مسأله ی ولایتعهدی پیشوای هشتم
مهمترین فصل تاریخی زندگی حضرت رضا جریان ولایت عهدی ایشان است.
مهمترین نکات اساسی مربوط به مسأله ی ولایت عهدی امام عبارتند از:
1. هدف مأمون از ایجاد این جریان
2. موضع امام او ناکام گذاشتن مأمون در رسیدن به این هدف.
علامه سید جعفر مرتضی در کتاب ارزشمند الحياة السياسية للامام الرضا ل به طور گسترده این مسأله را توضیح داده و یازده نکته را به عنوان انگیزه های اقدام مأمون ارائه میدهد و برای هر کدام شواهد و قراینی آورده است.
آنچه از ظاهر رفتار مأمون به دست میآید آن است که وی با ظرافت خاصی کوشید تا وانمود کند در این اقدام خلوص نیت دارد و از سر حق باوری نسبت به صدق علویان و علاقه ی وافری که به امام دارد دست به این کار زده است. ظاهر سازی مأمون به اندازه یی ماهرانه انجام گرفت که حتا بعدها، در مسأله ی شهادت امام ، مأمون مبری دانسته شد و به عنوان یک فرد شیعه یا متمایل به امام معرفی گشت.
به خوبی روشن است که واگذاری خلافت به یک علوی آن هم در شرایطی که خلفای عباسی علویان را به شدیدترین وجه ممکن سرکوب میکردند میتواند هر انسانی را درباره ی مأمون به اشتباه بیندازد.
با نگاهی به کلمات مأمون و خود امام و حتا برخی از اصحاب و شیعیان آن حضرت میتوان حقیقت ماجرا را دریافت آنچه که باید مورد توجه قرار گیرد، آن است که مأمون نبوغ سیاسی بالایی داشت و با تمامی مشکلاتی که از آغاز خلافت بر سر راهش قرار گرفته بود توانست مرحله به مرحله مبارزه کرده و پایگاه خود را نیرومند نماید و حاکمیت خود را استوار سازد.
مأمون در برابر اعتراضی که از سوی هواخواهان عباسی در مسأله ی ولایت عهدی امام رضا به او شد مطالبی را بیان کرد که خطوط اصلی سیاست او را در این باره روشن میسازد.(1) عيون اخبار الرضا، جلد2) در آنجا میگوید :
این مرد کارهای خود را از ما پنهان کرده و مردم را به امامت خود می خواند ما او را بدین جهت ولیعهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما خوانده و به سلطنت و خلافت ما اعتراف نماید و در ضمن فریفتگانش بدانند که او آن چنان که ادعا میکند نیست و امر خلافت شایسته ی ماست نه او. همچنین ترسیدیم اگر او را به حال خود گذاریم در کار ما شکافی به وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامی بر ضد ما کند که تاب مقاومتش را نداشته باشیم. اکنون با وی این رویه را پیش گرفته ایم و در کار وی مرتکب خطا شده ایم و خود را با بزرگ کردن او در لبه ی پرتگاه قرار داده ایم نباید در کار وی سهل انگاری کنیم بدین جهت باید کم کم از شخصیت و عظمت او بکاهیم تا او را نزد مردم به صورتی درآوریم که از نظر آنها شایستگی خلافت را نداشته باشد. سپس درباره ی او چنان چاره اندیشی کنیم که از خطراتی که از ناحیه او ممکن بود متوجه ما شود جلوگیری کرده باشیم .(1) حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص ۴۳۳)
مأمون در آغاز سخنش هدف خود از این اقدام را خاطرنشان کرده است. بدین معنا که اگر امام رضا ولایت عهدی او را بپذیرد الزاماً مشروعيت خلافت بنی عباس را پذیرفته است و این نکته که علویان خلافت عباسیان را به رسمیت بشناسند خود امتیاز بزرگی برای آنها به حساب میآمد بدین ترتیب اختلاف و دشمنی دیرینه یی که میان این دو خاندان وجود داشت خود به خود و به نفع عباسیان از بین میرفت .
نکته ی دیگر آنکه با آوردن علی بن موسی در تشکیلات خلافت فعالیت های آن حضرت کنترل و محدود میشد و او دیگر نمی توانست خود را امام معرفی نماید؛ زیرا در این صورت میبایست مردم را نه تنها به پذیرش ولایت عهدی خود بلکه حتا برای خلیفه یی که جانشینی او را پذیرفته بود دعوت نماید. بدین ترتیب جنبه ی استقلالی عنوان امامت آل علی برای همیشه از بین میرفت نکته ی دیگر اینکه مقام و منزلت امام رضا با پذیرفتن ولایت عهدی مأمون کاستی یافته و از چشم طرفدارانش خواهد افتاد و دیگر کسی او را به عنوان یک چهره ی منزه و مقدس نخواهد شناخت.
ابوصلت هروی در تعلیل واگذاری ولایت عهدی به امام می گوید:
مأمون ولایت عهدی را به امام واگذاشت تا به مردم نشان بدهد که او دنیا خواه است و بدین ترتیب امام موقعیت معنوی خود را پیش آنها از دست بدهد.
واقعیت این است که مردم همواره احترام خاصی برای علویان به ویژه امامان شیعه قایل بودند و این خود سبب شده بود به آنان اعتقاد و اعتماد بیش از حد معمول داشته باشند هاله یی از تقدس که امامان را فرا گرفته بود، همه را در برابر آنان به خضوع وامی داشت و یک نوع تسلیم درونی را برای مردم به وجود می آورد. مأمون میکوشید تا به شکلی این قداست را به هم ریخته و حداقل آنها را همچون سایر مردم که با رسیدن به حکومت مرتکب ظلم و فساد . می شوند، نشان دهد. از آنجایی که خلافت و سیاست در نظر مردم نوعی آلودگی تلقی می شد وارد ساختن یک شخص مهذب در آن خود به خود باعث کاهش اثر وجودی او می گردید این مسأله که زهد با خلافت نمیسازد آن هم خلافتی که عباسیان بنیان گذار آن بودند موقعیت و منزلت امام را تنزل میداد. از این رو به عنوان اعتراض به امام گفته می شد
شما با آن همه اظهار زهد در دنیا چرا ولایت عهدی مأمون را پذیرفتید؟ امام می فرمود:
قد عَلِمَ الله كراهتی
خدا می داند که من از این مسأله چه قدر کراهت داشتم.
غیر از اهدافی که در مسأله ی ولایت عهدی امام بیان کردیم، نکات دیگری هم وجود دارد و آن این است که مأمون با این روش بهتر می توانست امام را کنترل نماید. بدین ترتیب برای وی مراقبان و محافظان بسیاری گذاشته بود تا اخبار امام رضا را به وی اطلاع دهند و این مسأله سبب جدایی امام از شیعیان واقعی خود گردیده بود. پس از آنکه عباسیان به خاطر جنگ مأمون با برادرش امین از دور او پراکنده شده بودند آوردن امام در تشکیلات خلافت و استفاده از طرفداران علویان میتوانست امری بس مهم درباره ی تهدید عباسیان و در نتیجه جلب آنها به سوی مأمون باشد.
گرفتاری مأمون در مقابل قیامهای علویان از مسایلی بود که او باید به شکلی آن را حل میکرد و او بالاخره توانست با اظهار علاقه و محبت نسبت به امام رضا - که برای بخشی از مردم قابل قبول بود او را به شهادت رسانده و کسی هم به ظاهر متوجه خیانت او نگردد.