ورود حضرت به مرو پایتخت مأمون
پایتخت که در انتظار ورود على بن موسى الرضا عليه السلام بود به دستور مأمون آذین بسته شده بود و روز دهم شوال که کاروان حضرت به مرو نزدیک می شد. خبر به مأمون رسیده و او همراه با فضل بن سهل و گروهی از امرا و بزرگان بنی عباس برای استقبال به چند فرسخی مرو رفته و با احترامات فراوان حضرت را به شهر مرو وارد کردند و دستور داد کنار خانه خود منزلی برای حضرت ا رت آماده کردند که به وسیله دری به خانه خود ارتباط داشت و همچنین سایر وسایل و مقدمات رفاه و آسایش را برای حضرت آماده کرد.( كشف الغمه : ج ص ۱۰۳ ، زندگانی پیشوای هشتم امام على بن موسى الرضا عليه السلام : ص ۸۲)
مذاكرات مأمون با على بن موسى الرضا عليه السلام
مأمون پس از چند روزی که به عنوان استراحت و رفع خستگی راه سپری شد با حضرت مذاکراتی داشت که در آن گفت و گوها خلافت را به صورت تمام و ناتمام به حضرت پیشنهاد نمود ، ولی امام علیه السلام از پذیرفتن آن شدیداً خودداری نمودند.
قابل توجه این که فضل بن سهل با شگفتی گفت : هیچ گاه مثل آن روز خلافت را بی ارزش و خوار ندیدم که مأمون به علی بن موسی الرضا عليه السلام اصرار واگذاری آن را میکرد و امام علیه السلام شدیداً از قبول آن خودداری مینمود.
اولین مذاکرات مأمون و على بن موسى الرضا علیه السلام به این نحو بود که خدمت حضرت عرض کرد یا بن رسول الله ، من نسبت به فضل و علم و تقوا و پرهیزکاری و عبادات تو مطلع هستم و شما را نسبت به خلافت سزاوارتر و اولی تر از خود میدانم.
حضرت فرمودند: من به بندگی خدا افتخار میکنم و به واسطه زهد در دنیا امید نجات از شرور دنیا را دارم و به واسطه پرهیز از محرمات امیدوارم به غنیمتهای آخرت نائل شوم و به واسطه فروتنی در دنیا، عزت نزد خداوند متعال را امیدوارم؛ سپس مأمون خدمت حضرت عرض کرد ولی من صلاح میبینم که خود را از خلافت بر کنار کرده و خلافت را به شما واگذار کنم و خود با تو بیعت کنم.
حضرت فرمودند: اگر چنانچه این خلافت از آن تو است و خداوند برای تو قرار داده است پس برای تو جایز نیست که لباسی را که خداوند بر تو پوشانیده است در آورده و به دیگری بپوشانی و اگر چنانچه خلافت حق تو نیست و شان تو نبوده جایز نیست آنچه را که از تو نیست به دیگری تفویض نمایی
مأمون عرض کرد یا بن رسول الله ، شما ناگزیری که این امر را بپذیری .
حضرت فرمودند: من هرگز به میل خود چنین کاری را قبول نمی کنم .
و مأمون هم چند روزی در این پیشنهاد خود کوشش کرده و اصرار مینمود تا این که دیگر از این امر مأیوس شده و به حضرت عرض کرد: حال که خلافت را نمی پذیری و مایل به بیعت کردن من نیستی پس ولیعهد من باش تا این که بعد از من خلافت نصیب تو باشد.
حضرت در جواب او فرمودند به خدا قسم ، پدرم از قول پدرانش از امیر المؤمنين عليه السلام و ایشان از رسول الله صلى الله علیه و آله مرا خبر داد که همانا من قبل از تو خطاب به مأمون از دنیا می روم ، در حالی که مظلومانه به واسطه سم کشته میشوم ملائکه آسمان و زمین بر من گریه میکنند و در دیار غربت در کنار هارون الرشید دفن خواهم شد.
پس مأمون گریه کرد و گفت: یابن رسول الله ، در حالی که من زنده ام چه کسی تو را میکشد؟ و یا می تواند سوء قصدی نسبت به شما داشته باشد ؟
پس حضرت فرمودند: همانا اگر میخواستم بگویم چه کسی مرا می کشد ، می گفتم .
مأمون عرض کرد یا بن رسول الله ، آیا می خواهی با این صحبت ها خود را فارغ و این امر را از خود دفع نمایی برای این که مردم بگویند تو نسبت به دنیا تقوا داری ؟
حضرت فرمودند: به خدا سوگند ، از وقتی که پروردگارم مرا خلق کرده دروغ نگفته ام و به خاطر دنیا نسبت به دنیا زاهد نشده ام و همانا من میدانم که تو چه قصدی داری
مأمون گفت: اگر میدانی بگو که ) من چه قصدی دارم؟
حضرت فرمودند: اگر بگویم در امان هستم؟
مأمون گفت: شما در امان هستید.
حضرت فرمودند : تو قصد داری که به این واسطه ( یعنی پیشنهاد ولایت عهدی ) مردم بگویند : علی بن موسی الرضا عليه السلام زهد و بی اعتنایی نسبت به دنیا نداشته ، بلکه دنیا به او زهد و بی اعتنایی دارد و آیا نمی بینید که چگونه ولایت عهدی را به خاطر طمعی که به خلافت داشت پذیرفت ؟
پس مأمون غضبناک شده و گفت شما همواره به من چیزهایی نسبت می دهید که نسبت به آن اکراه دارم.
و یا از قدرت من ایمن شده اید ، پس به خدا سوگند یاد میکنم ، اگر ولایت عهدی را پذیرفتید که هیچ و گرنه تو را بر آن مجبور میکنم؛ اگر قبول کردید که هیچ و گرنه گردنت را می زنم .
حضرت فرمودند به تحقیق خداوند متعال مرا نهی فرموده که خود را به دست خود در مهلکه بیاندازم ، پس اگر وضعیت چنین است ، هر چه می خواهی بکن و من این پیشنهاد ) ولایت عهدی ) را می پذیرم به شرط این که کسی را نصب نکنم و کسی را از مقامش برکنار نکنم و هیچ رسم و سنتی را نقض نکنم و دورادور در امور مشورت داشته باشم . ( عيون اخبار الرضا عليه السلام : ج ۲ ص ۱۳۹ ، امالی صدوق : ص ۶۸، بحار الأنوار : ج ۴۹ ص ۱۲۸ ح ۳ ، عوالم العلوم : ج ۲۲ ص)
پس مأمون با این شرایط راضی شد و با وجود این که حضرت رضا عليه السلام نسبت به این امر کراهت داشت، حضرت را ولی عهد خود قرار داد. و سپس جشن ولایت عهدی علی بن موسى الرضا عليه السلام را به صورت جشنی مفصل و ملوکانه برپا نمود. کلیه سران و بزرگان و درباریان و مردم را امر به بیعت با حضرت نمود. خطبا و گویندگان را دستور داد که علی بن موسی الرضا علیه السلام را به مردم معرفی و از آن حضرت تجلیل نمایند و همچنین دستور داد سکه های رایج را به نام مبارک حضرت بزنند و در نهایت تمام نیروهای خود را به کار گرفت که ولایت عهدی حضرت را به خاطر هدفی که داشت ، در جامعه و مناطق مختلف به زودی منعکس کند.
مسجد مرو و مزار فرزند علی بن موسى الرضا عليه السلام
مدتی که حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام در مرو حضور داشتند در محلی نماز گزاردند و به همین خاطر در آن مکان مقدس مسجدی بنا شد که آن مکان مقدس را مسجد زرد می نامند . مرحوم حاج شیخ عباس قمی به نقل از مناقب ابن شهر آشوب می نویسد: در این مسجد یکی از فرزندان امام علی بن موسی الرضا عليه السلام دفن شده و کرامتهایی نیز از آن جناب ظاهر شده است . و مؤید این مطلب روایتی است که علامه بحرانی در عوالم العلوم نقل میکند و آن گویای این مطلب است که حضرت رضا علیه السلام دارای پنج پسر و یک دختر بودند و ضمن این که نامهای فرزندان حضرت را نیز بیان می کند متذکر شده است که آن فرزند حضرت رضا علیه السلام که در مرو مدفون است نامش علی است . ( منتهى الامال : ج ۲ ص ۵۴۸، مناقب ابن شهر آشوب : ج ۴ ص ۷۶۲. عوالم العلوم : ج ۲۲ ص ۳۷۱ )