مناظرات امام رضا
یکی از اقدامات مزورانه مأمون برگزاری جلسات مناظره بود. او برای در هم شکستن شخصیت علمی امام رضا و در نتیجه بی اعتمادی شیعیان به امامشان این جلسات را تربیت می داد. چنان که مأمون به سلمان مروزی متکلم معروف خراسان گفت: بدین جهت به تو پیشنهاد مناظره دادم که قوت علمی تو را می شناسم و قصد من جز این نیست که در یکی از استدلالها راه را بر ابوالحسن ببندی (۱) (عیون اخبار الرضاء ، ج ۲، باب ۴۶، ص ۱۲۱ تا ص ۱۳۲)اما بر خلاف نظر مأمون جلوه های علمی امام بیشتر بود و امام پیروز این مناظرات بودند و به این نحو شایستگی اهل بیت پیامبر بر مردم و دانشمندان آشکارتر میشد چنان که خود امام به نوفلی فرمودند: «هنگامی که بر هر گروهی راه استدلال را ببندم و استدلالشان را باطل کنم، مأمون خواهد فهمید که شایستگی آن جایگاه را که انتخاب کرده است ندارد. (۲) (بحار الانوار، ج ۴۹، ۱۷۵ )
در این که مأمون از تشکیل این مناظرات چه هدف با اهدافی را تعقیب می نمود، بین مورخان و صاحب نظران اختلاف نظر وجود دارد. ظاهر قضیه این بود که او میخواست برتری علمی امام را به همگان نشان دهد اما آنچه درست تر به نظر می رسد این است که هدف اصلی مأمون، کسب وجهه برای حکومت خود بوده است. به عبارت دیگر او میخواست از موقعیت علمی امام به نفع خود سود
بجوید و حکومت خود را در جهان به عنوان یک حکومت برتر مطرح سازد.
مناظره امام رضا با ابن رامین
یکی از کسانی که با امام رضا به بحث و منظره پرداخت این رامین متکلم اهل خراسان بود که پیرامون مسئله امامت و جانشینی بعد از پیامبر با امام رضا مناظره نمود. به گوشه ای از این مناظره توجه کنید:
امام رضا به این رامین فقیه فرمودند: این رامین آن وقت که پیامبر ه از مدینه خارج شد، کسی را جای خود نگذاشت؟
این رامین گفت علی را جای خود گذاشت.
امام اله فرمودند پس چرا به اهل مدینه نفرمود خودتان کسی را انتخاب کنید چون انتخاب شما خطا نمی شود.
ابن رامین گفت: حضرت چون نگران بودند اختلاف و درگیری در میان مردم بیفتد.
امام فرمودند خوب چه عیبی داشت اگر هم اختلافی رخ میداد هنگامی که از مسافرت به مدینه بر میگشت آن را اصلاح می نمود.
التي لذات اللقلي ابن رامین گفت: البته عمل آن حضرت که خود جانشین تعیین فرمود با محکم کاری مناسب تر و منطقی تر بود.
امام فرمودند: بنابراین برای پس از مرگ خود نیز حتماً کسی را جای خود قرار داده است؟
این رامین گفت: نه ! امام فرمودند: آیا مرگ پیامبر ه از مسافرتش مهم تر نبود؟ سفر دنیا، کوتاه است و سفر مرگ طولانی و ابدی؛ پس چگونه شد که هنگام مرگ از اختلاف امت خاطر جمع بود، جانشین تعیین نکرد اما در مسافرت چند روزه دنیا خاطر جمع نبود جانشین تعیین کرد با این که خود آن حضرت زنده بود و می توانست اختلافات را اصلاح نماید.
این رامین در مقابل سخنان منطقی امام رضا نتوانست حرفی بگوید و ساکت شد. (۱) (بحار الانوار، ج ۵)
(صص727-728)
مناظره امام رضا با عمر بن هذاب
او از اهالی بصره و ناصبی بود و خود را زاهد معرفی میکرد وقتی کاروان امام رضا ه به بصره رسید و مردم پیرامون امام را گرفتند امام ه از مردم خواستند تا هر گونه پرسشی دارند، سؤال نمایند. قبل از هر کس عمر بن هذاب ناصبی که امامت امام الله را قبول نداشت و در پی توهین به ایشان بود، سخن آغاز کرده و گفت: محمد بن فضل هاشمی از شما سخنانی نقل میکند که عقل ما آن را نمی پذیرد و قبول نمی کند.
و با انار حضرت فرمودند: چه سخنانی؟
عمر بن هذاب گفت: شما میگویید من هر چه خداوند بر پیامبر اکرم فرستاده می دانم و به جمیع زبان ها و لغت ها آگاهم.
حضرت فرمودند: آری چنین است هر چه می خواهید بپرسید.
عمر بن هذاب گفت: در ابتدا همین آگاهی و علم خود را به لغات و زبانهای گوناگون ثابت کنید. در مجلس ما افراد رومی و هندی و فارسی هستند با آنها به زبان خودشان صحبت کنید.
ولی حضرت فرمودند: بسم الله هر کدام به زبان خود صحبت کند تا جوابش را به زبان خودش بشنود.
عده ای با زبانها و لهجه های مختلف در آن مجلس بودند که از امام رضا له سؤالاتی به زبان خویش پرسیدند و حضرت با زبان هر کدام با آنها صحبت کرد به گونه ای که اهل مجلس حیران شده و همگی اقرار کردند که حضرت بهتر از آنها به زبان آنها صحبت میکند
آنگاه امام به آن مرد ناصبی فرمودند اکنون به تو خبر میدهم که در این روزها به خون یکی از بستگان مبتلا شده و مرتکب قتل میشوی.
عمر بن هذاب گفت: این خبر را از شما باور نمیکنم چون علم غیب مخصوص خداوند است.
حضرت فرمودند: آیا خداوند نفرموده است. عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول (خداوند آگاه به غیب است و او هیچ کس را بر غیب آگاه نمی کند مگر کسی که بپسندد چون پیامبر )
بدان که پیامبر اکرم مورد رضای خداست و ما هم وارثین او میباشیم که نسبت به وقایع گذشته و آینده تا قیامت آگاه هستیم . من آنچه به تو خبر دادم تا پنج روز دیگر واقع خواهد شد. اگر چنین نشد من دروغگو و افترا زننده هستم و اگر واقعیت داشت بدان که تو بر خدا و رسول او انکار کرده ای و علامت دیگر آن که به زودی مبتلا به کوری میشوی و هیچ چیز نمی بینی نه کوهی نه دشتی، و این خبر تا چند روز انجام می شود و هم چنین قسم دروغی خواهی خورد و به مرض برص مبتلا می گردی .
محمد بن فضل و عده ای دیگر گفتند به خدا قسم هر چه حضرت رضا در آن روز فرموده بود، در آن ماه به او رسید و مبتلا به قتل و کوری و برص شد. بعد از این وقایع به عمر بن هذاب گفتند: حضرت رضا راست گفت یا دروغ؟
پاسخ داد: به خدا سوگند همان وقت که حضرت خبر داد می دانستم که واقعیت خواهد داشت ولی من مقاومت و لجبازی می کردم. (۱) (ذکر ذاکر، ص ۱۸)
مناظره امام رضا با مسافر بلخی
مسافری از بلخ به حضور حضرت امام رضا علیه السلام آمد و عرض کرد: من از شما مسأله ای می پرسم اگر جواب آن را آن گونه که خودم میدانم بدهی امامت تو را می پذیرم.
امام علیه السلام فرمودند: هر چه می خواهی بپرس مرد مسافر گفت: به من بگو پروردگارت از چه وقت بوده؟ و چگونه بوده و بر چه تکیه دارد؟ امام فرمودند: خداوند مکان را مکان کرد بی آنکه مکانی داشته باشد و چگونگی را چگونه نموده بی آنکه خود چگونه باشد و بر قدرت خودش تکیه دارد.
در این هنگام آن مرد مسافر برخاست و سر حضرت رضا را بوسید و گفت: گواهی می دهم که معبودی جز خدای یکتا نیست و محمد رسول خدا است و علی وصی رسول خدا و سرپرست امت پس از او است و پیشوایان راستگو شما امامان هستید و تو جانشین آنها هستی (۱) (اصول کافی، ج ۱، باب کون و مکان، حدیث دوم، ص ۸۸)
مناظره امام رضا با هربز اکبر
امام رضا به بزرگ زردتشتیان فرمودند شما که زرتشت را پیامبر خود می دانید، دلیلتان بر نبوت او چیست؟
هر بز گفت: زرتشت دلایل و مطالبی را برای ما آورده است که قبل از او کسی برای ما نیاورده بود؛ البته ما خود شاهد معجزات او نبوده ایم بلکه از پیشینیان ما نسل به نسل برای ما گزارش شده است و ما هم پذیرفته ایم.
امام فرمودند: پس بر اساس اخبار و گزارشهای رسیده به زرتشت ایمان آورده اید. آیا نظیر همان اخبار و گزارش ها را درباره موسی و عیسی و محمد ه به شما نرسیده است؟ با چه دلیل و منطقی این اخبار را نپذیرفته اید در حالی که همان اخبار را درباره زرتشت پذیرفته اید!
هریز سکوت کرد و جوابی نداشت. (۲) (مناظره علی بن موسی الرضا با عالمان دینی، صص ۵۰ و ۵۱ )
مناظره امام رضا با يحيى بن ضحاک سمرقندی
مأمون دوست داشت امام رضا را در نزد دیگران عاجز نماید بنابراین به کسانی که برای مناظره به نزد امام می آمدند در خفا میگفت که حول چه محوری با امام بحث و مناظره نمایید.
مأمون از یحیی بن ضحاک سمرقندی که از فقهای اهل کلام بود و در خراسان همانندی نداشت و بنا بر قول آن سامان بر همه چیز واقف بود خواست که حول محور امامت با امام مناظره نماید.
مجلس بر پا شد. حضرت فرمودند: ای یحیی بپرس؟
یحیی گفت ای فرزند رسول خدا تو بپرس که مایه شرف و سربلندی من شود. حضرت فرمودند. ای یحیی چه میگویی درباره مردی که ادعای راستی کرده و راستگویان را تکذیب نموده است آیا یک چنین فردی در دینش صادق و محق است یا دروغگو است؟
یحیی یک ساعت سر در گریبان برده هر چه فکر کرد نتوانست جوابی بدهد.
مأمون گفت: ای یحیی جواب بده.
یحیی پاسخ داد: وی حجت را از دستم گرفته است و هیچ گونه پاسخی ندارم .
مأمون به امام گفت: این چه مسأله ای است که یحیی اقرار به عجز کرده است؟
امام فرمودند: اگر یحیی گمان دارد که بر آن شخص لازم است که راستگویان را تصدیق کند، پس بر چنین کسی که علیه خودش شهادت عجز و ناتوانی داده امامتی نخواهد بود که سر منبر رسول خدا بگوید: من سرپرستی شما را به عهده گرفتم در حالی که بهتر از شما نیستم، در حالی که امیر از رعیت بهتر است. اگر یحیی گمان برد که او صادقین و راستگویان را تصدیق کرده پس امامتی برای اقرار کننده علیه خودش نخواهد بود که بر فراز منبر بگوید در وجود من شیطانی هست که مرا پیوسته در معرض کار اشتباه و خلاف قرار میدهد در حالی که در امام شیطان وجود ندارد. اگر یحیی گمان کند که وی راستگویان را تصدیق کرده باز هم برای آن فرد امامتی ثابت نخواهد شد؛ زیرا وقتی که دوستش درباره اش اقرار کرده که امامت ابوبکر کاری برخلاف مصالح امت بوده که خداوند همگان را از شرش حفظ کرد و هر که شبیه آن را انجام دهد او را بکشید زمینه امامت برای او ثابت نمی باشد.
این جا بود که مأمون از روی خشم و عصبانیت بر سر حاضران فریاد کشید که همگان از ترس و وحشت مجلس را ترک گفته و متفرق شدند. (۱) (عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۵۵۹ تا ۵۶۱)
(صص736-739)