توطئه علیه امام رضا
پشیمانی مأمون از برپایی جلسات و مناظرات نافرجام سبب شد که در پی توطئه جدیدی بر علیه امام ه باشد. او با این عمل نه تنها خود را از این ناکامی ها نجات می بخشید بلکه می توانست رضایت عباسیان معترض در بغداد را جلب نماید. از اباصلت پرسیدند: چگونه مأمون خود را راضی کرد که امام را به شهادت برساند؟ وی پاسخ داد ناکامی ها و به بن بست رسیدن خلیفه در دو حادثه مهم ولا يتعهدی و جلسات مناظره علمی، سبب
گردید که او چنین تصمیمی را اتخاذ نماید. (۲)(عیون اخبار الرضاء ، ج ۲، ص ۲۳۹)
هر چند این تصمیم عواقب خطرناکی در بر داشت ولی به هر حال ناگزیر از اجرای این توطئه بود و بی شک برای انجام این امر خطیر میبایست نهایت احتیاط را به خرج دهد زیرا اگر می خواست امام را علناً به قتل برساند با موج خروشان احساسات علویان و شیعیان چه در خراسان یا سایر نقاط مواجه می شد و این خود فرصتی بود برای آنان که میخواستند نظام مأمونی را سرنگون سازند. بنابراین ابتدا تصمیم گرفت امام را به تنهایی به بغداد بفرستد تا علاوه بر این که ایشان از شیعیان و علوی دوستان خراسان دور می شدند امام ه در میان انبوهی از عباسیان مخالف خاندان اهل بیت ، قرار می گرفتند و عملاً با این سفر امام در بغداد درگیر مشکلات میشدند و مأمون در خراسان به آرامی حکومت می کرد. اما امام این سفر را قبول نکردند و به مأمون پیشنهاد دادند که خود به بغداد برود. مأمون این بار اصرار را بی نتیجه دانست و قبول کرد که خود به بغداد برود؛ اما دستور داد تا در این سفر ولیعهد و وزیرش که هر دو مورد خشم عباسیان بودند - او را همراهی نمایند. (۳)(برگرفته از لوح فشرده کتاب زندگی سیاسی هشتمین امام .)
کاروان خلیفه عباسی با تمام خانواده و خدم و حشم به سوی بغداد به راه افتاد. مأمون با ابراز محبت به امام سعی بر این داشت که خود را دوستدار ایشان نشان دهد. محمد بن ابی عباد میگوید: «کاروان» به سوی بغداد در حرکت بود که مأمون در مورد کارها و اموری که در بغداد می بایست انجام بگیرد سخن میگفت امام اله فرمودند تو خود به تنهایی به بغداد می روی. بعد از لحظاتی به امام عرض کردم فدایت شوم کلامی شنیدم که موجب اندوهم گردید و چون آن سخن امام را برای خودشان باز گفتم فرمودند آخر مرا به بغداد چکار نه من او را خواهم دید و نه او مرا هرگز خواهد دید. (۱)( عيون اخبار الرضاء ، ج ۲، باب ۴۹، ص ۵۴۵ )
و این پیشگویی امام رضا به حقیقت پیوست با رسیدن کاروان به شهر سرخس، مأمون در پی اجرای توطئه ننگینش از امام رضا و وزیرش فضل بن سهل درخواست کرد که به اتفاق هم به حمام بروند؛ ولی هوشیاری امام مانع از آن شد که خود را در دام مأمون گرفتار سازند و به رغم اصرار مأمون از ورود به حمام سرخس خودداری کردند و تنها نیمی از توطئه مأمون عملی شد و آن قتل فضل بن سهل در حمام سرخس بود. (۲)(الاداب السلطانيه، ص ۲۱۸؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۳، ص ۲۴۹ الكامل، ج ۵، صص ۱۹۱ و ۱۹۲)
باز هم توطئه علیه امام ه با هوشیاری ایشان بی نتیجه ماند مأمون میخواست تا رسیدن به بغداد کار امام را تمام کند و با فراغ و داشتن اخبار خوشایند به عباسیان وارد بغداد شود؛ بنابراین با رسیدن کاروان به توس و روستای سناباد مأمون سومین تیر را رها کرد و این همان لحظاتی بود که امام قبل از این به آن واقف بودند و یارانشان را بارها از آن آگاه می ساختند. امام میدانستند که چیزی به شهادتشان نمانده بنابراین آگاهانه از اقدامات شوم مأمون انگور زهر آلود را از دستان مأمون میگیرند و با خوردن چند حبه شربت شهادت را می نوشد. (۳)(صواعق، ص ۱۲۲ فصول المهمه، ص ۲۵۰ اثبات الوصيه، ص ۲۰۸؛ التنبیه و الاشراف، ص ۲۰۳ مروج الذهب، ج ۳، ص۴۱۷)