15-9 ) شماره‌ی 3932

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > دوران مأمون > مناظره مامون برای اثبات ولايت امام علی (عليه السلام)

خلاصه

مأمون بسی اظهار تشییع می نمود و چون خودش از جمله فضلا و علما بود ، مکرر در مسئله امامت با علمای سنت مناظره مینمود و با اقامت أدله وبراهين اثبات مذهب حق و بطلان باطل را میکرد از این روی او را با فراط در تشییع منسوب نمودند ،

متن

بیان امر کردن مأمون بذكر فضائل على بن أبي طالب و براءت از معاوية بن أبي سفيان

در أخبار الدول قرمانی و بعضی کتب دیگر مسطور است که : مأمون در آن اقداماتی که در ولا يتعهد حضرت امام رضا الله نمود او را بفرط تشیع نسبت همی کردند چه مأمون مردی فاضل و عالم و اديب واريب و دقیق بود و بيك اندازه کاملی مردم را میشناخت و بزیارت حضرت کاظم له نائل شده بود و از این پیش مذکور شد که گفت : من تشیع را از پدرم هارون نسبت بحضرت کاظم بیاموختم ، و در آغاز کار خلافت خود و رفتار با امام رضا له پاره اقدامات او در خدمت آنحضرت و شیاع فضایل و مفاخر آنحضرت خیلی محل تمجید بود .

قرمانی میگوید: در سال دویست و یکم هجری مأمون فرمان کرد تا منادی ندا نماید که : بری الذمه هستیم از کسیکه معاویه را بخیر و خوبی یاد نماید و اينكه أفضل خلق خدا بعد از رسول خداى الله علي بن أبي طالب كرم الله وجهه است فرمانی میگوید : بواسطه افراطی که مأمون در تشیع داشت او را بر آن داشت که علي بن موسى الرضا يكتن از ائمه هدى سلام الله عليهم را ولایت عهد دهد .

 در كشف الغمه وأخبار الدول وغيرهما مسطور است که : مأمون فرمان کرد در تمام ولايات بنام مبارك آنحضرت خطبه راندند ، و بخطبه عبدالجبار بن سعید در مدینه طیبه در همان سال و توقير مأمون نسبت بآنحضرت اشارت می نماید ، وصاحب ریاض الشهاده نیز در حق مأمون بافراط در تشیع اشارت میکند و از فضل و کمال و علم و دانش وی باز میگوید .

درعيون أخبار وبحار الأنوار و بعضی کتب دیگر نوشته اند : مأمون بسی اظهار تشییع می نمود و چون خودش از جمله فضلا و علما بود ، مکرر در مسئله امامت با علمای سنت مناظره مینمود و با اقامت أدله وبراهين اثبات مذهب حق و بطلان باطل را میکرد از این روی او را با فراط در تشییع منسوب نمودند ، از ریان بن صلت حدیث کرده اند که مردمان از هر طبقه و هر صنف از سران سپاه و عامه خلق در بیعت با امام رضا الله فزونی از پی فزونی گرفتند ، و آنانکه دوستدار این امر نبودند گفتند : این کار از تدابير فضل بن سهل ذی الریاستین است .

 این داستان بمأمون پیوست و شب هنگام مرا احضار کرد و گفت : ای ریان شنیده ام که مردمان گویند : بيعت علي بن موسى الرضا سلام الله تعالى عليهما از تدابیر فضل بن سهل است ؟ گفتم : يا أمير المؤمنین چنین میگویند ، گفت : ويحك ای ریتان آیا کسی را این یا را هست که بقدم جسارت پیش بیاید و بخدمت خلیفه که تمام کشور ولشكر بانقياد و اطاعت او در آمده باشند و امر خطیر خلافت بر وی راست ایستاده باشد،آنگاه با چنین خلیفه بگوید خلافت خود را بگذار و با دیگری بسپار ؟ آیا هیچ عقلی تجویر چنین امری را مینماید ؟!

گفتم : لا والله اى أمير المؤمنین هیچکس قدرت بر چنین جسارت ندارد . مأمون گفت : سوگند با خدای نه چنان است که مردم گویند اما ترا بزودی از سبب کار خبر دهم ، و آنوقت مأمون جهاتی را که از این پیش در سبب احضار حضرت رضا بخراسان بمشورت فضل بن ربيع وتفويض امر ولایت عهد ولشکر فرستادن أمين بكرفتارى مأمون و انقلابات خراسان من جميع الجهات و سیاه شدن دنیا در چشم مأمون و تنگی فضای عالم بر او، برای ریان شرح داد .

بعد گفت : چون سختی حال و درشتی روزگارم بر این مقام رسید هیچ وجهی را أفضل از آن ندیدم که از گناهان خودم بحضرت خداوند عز وجل . تو به نمایم و در این امورازوی استعانت و یاری خواهم و بدو پناه برم .

پس فرمان کردم تا بیت را و اشارت بخانه نمود پاک و پاکیزه داشتند و خود را شست و شوی دادم و دو جامه بر تن پوشیدم و چهار رکعت نماز بگذاشتم و آنچه از قرآن بخاطر داشتم تلاوت کردم و خدای را همی بخواندم و با و پناه بردم و از روی صمیم قلب و صدق نیست در حضرت احدیت پیمانی استوار بر بستم که اگر خدای تعالی این کار را یعنی خلافت را بمن کشاند و مرا از شر این امور غريبه عجیبه غلیظه شدیده کفایت نماید این امر را در موضع خود قراردهم که خدای در آنموضع قرارداده است .

از آن پس دلم نیرو گرفت و طاهر را بمحاربة علي بن عيسى بن ماهان فرستادم و آنچه باید بشود چنان شد و چون خداوند با آنچه من با او عهد کردم وفا کرد دوست همی دارم که من نیز وفا بوعده و عهد خود نمایم و هیچکس را برای این امر از علي بن موسى الرضا سلام الله علیه سزاوارترندیدم ، لاجرم امر خلافت را باو واگذار نمودم و او قبول نکرد مگر آنچه را که میدانی یعنی قبول ولایت عهد فرمود و خلافت را پذیرفتار نگشت و این مطلب سبب نصب او بولایت عهد گردید ، من گفتم : خداى تعالى أمير المؤمنین را موفق گرداند.

آنگاه گفت: ای ريان « إذا كان غداً وحضر الناس فاقعد بين هؤلاء القواد و حدثهم بفضل أمير المؤمنين علي بن أبي طالب الله » چون با مداد شود و مردمان حاضر شوند در میان سران سپاه بنشین و ایشان را از فضايل علي بن أبي طالب اللا و فزونی مناقب آنحضرت حدیث کن .

گفتم : يا أمير المؤمنین در فضایل امیر المؤمنین بهتر از آن احادیثی که از تو شنیده ام نیکوتر نمیدانم ، گفت : سبحان الله هیچکس را نمییابم که مرا بر این امر اعانت کند ، و اينك بر آن اندیشه بر آمده ام که مردم قم را شعار و دثار خود نمایم .

 یعنی این مردم غالباً همه منافق هستند و خود را عباسی میخوانند و چون عباسیان و بنی عباس را با آنحضرت ولایت رتبت معاند و مبغض می شمارند تقیه می کنند و برای خوش آمد ایشان چنان مینمایند که ما را با أمير المؤمنين و إمام المتقين علي بن أبي طالب الله آشنائی و از آن بحار فضایل سبحانی و سحاب مناقب یزدانی خبری و بر آن آفتاب عالمتاب مفاخر نظری نیست از این روی کتمان معلومات خود را ناچارند .

أما مردم قم چنین نیستند و غالب ایشان شیعه خالص و ناطق برحق وناصر ولی مطلق هستند، پس بایستی در این مقصود که من دارم و ذکر فضایل آن حضرت را لازم میشمارم از اهل قم مدد خواهم .

بالجمله ریان میگوید: گفتم : يا أمير المؤمنين من از تو اخباری را که شنیده ام حدیث نمایم ؟ مأمون گفت : « نعم حدث عني بما سمعته من الفضايل » آری از فضایل بی پایان امیر المؤمنين علي الله آنچه از من شنیده باشی حدیث کن .

 پس برفتم و چون شب بپایان و روشنائی روز نمایان شد برفتم و در میان سرای با جماعت قواد لشكر وسران سپاه بنشستم و گفتم : حدیث کرد با من أمير المؤمنين یعنی مأمون از پدرش هارون از پدرانش که رسول خدایه فرمود : « من كنت مولاه فعلی مولاه » هر کس را که من مولای او هستم پس علی مولای او است .

 راقم حروف گوید: از اینجا میرسد که لفظ مولی بمعنى اولى بالتصرف است ، چه اگر بمعنی دوست بود شأن و رتبتی مخصوص نداشت که مختار هارون ومأمون و پدران ایشان باشد ، پیغمبر الله با تمام مردم مهر و دوستی دارد و خدای در حقش میفرماید: «و ما أرسلناك إلا رحمة للعالمين ، بلکه با آنانکه منافق و معاند هم باشند نظر رحمت و مرحمت و عنایت و محبت دارد و اگر ایشان را تأدیب یا تنبیهی فرماید بلکه بقتل هم برساند باز از راه عنایت و پاك داشتن مرآة روح او را از زنگار معصیت و غبار غباوت است .

اين نيز يك نوع غم گساری و تیمارداری است ، چنانکه پدر و مادر در تأدیب فرزند عزیز جد وجهد دارند ، و اینکه میفرماید: « أنا و علي أبوا هذه الأمة » شامل این معنی هم هست ، آیا هیچ پدر و مادری بدفرزند را میخواهد و اگر او را دملی پدید آید که بیشتر طلبد یا شقاقلوس که بریدن خواهد دریغ خواهند داشت و در دفع فساد و قلع ماده فاسد مسامحه خواهند کرد؟!

پس پیغمبر با همه کس دوست است و با هیچکس بلکه با دشمن خود هم دشمن نیست ، چه دشمنی دشمنان از راه جهل و حمق و بلادت و بدبختی و عدم بینش است و با چنین مردم چگونه دشمن خواهد شد .

و اگر این دوستی را که با علی اظهار میفرماید مودتی مخصوص است که با دیگران انباز نیست، پس آن حضرت را از تمام مردم ممتاز ساخته است و این چنین دوستی هم در حكم اولى بالتصرف خواهد بود ، چه هیچکس در این مقام با أمير المؤمنين الله همراز و هم آواز نخواهد شد .

 و از این جمله نیز اگر بگذریم، بقول جناب مستطاب باقیه عصر داهیه دهر عماد الاسلام مقتدى الأنام قدوة الفقهاء والمجتهدين العظام كهف الحاج والمعتمرين ناصر الإسلام والمسلمین آقای حاجی شیخ محمد مجتهد حايري دامت آيات افاضاته وابدت علامات بركاته ولد ارجمند حضرت غوث الملة والدين حجة الإسلام والمسلمين رئيس العلماء العاملین آقای حاجی شیخ زین العابدین لازال جالساً على ارائك الجنان وشارباً من ماء المعين با شخصی از علمای عرب : بسیار خوب مولی بمعنی دوست است به بینیم بعد از رسول خدا شرایط همان دوستی پیغمبر را با امیر المؤمنین بجای آوردند ؟!

بالجمله در این حدیث شریف در طی این کتب مبار که بیانات مفصله شده است . مرحوم خلد آشیان حاجی شیخ زین العابدین از فحول علمای بزرگ اسلام و در عتبات عالیات روزگار میسپردند و در اواخر عمر رئیس اسلام و مسلمین و مقتدای عموم مسلمانان و مقلد جمهور اهل اسلام بودند و شیعه اثنا عشریه بر ساله فتاوی ایشان کار میکردند .

بعد از وفات ایشان چهار پسر مفاخر مخبر ایشان امروز ارکان اربعه دین مبین و مروج احکام سید المرسلین صلوات الله عليه وعلى آله اجمعین هستند ، در عتبات عرش آیات دارای مساند فقاهت و اجتهاد و رشاد و سداد و ناصر دین و دولت و یاور مسلمين و ملت و محبوب القلوب عامه و مطبوع الطباع نامه میباشند ، در ترویج شریعت غرا و ملت بيضا و نشر علوم دينيته وعوارف يقينيه واحكام إلهيه وسنت سنيه نبویه با افکار ثاقبه و اذهان صائبه وعقول سليمه وآراء مستقيمه جدی وافر وجهدی کافی مبذول میدارند شید الله تعالى اركانهم وشيد بهم أركان الدين واعيان المسلمين .

در این سنوات از این ارکان اربعه و اخوان چهارگانه جناب مستطاب شیخ محمد حسین معروف بحاجی آقا بعد از مرحوم شیخ محمد حسن و جناب مستطاب آقای آقا شیخ علي شيخ العراقين در عتبات عرش سمات بترویج دین و تدريس علوم دينيه و نصرت مسلمین اشتغال دارند .

 و جناب مستطاب آقای حاجی شیخ محمد در دارالخلافه طهران در شمار اعاجیب روزگار و وجود مسعودش فضایل آثار و دارای علوم عدیده بعلاوه چون سالها بهندوستان و دیگر بلاد مسافرت فرموده از علوم و السنه و قوانین دول فرنگستان روزگار و مفخر آل و تبار و دارای تصانیف عالیه و در مقام فقه واجتهاد محل قبول با اطلاع و بقوت حافظه و هوش نامدار و سماحت و جود بی اختیار مختار خلق علمای ابرار و فقهای مفاخر آثارند، سالها است که بخت این بنده سعادت یافته وغالباً بافاضات حضور افادت دستور ایشان برخوردار هستم في الحقيقة یکی از ذخایر نفیسه این عصر میباشند، و ایشان بر حسب سن فرزند سوم مرحوم رضوان آشیان شيخ أعلى الله مقامه میباشند .

برادر اصغر ایشان که اکبر کملین مردم دهر میباشند جناب مستطاب عبد او اه آقای حاجی شیخ عبدالله لازال عابداً الله ومطيعاً في الله ومجاهداً على طريق الله يكى از نفایس روزگار وصاحب مجلس خاص و حلقه مخصوص و مروج جماعت عرفا وطبقه اهل فناى في الله وسالك طريقت شرع مطهر ودين منور أئمه اثنى عشر و با حسن اخلاق ويمن مخبر و سخاوت طبع وطبع جواد ونشر و ارشاد و حافظه کامل و اجتهاد شامل و شرافت محضر و سماحت مخبر مشهور آفاق میباشند .

سالها است در مجاورت ایشان بلطف معاشرت وفيض محاورت و شرف صحبت ایشان با کمال خلوص ارادت قرین سعادت هستم و دوام این نعمت و ادراك خدمت این دو ضوء بهارستان فضل و فقاهت را از حضرت احدیت مسئلت مینماید * وین دعا را جبرئیل آمین کند . از اتفاقات حسنه این است که در این ایام شهر جمادى الأولى سنه ۱۳۳۳ که مقارن عید سعید نوروز و آغاز بهار دلفروز است جناب مستطاب ملاذ الأنام قدوة الفقهاء العظام آقای آقا شيخ علي شيخ العراقين برای پاره مطالب شخصیه و ملاقات این دو برادر عظیم الشأن و صله ارحام بدار الخلافه طهران ورود داده اند و مکرر بادراك خدمت ذی افاضت ایشان برخوردار شدم .

مع الجمله ريان بن صلت گفت : حدیث کرد با من أمير المؤمنین از پدرش هارون از پدرانش که رسول خدای له فرمود : « علي مني بمنزلة هارون من موسی همان منزلتی که هارون را با موسی است علی را با من است، و من پاره احادیث را با پاره دیگر که نه بروجه آن بود مخلوط و مذکور مینمودم و از حدیث خیبر و این احادیث مشهوره بیان میکردم .

 مالك بن عبدالله خزاعی که از حضار بود با من گفت : « رحم الله علياً كان رجلاً صالحاً رحمت کند خدای علی را که مردی صالح و نیکوکار بود، و از آنطرف مأمون یکنفر غلام خود را پوشیده بآن مجلس فرستاده بود تا کلمات حاضران را بشنود و خبر بمأمون گذارد، ریشان میگوید: مأمون باحضار من بفرستاد چون بخدمتش حاضر شدم و مرا بدید گفت : چه بسیار حدیث روایت کنی و چه بسیار محفوظ داری .

پس از آن گفت: کلام این مرد يهودى مالك بن عبدالله در این سخن او : رحم الله علياً كان رجلاً صالحاً » بمن رسید سوگند با خدای اگر خدای بخواهد او را میکشم، مقصود مأمون این بود که در این کلمه که نسبت بآنحضرت گفت جز توهین نمیخواست ، چه در حق عموم مسلمانان این کلام جریان دارد از این روی قتلش واجب است .

و نیز در بحار الأنوار از کتاب العيون والمجالس سيد مرتضى أعلى الله مقامه مسطور است که روزی مأمون در خدمت حضرت امام رضا عرض کرد : مرا از بزرگترین فضیلتی از فضایل امير المؤمنين له که قرآن بر آن دلالت کند خبرده إمام رضا الله فرمود : « فضيلة في المباهلة يعنى فضيلت آن حضرت که در آیه مباهله رسیده است بزرگ فضیلتی است « قال الله جل جلاله : « فمن حاجك فيه - الآية » .

ص15

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی