عکس العمل پیشوای هشتم در این باره
یک طرف قضیه مأمون بود که اهداف او از آوردن امام به خراسان و سپردن ولایت عهدی به آن حضرت را بیان کردیم اکنون باید از عکس العمل امام در این باره سخن بگوییم
آنچه به عنوان اولین عکس العمل در این باره از طرف امام ابراز شد، این بود که آن حضرت با آمدن به خراسان مخالفت کرد طبیعی بود که نفس این عمل میتوانست برای مأمون یک پیروزی به حساب آید. امام تا آنجا مخالفت نمود که رجاء بن ابی ضحاک که از طرف مأمون آمده بود مجبور شد امام را با زور به مرو ببرد.
شیخ صدوق له از معول سجستانی آورده:
زمانی که برای بردن امام ها به خراسان قاصدی به مدینه آمد، من در آنجا بودم امام به منظور وداع از رسول خدا وارد حرم شد. او را دیدم که چندین بار از حرم بیرون می آمد و دوباره به سوی مدفن پیامبر باز می گشت و با صدای بلند گریه میکرد. من به امام نزدیک شده و سلام کردم و علت این موضوع را از آن حضرت جویا شدم در جواب فرمود من از جوار جدم بیرون
میروم و در غربت از دنیا خواهم رفت
افزون بر این وقتی که امام میخواست به خراسان برود، هیچ کدام از افراد خانواده اش را همراه نبرد این خود دلیل روشنی بود بر اینکه مسافرت ایشان هیچ آینده ی روشنی ندارد و سفری از روی امید نیست.
حسن بن علی وشاء میگوید: امام به من فرمود:
موقعی که میخواستند مرا از مدینه بیرون ببرند افراد خانواده ام را جمع کرده و دستور دادم برای من با صدای بلند گریه کنند تا گریه ی آنها را بشنوم سپس در میان آنها دوازده هزار دینار تقسیم کرده و گفتم من دیگر به سوی شما باز نخواهم گشت.
چنین برخوردی بی تردید میتوانست کسانی را که درک درستی داشتند - به ویژه شیعیان را که در ارتباط مستقیم با امام بودند - متوجه این مطلب سازد که امام به اجبار این مسافرت را پذیرفته است طوری که آن حضرت بعدها این مسأله را برای یاران نزدیک خود بیان فرمود.
از عبد السلام هروی نقل شده که گفته است:
به خدا قسم امام به میل خود در این امر وارد نشد.
امام را از مدینه بیرون آورده و از طریق بصره به فارس و از آنجا به خراسان آوردند. در آنجا بود که مأمون درخواست خود را مبنی بر سپردن خلافت به امام مطرح کرد و پس از اصرار فراوان مأمون و استنکاف امام از پذیرفتن آن در نهایت ولایت عهدی بر آن حضرت تحمیل شد.
باید بدانیم که عرضه ی خلافت از طرف مأمون جدی نبود. تهدید به قتل امام در صورت نپذیرفتن ولایت عهدی از طرف مأمون، می تواند دلیل قانع کننده یی بر این ادعا باشد؛ زیرا تهدید به قتل با ارادتی که مأمون از نظر اعتقادی نسبت به امام از خود نشان میداد قابل جمع نیست. اگر او واقعاً به امام اعتقاد داشت صحیح نبود که او را از خواندن نماز عید بازگرداند.
اصرار مأمون در مسأله ی پذیرش ولایت عهدی از طرف امام توام با تهدید به قتل آن حضرت در صورت مخالفت ایشان امام را در وضعیتی قرار داد که ناچار به پذیرفتن آن بود در عین حال امام نهایت کوشش خود را به کار گرفت تا مأمون از این سیاست به اهداف مورد نظر خویش نرسد.
این کوششها تنها پس از دو ماه جر و بحثی که بین امام و مأمون جریان داشت به انجام رسید.
زمانی که تلاش امام برای نیامدن و نپذیرفتن ولایت عهدی سودی نبخشید امام در پی آن شد تا از این مسأله در جهت اهداف سیاسی خویش بهره ببرد. در این باره نکته ی مهم آن بود که امام این اقدام مأمون را به عنوان اقدامی جهت شناخت حق علویان در امر خلافت نشان دهد. می دانیم که تا آن زمان خلفای عباسی چنین حقی را برای علویان نپذیرفته بودند.
امام برای خنثی کردن سیاست مأمون در بهره گیری از ولایت عهدی او در مقام پاسخ از اینکه چرا ولایتعهدی را پذیرفتی؟ فرمود:
به همان دلیلی که جدم داخل شوری گردید.
و فرمود:
خدا میداند که من از قبول این امر کراهت داشتم ولی وقتی در وضعی قرار گرفتم که میان قبول ولایت عهدی یا قتل یکی را میبایست اختیار کنم به ناچار پذیرش ولایت عهدی را بر کشته شدن ترجیح دادم
مأمون امام را مجبور به پذیرش ولایت عهدی کرد و امام هم در برابر کوشید تا مانع از آن شود که مأمون به اهدافش برسد. در خطبه یی که آن حضرت پس از تثبیت ولایت عهدی خود خواندند به نکات مهمی اشاره کرد. از جمله آنکه فرمود:
مأمون که خدا او را در رفتن به راه راست کمک کند و در استقامت امرش توفیق دهد - حق ما را که دیگران انکار کرده بودند به رسمیت شناخت. او ریاست کل و خلافت را به من واگذاشت اگر بعد از او زنده ماندم
گرفتن اعتراف از مأمون که خلافت حق اهل بیت است جزو نکات اساسی بود که امام آن را دنبال میکرد مأمون میخواست امام رضا را به تأیید خلافت خود وادارد اما خود مجبور شده بود امامت اهل بیت را تأیید کند. این تعبیر که اگر من بعد از او زنده بمانم با توجه به اینکه سن امام قریب بیست سال بیشتر از مأمون بود، نشان می داد که امام بر آن است تا نیت آلوده و ناخالص مأمون را آشکار کند.
افزون بر آنچه گذشت امام شرط کرد تا در صورت پذیرفتن ولایتعهدی هیچ گونه مداخله یی در امور سیاسی و جاری نداشته باشد این شرط نشان میدهد که امام الا نمیخواست مسئولیت وضع موجود و کارهایی را که از طرف حکومت اعمال می شود به عهده بگیرد و کسانی گمان کنند که او نظارت و دخالتی در این امور دارد. در این صورت طبعاً کسی او را متهم نمیکرد زیرا مسایلی که در کشور مطرح میشد و دستوراتی که به مرحله ی اجرا در میآمد به پای خود مأمون گذاشته میشد. این امتیاز بزرگی بود که امام موفق شد از مأمون بگیرد و بدین ترتیب مانع از آن گردد که به خاطر حضورش در تشکیلات بدنامی برای خود فراهم کند.
از این جهت بود که امام می فرمود:
إِنِّي مَا دَخَلْتُ فِي هَذَالْأَمْرِ إِلَّا دُخولَ الْخَارِجَ مِنْهُ:
من در این موقعیت داخل نشدم مگر مانند داخل شدن کسی که از آن خارج است.
واقعیت این است که امام نمیتوانست وضعیت ناهنجاری را که محصول دو قرن انحراف بود بپذیرد. (1) حیات فکری و سیاسی امامان شیعه به نقل از کشف الغمه عیون الاخبار، بحار الانوار جلد ۴۹ حياة الامام الرضا، الكافي جلد ۱، الارشاد.)