پیشوای هشتم به مرو وارد میشود
موکب امام روز دهم شوال به مرو رسید هنوز چند فرسنگ به شهر مانده بود که عبدالله مأمون و فضل بن سهل وزیر اعظم و عموم علما وفقها و سادات بنی هاشم از آل عباس و علویین همه به استقبال امام صف بستند.
امام به اتفاق مأمون و فضل به مرو وارد شدند و پس از چند روز استراحت که زمینه برای آغاز مذاکرات مناسب گردید مأمون و فضل با هم به حضور امام رسیدند مأمون پیشنهاد کرد که خلافت را یکسره به آن حضرت واگذار نماید. امام از پذیرفتن این پیشنهاد به شدت امتناع کرد و فرمود: «الله الله، یا امير المؤمنين، لا طاقة لي بذلك. نه نه من طاقت قبول چنین پیشنهادی را ندارم من نمی توانم مسئولیت خلافت را بپذیرم و به صلاح امیرالمؤمنین هم نمیدانم که این سخن از چهاردیوار این اطاق تجاوز کند و به گوش مردم برسد. »
فضل بن سهل که امتناع شدید امام را مشاهده کرد، با حیرت در حضور جمعی از خواص خود گفت :
خلافت را هیچگاه چون آن روز بی ارزش ندیدم مأمون به امام واگذار می نمود و او از قبول آن خودداری میکرد و میگفت من مقام خلافت را دوست ندارم.(1) معصوم دهم جواد فاضل) مأمون که سخت مایل بود با امام کنار بیاید و او را به هر شکلی که مقدور است در امور دولت شریک خویش سازد گفت حالا که این طور است پس ولایتعهدی را بپذیر و بعد گفت هیچ عذری مقبول نیست. »
این سخن آوایی جدی و قهری داشت مثل این که مأمون میخواست امام را جبراً به قبول ولایتعهدی وادارد.
امام فرمود: «از این هم مرا معذور دار».
مأمون دیگر عذر امام را نپذیرفت و جمله یی را با خشونت و تندی گفت که خالی از تهدید نبود. او گفت
عمر بن خطاب وقتی از دنیا می رفت شوری را میان شش نفر قرار داد که یکی از آنها علیه بود و چنین توصیه کرد که هر کس مخالفت کند، گردنش زده شود. شما هم باید پیشنهاد مرا بپذیری؛ زیرا من چاره یی جز این نمیبینم »
وی امام را از این هم صریح تر تهدید کرد و گفت: «همواره بر خلاف میل من پیش می آیی و خود را از قدرت من در امان میبینی به خدا سوگند! اگر از قبول پیشنهاد ولایتعهدی خودداری کنی تو را به جبر وادار به این کار میکنم و چنانچه باز هم تمکین نکردی تو را به قتل میرسانم.»(1) سیره ی پیشوایان به نقل از کشف الغمه الارشاد، روضة الواعظين، علل الشرايع.)
امام به ناچار پیشنهاد مأمون را قبول کرد و فرمود:
من به این شرط ولایتعهدی تو را میپذیرم که مطلقاً در امور ملک و مملکت مصدر امری نباشم نه کسی را به حکومتی بنشانم و نه حاکمی را از مسندش بردارم نه عزل نمایم و نه نصب کنم جز با این شرط پیشنهاد شما را قبول نمیکنم
مأمون که امتناع امام را شدید یافته بود به این مقدار قناعت کرد و پذیرفت. این مذاکرات طی چند هفته به طول انجامید.