احضار اباصلت هروی توسط مأمون
بعد از مراسم تدفین حضرت علی بن موسى الرضا عليه السلام مأمون اباصلت را نیز احضار نمود و به او گفت: آن دعایی را که خواندی و آب در زمین فرو رفت به من بیاموز
اباصلت گفت: به خدا قسم آن دعا را همان وقت فراموش کردم ولی مأمون این عذر را از اباصلت نپذیرفت و دستور داد که او را زندانی کنند. در صورتی که راست میگفت که آن دعا را فراموش کرده است و او یک سال در حبس بماند تا این که دیگر دلتنگ و افسرده شد؛ لذا یک شب را بیدار ماند و به دعا و عبادت مشغول شد و وجود مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و فرزندانشان را در پیشگاه الاهی شفیع قرار داد و از خدا خواست که به حق این بزرگواران او را از این بند و حبس نجات دهند، هنوز دعای اباصلت تمام نشده بود که دید جواد الأئمه عليه السلام در زندان حاضر شدند و به او فرمودند: ای اباصلت ، آیا سینه ات تنگ شده ؟ عرض کرد: بلی به خدا قسم .
حضرت فرمودند: برخیز ، سپس دست خود را به زنجیرها و بندها زدند و باز کردند ، بعد دست او را گرفتند و از زندان خارج نمودند ، در حالی که غلامان و پاسداران او را میدیدند ولی به اعجاز حضرت نمی توانستند به او حرفی بزنند، وقتی حضرت اباصلت را از زندان خارج کردند به او فرمودند: تو در امان خدا هستی و دیگر با مأمون روبرو نخواهی شد و همین طور هم شد یعنی اباصلت دیگر مأمون را ندید .
نگارنده گوید : البته به نظر میرسد که زندانی کردن اباصلت توسط مأمون به خاطر نگفتن دعای مخصوص نبود؛ بلکه با توجه به این که اباصلت از نزدیکان علی بن موسى الرضا عليه السّلام بود و ضمناً نسبت به حقایق و کیفیت قتل آن حضرت از قبل توسط آن بزرگوار آگاه شده بود، مأمون همان طور که هر ثمه را به همین منظور تهدید به قتل نمود و از او تعهدات فراوان گرفت ، اباصلت را نیز زندانی کرد که با اطرافیان و شیعیان رابطه نداشته باشد و اسرار همچنان محفوظ بماند ، ولی غافل از این بود که خداوند متعال بر هر چه بخواهد قادر است و اجازه نمی دهد که خون مظلوم پایمال شود. ( عيون اخبار الرضا عليه السلام : ج ۲ ص ۲۴۵، بحار الأنوار : ج ۴۹ ص ۳۰۳)