امام در عصر هارون
از سال صد و هشتاد و سه هجری که پیشوای هفتم موسی بن جعفر در زندان بغداد به دستور هارون مسموم شد و از دنیا رفت امامت پیشوای هشتم به مدت ده سال در دوران حکومت وی سپری شد.
در عصر اختناق و استبداد و خودکامگی هارون این مدت دوران آزادی نسبی و فعالیت فرهنگی و علمی امام رضا به شمار میرود؛ زیرا هارون در این مدت متعرض امام نمیشد و وی آزادانه فعالیت مینمود از این رو شاگردانی که امام تربیت کرد و علوم و معارف اسلامی و حقایقی از تعلیمات قرآن که امام در حوزه ی اسلام منتشر نمود عمدتاً در این مدت صورت گرفت.
شاید علت اصلی این کاهش فشار از طرف هارون نگرانی وی از عواقب قتل موسى بن جعفر باشد؛ زیرا اگر چه هارون تلاش فراوانی جهت کتمان این جنایت به عمل آورد اما سرانجام جریان فاش شد و موجب نفرت و انزجار مردم گردید و هارون کوشش میکرد خود را از این جنایت تبرئه سازد. گواه این مطلب آن است که هارون به عموی خود سلیمان بن ابی جعفر که جنازه ی آن امام مظلوم را از دست عمله ی ظلم وی گرفته و با احترام به خاک سپرد پیغام فرستاد که :
خدا سندی بن شاهک را لعنت کند او این کار را بدون اجازه ی من انجام داده است.
مؤید دیگر این معنا اظهارات هارون در پاسخ یحیی بن خالد برمکی در مورد على بن موسی الرضا میباشد هارون که هنوز قتل موسی بن جعفر را فراموش نکرده و از عواقب آن نگران بود، به وی چنین گفت:
آنچه با پدرش کردیم کافی نیست میخواهی یکباره شمشیر بردارم و همه علویین را بکشم.
حضرت امام رضا با استفاده از این فرصت پیش آمده در زمان هارون علناً اظهار امامت مینمود و در این مورد بر خلاف پدرانش تقیه نمی کرد تا آنجا که بعضی از مخلصان و دوستان آن بزرگوار او را برحذر میداشتند و امام به آنان اطمینان میداد که از سوی هارون آسیبی به وی نخواهد رسید.
صفوان بن یحیی میگوید چون امام کاظم درگذشت و امام رضا امر امامت و خلافت خود را آشکار ساخت به حضرت گفته شد: «شما امر بزرگ و خطیری را اظهار میدارید و ما از هارون الرشید بر شما میترسیم. »
امام فرمود: هارون هر چه میخواهد کوشش کند او را بر من راهی نیست. »
از محمد بن سنان نقل شده که در ایام خلافت هارون به علی بن موسی عرض کردم شما امر خلافت و امامت خود را آشکار ساخته به جای پدر نشسته اید در حالی که هنوز از شمشیر هارون خون میچکد.
حضرت فرمودند:
مرا گفتار پیامبر اکرم نیرو و جرأت میبخشد که فرمود: اگر ابوجهل توانست مویی از سر من کم کند بدانید من پیامبر نیستم؛ و من به شما میگویم اگر هارون مویی از سر من گرفت بدانید من امام نیستم .(1)سیره ی پیشوایان به نقل از عیون اخبار الرضا، كشف الغمه. )
امام الا بعدها در خراسان از این موقعیت و محبوبیت خود در مدینه با خرسندی یاد میکرد چنان که روزی به مأمون که به مناسبت ولایتعهدی از امام انتظاراتی داشت، فرمود :
امر ولایتعهدی هرگز نعمتی برایم نیفزوده است. من در مدینه که بودم دست خطم در شرق و غرب اجرا میشد در آن موقع استر خود را سوار می شدم و آرام در کوچه های مدینه راه می پیمودم و در مدینه کسی از من عزیزتر و محترم تر نبود.(1)بحار الانوار، جلد ۴۹، ص ۱۵۵)