موضعگیری امام رضا در برابر برمکیان
برمکیان خاندانی هستند که جدشان به نام «جعفر برمک» از مجوسیان بلخ بود و مسلمان شد و در عصر خلافت سلیمان بن عبد الملک هفتمین خلیفه (موی توسط معرفی یکی از اندیشمندان دربار او به دمشق دعوت شد و سرانجام به عنوان وزیر به دربار سليمان بن عبدالملک وارد گردید و پس از انقراض امویان و روی کار آمدن عباسیان خالد پسر جعفر وزیر عبدالله سفاح (نخستین خلیفه عباسی شد و به این ترتیب برمکیان به عنوان کارگزار و کارمند به درون دولت بنی عباس رخنه کرده و وارد شدند و در عصر خلافت هارون کار به جایی رسید که برمکیان پستهای حساس را به دست گرفتند و رگ و ریشه کشور اسلامی به دستشان افتاد، یحیی بن خالد بن جعفر وزیر هارون گردید سپس دو پسرش فضل و جعفر مدتی وزیر هارون شدند.
خوشگذرانی و بریز و بپاش برمکیان و بخششهای بی حد آنها از کیسه خلیفه به مردم آنها را معروف و مشهور به سخاوت نموده و در دل آنها جای داده بود و احتمال می رفت که در آینده آنها زمام کشور اسلامی را به دست خود گیرند. (اقتباس از سفينة البحار، ج ۱، ص ۷۳ - منتخب التواريخ، ص ۴۲۵ و ۵۷۲ )
برمکیان برای حفظ موقعیت خود با امامان و علویان مخالف و دشمنی میکردند زیرا امامان و پیروانشان هرگز حاضر نبودند که کشور اسلامی در تیول برمکیان هوسباز باشد.
يحيى بن خالد برمکی به طور مرموزی هارون را بر ضد امام کاظم تحریک کرد و با دادن پول گزاف، علی بن اسماعيل (برادرزاده امام کاظم ) را وسیله تحریک هارون قرار داد و باعث شهادت امام کاظم گردید. ( ترجمه ارشاد مفید، ج ۲، ص ۲۳۰ - بحار، ج ۴۸، ص ۲۳۲)
همین یحیی برمکی در مورد حضرت رضا الله نیز، هارون را بر ضد آن حضرت بدبین و تحریک میکرد که به هدف شوم خود نرسید چنانکه قبلاً ذکر شد . (عيون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۰۰) حتی مطابق بعضی از روایات حضرت رضا فرمود: «یحیی برمکی پدرم را با سی عدد خرمای زهرآلود مسموم کرد.» (بحار، ج ۴۹، ص ۶۷ )
حضرت رضا در برابر برمکیان موضعی قاطع داشت، نه تنها می نمود و دشمنی هرگز آنها را نستود بلکه با صراحت از آنها انتقاد آنها را به اسلام و خاندان رسالت افشا می کرد، به عنوان نمونه
در همان سالی که هارون بر برمکیان غضب کرد (هارون در سال ۱۸۹ بر آنها غضب کرد در مورد علت غضب هارون، مطالبی گفته شده که مهمترین آن قدرت طلبی برمکیان و ترس هارون از تسخیر حکومت توسط آنها بود.) و دودمان آنها را ریشه کن نمود چند روز قبل از حادثه براندازی آنها، امام رضا در مراسم حج شرکت کرد و در صحرای عرفات آنها را نفرین نمود سپس سرش را پایین انداخت یکی از حاضران علت پرسید، فرمود:
إِنِّي كُنْتُ أَدْعُو اللَّهَ تَعَالَى عَلَى الْبَرَامَكَةِ بِمَا فَعَلُوا بِأَبِي عَلَيْهِ السَّلَامُ فَاسْتَجَابَ اللَّهُ لِي الْيَوْمُ فِيهِم:
من مشغول نفرین کردن بر برمکیان بودم به خاطر آن ستمهایی که بر پدرم امام کاظم الله روا داشتند خداوند نفرین مرا در مورد آنها به استجابت رسانید. (بحار، ج ۴۹، ص 225 )
نیز روایت شده شخصی به نام مسافر میگوید همان سال در سرزمین منی همراه امام رضا بودم، يحيى بن خالد برمکی در حالی که سرش را پوشیده بود تا گرد و غبار به او نرسد از پیش روی ما عبور کرد همین که چشم حضرت رضا به او افتاد، فرمود:
مَسَاكِينُ لَا يَدْرُونَ مَا يُحَلُّ بِهِمْ مِنْ هَذِهِ السَّنَةِ:
این بیچاره ها نمی دانند که در همین سال چه بر سرشان می آید. (اصول کافی، ج ۱، ص ۴۹۱ ) خود را از گرد و غبار میپوشانند ولی بزودی بر خاک سیاه می نشینند.
خبر دادن حضرت رضا از براندازی برمکیان
رو در رویی حضرت رضا با برمکیان به گونه ای بود که آن حضرت همواره در انتظار سرنگونی آنها بود سرانجام حدود یک ماه قبل از همان سال (۱۸۹) هـ .ق) حضرت رضا به آن خبر داد.
یکی از اصحاب حضرت رضا میگوید: در آن سالی که هارون به مکه رفت حضرت رضا نیز به قصد حج از مدینه خارج شد، در مسیر راه در جانب چپ جاده به کوهی رسید که نام آن کوه «فارغ» بود، حضرت رضا فرمود: «بنا کننده ساختمان در این کوه و ویران کننده آن کشته میشود و قطعه قطعه می گردد.»
ما نفهمیدیم که منظور حضرت رضا چیست، هنگامی که حضرت رضا از آنجا به سوی مکه رفت کاروان هارون به آنجا رسید و در آنجا بار انداخت «جعفر برمکی (شخصیت برجسته دربار هارون که در آن کاروان بود بالای آن کوه رفت و دستور داد در آنجا ساختمانی بنا کنند.
سپس کاروان به سوی مکه رهسپار شدند، پس از مراسم حج، هنگام مراجعت، وقتی که کاروان هارون به پای آن کوه (فارع) رسیدند جعفر برمکی بالای آن کوه رفت و دید طبق دستور قبلی ساختمان ساخته شده است دستور داد آن را ویران نمودند.
هنگامی که کاروان هارون به بغداد بازگشتند براثر خشم هارون بر برمکیان زندگی برمکیان تار و مار شد، عده ای از آنها کشته و عده ای در بدر شدند جعفر برمکی کشته شد و بدنش را قطعه قطعه نمودند.( اصول کافی، ج ۱، ص ۴۸۸ - كشف الغمه، ج ۳، ص ۱۰۰) و خبر امام رضا از حوادث آینده، تحقق یافت.
آری نفرین امام رضا در مورد برمکیان هوسباز و حیله گر آن چنان آنها را آن هم به دست ظالمی دیگر - واژگون کرد و فواره اقبال آنها سرنگون نمود که محمد بن عبد الرحمن هاشمی می گوید: روز عید قربان بود به خانه ام رفتم دیدم زنی فرتوت با لباسهای مندرس نزد مادرم نشسته و از گذشته ها سخن میگوید، مادرم به من گفت: آیا این زن را میشناسی؟ گفتم نه گفت: این زن «عباده» مادر جعفر برمکی است.»
من اندکی با او صحبت کردم در ضمن گفتارش گفت: «روز عيد قربان بود نزد پسرم جعفر ،رفتم چهارصد کنیز در خدمت من ایستاده بودند، در عین حال با خود میگفتم پسرم جعفر در ادای حق من کوتاهی کرده، ولی امروز که روز عید قربان است، یگانه آرزویم این است که دو پوست گوسفند داشته باشم که یکی را زیرانداز و دیگری را روانداز خود قرار دهم!!
محمد می گوید من پانصد درهم به او صدقه دادم، او فوق العاده خوشحال شد. (منتخب التواريخ، ص ۵۷۶ و ۵۷۳ )