رضا نامه فرهنگ جامع الفبایی امام رضا(ع)  ( صص 121-122 ، 796-797 ) شماره‌ی 4069

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام موسی کاظم (عليه السلام) > دعاها ‌ وصايای امام کاظم (عليه السلام) > وصيت نامه امام کاظم (عليه السلام)

خلاصه

این وصیت نامه ایشان فرزند بزرگ خویش امام رضا علیه السلام را به عنوان وکیل و جانشین خویش معرفی نمودند و تمام اعضای خانواده شان را موظف دانستند که به سخنان ایشان احترام بگذارند.

متن

امام رضا و وصیت پدر

امام کاظم به دلیل این که مدام در زندانهای مختلف هارون الرشید به اسارت به سر می بردند، و بر این امر آگاهی داشتند که عاقبت در یکی از این زندانها به شهادت می رسند وصیت نامه ای را در محضر برخی از یاران و اصحاب موثق خویش تنظیم نمودند که طی این وصیت نامه ایشان فرزند بزرگ خویش - امام رضا - را به عنوان وکیل و جانشین خویش معرفی نمودند و تمام اعضای خانواده شان را موظف دانستند که به سخنان ایشان احترام بگذارند. امام کاظم الله بعد از این که به وحدانیت خداوند و حقانیت رسول ﷺ و ائمه شهادت میدهند در بخشی از وصیت نامه خویش به ازدواج دخترانش اشاره کرده، می فرماید: «در مورد اموال و خانواده و فرزندانم او بمنزله خود من است و اگر صلاح دید که برادرانش را که در آغاز این نوشته از آنها نام برده ام - به همان صورت که من در اینجا ذکر میکنم باقی بگذارد، می تواند این کار را بکند و اگر نخواست میتواند آنها را کنار بگذارد و کسی حق اعتراض به او را ندارد و اگر کسی از آنها بخواهد خواهر خود را عروس کند بدون اجازه و دستور او این حق را ندارد و هر نیرو و قدرتی بخواهد او را از اختیاراتی که در اینجا ذکر کرده ام کنار بزند و مانع او بشود با این کار از خدا و رسولش فاصله گرفته و برکنار شده است و خدا و رسولش نیز با او رابطه نخواهند داشت و لعنت خداوند و تمام لعنت کنندگان و ملائکه مقرب و انبیاء و مرسلین و مؤمنین بر چنین شخصی باد و هیچ یک از سلاطین و نیز هیچ یک از فرزندانم حق ندارند او را از اموالی که نزد او دارم برکنار کنند، من نزد او اموالی دارم و سخنان او در مورد مبلغ آن کاملا مورد قبول من است چه کم بگوید. چه زیاد و علت ذکر اسامی سایر فرزندانم فقط این بود که نام آنها و اولاد صغیرم در اینجا با احترام ذکر شود و آنها شناخته شوند. آن همسرانم که ام ولد هستند هر کدام که در منزل باقی ماندند دارای همان حقوق و مقرری خواهند بود که در زمان حیاتم از آن برخوردار بودند، به این شرط که او مایل باشد و آنهایی که ازدواج کنند دیگر نمی توانند بازگردند و مقرری دریافت دارند مگر این که علی صلاح بداند دخترانم نیز همین گونه اند امر ازدواج دخترانم بدست هیچ یک از برادران مادریشان نیست و دخترانم نباید کاری انجام دهند جز با صلاح دید و مشورت او و اگر برادران مادری دخترانم بدون اجازه علی در مورد ازدواج آنان کاری انجام دهند خداوند تعالی و رسولش را مخالفت و نافرمانی کرده اند، او نسبت به مسائل ازدواج قوم خود داناتر است اگر خواست تزویج می کند و اگر نخواست نمی کند و من آنان را نسبت به آنچه در این نوشته ذکر کرده ام وصیت نموده ام و خداوند را بر آنها گواه میگیریم.» آنگاه حضرت موسی بن جعفر الله و شهود حاضر پای وصیت نامه را مهرکردند. (۱)(عيون اخبار الرضا، ج ۱، باب ۵، ص ۶۳ تا ص ۶۸)

امام رضا با وجود تأهل تا آخرین دهه زندگی پر برکت خویش صاحب فرزندی نشدند و زندگی خویش را علاوه بر مسئله امامت صرف سرپرستی از خانواده پدر بزرگوارشان کردند.

کثرت اولاد و سالهای زندانی و حبس چنین موقعیت دشواری را برای امام کاظم الله در پی آورده و موجب شده بود تا آن حضرت اختیار کامل خاندان را به فرزند برومندشان امام رضاه واگذارند. این زمینه خانوادگی نیز سبب شد تا هنگامی که امام رضا به دعوت مأمون به ایران سفر کردند و مدتی در مرو اقامت گزیدند خواهران و برادران آن حضرت به طور گسترده ای به ایران مهاجرت فرمودند و به شوق دیدار برادر و امام و سرپرست خویش رنج سفر از مدینه تا مرو را بر خود هموار کنند.

(صص121-122)

وصیت امام کاظم به امام رضا

بزنطی از خادم امام موسی بن جعفر له روایت میکند زمانی که حضرت موسی بن جعفر را از مدینه به عراق بردند، آن حضرت به فرزندش علیه فرمود تا من زنده ام و خبر فوت من به تو نرسیده هر شب در دهلیز خانه بخواب. من هر شب بستر علی بن موسی الرضا را در دهلیز خانه مهیا می نمودم و آن بزرگوار بعد از عشاء می آمدند و تا صبح را در دهلیز میگذراندند، چون صبح می شد به خانه تشریف میبردند. چند سال به همین منوال گذشت یکی از شبها که بستر حضرت را مهیا نمودم تشریف نیاوردند و خانواده هم از غیبت آن حضرت بی اندازه ناراحت بودند و ما هم از این امر به وحشت افتادیم؛ تا این که صبح شد و آن بزرگوار تشریف آورده و به نزد ام احمد، یکی از همسران پدرشان رفته و فرمودند آن امانتی را که پدرم نزد تو سپرده بود به من تحویل دهید. ام احمد که این سخن را شنید، شروع به گریه کرد و گریبان چاک زد و گفت: به خدا قسم که سید و آقای من وفات نموده است. حضرت او را تسلی داده تا این که از بی قراری و گریه و زاری او جلوگیری کردند و دستور دادند که این راز را بر کسی افشا مکن تا خبر به والی مدینه برسد. ام احمد امانتهایی را که نزد خود داشت به على بن موسى الرضا تحویل داد و عرض کرد روزی که پدرت مرا وداع نمود، این امانات را به من سپرده و به من امر فرمودند کسی را بر آن مطلع مکن چون من وفات نمودم، هر یک از فرزندان من که نزد تو آمده و آن را از تو مطالبه نمود به او تحویل بده و آگاه باش که من در چنین وقتی وفات کرده ام على بن موسى الرضا له امانتها را گرفته و امر فرمودند خبر را پنهان نمایند تا خبر به طور طبیعی منتشر شود. از آن شب دیگر امام رضا در دهلیز خانه نخوابیدند و بعد از چند روزی هم خبر شهادت موسی بن جعفر رسید و معلوم شد که در آن شبی که حضرت رضا غیبت نموده، از مدینه به بغداد  رفته و تجهیز پدر خود را انجام داده است. (۱)(عيون اخبار الرضا، ج ۱، باب ۵، ص ۶۵)
(صص796-797)

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی