نماز عید
در اواخر ماه مبارک رمضان سال ۲۰۲ هجری ، مأمون ضمن پیامی از حضرت علی بن موسى الرضا عليه السلام تقاضا نمود که نماز عید فطر را آن بزرگوار امامت کنند. امام علیه السلام در جواب پیام او متذکر شدند که من به هنگام قبول ولایت عهدی شرط نمودم که در هیچ یک از امور رسمی دخالتی نداشته باشم و به همین سبب از این کار نیز مرا معاف کنید.
مأمون عرض کرد همانا میخواهم به این واسطه شما را به مردم معرفی کنم و فضل شما را مشهور نمایم به خاطر این که مأمون بر این امر اصرار زیاد کرد حضرت فرمودند: اگر مرا معاف کنید، پیش من مطلوب تر است و اگر معاف نکنید برای نماز همان گونه خارج می شوم که رسول الله صلى الله عليه وآله و على علیه السلام خارج شدند .
مأمون عرض کرد: به هر شکلی که میخواهید خارج شوید مانعی ندارد.
از طرفی مأمون ، تمام لشکریان و اهل شهر را امر کرد که سواره بر در خانه امام رضا علیه السلام حاضر شوند.
لذا تمام خلق از مرد و زن و پیر و جوان در راهها و بر بامها اجتماع کردند و انتظار خروج آن حضرت را داشتند و ملازمان به خصوص فرماندهان و لشکریان به صورت سواره بر در خانه حضرت حاضر شدند و ایستادند تا آفتاب طلوع کرد.
پس امام علیه السلام در منزل غسل نموده و لباس پوشیدند و عمامه ای را از جنس پنبه بستند و یک طرف از عمامه را بر سینه مبارک و طرف دیگر آن را در میان دو کتف مبارک قرار دادند و بوی خوش استعمال نمودند و عصا بر دست گرفته و به همراهان فرمودند: آنچه من انجام میدهم ، شما هم انجام دهید بعد حضرت قبل از این که از خانه خارج شوند ، پای خود را برهنه کرده و شلوار را تا نصف ساق پای مبارک بالا کشیدند و لباس خود را جمع نمودند. پس کمی پیش رفتند و سر مبارک را به طرف آسمان بلند کرده و تکبیر گفتند. همراهان حضرت نیز تکبیر گفتند و با همین هیأت بر در خانه آمدند . وقتی امرا و لشکریان بر خلاف انتظاری که داشتند حضرت را بدین صورت دیدند، ناخواسته بر زمین افتادند. بعضی از آنها فوراً با چاقو بند کفشها را بریده و مانند حضرت پابرهنه شدند و حضرت تکبیر گفته و جميع مردم همراه حضرت تکبیر میگفتند و چنان خیال می شد که همانا آسمان و زمین و دیوارها در جواب با او همراهی میکنند و در مرو با گریه و ضجه مردم انقلابی به وجود آمد به واسطه آنچه که مردم دیدند و تکبیر حضرت را شنیدند .
این خبر به مأمون رسید و فضل بن سهل به او گفت : اگر امام بدین صورت به مصلی برسد فتنه بزرگی در میان مردم رخ خواهد داد و ترس آن هست که . خون ما را بریزند. مأمون شخصی را به سوی حضرت فرستاد و عذرخواهی کرد که ما شما را به زحمت انداختیم و نمی خواستیم که شما به مشقت بیفتید، پس شما مراجعت کنید و همان کسی که قبلاً برای مردم نماز میگزارد امروز نیز مردم را امامت میکند ؛ لذا حضرت بی درنگ کفشهای خود را طلب نموده و پوشیدند و بر مرکب سوار شدند و برگشتند.
در آن روز اختلاف و غوغای شدیدی در بین مردم به راه افتاد و نماز منظمی بپا نشد. (كشف الغمه : ج ۳ ص ۱۰۶ ، مناقب ابن شهر آشوب : ج ۴ ص ۳۷۱)