ولادت على بن موسى الرضا عليه السلام
ابن بابویه قمی به سند معتبر از علی بن میثم روایت کرده است که حمیده خاتون ، والده ماجده امام موسی بن جعفر علیه السلام که از خانواده اشراف و بزرگان عجم بود، کنیزی خریداری کرد و نام او را تکتم گذارد و آن کنیز سعادتمند از نظر دین و عقل و حیاء بهترین زنان بود و همچنان بانوی خود حمیده خاتون را تعظیم و اکرام می نمود. حتی به لحاظ احترام و تکریم هرگز در مقابل آن بی بی نمی نشست . (منتهى الآمال : ج ۲ ص ۴۵۸ ، حيوة الرضا عليه السلام : ص ۵، منتخب التواريخ : ص ۵۲۴، تحفة الرضوية : ص ۶ ، عوالم العلوم : ج ۲۲ ص ۲۲)
شبی حمیده خاتون در عالم رؤیا خدمت رسول اکرم صلى الله عليه و آله رسید و حضرت به او فرمودند: ای حمیده ، نجمه (تکتم ) را به فرزندت موسی ببخش و او فرزندی به دنیا می آورد که بهترین اهل زمین باشد ، لذا حمیده خاتون به موسی بن جعفر علیه السلام گفت : ای فرزندم ، تکتم جاریه ای است که در محاسن اخلاقی و ذکاوت کسی را بهتر از او ندیده ام و میدانم هر نسلی که از او به وجود آید پاکیزه و مطهر خواهد بود ؛ لذا او را به تو میبخشم و از تو می خواهم که رعایت حال او را بنمایی.
پس تکتم ، جاریه امام موسى بن جعفر عليه السلام شد در حالی که هنوز دختر بود و وقتی که حضرت رضا علیه السلام از او به دنیا آمد ، مادر مکرمه آن حضرت او را طاهره نامید .( منتهى الآمال : ج ۲ ص ۴۵۷ ، حيوة الرضا عليه السلام : ص ۶، عوالم العلوم : ج ۲۲ ص ۲۲ ، اثبات الهدات : ج ۶ ص ۱۱ ح ۲۱ ، مدينة المعاجز : ص ۴۷۳.)
از طاهره چنین نقل شده است چون به فرزندم علی بن موسی الرضا عليه السلام حامله بودم ابداً سنگینی حمل را در خود احساس نمی کردم و زمانی که میخوابیدم صدای تسبیح و تهلیل و تعظیم حق تعالی را از درون شکم خود میشنیدم و میترسیدم و چون بیدار می شدم دیگر صدایی نمی شنیدم و همین که آن نور دیده متولد گردید ، دستهای خود را بر زمین گذارد و روی مبارک را به طرف آسمان بلند کرد و لبهایش حرکت میکرد و سخنانی میگفت که من متوجه نمی شدم . (منتهی الآمال : ج ۲ ص ۴۵۹ ، حيوة الرضا عليه السلام : ص ۹ ، تحفة الرضويه : ص ۶.)
سپس نجمه آن نور دیده را در جامه سفیدی پیچید و به دست پدرش سپرد؛ حضرتش در گوش راست مولود اذان و در گوش چپ او اقامه خواند و آب فرات طلب فرمود و کامش را به آن آب باز نمود (فضائل و خصوصیات آب فرات و فضیلت تحنیک مولود به این آب را به تفصیل در کتاب شریف «طريق الجنة » بیان کرده ایم .) و سپس مولود را به مادرش برگردانده و فرمود: بگیر این را که بقیة الله است و در زمین حجت خدا بعد از من خواهد بود.( منتهى الآمال : ج ۲ ص ۴۵۹ ، کشف الغمه : ج ۳ ص ۷۰ ، تحفة الرضوية : ٧ ، حيوة الرضا عليه السلام : ص ۹، عيون اخبار الرضا عليه السلام : ج ۱ ص ۲۰.)
چنانچه در تاریخ نقل شده است، علی بن موسى الرضا عليه السلام بسیار شیر می آشامیدند، روزی مادر آن حضرت (نجمه خاتون) تقاضا کرد که دایه ای برای حضرتش بیاورید که مرا یاری کند . به او گفتند مگر شیر تو کفایت نمیکند ؟
گفت: به خدا سوگند شیر من کم نیست، لکن نافله ها و اذکاری را که قبلاً به آنها مداومت داشتم به واسطه شیر دادن کم شده است و بدین سبب کمکی میخواهم که اعمال گذشته خود را ترک ننمایم .(منتهى الآمال : ج ۲ ص ۴۵۸ ، حيوة الرضا عليه السلام : ص ۶ ، منتخب التواريخ : ص ۵۲۵)
البته لازم به ذکر است که چگونگی خرید جاریه مشهور به تکتم نجمه خاتون ) برای موسی بن جعفر علیه السّلام به گونه دیگری نیز در تاریخ بیان شده است که ظاهراً با روایت قبلی منافاتی ندارد و شاید که این دو قول قابل جمع با یکدیگر باشد و آن این که هشام می گوید:
روزی امام موسی بن جعفر علیه السلام از من پرسیدند: آیا خبر داری که شخصی از برده فروشان مغربی به اینجا آمده ؟
گفتم : خیر خبر ندارم.
حضرت فرمودند: چرا آمده است بیا تا نزد او برویم؛ سپس حضرت سوار بر مرکب شد و من هم در معیت آن حضرت به آن محل روانه شدیم وقتی به آن محل رسیدیم متوجه شدیم که مردی از بازرگانان مغرب آمده و غلامها و کنیزهای زیادی آورده است.
حضرت خطاب به آن برده فروش فرمودند: کنیزان خود را به ما نشان بده و آن مرد هم ۹ نفر از کنیزان خود را به حضرت عرضه کرد ولی حضرت هیچ یک از آنها را انتخاب نکردند . و فرمودند : کنیزان دیگری بیاور، برده فروش گفت : کنیز دیگری ندارم، حضرت فرمودند: تو باز هم کنیز داری و باید آنها را عرضه کنی .
گفت: به خدا قسم به غیر از یک کنیز بیمار کنیز دیگری ندارم.
حضرت فرمودند: همان را بیاور ولی مرد برده فروش نپذیرفت ؛ لذا حضرت مراجعت نمودند. حضرت منصرف نشدند و روزی مرا به سوی او فرستاده و فرمودند به هر قیمتی که مطالبه کرد آن جاریه را برای من خریداری کن وقتی که پیش برده فروش رفتم و آن جاریه را خواستم ، قیمت سنگینی را مطالبه کرد من هم قبول کردم و گفتم به این قیمت خریدارم، او هم پذیرفت و گفت او را به تو فروختم ولی بگو که آن مردی که دیروز با تو همراه بود چه کسی بود؟
گفتم : مردی از بنی هاشم .
گفت: از کدام گروه بنی هاشم ؟
گفتم بیش از این چیزی نمی دانم.
گفت : آگاه باش که این کنیز را از دورترین بلاد مغرب خریدم و روزی زنی از اهل کتاب این جاریه را که همراه من دید سؤال کرد: این جاریه را از کجا آورده ای؟ گفتم برای خود خریده ام . گفت : سزاوار نیست که این کنیز نزد چون تویی باشد و بایستی که این جاریه برای بهترین اهل زمین باشد و زمانی که جاریه او شود، پس از مدت کمی فرزندی از او متولد شود که شرق و غرب از او اطاعت کند و به همین ترتیب پس از مدتی علی بن موسى الرضا عليه السلام از او متولد شدند .(عوالم العلوم : ج ۲۲ ص ۲۳ ، ارشاد مفید : ج ۲ ص ، خرائج : ص ۶۵۳، بحار الأنوار : ج ۴۹ ص ۷ ، کشف الغمه : ج ۲ ص ۲۷۲)
روایت شده که وقتی که موسى بن جعفر عليه السلام نجمه خاتون را خریدند ، خطاب به گروهی از اصحاب فرمودند: به خدا سوگند که من این جاریه را خریداری نکردم مگر به امر و وحى الاهي ، اصحاب کیفیت آن را سؤال کردند.
حضرت فرمودند: در خواب جد و پدرم عليهما السلام به نزد من آمدند و همراه آنها تکه ای از حریر بود که آن پارچه حریر را باز کردند؛ دیدم پیراهنی است و در آن صورت همین جاریه بود؛ پس جد و پدرم فرمودند: ای موسی، همانا از این جاریه فرزندی برایت خواهد آمد که بعد از تو بهترین اهل زمین است؛ سپس مرا امر کردند که هر وقت آن مولود مبارک به دنیا آمد نامش را علی بگذارم و فرمودند: به زودی خداوند متعال عدل و رأفت و رحمت را به وسیله او ظاهر می نماید ، پس خوشا به حال کسی که او را تصدیق نماید و وای به حال کسی که او را دشمن داشته و انکار نماید.
حال چیزی که ممکن است به نظر هر خواننده یا محققی برسد این است که جمع این دو روایت چگونه ممکن است؟
در جواب میتوان گفت شاید احتمال دارد چنین بوده که موسی بن جعفر علیه السلام ابتدا این کنیز را برای مادر خود خریداری کرده و سپس حمیده خاتون به مناسبت دستور العمل رسول الله صلى الله عليه وآله در عالم رؤیا او را به فرزند خود موسی بن جعفر علیه السلام بخشیدند و این هم هیچ گونه منافاتی با رؤیای موسی بن جعفر عليه السلام و دیدارشان با رسول الله صلى الله عليه و آله ندارد ؛ بنابراین جمع بین این دو قول در این صورت ممکن خواهد شد. و الله اعلم بالصواب.(عوالم العلوم : ج ۲۲ ص ۲۵ ، دلائل الامامة : ص ۱۷۶ ، كشف الغمه : ج ۲ ص ۳۱۱ منتهى الآمال : ج ۲ ص ۴۵۹ ، حيوة الرضا عليه السلام : ص ۸)