امام علی بن موسی الرضا از مجموعه تاریخ چهارده معصوم  ( صص 27-25 ) شماره‌ی 3962

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > سفر امام رضا (عليه السلام) از مدينه تا مرو > امام رضا (عليه السلام) در مرو

خلاصه

موکب امام علیه السلام روز دهم شوال به مرو رسید هنوز چند فرسنگ به شهر مانده بود که عبدالله مأمون و فضل بن سهل وزیر اعظم و عموم علما وفقها و سادات بنی هاشم از آل عباس و علویین همه به استقبال امام علیه السلام صف بستند.امام علیه السلام به اتفاق مأمون و فضل به مرو وارد شدند و پس از چند روز استراحت که زمینه برای آغاز مذاکرات مناسب گردید مأمون و فضل با هم به حضور امام علیه السلام رسیدند.

متن

پیشوای هشتم به مرو وارد میشود

موکب امام روز دهم شوال به مرو رسید هنوز چند فرسنگ به شهر مانده بود که عبدالله مأمون و فضل بن سهل وزیر اعظم و عموم علما وفقها و سادات بنی هاشم از آل عباس و علویین همه به استقبال امام صف بستند.

امام به اتفاق مأمون و فضل به مرو وارد شدند و پس از چند روز استراحت که زمینه برای آغاز مذاکرات مناسب گردید مأمون و فضل با هم به حضور امام رسیدند مأمون پیشنهاد کرد که خلافت را یکسره به آن حضرت واگذار نماید. امام از پذیرفتن این پیشنهاد به شدت امتناع کرد و فرمود: «الله الله، یا امير المؤمنين، لا طاقة لي بذلك. نه نه من طاقت قبول چنین پیشنهادی را ندارم من نمی توانم مسئولیت خلافت را بپذیرم و به صلاح امیرالمؤمنین هم نمیدانم که این سخن از چهاردیوار این اطاق تجاوز کند و به گوش مردم برسد. »

فضل بن سهل که امتناع شدید امام را مشاهده کرد، با حیرت در حضور جمعی از خواص خود گفت :

خلافت را هیچگاه چون آن روز بی ارزش ندیدم مأمون به امام واگذار می نمود و او از قبول آن خودداری میکرد و میگفت من مقام خلافت را دوست ندارم.(1) معصوم دهم جواد فاضل)  مأمون که سخت مایل بود با امام کنار بیاید و او را به هر شکلی که مقدور است در امور دولت شریک خویش سازد گفت حالا که این طور است پس ولایتعهدی را بپذیر و بعد گفت هیچ عذری مقبول نیست. »

این سخن آوایی جدی و قهری داشت مثل این که مأمون میخواست امام را جبراً به قبول ولایتعهدی وادارد.

امام فرمود: «از این هم مرا معذور دار».

مأمون دیگر عذر امام را نپذیرفت و جمله یی را با خشونت و تندی گفت که خالی از تهدید نبود. او گفت

عمر بن خطاب وقتی از دنیا می رفت شوری را میان شش نفر قرار داد که یکی از آنها علیه بود و چنین توصیه کرد که هر کس مخالفت کند، گردنش زده شود. شما هم باید پیشنهاد مرا بپذیری؛ زیرا من چاره یی جز این نمیبینم »

وی امام را از این هم صریح تر تهدید کرد و گفت: «همواره بر خلاف میل من پیش می آیی و خود را از قدرت من در امان میبینی به خدا سوگند! اگر از قبول پیشنهاد ولایتعهدی خودداری کنی تو را به جبر وادار به این کار میکنم و چنانچه باز هم تمکین نکردی تو را به قتل میرسانم.»(1) سیره ی پیشوایان به نقل از کشف الغمه الارشاد، روضة الواعظين، علل الشرايع.)

امام به ناچار پیشنهاد مأمون را قبول کرد و فرمود:

من به این شرط ولایتعهدی تو را میپذیرم که مطلقاً در امور ملک و مملکت مصدر امری نباشم نه کسی را به حکومتی بنشانم و نه حاکمی را از مسندش بردارم نه عزل نمایم و نه نصب کنم جز با این شرط پیشنهاد شما را قبول نمیکنم

مأمون که امتناع امام را شدید یافته بود به این مقدار قناعت کرد و پذیرفت. این مذاکرات طی چند هفته به طول انجامید.

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی