بیان قصد کردن مامون توهین امام رضا را و نفرین آن حضرت و توهین مأمون
در بحار وعيون أخبار ومناقب ابن شهر آشوب و ساير كتب أحاديث وتواريخ مسطور است که أبو الصلت عبد السلام بن صالح هر وی گفت که مأمون را خبر دادند که حضرت أبي الحسن علي بن موسى الرضا سلام الله عليه برای کلام انعقاد مجالس میکند و مردمان بتكلم و علوم فاخره آنحضرت مفتون می شوند ، مأمون با محمد بن عمرو طوسی که حاجب مأمون بود امر کرد تا برفت و مردمان را از مجلس آن حضرت مطرود نمود و خود آنحضرت را نزد مأمون حاضر ساخت .
چون مأمون نظرش افتاد کلمات درشت بر زبان آورد و آنحضرت را رنجیده خاطر ساخت ، إمام رضا از حضور مأمون بیرون آمد و غضبناك هر دو لب مبارك حرکت میداد و میفرمود: « بحق مصطفى و مرتضى وسيدة نساء قسم است لاستنزلن من حول الله عز وجل بدعائى عليه ما يكون سبباً لطرد كلاب أهل هذه الكورة إياه واستخفافهم به و بخاصته و بعامته ، هر آینه بحول وقوه خداوند عز وجل نفرين خود را بروی فرود می آورم بطوری که سبب آن شود که سگها و اراذل این شهر او را از این شهر بیرون کنند و او را و خواص و عوامش را خوار و خفیف گردانند .
آنگاه بمنزل و مرکز خود باز گردید و بفرمود تا آبدستان حاضر کردند ووضوء بساخت و دو رکعت نماز بگذاشت و در رکعت ثانی این کلمات را در قنوت قراءت فرمود :
اللهم يا ذا القدرة الجامعة والرحمة الواسعة و المنن السابعة و الآلاء المتوالية والا يادى الجميلة والمواهب الجزيلة ، يا من لا يوصف بتمثيل ولا يمثل بنظير ولا يغلب بظهير ، يا من خلق ورزق وألهم فأنطق وابتدع فشرع وعلا وارتفع و قدر فأحسن وصور فاتقن واحتج فابلغ وأنعم فاسبغ واعطى فأجزل ، يا من سما في العز ففاق خواطر الأبصار ودنا في اللطف فجاز هواجس الأفكار
يا من تفرد بالملك فلا تدله في ملكوت سلطانه و توحد بالكبرياء فلا ضد له في جبروت شأنه، يا من حارت في كبرياء هيبته دقايق لطائف الاوهام و حسرت دون ادراك عظمته خطائف أبصار الأنام ، يا عالم خطرات قلوب العالمين و شاهد لحظات أبصار الناظرين .
يا من عنت الوجوه لهيبته و خضعت الرقاب الجلالته و وجلت القلوب من خيفته و ارتعدت الفرائص من فرقه ، يا بدىء يا بديع يا قوي يا منيع يا علي يا رفيع صل على من شرفت الصلاة بالصلاة عليه وانتقم لي ممن ظلمني واستخف بی و طرد الشيعة عن بابي و اذقه مرارة الذل والهوان كما اذا قنيها و اجعله طريد الأرجاس وشريد الأنجاس » .
خلاصه معنی چنین است که عرض میکند ای خدای من ای صاحب قدرت جامعه و رحمت واسعه و منتهای پی در پی بدون انفصال وانقطاع و نعمتهای متوالیه شامل جميع بلدان وامصار وتحت وفوق ويمين شمال وخلف ويسار واقطاع واقصاع و تمام معالم و عوالم موجودات من الأزل إلى الأبد و آبادی و احسانهای جمیله بدون ضنت و منتت و مواهب جزیله بیرون از اندازه و هم و قیاس و مقدار حساب و شمار ، ای کسی که نمیتوان او را بتمثيل و مماثل داشتن بچیزی توصیف نمود یا او را بنظير و مانندی ممثل گردانید و غلبه و فیروزمندی او را محتاج بظهير و معاون
و مساعدی موکول داشت با بدستیاری ظهیری و پشت بندی بروی غالب گردید .
ای کسیکه بیافرید و روزی بخشید و ملهم گردانید و ادای آن را زبان گویا داد و ابتداع نمود و شروع کرد و طریق نمود و بلندی جست و ارتفاع گرفت و تقدیر و اندازه گرفت و نیکو کرد و صورتگری فرمود ومتقن و مستحكم ساخت و احتجاج فرمود و بپایان رسانید و انعام فرمود و با سباغ و اکمال آورد و عطا فرمود وجزيل گردانید، ای کسیکه در مراتب عز و جلال بلند شد و برخواطر أبصار فایق گشت و نزدیکی فرمود در لطف و از هواجس افکار بگذشت
. ای کسیکه در ملک پادشاهی متفرد و یکتا گشت لاجرم ندی و انبازی او را نیست یعنی چون بدلایل ساطعه و براهین لامعه خداوند تعالی یکتا و بیمانند است لاجرم بحكم عقل و نقل وحس او را ندی نیست و در ملکوت سلطنت انبازی نتواند داشت و در مراتب عظمت و کبریا متوحد و یگانه گردید لاجرم بدلیل و برهان در جبروت شأن وجلال ضدى ومخالفی و همالی نتواند داشت .
ای کسیکه دقایق لطایف اوهام در مقامات کبریای هیبت او متحیر و سرگشته و خطايف أبصار انام در دور باش ادراك عظمت و بزرگی او فرومانده و نابینا است. ای دانای خطرات قلوب عالمین ای شاهد لحظات ابصار ناظرین یعنی بر هر چه در قلوب جهانیان خطور نماید دانائی و بر هر چه لحظه ها و نگریدنهای ابصار بینندگان احاطه جوید بینائی بر همه ناظری و در همه جا حاضر
ای کسیکه وجوه از عظمت هيبتش خوار و قرین ذلت و انکسار و کردنهای گردنکشان و رقاب عالمیان در پیشگاه جلالتش خاضع و فرود افتاده است و دلها از بیمش ترسنده و لرزان و رگها و اندامها از فرق و ترس او بلرزه و رعده اندر شود ای بدیع ای قوی ای منبع اى على اى رفيع صلوات فرست بر کسیکه شرافت میجوید صلواتها و درودها (۱. بلکه شرافت میجوید نماز بصلوات فرستادن بر آن سرور ) بواسطه صلوات فرستادن بر او یعنی رسول خدا و این کلمه بسی لطیف است، و انتقام مرا بکش از آنکس که با من ظلم نمود و مرا خفیف خواست و شعیان مرا از درگاه من دور و مطرود نمود ، و بچشان او را تلخی ذلت و هوان را چنانکه خواست بمن بچشاند و او را بدست ارجاس ناس و انجاس مخلوق طرید و شرید گردان .
أبو الصلت عبد السلام بن صالح هروی میگوید : هنوز سخن مولا و دعای آقایم بپایان نرسیده بود که جنبیدن و لرزیدن در شهر مرو نمودار شد و آن شهر همی خواست زیر و روی شود و حالت زعفه و بر جای گشتن و صیحه وضحه و نعره و نفیر و ها یاهو و غبار بر گنبد دوار برآمد و هیجانی عظیم در نفوس پدید گردید من از مکان خود بدیگر جای نشدم تا گاهی که مولایم اسلام نماز بداد و فرمود : اى أبو الصلت .
اصعد السطح فانك سترى امرأة بغية رئة مهيجة الأشرار متسخة الأطمار يسميها أهل هذه الكورة سمانة لغباوتها وتهتكها قد اسندت مكان الرمح إلى نحرها قصباً و قد شدت وقاية لها حمراء إلى طرفه مكان اللواء فهي تقود جيوش القاعة وتسوق عساكر الطعام إلى قصر المأمون و منازل قواده » .
بر فراز این بام بر آی همانا خواهی دید زنی زانیه زشت زبان نادان بدگوی حمقاء نکوهیده حال بد صدای چرکین جامه که همیشه اشرار را برانگیزد و صدا بغوعا و غوغا طلبی بر کشد و اهل این شهر او را سمانه نامیده اند بواسطه غباوت وتهتك او و كندي فهم او .
مجلسی اعلی الله مقامه میفرماید: در مناسبت لفظ سمانه برای غباوت و تهتك خفائی است مگر اینکه گفته شود از این روی سمانه نام یافت که بواسطه شرانگیزی و آشوب طلبی یا ابلهی و کند فهمی و بلغمت مزاج فربه بوده است و نیز در مردم هناك بی باک اندوه و ألم چندان مؤثر نیست و کاهشی در بدن او روی نمیکند از این روی فربه میشود بالجمله میفرماید: آنزن عوض نیزه نی برمیان بسته تا بگلوی خود و بر آن تکیه نموده و چادری سرخ در ازای پرچم بر سر آن بسته باشد و سرو سرور سپاهیان اراذل و پرغوغا گردیده و لشکریان فرومایه و اوباش را بقصر مأمون و منازل سران سپاه و مقربان در گاه او براند .
أبو الصلت ميگويد؛ من ببالای بام برفتم و جز مردمی را که بضرب عصا وسنگ سرو دست و اندام ایشان در هم شکسته و مجروح گردیده ندیدم ، و در همان حال نگران مأمون شدم که زره بر تن پوشیده و از قصر شاهجان بیرون آمده روی بفرار آورده بود و از همه جا بی خبر بود که بناگاه شاگرد حجامت گری از یکی بامهای بلند خشتی سنگین فروافکند چنانکه برسر مأمون رسید چنانکه پوست سرش را در هم شکسته و خود از سرش فرو افتاد، یکی از کسانیکه مأمون را میشناخت با آنکس که خشت را پرانید گفت: وای بر تو اينك أمير المؤمنين است .
در این اثنا شنیدم سمانه گفت: خاموش باش که ترا مادر مباد که امروز روز تمیز و شناختن ایشان و محابات است نه روزیکه حفظ شئونات ورعايت طبقات بر حسب درجات ایشان شود ، اگر این مرد امیر المؤمنین می بود هرگز رضا نمی داد که ذکور فجار را بر فروج ابکار مسلط نماید ، بالجمله مأمون ولشكر او را بعد از آنکه دچار اذلال و استخفافی شدید نمودند به بدترین حال بیرن کردند .
ابن شهر آشوب در کتاب مناقب میگوید : قصر مأمون همان قصر أبي مسلم است که در شاهجان بود و میگوید: بعد از آنکه مأمون ولشكر او را بآن خواری وخفت و ذلت بیرون کردند اموالش را بغارت بردند و از آن پس بفرمان مأمون چهل تن غلام را که دیدبان یا مورد اتهام شدند از چوبه دار بیاویختند ، و نیز بفرمود دهقان مرو را خرم و خوشنود ساختند و دیوار آنجا را بلند کردند تا از آن پس اراذل و اوباش و غوغائیان بر آن دست نیابند و اسباب فتنه و آشوب نیار ایند .
مأمون بدانست که این خفت و ذلت عظیم که بروی روی گشود از آن بود که خواست حضرت امام رضا الله را خفیف گرداند ، پس از آن بازگشت و بحضور آنحضرت در آمد و امام را سوگند داد که برای احتشام او بپای نشود و سر مبارکش را ببوسید و در حضور همایونش بنشست و عرض کرد: از این پس نفس من با این مردم خوب و خوش نمی شود بفرمای تا رأی مبارکت چه تصویب فرماید ؟ إمام الله در جواب او زبان به پند و اندرز بر گشود و کلماتی فرمود که اسباب خروج او از مرو بجانب عراق گردید چنانکه در جای خود مسطور شود .
راقم حروف گوید: چون کسی در این خبر و دعا و نفرين إمام رضا اللا بنگرد میبیند که امام رضا الله هلاكت يا تغییر سلطنت مأمون را از خدای تعالى مسلئت ننمود بلکه آنچه صلاح وقت او بود در ذلت ومطروديت وخفت او بخواست و همان شد که خواست، چه انتظام عوالم امکان بتوجه إمام زمان مربوط است لاجرم هر چه صلاح بدانند چنان کنند که خواهند .
خواست ایشان خواست خداست و خواست خدا خواست ایشان است ، گاهی شیر پرده شیر درنده گردد ، و گاهی مأمون و سپاه او ذلیل و بیچاره شوند ، گاهی شهادت آن حضرت بدست مأمون باشد ما چه دانیم چه حکمتها وعلتها مندرج است ، کسی داند که میداند و کسی تواند که می تواند .
ص166