بیان مناظرات حضرت امام رضا در مجلس مأمون در شهر مرو با علمای ادیان مختلفه
در عيون أخبار و بحار الأنوار و احتجاج طبرسی و كتب أخبار و احاديث از محمد بن عمر بن عبدالعزیز انصاری مروی است که گفت : حدیث نمود مراکسیکه شنیده بود از حسن بن محمد نوفلي ثم الهاشی که چون علي بن موسى الرضا السلام بر مأمون ورود داد ، مأمون با فضل بن سهل وزیر خود گفت که : اصحاب مقالات در توحید را مثل جاثلیق رئیس نصارى و رأس الجالوت رئيس يهود و رؤسای صابئین که آنجماعتی هستند که بهیاکل فلكيه و بحلول و تناسخ و بخدایان علیحده در آسمانها قایل و کواکب را مدبر عالم دانند و هیربد اکبر رئیس آتش پرستان و اصحاب زردشت و نسطاس رومی و گروه متکلمین را برای مناظره با حضرت رضا حاضر و فراهم گرداند تا مأمون کلمات امام رضا سلام الله عليه و كلمات آن اصحاب مقالات را بشنود .
فضل بن سهل در طلب آنجماعت برآمد و جمله را فراهم گردانید و بعد از آن از اجتماع ایشان مأمون را آگاه ساخت مأمون باحضار ایشان آمر کرد.
چون فضل بن سهل آن جماعت را بحضور مأمون در آورد مأمون بترحيب ایشان زبان برگشود و از آن پس با ایشان گفت: من شما را برای کار خیری فراهم آورده ام و دوست همی دارم که با این پسر عم مدنی من که بتازه از مدینه آمده است بمناظرت و مباحثت بپردازید ، فردا صبح نزد من حاضر شويد و هيچيك از شما تخلف ننماید. گفتند: يا أمير المؤمنين سمعاً وطاعة ما بجمله بخواست خدا صبحگاه حاضر پیشگاه میشویم .
حسن بن محمد نوفلی گوید: در آن اثنا که در حضور مبارك أبي الحسن الرضا علیه السلام در حدیثی که ما را میفرمود مشغول بودیم ناگاه یاسر خادم که امور آنحضرت را تولیت مینمود بر ما در آمد و عرض کرد یا سيدي همانا أمير المؤمنين ترا سلام میرساند و عرض میکند: فدای تو باد برادرت اصحاب مقالات وأهل اديان و جماعت متکلمین از جمیع ملل نزد من حاضر شده اند اگر رأی مبارک قرار میگیرد وكلمات ایشان را دوست میداری فردا صبح نزد ما تشریف قدوم ارزانی دار و اگر این امر را ناگوار میشماری زحمت و مشقت بر وجود مبارکت راه مده و اگر دوست میداری ما بحضور تو تشرف یابیم این امر برما بسی آسان و گوارا میباشد .
أبو الحسن الله در جواب فرمود: مأمون را سلام بفرست و او را بگوی : « قد علمت ما أردت وأنا صائر إليك بكرة إنشاء الله ، بتحقيق دانسته ام چه اراده کرده وإنشاء الله صبحگاه نزد تو می آیم .
راقم حروف گوید: از کلماتی که آن حضرت بعد از این با نوفلی میفرماید و پشیمانی مأمون را باز مینماید چنین میرسد که از اینکه فرمود : دانسته ام چه اراده کرده. مقصود این است که این علمای ادیان مختلفه را برای آن فراهم ساختی تا با من مناظرت نمایند و مرا عاجز نمایند تا بمقصود خود برسی ، و اگر حاضر آنمجلس نشوم مردمان را مکشوف داری که تخلف من از مجلس این علما بواسطه آن بوده است که تاب مناظرات وعلم بمحاورات ایشان را ندارم ، لاجرم بطفره گذرانیدم و با آن عقایدی که جماعت شیعه در علوم فاخره و کمالات وفضايل واحاطه إمام برما كان وما يكون دارند و دارای علوم یزدانی و حیکم سبحانی هستند این کار منافات دارد پس چگونه مرا با مامت و ولایت و مطاعیت خود می پذیرند و باین تدبیر عقاید ایشان را از من بر تابد و مراد خویش را دریابد .
حسن بن محمد نوفلی میگوید. چون یاسر برفت آن حضرت روی با ما آورد و از آن پس با من فرمود: « يا نوفلي أنت عراقي ورقة العراقي غير غليظة فما عندك في جمع ابن عمك علينا أهل الشرك و أصحاب المقالات » اى نوفلي تو از أهل عراق هستی و رقت و عطوفت وفهم و فراست عراقی دستخوش غلظت و سرکوب درشتی و ضخامت نیست در جمع آوری پسر عمت مأمون مردم مشرك و اصحاب مقالات را برای مناظرت با ما چه بنظر تو میرسد ؟ .
عرض کردم: برخی تو گردم مأمون همیخواهد ترا آزمایش نماید و دوست میدارد که آنچه را که نزد تو است بشناسد یعنی بر مراتب علم و میزان دانش و عرفان تو آگاهی بدست کند لکن این بنا را بر روی اساس و پایه سست اساس نهاده و سوگند با خدای بد بنائی است که بنیان کرده است ، آن حضرت با من فرمود: بنای او در این باب چیست ؟
عرض کردم: همانا اصحاب كلام و بدعت بر خلاف علماء هستند ، زیرا که شخص دانشمند عالم منکر غیر منکر و چیزیکه مقرون بصدق وصواب است نمیشود لكن اصحاب مقالات و أهل كلام وبدعت وأهل شرك وضلالت بجمله اصحاب انکار و مباهتت و دروغ و بهتان بستن و بعقیدت خود مبهوت گردانیدن هستند و چندان در ابطال حجت و دلیل او و مغالطه او میکوشند تا گاهی که حجت و سخن خود را از دست میگذارد، یعنی متحیر و مبهوت و از قول خود منصرف میشود، فدایت کردم از قول ایشان و مناظرت ایشان بر حذر باش .
میگوید: چون این سخن را عرض کردم . امام رضا تبسمى نمود پس از آن فرمود : « افتخاف أن يقطعونى على حجتي ، آیا از آن میترسی که حجت و دلیلی را که من اقامت کنم این جماعت توانند بر من قطع نمایند . یعنی چنین قدرتی داشته باشند که بتوانند قطع حجت و ابطال دلیل مرا نمایند ؟! عرض کردم : لا والله هرگز بر تو بیمناک نشده و نمیشوم و رجای واثق و امید صریح دارم که خداوند تعالى إنشاء الله ترا برايشان مظفر و غالب گرداند .
آنگاه با من فرمود: اى نوفلي « أتحب أن تعلم متى يندم المأمون ، دوست میداری که بدانی مأمون چه هنگام پشیمانی میگیرد؟ یعنی قصد مأمون از احضار علمای مذاهب مختلفه و انعقاد مجلس و مناظرات ایشان با من این بود که ایشان در مناظرات خودشان غالب شوند و اسباب توهين وتخفيف من فراهم شود و او بمقصود خود برسد، لکن امر بعکس میشود و بر مراتب جلالت و عظمت من و عقاید مردمان می افزاید و او از کردار خود که برخلاف اراده و مطلوب او نتیجه می بخشد پشیمان ومغبون ومحسور میگردد؟ عرض کردم: بلی دوست میدارم .
فرمود : « إذا سمع احتجاجي على أهل التورية بتوراتهم وعلى أهل الإنجيل با نجيلهم وعلى أهل الزبور بزبورهم وعلى أهل الصابئين بعبرانيتهم و على أهل الهرابذة بفارسيتهم وعلى أهل الروم بروميتتهم و على أصحاب المقالات بلغاتهم فاذا قطعت كل صنف و دحضت حجته وترك مقالته ورجع إلى قولي عليم المأمون أن الموضع الذي هو بسبيله ليس بمستحق له فعند ذلك يكون الندامة منه » .
چون اقامت حجت و دلیل و برهان مرا بشنود بررد نمودن اهل تورات را بهمان تورات خودشان و أهل انجیل را با نجيل خودشان و اهل زبور را بزبور خودشان ، یعنی از کتب سماویه هر طبقه برد خود آنجماعت اقامت حجت نمایم که برویت خودشان که میروند باطل است و متابعت کتاب خودشان را ننموده اند و اقامت دلیل نمایم بررد کسانیکه خود را متدین بدین نوح میشمارند بهمان زبان عبرانی ایشان و بر جماعت مجوس و آتش پرست بزبان فارسی خودشان و بر عقاید رومیان و ابطال رویت ایشان بهمان زبان رومی ایشان و بر أصحاب مقالات ومتكلمين بمقالات و لغات مختلفه خود ایشان ، و حجت هر طبقه را بدلیل و برهان حق باطل و جمله را مجاب کردم و راه سخن آوردن را بر همه بستم و همگی از سخنان و اطوار خودشان روی بر کاشتند ، وقول مرا که با حق مقرون است بر داشتند ، مأمون خواهد فهمید که در آن موضعی که راه میسپارد و ادعای خلافت که میکند شایسته آن نیست و این وقت بر کردار خود و احضار علما و مناظرت ایشان با من و ابطال حجج وبراهين ايشان واثبات حق وكلمه و مذهب من پشیمانی میگیرد .
يعني ندامت مأمون از آن خواهد شد که این زحمات و ترتیب مجلس را برای آنداد که بلکه مغلوبیتی برای امام رضا الله و تخفیف منزلتی در انظار
جهانیان حاصل و در عقاید مردمان نسبت بآنحضرت ضعفی و نقصی پدید گردد و چون بنگرد میبیند بر عکس شد و بر جلالت قدر آفتاب ولایت و پستی رتبت خودش افزوده گشت در بحار ندامت و براری خفت مستغرق و گمگشته میشود، چه هر کسی اطفاء نور خداوندی را بخواهد بر لمعان و فروز آن نور افزوده و بر درجات غوایت وجهالت و شقاوت وظلمت خودش پیموده میآید. ولا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم .
نوفلی میگوید : چون روشنی روز بردمید ذوالی باستين فضل بن سهل وزير مأمون درآمد و عرض کرد: قربانت كردم اينك پسر عم تو مأمون در انتظار قدوم مبارك است و آن قوم همه حاضر شده اند رأی مبارکت در تشریف فرمایی چیست ؟ إمام رضا الله فرمود : « تقدمني فإني صاير إلى ناحيتكم إنشاء الله » تو پیش از من راه برگیر من نیز بخواست خدا بجانب شما می آیم .
پس از آن امام الله وضوی نماز بساخت و شربتی از سویق بیاشامید و ما را نیز از آن شربت بیاشامانید پس از آن از منزل شریف بیرون شد و ما نیز در حضور مبارکش برفتیم تا بسرای مأمون در آمدیم و این وقت آن مجلس غاص باهل ومحمد ابن جعفر در جمله جماعت طالبیین و هاشمیشین نشسته و قواد و سرهنگان و سران سپاه ایستاده اند
چون حضرت امام رضا الله بمجلس درآمد مأمون ومحمد بن جعفر و تمامت بني هاشم حشمتش را از جای برجستند و بجمله بیای ایستادند و امام رضا با مامون بنشستند و محمد بن جعفر و بنی هاشم همچنان ایستاده بودند تا گاهی که رخصت نشستن یافته بجای خود بنشستند، و مأمون همواره روی با حضرت إمامت آيت إمام رضا صلوات الله وسلامه علیه آورده ساعتی مشغول حدیث بودند .
ص214
عيسى بن مريم اعلام من احياء الموتى وغيره » .
همانا رسول خدای له کور و پیس و دیوانگان را بهبودی می بخشید و با بهایم و چار پایان و پرنده و جن و شیاطین هم سخن میشد معذلك ما او را به پروردگاری بیرون از خدای نخواندیم و غیر از خداوند عز و جل هیچ آفریده را پرستش نکردیم و منکر فضیلت یکی از این جماعت پیغمبران هم نیستیم نه اینکه ایشان را پروردگار عالمیان و معبود خود شماریم پس هر وقت شما عیسی را پروردگار خود بگیرید برای شما جایز خواهد بود که الیسع و حزقیل اسلام را نیز دو پروردگار بشمارید چه ایشان همان کار را کردند که عیسی میکرد از زنده کردن مردگان و جز آن . همانا قومی از بني إسرائيل بواسطه بلای طاعون از شهرهای خود برفتند و ایشان هزارها بودند که از بیم مردن فرار کردند ، پس خداوند تعالى در يك ساعت تمام ایشان را بمیرانید مردم آن قریه بیامدند و دیوار برگرد ایشان بر آوردند و آن مردگان در آن محوطه بودند تا گاهیکه استخوانهای آنها ریزه ریزه و پوسیده گردید و بجمله استخوانهای فرسوده رمیم شدند .
پس پیغمبری از انبیای بنی اسرائیل برایشان بگذشت و از ایشان و از کثرت استخوانهای کهنه و فرسوده در عجب شد ، خداوند عز وجل بدو وحی فرستاد : آیا دوست میداری که اینان را برای تو زنده نمایم؟ عرض کرد: آری ای پروردگار من پس یزدان تعالی بآن پیغمبر وحی فرستاد که ایشان را ندا کن ، آن پیغمبر گفت : « أيتها العظام البالية قومي باذن الله ، اى استخوانهای کهنه فرسوده بپای شوید بدستوری خدای تعالی، پس آن استخوانها بتمامت زنده برخاستند و همی خاک از سرهای خود فرو میریختند .
پس از آن ابراهیم خلیل الرحمن الله هنگامیکه مرغان را بگرفت و آنها را پاره پاره و ریزه ریز گردانید و بعد از آن بر فراز کوهی مقداری از آن را بر نهاد و از آن پس مرغها را بخواند آن مرغها شتابان بجانبش پران شدند .
پس از آن موسی بن عمران الله و اصحاب هفتگانه او که ایشان را برگزیده ساخته بود که با آن حضرت بسوی کوه بروند، آن جماعت با موسی گفتند : همانا تو خداوند سبحان را دیده پس خدای را بمابنمای چنانکه تو او را دیدی !! موسی گفت : من خدای را ندیده ام، گفتند: ما با تو ایمان نیاوریم تا گاهیکه خدای را آشکارا بنگریم ! پس صاعقه ایشان را فرو گرفت و تمام ایشان را بسوزانید ر موسی نه تنها بماند .
پس عرض کرد: ای پروردگار من هفتاد تن از بنی اسرائیل را اختیار کردم و ایشان را بیاوردم و اینک تنها بر میگردم چگونه قوم من تصدیق مرا می نمایند چون داستان ایشان را بازگویم « فلوشئت أهلكتهم من قبل وإيتاى أنهلكنا بما فعل السفهاء منا ، پس اگر خواستی هلاک میکردی ایشان را پیش از بیرون آمدن من از میان قوم و مرا نيز هلاك ميساختی با ایشان آیا هلاک میفرمائي مارا بسبب آنچه سفیهان و بی خردان ما کردند؟ یعنی بواسطه بعضی از این هفتاد تن که این جرأت وطلب رؤیت کردند تمام ما را هلاک میکنی.
پس خداوند تعالی زنده ساخت آنها را بعد از موت ایشان ، و هر چه برای تو مذکور نمودم ای جاثلیق از این آموز بررد و دفع هيچيك توانائی نداری ، زيرا که تورات و انجیل و زبور و فرقان بر آن ناطق است، پس اگر هر کسی زنده کند مردگان را و کور را بینا و پیس را شفا و مجانین را دوا بخشد او را بیرون از خدای تعالی پروردگار باید شمرد پس تمام این جماعت را ارباب و پروردگارها بگیر! دما تقول يا يهودي ؟ » چه گوئی ای یهودی؟ جاثلیق عرض کرد : قول قول تو است لا إله إلا الله .
آنگاه امام رضا الله بجانب رأس الجالوت التفات فرمود و گفت : اى يهودي توجه با من بدار و با من اقبال كن ( أسئلك بالعشر الآيات التي أنزلت على موسى ابن عمران هل تجد في التوراة مكتوباً بنباء عمل و أمته إذا جاءت الأمة الأخيرة اتباع راكب البعير يسبحون الرب جداً جداً تسبيحاً جديداً في الكنايس الجدد فليفزع بنوا إسرائيل إليهم و إلى ملكهم لتطمئن قلوبهم فان بأيديهم سيوفاً
ينتقمون بها من الأمم الكافرة في اقطار الأرض أهكذا هو في التوراة مكتوب » ؟
از تو پرسش میکنم بحق ده معجزه که بر موسی بن عمران نازل شد آیا در تورات یافته که خبر محمد و امت او را نوشته شده باشد که چون امت اخیره بیایند که متابعان شتر سواری باشند که با کمال جد و اتصال تسبیح پروردگار ذو الجلال را نمایند به تسبیحی تازه ، یعنی بغیر از آن تسبیحی که امت سابق مینمودند در مساجد تازه که بسازند .
پس بایستی بنی اسرائیل از ترتیب امور سابقه فراغت جویند و بسوی ایشان و پادشاه ایشان و مملکت ایشان روی کنند تا اینکه دلهای ایشان اطمینان بیابد چه در دست آن امت اخیره شمشیرهای بر آن است که امم کافره را در اقطاع ارض میکشند، این خبر همان طور در تورات نوشته شده است ؟ رأس الجالوت عرض کرد: بلی ما همین طور در تورات یافته ایم .
آنگاه امام رضا با جاثلیق فرمود: ای نصرانی علم تو بكتاب شعيا الله چگونه است ؟ عرض کرد : حرف بحرف آن را میدانم ، آن حضرت با جاثلیق و رأس الجالوت فرمود : « أتعرفان هذا من كلامه يا قوم إني رأيت صورة راكب الحمار لابساً جلابيب النور ورأيت راكب البعير ضوؤه مثل ضوء القمر ؟ فقالا قد قال ذلك شعياء .
آیا میشناسید و میدانید این سخن شعیا را که فرمود : ای قوم همانا من میبینم صورت سوار حماری را که جلبابها و جامه های نور پوشیده و دیدم سوار شتر را که نور و فروغ او مانند روشنائی ماه بود؟ گفتند: محققاً شعيا الله این سخن را گفته است .
إمام رضا به فرمود : ای نصرانی آیا میدانی قول عیسی را در انجیل : إني ذاهب إلى ربكم وربي و البارقليطا وبقولى والفار غليطا جاء هو الذي يشهد لي بالحق كما شهدت له وهو الذي يفسر لكم كل شيء وهو الذي يبدى فضايح الأمم وهو الذي يكسر عمود الكفر» .
بدرستیکه من بسوی پروردگار شما و پروردگار خودم میروم و بارقلیطا يعني محمد الله می آید ، اوست کسیکه شهادت دهد بر من به حق چنانکه در حق او گواهی دادم و اوست کسی که تفسیر کند برای شما هر چیز برا و اوست کسیکه فاش و هویدا فرماید فضیحتها و رسوائیهای امتها را، و اوست کسیکه میشکند ستون کفر را ، جائلیق عرض کرد : هیچ چیزیرا از انجیل مذکور نداشتی مگر اینکه ما اقرار بآن داریم فرمود: آیا این مذکور را ثابت میدانی در انجیل ای جا ئلیق؟ عرض کرد : بلی.
إمام رضا الله فرمود: اى جائليق ( ألا تخبرني عن الانجيل الأول حين افتقدتموه عند من وجدتموه ومن وضع لكم هذا الانجيل ، آیا با من خبر نمی دهی از انجيل أول هنگامیکه آنرا مفقود یافتند نزد کدامکس آنرا یافتید و کدام کس این انجیل را برای شما وضع نمود؟ عرض کرد: انجیل را بجز يك روز مفقود ندیدیم تا گاهی که آنرا ترو تازه و درست شده دیدیم پس یوحنا برای ما بیرون آورد و متی . إمام رضا ع فرمود : « ما أقل معرفتك بسنن الانجيل وعلمائه فإن كان هذا كما تزعم فلم اختلفتم في الانجيل وإنما وقع الاختلاف في هذا الانجيل الذي في أياديكم اليوم فلوكان على العهد الأول لم تختلفوا فيه ولكني مفيدك علم ذلك .
اعلم أنه لما افتقد الانجيل الأول اجتمعت النصارى إلى علمائهم فقالوا لهم قتل عيسى بن مريم و افتقدنا الانجيل و أنتم العلماء فما عندكم ، فقال لهم : الوقا ومرقابوس : ان الانجيل في صدورنا ونحن نخرجه إليكم سفراً سفراً في كل أحد فلا تحزنوا عليه ولا تخلوا الكنايس فانا سنتلوه عليكم في كل أحد سفراً سفراً حتى نجمعه كله ...
تا چند اندک است شناسائی تو بسر و بقولی بستن انجیل ، پس اگر این امر چنان باشد که تو گمان میبری این اختلاف شما در انجیل از چیست؟ همانا اختلاف شما در مطالب این انجیلی است که امروز بدستهای شما اندر است ، و اگر این انجيل همان انجيل عهد أول بود، یعنی همان انجیل بود که خدا بعیسی فرستاد در آن اختلاف نمی ورزیدید، ولكن من سر این امر را برای تو مکشوف میدارم و علم او را بتو افاده مینمایم .
دانسته باش که چون انجیل اول مفقود گردید مردم نصاری بخدمت علمای خود اجتماع نمودند پس با ایشان عرض کردند: عیسی بن مریم کشته شد و انجیل را مفقود نمودیم و گم کردیم و شما امروز علمای ما و دانایان بر انجیل و اصلاح کار هستید ما را چاره و نزد شما چیست ؟ الوقا و مرقابوس گفتند : اندوه مخورید که انجیل در سینه های ما محفوظ و منقوش است و ما سفر بسفر آن را در هر روز یکشنبه برای شما بیرون میآوریم پس بر انجیل و فقدان آن در غم و اندوهان مباشید و کنایس و معابد را خالی و تنها مگذارید ، چه ما بزودی در هر روز یکشنبه سفر بسفر بر شما
تلاوت میکنیم تا تمامش را جمع نمائیم .
پس الوقا و مرقابوس و یوحنا و متى بنشستند و این انجیل را برای شما وضع کردند بعد از آن انجیل شما که انجيل أول بود و در نظر داشتید مفقود افتاده بود و بدرستیکه این چهار تن شاگردان شاگردهای دانایان اولین بودند آیا این مطلب را که برای تو اعلام کردم دانسته بودی ؟ جاثلیق عرض کرد : أما باين تفصيل و ترتيب نمیدانستم و اکنون بدانستم و از کثرت علم تو و فزونی دانش تو بکتاب انجیل بر من روشن گشت و چیزهایی از علم و معلومات تو را بشنیدم که دلم گواهی میدهد که همه بحق و راستی مقرون است و هم اکنون در طلب فزونی فهم هستم .
إمام رضا الله فرمود : گواهی این جماعت نزد تو چگونه است ؟ عرض کرد جایز است ایشان علمای انجیل هستند و هر چه را شهادت دهند بحق و راستی تو امان است ، این وقت إمام رضا الله با مأمون و کسانیکه از اهل بیت مأمون و دیگران در آنمجلس بودند روی آورد. و فرمود : بروی گواه باشید ، عرض کردند شاهدیم .
پس از آن با جاثلیق فرمود: بحق پسر و مادرش ، یعنی عیسی بن مریم آیا دانسته باشی که متی گفت : بدرستیکه مسیح پسر داود بن إبراهيم بن إسحاق بن يعقوب بن يهودا بن خضرون و بقولی خضران است و مرقابوس در نسبت عیسی گفت : عيسى بن مريم النظام كلمة الله است که خداوندش در جسد آدمی حلول داده است پس از آن انسان گردید و الوقا گفت که عیسى بن مريم اعلام و مادرش دو تن انسان بودند از گوشت و خون پس روح القدس در آن اندر شد.
ثم انك تقول من شهادة عيسى على نفسه حقاً أقول لكم يا معشر الحواريين انه لا يصعد إلى السماء إلا من نزل منها إلا راكب البعير خاتم الأنبياء فانه يصعد إلى السماء وينزل .
و اينك تو اي جاتلیق قائل هستی که شهادت عیسی در حق خودش حق است که گفته است : میگویم با شما ای گروه حواریین که صعود نمیکند بسوی آسمان مگر کسیکه از آسمان نازل و فرود شده باشد غیر از من مگر سوار شونده شتر که خاتم پیغمبران است همانا آن حضرت بجانب آسمان صعود مینماید و فرود میگردد پس چگوئی در این سخن ؟ جاثلیق گفت: این قول عیسی است و منکر آن نیستیم .
إمام رضا الله فرمود: پس چه میگوئی در شهادت الوقا ومرقابوس ومتى در حق عیسی و در آنچه نسبت دادند عیسی را بآن جائلیق عرض کرد: ایشان دروغ بستند بر عیسی، این وقت إمام رضا الله فرمود : « يا قوم أليس قد زكاهم وشهد انهم علماء الانجيل وقولهم حق ، اى قوم آیا جانلیق از نخست این علما را که اکنون میگوید: دروغ بر عیسی بستند. تزکیه نکرد و گواهی داد که ایشان علمای انجیل هستند و قول ایشان مقرون بحق و راستی است ؟! .
جاتلیق عرض کرد : ای عالم مسلمانان دوست دارم که مرا از امر این علما معفو بداري إمام رضا الله فرمود : « فانا قد فعلنا ترا از این کار معفو داشتیم و از این مسئله در گذشتیم « سل یا نصرانی عما بدالك » از هر چه دلت میخواهد بپرس، جائلیق عرض کرد : « ليسئلك غيري فلا وحق المسيح ما ظننت أن في علماء المسلمين مثلك . باید دیگری از تو سؤال نماید برای من دیگر راه و قدرت مناظرتی باقی نمانده است بحق حضرت مسیح گمان ندارم که در میان علمای مسلمانان مثل و مانندی برای تو باشد.
راقم حروف گوید: اینکه در اوایل این حديث شريف إمام رضا الله با رأس الجالوت فرمود : از تو پرسش میکنم بحق ده آیه که بر موسی بن عمران نازل شد منافاتی ندارد با آیه شریفه که « تسع آیات ، یعنی نه آیت فرموده ، زیرا که ممکن است که مقصود از نه آیه و معجزه در آیه شریفه آیات و معجزات احکام باشد چنانکه بعضی از علماء رضوان الله تعالی علیهم بر این رفته اند ، و خداوند تعالى بحقایق احوال داناتر است
ص328