هشتمین سفیر رستگاری  ( 56-61 و 67 ) شماره‌ی 3991

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > سفر امام رضا (عليه السلام) از مدينه تا مرو > امام رضا (عليه السلام) در مرو

خلاصه

پایتخت که در انتظار ورود على بن موسى الرضا عليه السلام بود به دستور مأمون آذین بسته شده بود و روز دهم شوال که کاروان حضرت به مرو نزدیک می شد. خبر به مأمون رسیده و او همراه با فضل بن سهل و گروهی از امرا و بزرگان بنی عباس برای استقبال به چند فرسخی مرو رفته و با احترامات فراوان حضرت را به شهر مرو وارد کردند و دستور داد کنار خانه خود منزلی برای حضرت علیه السلام آماده کردند که به وسیله دری به خانه خود ارتباط داشت و همچنین سایر وسایل و مقدمات رفاه و آسایش را برای حضرت آماده کرد.

متن

ورود حضرت به مرو پایتخت مأمون

پایتخت که در انتظار ورود على بن موسى الرضا عليه السلام بود به دستور مأمون آذین بسته شده بود و روز دهم شوال که کاروان حضرت به مرو نزدیک می شد. خبر به مأمون رسیده و او همراه با فضل بن سهل و گروهی از امرا و بزرگان بنی عباس برای استقبال به چند فرسخی مرو رفته و با احترامات فراوان حضرت را به شهر مرو وارد کردند و دستور داد کنار خانه خود منزلی برای حضرت ا رت آماده کردند که به وسیله دری به خانه خود ارتباط داشت و همچنین سایر وسایل و مقدمات رفاه و آسایش را برای حضرت آماده کرد.( كشف الغمه : ج ص ۱۰۳ ، زندگانی پیشوای هشتم امام على بن موسى الرضا عليه السلام : ص ۸۲)

مذاكرات مأمون با على بن موسى الرضا عليه السلام

مأمون پس از چند روزی که به عنوان استراحت و رفع خستگی راه سپری شد با حضرت مذاکراتی داشت که در آن گفت و گوها خلافت را به صورت تمام و ناتمام به حضرت پیشنهاد نمود ، ولی امام علیه السلام از پذیرفتن آن شدیداً خودداری نمودند.

قابل توجه این که فضل بن سهل با شگفتی گفت : هیچ گاه مثل آن روز خلافت را بی ارزش و خوار ندیدم که مأمون به علی بن موسی الرضا عليه السلام اصرار واگذاری آن را میکرد و امام علیه السلام شدیداً از قبول آن خودداری مینمود.

اولین مذاکرات مأمون و على بن موسى الرضا علیه السلام به این نحو بود که خدمت حضرت عرض کرد یا بن رسول الله ، من نسبت به فضل و علم و تقوا و پرهیزکاری و عبادات تو مطلع هستم و شما را نسبت به خلافت سزاوارتر و اولی تر از خود میدانم.

حضرت فرمودند: من به بندگی خدا افتخار میکنم و به واسطه زهد در دنیا امید نجات از شرور دنیا را دارم و به واسطه پرهیز از محرمات امیدوارم به غنیمتهای آخرت نائل شوم و به واسطه فروتنی در دنیا، عزت نزد خداوند متعال را امیدوارم؛ سپس مأمون خدمت حضرت عرض کرد ولی من صلاح میبینم که خود را از خلافت بر کنار کرده و خلافت را به شما واگذار کنم و خود با تو بیعت کنم.

حضرت فرمودند: اگر چنانچه این خلافت از آن تو است و خداوند برای تو قرار داده است پس برای تو جایز نیست که لباسی را که خداوند بر تو پوشانیده است در آورده و به دیگری بپوشانی و اگر چنانچه خلافت حق تو نیست و شان تو نبوده جایز نیست آنچه را که از تو نیست به دیگری تفویض نمایی

مأمون عرض کرد یا بن رسول الله ، شما ناگزیری که این امر را بپذیری .

حضرت فرمودند: من هرگز به میل خود چنین کاری را قبول نمی کنم .

و مأمون هم چند روزی در این پیشنهاد خود کوشش کرده و اصرار مینمود تا این که دیگر از این امر مأیوس شده و به حضرت عرض کرد: حال که خلافت را نمی پذیری و مایل به بیعت کردن من نیستی پس ولیعهد من باش تا این که بعد از من خلافت نصیب تو باشد.

حضرت در جواب او فرمودند به خدا قسم ، پدرم از قول پدرانش از امیر المؤمنين عليه السلام و ایشان از رسول الله صلى الله علیه و آله مرا خبر داد که همانا من قبل از تو خطاب به مأمون از دنیا می روم ، در حالی که مظلومانه به واسطه سم کشته میشوم ملائکه آسمان و زمین بر من گریه میکنند و در دیار غربت در کنار هارون الرشید دفن خواهم شد.

پس مأمون گریه کرد و گفت: یابن رسول الله ، در حالی که من زنده ام چه کسی تو را میکشد؟ و یا می تواند سوء قصدی نسبت به شما داشته باشد ؟

پس حضرت فرمودند: همانا اگر میخواستم بگویم چه کسی مرا می کشد ، می گفتم .

مأمون عرض کرد یا بن رسول الله ، آیا می خواهی با این صحبت ها خود را فارغ و این امر را از خود دفع نمایی برای این که مردم بگویند تو نسبت به دنیا تقوا داری ؟

حضرت فرمودند: به خدا سوگند ، از وقتی که پروردگارم مرا خلق کرده دروغ نگفته ام و به خاطر دنیا نسبت به دنیا زاهد نشده ام و همانا من میدانم که تو چه قصدی داری

مأمون گفت: اگر میدانی بگو که ) من چه قصدی دارم؟

حضرت فرمودند: اگر بگویم در امان هستم؟

مأمون گفت: شما در امان هستید.

حضرت فرمودند : تو قصد داری که به این واسطه ( یعنی پیشنهاد ولایت عهدی ) مردم بگویند : علی بن موسی الرضا عليه السلام زهد و بی اعتنایی نسبت به دنیا نداشته ، بلکه دنیا به او زهد و بی اعتنایی دارد و آیا نمی بینید که چگونه ولایت عهدی را به خاطر طمعی که به خلافت داشت پذیرفت ؟

پس مأمون غضبناک شده و گفت شما همواره به من چیزهایی نسبت می دهید که نسبت به آن اکراه دارم.

و یا از قدرت من ایمن شده اید ، پس به خدا سوگند یاد میکنم ، اگر ولایت عهدی را پذیرفتید که هیچ و گرنه تو را بر آن مجبور میکنم؛ اگر قبول کردید که هیچ و گرنه گردنت را می زنم .

حضرت فرمودند به تحقیق خداوند متعال مرا نهی فرموده که خود را به دست خود در مهلکه بیاندازم ، پس اگر وضعیت چنین است ، هر چه می خواهی بکن و من این پیشنهاد ) ولایت عهدی ) را می پذیرم به شرط این که کسی را نصب نکنم و کسی را از مقامش برکنار نکنم و هیچ رسم و سنتی را نقض نکنم و دورادور در امور مشورت داشته باشم . ( عيون اخبار الرضا عليه السلام : ج ۲ ص ۱۳۹ ، امالی صدوق : ص ۶۸، بحار الأنوار : ج ۴۹ ص ۱۲۸ ح ۳ ، عوالم العلوم : ج ۲۲ ص)

پس مأمون با این شرایط راضی شد و با وجود این که حضرت رضا عليه السلام نسبت به این امر کراهت داشت، حضرت را ولی عهد خود قرار داد. و سپس جشن ولایت عهدی علی بن موسى الرضا عليه السلام را به صورت جشنی مفصل و ملوکانه برپا نمود. کلیه سران و بزرگان و درباریان و مردم را امر به بیعت با حضرت نمود. خطبا و گویندگان را دستور داد که علی بن موسی الرضا علیه السلام را به مردم معرفی و از آن حضرت تجلیل نمایند و همچنین دستور داد سکه های رایج را به نام مبارک حضرت بزنند و در نهایت تمام نیروهای خود را به کار گرفت که ولایت عهدی حضرت را به خاطر هدفی که داشت ، در جامعه و مناطق مختلف به زودی منعکس کند.

مسجد مرو و مزار فرزند علی بن موسى الرضا عليه السلام

مدتی که حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام در مرو حضور داشتند در محلی نماز گزاردند و به همین خاطر در آن مکان مقدس مسجدی بنا شد که آن مکان مقدس را مسجد زرد می نامند . مرحوم حاج شیخ عباس قمی به نقل از مناقب ابن شهر آشوب می نویسد: در این مسجد یکی از فرزندان امام علی بن موسی الرضا عليه السلام دفن شده و کرامتهایی نیز از آن جناب ظاهر شده است . و مؤید این مطلب روایتی است که علامه بحرانی در عوالم العلوم نقل میکند و آن گویای این مطلب است که حضرت رضا علیه السلام دارای پنج پسر و یک دختر بودند و ضمن این که نامهای فرزندان حضرت را نیز بیان می کند متذکر شده است که آن فرزند حضرت رضا علیه السلام که در مرو مدفون است نامش علی است . ( منتهى الامال : ج ۲ ص ۵۴۸، مناقب ابن شهر آشوب : ج ۴ ص ۷۶۲. عوالم العلوم : ج ۲۲ ص ۳۷۱ )

 

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی