ناسخ التواریخ زندگانی حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام (جلد دوازدهم)  ( صص 228-215، 240-229 ) شماره‌ی 4100

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > مبارزه با انحرافات و تهاجم فکری و فرهنگی دشمنان > نمونه هايی از مناظره حضرت با عالمان > مناظره با جاثليق ‌ راس الجالوت و بزرگان صابئين

خلاصه

جائلیق عرض کرد: آنچه در کتاب انجیل بر من آشکار گردد منکر نیستم و بآن اقرار دارم امام رضا فرمود: شاهد باشید بر اقرار او، بعد از آن فرمود: ای جاثلیق از هر چه میخواهی بپرس ، جائلیق عرض کرد: با من خبر فرمای که عدد حواری عیسی بن مریم علیهام و علمای انجیل چند تن بوده اند ؟ إمام رضا له فرمود : « على الخبير سقطت ، با شخص دانائی برابر شدى ، أما حواريتون دوازده تن بودند و أعلم وأفضل ايشان الوقا بود ، وأما علمای نصاری سه تن بودند : یوحنای اکبر که در أج وبقولى أخ وبقولی اخى مسكن داشت .

متن

 

بیان مناظرت حضرت امام رضا در مجلس مأمون با جاثلیق رئيس نصاری

صاحب قاموس میگوید: جاثلیق بفتح جيم و الف وفتح ثاء مثلثه وكسر لام سر کرده آنجماعت ترسایانی است که در مدینة السلام بغداد جای داشته باشد و بطريق بروزن قندیل که در انطاکیه است زیر دست او است و بعد از او مطران بروزن سکران در تحت ریاست او است و بعد از او اثقف بضم الف و سكون ثاء مثلثه وقاف و شد فاء است و اثقف در تمامت شهرها میباشد و زیر دست مطران است و بعد از او قسيس بكسر قاف و سين مهمله مشدده و پس از وی شماس با شین معجمه وميم مشدده والف و سين مهمله بروزن شداد است که موی میان سر خود را همیشه میتراشد تا همیشه ملازم کلیسا باشد و از سر کردهای ترسایان است .

شمامسه بروزن فراعنه جمع است و در اسقف با سین مهمله بروزن اطرب میگوید سر کرده جماعت ترسایان است که در خدمت پادشاه فروتنی کند و در رفتن سر به پیش افکند و اسقف دانشمند ایشان است یا بالاتر از قسیس و فروتر از مطران است ، اساقفه بروزن فراعنه و اساقف بروزن ارازل جمع آن است ومطران ومطران بفتح وكسر أول بزرگ نصاری است و این لغت عربی خالص نیست و از این پیش در فصول سابقه بترجمه بطريق و ترتیب رؤسای عسکر و علمای روم اشارت رفت

بالجمله چون مأمون ساعتی در حضور مبارك حضرت امام رضا الله بمحادثه بگذرانید ، روی با جائلیق رئیس نصاری آورد و گفت : اى جائليق اينك پسر عم گرامی من علي بن موسى بن جعفر و از فرزندان فاطمه دختر پیغمبر ما و پسر علي ابن أبي طالب صلوات الله علیهم است دوست همی دارم که با او تکلم و محاجه نمائی و در طریق مناظره و محاوره از جاده انصاف بیرون نشوی

جائليق گفت : اى أمير المؤمنین چگونه محاجه نمایم با مردی که احتجاج مینماید با من بکتابی که یعنی قرآنی که من منکر آنم و به پیغمبر یکه من بدو إيمان نیاورده ام، این وقت حضرت امام رضا الله روی با جانلیق آورد و فرمود : ای نصرانی و فان احتججت عليك بانجيلك انقر به ؟» اگر من با تو بکتاب انجیل خودت احتجاج نمایم آیا بآن دلیل و برهان اقرار و اعتراف مینمائی ؟

 جائلیق عرض کرد: آیا مرا آنقدرت هست که چیزی را که انجیل ناطق بر آن باشد دفع نمایم بلی سوگند با خدای اقرار بآن مینمایم اگر چند بواسطه آن بينى من برخاك ماليده شود ، إمام رضا الله فرمود : « سل عما بدالك و اسمع الجواب، از هر چه میخواهی بپرس و جواب بشنو .

جائلیق عرض کرد: در نبوت و پیامبری عیسی و کتاب او چه میفرمائی آیا از این دو چیزی را منكرى ؟ إمام رضا الله فرمود : « أنا مقر بنبوة عيسى الله وكتابه وما بشر به أمته واقرت به الحواريون ، وكافر بنبوة كل عيسى لم يقر" بنبوة محمد الله وبكتابه ولم يبشر به أمته » .

من بپیغمبری عیسی الله و کتاب او و آنچه را که امت خود را بآن بشارت داده یعنی بشارت بمحمد الله و ظهور آنحضرت و دین اسلام داده و جماعت حواریین بآن بشارت اقرار داده اند اقرار دارم و بنبوت هر عیسی که به نبوت محمد و کتاب او اقرار ندارد و امت خود را بآن بشارت نداده است ، اقرار ندارم و منکر چنان عیسی هستم .

جاثلیق عرض کرد: آیا نه چنین است که قطع کلام را بدستیاری دو شاهد عدل میکنیم یعنی چون بر دعوی شخص دو شاهد عادل شهادت داد ادعای طرف برابر قطع میگردد؟ فرمود : بلی چنین است، جاثلیق عرض کرد : پس دو تن شاهد عدل که غیر از مردم ملت خودت باشند بر نبوت محمد الله اقامت کن و این دو شاهد کسانی باشند که ملت نصرانیته منکر ایشان نباشند ، تو نیز از ما در دعوی طلب دو شاهد عادل نمای که ملت اسلامیه منکر شهادت ایشان نباشند

 إمام رضا الله فرمود : « الآن جئت بالنصفة يا نصراني ألا تقبل منى العدل المتقدم عند المسيح عیسی بن مریم السلام ، ای نصرانی اکنون از راه انصاف در آمدی آیا نمی پذیری از من شاهدی عادل را که در خدمت عيسى بن مريم علي قام مقدم و مقرب بوده است ؟! .

جائلیق عرض کرد: این شاهد عادل کیست نامش را مکشوف بدار ؟ فرمود: در باره یوحنای دیلمی چه میگوئی؟ عرض کرد: بخ بخ کسی را نام بردی که از تمام مردم در حضرت عیسی بن مریم محبوب تر بود. فرمود : « فاقسمت عليك هل نطق الانجيل أن يوحنا قال : انما المسيح أخبرني بدين محمد العربي و بشرني به أن يكون من بعده فبشرت به الحواريين فآمنوا به ؟ » .

فرمود : ترا قسم میدهم که بصدق و راستی سخن کنی آیا کتاب انجیل ناطق بر آن هست که یوحنا گفت : بدرستیکه مسیح خبر داد مرا بدین محمد عربی و بشارت داد مرا باینکه محمد الله بعد از مسیح خواهد آمد و من بشارت دادم جماعت حواریین را بظهور پیغمبر خاتم و دین مبین او و حواريتين بآنحضرت ایمان آوردند و او را قبول کردند ؟ .

جائليق عرض کرد: بلی علی التحقیق این مطلب را يوحنا از مسیح مذکور داشته و به نبوت مردی و أهل بيت او و وصی او مژده داده است لکن مشخص و ملخص نگردانیده است که ظهور این مرد در چه زمان و آنقوم را از بهر ما نامبردار نکرده است تا بشناسیم ایشان را .

إمام رضا الله فرمود : « فان جئناك بمن يقرء الانجيل فتلا عليك ذكر حمد لله و أهل بيته وأمته أنؤمن به ؟ اگر نزد تو کسی را بیاوریم که بقراءت انجیل آگاهی داشته باشد و نام محمد وأهل بيت آن حضرت وامت آنحضرت را بو تو فرو بخواند ، آیا به نبوت آن حضرت ایمان میآوری ؟ جاثلیق عرض کرد : سخنی است استوار و جای سخن ندارد، آنگاه امام رضا با قسطاس رومی فرمود : حفظ تو در سفر سوم انجیل چگونه است ؟

 سفر کتابی کبیر یا جزئی از اجزای تورات است - قسطاس عرض کرد : سخت نیکو در حفظ دارم، بعد از آن روی با رأس الجالوت آورد و فرمود : آیا انجیل را قراءت نکرده باشی؟ عرض کرد بجان خودم قراءت کرده ام ، فرمود : سفر سوم را برگیر پس اگر در آن سفر نام محمد و أهل بيت او صلوات الله عليهم وامت مذکور است برای من شهادت بدهید و اگر مذکور نباشد « فلا تشهدوا لي. گواهی ندهید .

از آن پس امام رضا الله سفر ثالث را قراءت فرمود تا بنام پیغمبر رسید این وقت توقف نمود و فرمود: ای نصرانی از تو بحق مسیح و مادرش سؤال مینمایم آیا میدانی که من بانجیل دانا هستم؟ عرض کرد : بلی ، بعد از آن نام مل و أهل بيت آن حضرت و امتش را بر ما قراءت کرد پس از آن فرمود: ای نصرانی این سخن عیسی بن مریم عام است پس اگر بآنچه انجیل بآن ناطق است تکذیب کنی همانا تکذیب موسی و عیسی الاسلام را نموده باشی و چون تکذیب ایشانرا نمائی و این ذکر را بدروغ نسبت دهی واجب میشود ترا مقتول دارند ، زیرا که بپروردگار خودت و به پیغمبرت و بکتاب خود کافر شده .

جائلیق عرض کرد: آنچه در کتاب انجیل بر من آشکار گردد منکر نیستم و بآن اقرار دارم امام رضا فرمود: شاهد باشید بر اقرار او، بعد از آن فرمود: ای جاثلیق از هر چه میخواهی بپرس ، جائلیق عرض کرد: با من خبر فرمای که عدد حواری عیسی بن مریم علیهام و علمای انجیل چند تن بوده اند ؟ إمام رضا له فرمود : « على الخبير سقطت ، با شخص دانائی برابر شدى ، أما حواريتون دوازده تن بودند و أعلم وأفضل ايشان الوقا بود ، وأما علمای نصاری سه تن بودند : یوحنای اکبر که در أج وبقولى أخ وبقولی اخى مسكن داشت .

حموي كويد : أخا بضم الف و خاء معجمه مشد ده والف مقصوره کلمه ایست نبطیه نام ناحیه ایست از نواحی بصره در شرقی دجله بصره دارای قری و انهار ، و میگوید : اخى بضم الف و خاء معجمه وياء حطي نام کوهی است که روزی از ایام عرب بدانجا منسوب است واحد اخیتان است بالجمله إمام الله فرمود : ويوحنا در قریه قرقیسیا ساکن بود و یوحنا دیلمی در رجاز سکون داشت .

حموي گويد : رجاز بفتح راء مهمله و جيم مشدده و زاء معجمه اسم رودخانه ایست در نجد و بتخفیف جیم نام موضعی دیگر است « وعنده كان ذكر النبي الله و ذكر أهل بيته و أمته و هو الذي بشر امة عيسى و بني إسرائيل به » خبر پیغمبر ه و اهل بیت آن حضرت و امت او نزد این یوحنای دیلمی بود و این يوحنا همان کسی باشد که امنت عيسى الله وبني إسرائیل را بظهور آن حضرت بشارت داد .

بعد از آن امام رضا الله فرمود: ای نصرانی سوگند با خدای بدرستیکه ما تصدیق داریم بآن عیسی که بمحمد ه ایمان آورده باشد و وما تنقم على عيساكم شيئاً الأعلى ضعفه وقلة صيامه وصلاته و ما بر عیسای شما ناپسند نمی شماریم چیزی را مگر ضعف و سستی او ر ا و کمی روزه داشتن و نماز گذاشتن او را .

چون جاثلیق این سخن را بشنید آشفته شد و عرض کرد : سوگند با خدای علم خود را فاسد ساختی و امر خویش را سست گردانیدی و من گمان همی کردم که تو داناترین مسلمانانی ، امام رضا الله فرمود : « وكيف ذاك ؟ » این سخن از چیست ؟ عرض کرد: از این سخن تو که عیسی الله ضعیف و قليل الصيام و الصلاة بود و حال اینکه عیسی هیچ روزی را افطار نفرمود و روزه خود را نشکست و در هیچ شبی هرگز نخوابید، یعنی در تمام عمر قائم الليل وصائم النهار بود روزها بروزه و شبها بنماز بگذرانید .

این وقت حضرت رضا الله فرمود : « فلمن كان يصوم و يصلى » عیسی برای کدام کس این روزه و نماز را مینهاد یعنی اگر بزعم شما عیسی خدا بود پس این عبادت و عبودیت را برای چه کسی متحمل و این مشقت و زحمت را و زحمت را از چه روی متقبل میشد .

نوفلي راوي خبر میگوید: چون جاثلیق این کلام معجز آیت را بشنید لال گردید و زبان از سخن بر بست، امام رضا الله فرمود : ای نصرانی از مسئله از تو پرسش مینمایم ، عرض کرد: پرسش فرمای اگر بآن دانا باشم جواب میگویم إمام رضا الله فرمود : منكر نیستی که عیسی اه مرده را زنده می کرد با زن خداوند عز وجل ؟ .

جاثلیق عرض کرد: این مسئله را از آن راه انکار مینمایم که هر کسی مردگان را زنده کند و کور مادر زاد را بهبودی دهد و ابرص را شفا بخشد چنین

کسی پروردگار و مستحق این است که او را پرستش نمایند .

إمام رضا الله فرمود: همانا الیسع همان صنعت را که عیسی همینمود میکرد بر روی آب راه میرفت و مردگان را زنده میساخت و کور و پیس را بهبودی میداد ، پس از چه روی امت الیسع او را به پروردگاری نگرفتند و هیچکس او را بیرون از پرستش خدای عز وجل عبادت نکرد؟! و حز قیل پیغمبر له مثل همانچه عیسی بن مریم امینمود بکار میبست و سی و پنجهزار مرد را از آن پس که شصت سال بود مرده بودند زنده ساخت .

پس از آن روی با رأس الجالوت آورده فرمود : « أتجد هؤلاء في شباب بني إسرائيل في التوراة اختارهم بخت نصر من بني إسرائيل حين غزا بيت المقدس ثم انصرف بهم إلى بابل فأرسله الله عز وجل إليهم فأحياهم هذا في التوراة لا يدفعه إلا كافر منكم ؟ » .

آیا می یابی این جماعت را در زمره جوانان بني إسرائيل در تورات که بخت نصر این گروه را از مردم بني إسرائيل اختيار و برگزیده ساخت گاهی که در بيت المقدس کار بکارزار انداخت پس از آن ایشان را ببابل بازگردانید و بکشت و از آن پس خدای عز وجل حزقیل ها را بسوی ایشان بفرستاد و حزقیل آنها را زنده کرد این حکایت در تورات است و این مطلب را جز کسیکه از جمله شماها کافر باشد منکر نمیشود .

رأس الجالوت عرض کرد: محققاً شنیده ایم و دانسته ایم ، امام رضا فرمود : راست گفتی بعد از آن فرمود: ای یهودی این سفر را از تورات برگیر ! آنگاه آنحضرت آیاتی چند از تورات برما تلاوت فرمود ، يهودي از آنگونه فصاحت قراءت ورجاحت تلاوت از خود بی خبر بود و بتعجب اندر همی شد .

بعد از آن امام رضا سلام الله علیه روی بسوی نصرانی آورد و فرمود: ای نصرانی آیا این جماعت پیش از عیسی بودند یا عیسی قبل از ایشان بود ؟ عرض کرد : بلکه این سی و پنجهزار تن قبل از زمان عیسی بودند، امام رضا الله فرمود : همانا جماعت قریش بر رسول خدای له فراهم شدند و خواستار شدند تا مردگان ایشان را برای ایشان زنده فرمايد ، رسول خدا علي بن أبي طالب را با ایشان بفرستاد و بدو فرمود : بسوى جبانه برو .

جبانه بفتح جيم وباء موحده مشدده است جبان در اصل بمعنی بیابان میباشد و مردم کوفه قبرستان را جبانه خوانند و هم در کوفه محلی چند را جبانه نامند از آنجمله جبانه كبيره وجبانة السبيع وجبانه ميمونه وجبانه عزرم وجبانه سالم و غیر از این است و تمامت آنها در کوفه است .

مع الحديث با أمير المؤمنين فرمود : بسوى جبانه شو و بآواز بلند نام این گروه و طایفه را که ایشان خواستار شده اند بخوان یا فلان و یا فلان و یا فلان محمد رسول خدا با شما میفرماید برخیزید و بپای شوید باذن خداوند عز وجل ، پس همگی برخاستند در حالتیکه خاک از سرهای خود می افشاندند، پس مردم قریش روی با ایشان آوردند و از ایشان از امورشان پرسش همی کردند، و از آن پس قریش با آنها گفتند که : محمد الله به پیغمبری انگیزش یافته است ، آن جماعت گفتند : دوست همی داریم که ما ادراك خدمتش را نموده و با او ایمان آورده باشیم .

 ه ولقد أ برء الاكمه والأبرص والمجانين وكلمه البهايم والطير والجن والشياطين ولم تتخذه رباً من دون الله عز وجل ولم تنكر لأحد من هؤلاء فضلهم ، فمتى اتخذتم عيسى رباً جاز لكم أن تتخذوا اليسع وحزقيل ربين لأنهما قد صنعا مثل ما صنع  عيسى بن مريم اعلام من احياء الموتى وغيره » .

همانا رسول خدای له کور و پیس و دیوانگان را بهبودی می بخشید و با بهایم و چار پایان و پرنده و جن و شیاطین هم سخن میشد معذلك ما او را به پروردگاری بیرون از خدای نخواندیم و غیر از خداوند عز و جل هیچ آفریده را پرستش نکردیم و منکر فضیلت یکی از این جماعت پیغمبران هم نیستیم نه اینکه ایشان را پروردگار عالمیان و معبود خود شماریم پس هر وقت شما عیسی را پروردگار خود بگیرید برای شما جایز خواهد بود که الیسع و حزقیل اسلام را نیز دو پروردگار بشمارید چه ایشان همان کار را کردند که عیسی میکرد از زنده کردن مردگان و جز آن .

 همانا قومی از بني إسرائيل بواسطه بلای طاعون از شهرهای خود برفتند و ایشان هزارها بودند که از بیم مردن فرار کردند ، پس خداوند تعالى در يك ساعت تمام ایشان را بمیرانید مردم آن قریه بیامدند و دیوار برگرد ایشان بر آوردند و آن مردگان در آن محوطه بودند تا گاهیکه استخوانهای آنها ریزه ریزه و پوسیده گردید و بجمله استخوانهای فرسوده رمیم شدند .

پس پیغمبری از انبیای بنی اسرائیل برایشان بگذشت و از ایشان و از کثرت استخوانهای کهنه و فرسوده در عجب شد ، خداوند عز وجل بدو وحی فرستاد : آیا دوست میداری که اینان را برای تو زنده نمایم؟ عرض کرد: آری ای پروردگار من پس یزدان تعالی بآن پیغمبر وحی فرستاد که ایشان را ندا کن ، آن پیغمبر گفت : « أيتها العظام البالية قومي باذن الله ، اى استخوانهای کهنه فرسوده بپای شوید بدستوری خدای تعالی، پس آن استخوانها بتمامت زنده برخاستند و همی خاک از سرهای خود فرو میریختند .

پس از آن ابراهیم خلیل الرحمن الله هنگامیکه مرغان را بگرفت و آنها را پاره پاره و ریزه ریز گردانید و بعد از آن بر فراز کوهی مقداری از آن را بر نهاد و از آن پس مرغها را بخواند آن مرغها شتابان بجانبش پران شدند .

پس از آن موسی بن عمران الله و اصحاب هفتگانه او که ایشان را برگزیده ساخته بود که با آن حضرت بسوی کوه بروند، آن جماعت با موسی گفتند : همانا تو خداوند سبحان را دیده پس خدای را بمابنمای چنانکه تو او را دیدی !! موسی گفت : من خدای را ندیده ام، گفتند: ما با تو ایمان نیاوریم تا گاهیکه خدای را آشکارا بنگریم ! پس صاعقه ایشان را فرو گرفت و تمام ایشان را بسوزانید ر موسی نه تنها بماند .

پس عرض کرد: ای پروردگار من هفتاد تن از بنی اسرائیل را اختیار کردم و ایشان را بیاوردم و اینک تنها بر میگردم چگونه قوم من تصدیق مرا می نمایند چون داستان ایشان را بازگویم « فلوشئت أهلكتهم من قبل وإيتاى أنهلكنا بما فعل السفهاء منا ، پس اگر خواستی هلاک میکردی ایشان را پیش از بیرون آمدن من از میان قوم و مرا نيز هلاك ميساختی با ایشان آیا هلاک میفرمائي مارا بسبب آنچه سفیهان و بی خردان ما کردند؟ یعنی بواسطه بعضی از این هفتاد تن که این جرأت وطلب رؤیت کردند تمام ما را هلاک میکنی.

پس خداوند تعالی زنده ساخت آنها را بعد از موت ایشان ، و هر چه برای تو مذکور نمودم ای جاثلیق از این آموز بررد و دفع هيچيك توانائی نداری، زيرا که تورات و انجیل و زبور و فرقان بر آن ناطق است، پس اگر هر کسی زنده کند مردگان را و کور را بینا و پیس را شفا و مجانین را دوا بخشد او را بیرون از خدای تعالی پروردگار باید شمرد پس تمام این جماعت را ارباب و پروردگارها بگیر! دما تقول يا يهودي ؟ » چه گوئی ای یهودی؟ جاثلیق عرض کرد : قول قول تو است لا إله إلا الله .

آنگاه امام رضا الله بجانب رأس الجالوت التفات فرمود و گفت : اى يهودي توجه با من بدار و با من اقبال كن ( أسئلك بالعشر الآيات التي أنزلت على موسى ابن عمران هل تجد في التوراة مكتوباً بنباء عمل و أمته إذا جاءت الأمة الأخيرة اتباع راكب البعير يسبحون الرب جداً جداً تسبيحاً جديداً في الكنايس الجدد فليفزع بنوا إسرائيل إليهم و إلى ملكهم لتطمئن قلوبهم فان بأيديهم سيوفاً ينتقمون بها من الأمم الكافرة في اقطار الأرض أهكذا هو في التوراة مكتوب » ؟

 از تو پرسش میکنم بحق ده معجزه که بر موسی بن عمران نازل شد آیا در تورات یافته که خبر محمد و امت او را نوشته شده باشد که چون امت اخیره بیایند که متابعان شتر سواری باشند که با کمال جد و اتصال تسبیح پروردگار ذو الجلال را نمایند به تسبیحی تازه ، یعنی بغیر از آن تسبیحی که امت سابق مینمودند در مساجد تازه که بسازند .

 پس بایستی بنی اسرائیل از ترتیب امور سابقه فراغت جویند و بسوی ایشان و پادشاه ایشان و مملکت ایشان روی کنند تا اینکه دلهای ایشان اطمینان بیابد چه در دست آن امت اخیره شمشیرهای بر آن است که امم کافره را در اقطاع ارض میکشند، این خبر همان طور در تورات نوشته شده است ؟ رأس الجالوت عرض کرد: بلی ما همین طور در تورات یافته ایم .

آنگاه امام رضا با جاثلیق فرمود: ای نصرانی علم تو بكتاب شعيا الله چگونه است ؟ عرض کرد : حرف بحرف آن را میدانم ، آن حضرت با جاثلیق و رأس الجالوت فرمود : « أتعرفان هذا من كلامه يا قوم إني رأيت صورة راكب الحمار لابساً جلابيب النور ورأيت راكب البعير ضوؤه مثل ضوء القمر ؟ فقالا قد قال ذلك شعياء .

آیا میشناسید و میدانید این سخن شعیا را که فرمود : ای قوم همانا من میبینم صورت سوار حماری را که جلبابها و جامه های نور پوشیده و دیدم سوار شتر را که نور و فروغ او مانند روشنائی ماه بود؟ گفتند: محققاً شعيا الله این سخن را گفته است .

إمام رضا به فرمود : ای نصرانی آیا میدانی قول عیسی را در انجیل : إني ذاهب إلى ربكم وربي و البارقليطا وبقولى والفار غليطا جاء هو الذي يشهد لي بالحق كما شهدت له وهو الذي يفسر لكم كل شيء وهو الذي يبدى فضايح الأمم وهو الذي يكسر عمود الكفر» .

بدرستیکه من بسوی پروردگار شما و پروردگار خودم میروم و بارقلیطا يعني محمد الله می آید ، اوست کسیکه شهادت دهد بر من به حق چنانکه در حق او گواهی دادم و اوست کسی که تفسیر کند برای شما هر چیز برا و اوست کسیکه فاش و هویدا فرماید فضیحتها و رسوائیهای امتها را، و اوست کسیکه میشکند ستون کفر را ، جائلیق عرض کرد : هیچ چیزیرا از انجیل مذکور نداشتی مگر اینکه ما اقرار بآن داریم فرمود: آیا این مذکور را ثابت میدانی در انجیل ای جا ئلیق؟ عرض کرد : بلی.

إمام رضا الله فرمود: اى جائليق ( ألا تخبرني عن الانجيل الأول حين افتقدتموه عند من وجدتموه ومن وضع لكم هذا الانجيل ، آیا با من خبر نمی دهی از انجيل أول هنگامیکه آنرا مفقود یافتند نزد کدامکس آنرا یافتید و کدام کس این انجیل را برای شما وضع نمود؟ عرض کرد: انجیل را بجز يك روز مفقود ندیدیم تا گاهی که آنرا ترو تازه و درست شده دیدیم پس یوحنا برای ما بیرون آورد و متی . إمام رضا ع فرمود : « ما أقل معرفتك بسنن الانجيل وعلمائه فإن كان هذا كما تزعم فلم اختلفتم في الانجيل وإنما وقع الاختلاف في هذا الانجيل الذي في أياديكم اليوم فلوكان على العهد الأول لم تختلفوا فيه ولكني مفيدك علم ذلك .

 اعلم أنه لما افتقد الانجيل الأول اجتمعت النصارى إلى علمائهم فقالوا لهم قتل عيسى بن مريم و افتقدنا الانجيل و أنتم العلماء فما عندكم ، فقال لهم : الوقا ومرقابوس : ان الانجيل في صدورنا ونحن نخرجه إليكم سفراً سفراً في كل أحد فلا تحزنوا عليه ولا تخلوا الكنايس فانا سنتلوه عليكم في كل أحد سفراً سفراً حتى نجمعه كله ...

تا چند اندک است شناسائی تو بسر و بقولی بستن انجیل ، پس اگر این امر چنان باشد که تو گمان میبری این اختلاف شما در انجیل از چیست؟ همانا اختلاف شما در مطالب این انجیلی است که امروز بدستهای شما اندر است ، و اگر این انجيل همان انجيل عهد أول بود، یعنی همان انجیل بود که خدا بعیسی فرستاد در آن اختلاف نمی ورزیدید، ولكن من سر این امر را برای تو مکشوف میدارم و علم او را بتو افاده مینمایم .

دانسته باش که چون انجیل اول مفقود گردید مردم نصاری بخدمت علمای خود اجتماع نمودند پس با ایشان عرض کردند: عیسی بن مریم کشته شد و انجیل را مفقود نمودیم و گم کردیم و شما امروز علمای ما و دانایان بر انجیل و اصلاح کار هستید ما را چاره و نزد شما چیست ؟ الوقا و مرقابوس گفتند : اندوه مخورید که انجیل در سینه های ما محفوظ و منقوش است و ما سفر بسفر آن را در هر روز یکشنبه برای شما بیرون میآوریم پس بر انجیل و فقدان آن در غم و اندوهان مباشید و کنایس و معابد را خالی و تنها مگذارید ، چه ما بزودی در هر روز یکشنبه سفر بسفر بر شما

تلاوت میکنیم تا تمامش را جمع نمائیم .

 پس الوقا و مرقابوس و یوحنا و متى بنشستند و این انجیل را برای شما وضع کردند بعد از آن انجیل شما که انجيل أول بود و در نظر داشتید مفقود افتاده بود و بدرستیکه این چهار تن شاگردان شاگردهای دانایان اولین بودند آیا این مطلب را که برای تو اعلام کردم دانسته بودی ؟ جاثلیق عرض کرد : أما باين تفصيل و ترتيب نمیدانستم و اکنون بدانستم و از کثرت علم تو و فزونی دانش تو بکتاب انجیل بر من روشن گشت و چیزهایی از علم و معلومات تو را بشنیدم که دلم گواهی میدهد که همه بحق و راستی مقرون است و هم اکنون در طلب فزونی فهم هستم .

إمام رضا الله فرمود : گواهی این جماعت نزد تو چگونه است ؟ عرض کرد جایز است ایشان علمای انجیل هستند و هر چه را شهادت دهند بحق و راستی تو امان است ، این وقت إمام رضا الله با مأمون و کسانیکه از اهل بیت مأمون و دیگران در آنمجلس بودند روی آورد. و فرمود : بروی گواه باشید ، عرض کردند شاهدیم .

پس از آن با جاثلیق فرمود: بحق پسر و مادرش ، یعنی عیسی بن مریم آیا دانسته باشی که متی گفت : بدرستیکه مسیح پسر داود بن إبراهيم بن إسحاق بن يعقوب بن يهودا بن خضرون و بقولی خضران است و مرقابوس در نسبت عیسی گفت : عيسى بن مريم النظام كلمة الله است که خداوندش در جسد آدمی حلول داده است پس از آن انسان گردید و الوقا گفت که عیسى بن مريم اعلام و مادرش دو تن انسان بودند از گوشت و خون پس روح القدس در آن اندر شد.

ثم انك تقول من شهادة عيسى على نفسه حقاً أقول لكم يا معشر الحواريين انه لا يصعد إلى السماء إلا من نزل منها إلا راكب البعير خاتم الأنبياء فانه يصعد إلى السماء وينزل .

و اينك تو اي جاتلیق قائل هستی که شهادت عیسی در حق خودش حق است که گفته است : میگویم با شما ای گروه حواریین که صعود نمیکند بسوی آسمان مگر کسیکه از آسمان نازل و فرود شده باشد غیر از من مگر سوار شونده شتر که خاتم پیغمبران است همانا آن حضرت بجانب آسمان صعود مینماید و فرود میگردد پس چگوئی در این سخن ؟ جاثلیق گفت: این قول عیسی است و منکر آن نیستیم .

إمام رضا الله فرمود: پس چه میگوئی در شهادت الوقا ومرقابوس ومتى در حق عیسی و در آنچه نسبت دادند عیسی را بآن جائلیق عرض کرد: ایشان دروغ بستند بر عیسی، این وقت إمام رضا الله فرمود : « يا قوم أليس قد زكاهم وشهد انهم علماء الانجيل وقولهم حق ، اى قوم آیا جانلیق از نخست این علما را که اکنون میگوید: دروغ بر عیسی بستند. تزکیه نکرد و گواهی داد که ایشان علمای انجیل هستند و قول ایشان مقرون بحق و راستی است ؟! .

جاتلیق عرض کرد : ای عالم مسلمانان دوست دارم که مرا از امر این علما معفو بداري إمام رضا الله فرمود : « فانا قد فعلنا ترا از این کار معفو داشتیم و از این مسئله در گذشتیم « سل یا نصرانی عما بدالك » از هر چه دلت میخواهد بپرس، جائلیق عرض کرد : « ليسئلك غيري فلا وحق المسيح ما ظننت أن في علماء المسلمين مثلك . باید دیگری از تو سؤال نماید برای من دیگر راه و قدرت مناظرتی باقی نمانده است بحق حضرت مسیح گمان ندارم که در میان علمای مسلمانان مثل و مانندی برای تو باشد.

راقم حروف گوید: اینکه در اوایل این حديث شريف إمام رضا الله با رأس الجالوت فرمود : از تو پرسش میکنم بحق ده آیه که بر موسی بن عمران نازل شد منافاتی ندارد با آیه شریفه که « تسع آیات ، یعنی نه آیت فرموده ، زیرا که ممکن است که مقصود از نه آیه و معجزه در آیه شریفه آیات و معجزات احکام باشد چنانکه بعضی از علماء رضوان الله تعالی علیهم بر این رفته اند ، و خداوند تعالى بحقایق احوال داناتر است .

ص228

بیان مناظره امام رضا بارأس الجالوت در مجلس مأمون و علماء

چون جاثلیق رئیس جماعت نصاری را راه سخن نماند و ه جاب و مبهوت ماند و از حضرت امام رضا الله استعفا نمود و عرض کرد دیگری غیر از من باید سؤال نماید. آنحضرت بسوی رأس الجالوت التفات فرمود که بزرگ علمای یهود بود . جالوت با جیم بروزن تا بوت اسمی است عجمی، یعنی عربی نیست و رأس الجالوت بزرگ بني جالوت است و غیر منصرف است و در قرآن کریم است و قتل داود جالوت کشت داود جالوت را . ابن دريد لغوي كويد : أما طالوت و جالوت وصابون از کلام عرب نیست و اگرچه طالوت و جالوت در قرآن مجید نازل است اما هر دو اسمی عجمی هستند و طالوت نام پادشاهی اعجمی و علمی عبری است و منع صرف آن بواسطه علميت و شبه عجمه است .

در بعضی تفاسیر مسطور است که طالوت از فرزندان بن يامين بن يعقوب علیه السلام بود و از نخست خربنده بود وقتی در از گوش او گم شد با غلام خود در طلبش برآمد تا گذارش بر در سرای اشموئل افتاد غلام گفت : اگر نزد این پیغمبر شویم شاید از حال آن حیوان باما خبر دهد.

 چون طالوت بخدمت آنحضرت در آمد و علما و اعيان بني إسرائيل حضور داشتند روغن در ظرف بجوش آمد طالوت برجای خود بنشست و خواست حدیث در از گوش آغاز کند حضرت اشموئل در وی نگریست و فرمود: برخیز و این عصا را بدست برگیر، طالوت برخاست و عصا بر گرفت و آن عصا با قد و قامت او راست گردید شموئل فرمود: پیشتر بیا طالوت نزد وی آمد اشموئل آن روغن را بر سر او بریخت مانند اکلیلی بر سر او میگشت و بر چهره اش فرود نمیآمد فرمود : ای طالوت برو که ترا پادشاه این قوم گردانیدم .

 طالوت از کمال شگفتی عرض کرد: یا رسول الله منشاء این کار چیست و سبب چه باشد؟ اشموئل فرمود: یزدان تعالی با من امر فرموده است که ترا پادشاه این قوم گردانم، طالوت عرض کرد: ای پیغمبر خدا بسمع شريف رسیده باشد که از اشراف بني إسرائيلم ؟ فرمود : بلی ، عرض کرد: در این باب آیتی و علامتی با من بنمای فرمود: چون بخانه خویش روی پدرت آن در از گوش را که بتجسس آن هستی یافته باشد، چون طالوت بسرای خود باز شد در از گوش را در خانه خود بدید.

پس از آن اشموئل با بني إسرائيل خطاب فرمود که یزدان سبحان طالوت را پادشاه شما گردانید، و در آیه شریفه « وقال لهم نبيهم إن الله قد بعث لكم طالوت ملكاً ، اشارت بهمین است و بیان حال جالوت و کشته شدن او بدست داود الله در ناسخ التواریخ مبسوط است.

بالجمله حضرت امام رضا الله با رأس الجالوت توجه نمود و فرمود : توازمن سؤال میکنی یا من از تو بپرسم ؟ رأس الجالوت عرض کرد: من از تو میپرسم و هیچ حجتی را جز اینکه از تورات یا انجیل یا زبور داود یا از آنچه در صحف ابراهیم وموسى باشد از تو نمی پذیرم.

 إمام رضا سلام الله عليه فرمود : « لا تقبل مني حجة إلا بما نطق به التوراة على لسان موسى بن عمران والانجيل على لسان عيسى بن مريم والزبور على لسان داود » هیچ حجت و دلیلی را از من پذیرفتار مشو مگر اینکه ناطق باشد تورات بآن بر زبان موسی بن عمران و انجیل بر زبان عیسی بن مریم و زبور بر زبان داود یعنی در این کتب آسمانی که این پیغمبران عظام هر یکی حامل یکی هستند تصریح بر آن حجت و دلیل من شده باشد .

رأس الجالوت گفت : نبوت محمد الله را از کجا ثابت میگردانی؟ فرمود : شهادت میدهد به نبوت محمد الله موسى بن عمران و عیسی بن مریم و داود که خليفة الله في الأرض بود. عرض کرد : ثابت فرمای قول موسی بن عمران را .

إمام رضا الله فرمود: « هل تعلم يا يهودي أن موسى أوصى بني إسرائيل فقال لهم : انه سيأتيكم نبي هو من اخوانكم فيه فصدقوا ومنه فاسمعوا ، آيا میدانی ای يهودي که موسی الله باجماعت بنى إسرائيل وصیت فرمود و با ایشان گفت : زود است بیاید شما را پیغمبری از برادران شما به نبوت او تصدیق کنید و از وی بشنوید و اطاعت نمائید

معلوم باد اسرا در زبان عبري بمعنى سردار ، وإيل نام خداوند جلیل است و إسرائيل يعنى سردار خدا ، ويعقوب را بهمين معنى إسرائيل و فرزندانش را بني إسرائيل خواندند .

فهل تعلم أن لبني إسرائيل اخوة غير ولد إسماعيل إن كنت تعرف قرابة إسرائيل من إسمعيل والسبب الذي بينهما من قبل إبراهيم الله ..

 آیا میدانی که برای بنی إسرائيل اخوة وبرادراني غير از فرزندان إسماعيل باشند اگر عارف بقرابت یعقوب با إسماعيل و سبب قرابت و نسبی که در میان إسرائيل وإسماعيل از طرف إبراهيم است باشی، رأس الجالوت عرض کرد : این کلام موسی است نمی توانیم رد آن را نمائیم.

إمام رضا فرمود : « هل جاء كم من اخوة بني إسرائيل نبي غر محمد ) آیا از برادران واخوة بني إسرائيل پيغمبری جز عمل پیغمبری بشما آمده است؟

عرض کرد: نیامده است. فرمود: آیا این امر نزد شما صحیح نیست ؟ عرض کرد: صحیح میباشد لکن دوست همی دارم که نبوت محمد الله را از تورات برای من تصحيح فرمائي ، إمام رضا الله فرمود: آیا منکر هستی که تورات شما میگوید آمد نور از جانب طور سيناء و روشنائی بخشید از برای ما از کوه ساعیر و ظاهر و آشکار گردید بر ما از کوه فاران .

ياقوت حموی گوید: ساعیر با سین مهمله و الف و عین مهمله و پای حطی وراء مهمله که در تورات آمده نامی است برای کوههای فلسطین و آن قریه ایست از ناصره میان عکه و طبریه و از ناصره تا طبریه سیزده میل راه است و اشتقاق اسم نصاری از همین نام است، چه عیسی ها در همین جا ساکن بود و بدو منسوب شد و او را عیسی ناصری بهمین جهت گفتند .

و نیز حموی گوید: ساعیر از حدود روم است و در میان طبریه و عکا میباشد و در تورات مذکور است «جاء من سينا اراده کرده است مناجات خدای را با موسی بر طور سيناء « واشرق من ساعير» اشاره بظهور عیسی بن مریم است از ناصره « و استعلن من جبال فاران ، که عبارت از جبال حجاز است حضرت خاتم الأنبياء سلام الله عليهم را اراده فرموده، و این جزو عاشر در سفر خامس از تورات است والعلم عند الله تعالى و نیز نوشته اند: ساعیر همان موضعی است که در آنجا بر حضرت عیسی وحی نازل می شد .

بالجمله امام رضا له چون آن کلمات را فرمود : رأس الجالوت عرض کرد : این را میدانم اما تفسیر آن را نمیدانم امام رضا الله فرمود : من از آن تو را

خبر میدهم .

أما قوله : جاء النور من قبل طور سيناء فذلك وحى الله تبارك و تعالى الذي أنزله على موسى على جبل طور سيناء ، وأما قوله : وأضاء لنا من جبل ساعير فهو الجبل الذي أوحى الله عز وجل إلى عيسى بن مريم النظام وهو عليه ، و أما قوله و استعلن علينا من جبل فاران : فذاك جبل من جبال مكة بينه وبينها يوم » :

اینکه گفت : آمد نور و فروز از جانب کوه طور سيناء، این نور عبارت از وحی خداوند تبارك و تعالی است که بر کوه سینا بر موسی نازل ساخت، و اینکه میفرماید: روشنائی میبخشید برای ما از کوه ساعیر مراد آنکوهی است که خداوند تعالى بسوى عيسى بن مریم وحی فرستاد و عیسی برفراز آن کوه بود و اینکه فرمود: آشکار و هویدا میشود بر ما از کوه فاران، کوهی است از کوهساران مکه معظمه که در میان این کوه و مگه يك روز مدت طی مسافت دارد .

ياقوت حموي گويد : فاران با فاء و الف و راء مهمله و نون بروزن باران در تورات در قول خدای تعالی «جاء الله من سينا واشرف من ساعير و استعلن من فاران ، مذکور است از شاخه های کوههای فلسطین است، و در اینجا بمعنی فرو فرستادن خدا وند انجیل راست بر حضرت عیسی، وفاران بطوریکه زبان تو رات بر آن گواهی میدهد نام مگه یا جبال مکه معظمه است ، و مقصود از استعلان از فاران فرو فرستادن خداوند است قرآن خود را بر رسول خودش محمد واله ، و فاران نام قریه ایست از نواحی سند از اعمال سمرقند، و بعضی گفته اند : فاران و طور دو کوره است از شهرهای مصر در طرف قبلی .

راقم حروف گوید که از این عبارات تورات که : میرسد شما را نور از جانب طور سيناء و فروغ میبخشد برای ما از کوه ساعیر و آشکار میگردد بر ما از کوه فاران ، مطلبی دقیق استنباط میشود که مؤید مطالب سابقه است ، چه مراد از نور همان دین خدا و ناموس حضرت کبریا میباشد که در هر عصری باقتضای وقت بيك اندازه نمایش میجوید اما بر حسب باطن یکی است « وإن الدين ، برسبيل جزم وحتم « عند الله الاسلام و جز آن هر چه نامش را دین بگذارند أبداً و سرمداً چنانکه « ومن يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه ، كه نفی ابد می نماید مقبول نیست .

 پس در زمان موسی آن نور بیامد و جهان را فرو گرفت و نمایشی بداد و بایستاد و باندازه مستدركات امت آنحضرت افادت کرد و چون زمان عیسی و نوبت امت آن حضرت و مزید استعداد ولیاقت مردم معاصرین آن حضرت رسید بیشتر افاده و فروغ بخشی کرد این است که فرمود: برای ما روشنائی داد یعنی مرآت قلوب وعقول و نفوس زنگ زده تاريك ما را از لمعان استدراك احكام إلهي و اخلاق و آداب حسنه عیسوی فروز و فروغ بخشید .

 اما در این چند مدت این شاهد اسرار غیبیه چنانکه می شایست پرده از رخار حقایق معارف و دقایق عوارف بر نمی گرفت و دیداری را لایق چنان دیدار نمی شمرد و این معشوق ممشوق بر همین حال بگذرانید تا نوبت ظهور سید کاینات خلاصه موجودات خاتم رسل هادي سبل باعث خلقت ممكنات و تكميل كمالات ومعرفت وتوحيد وبسط احکام وضبط نظام گردید .

این وقت این نور مکرم یکباره آشکار و مسلم و فياض تمامت مخلوق عالم و از کمال شرف و جلالت مقام اختتام و نهایت احتشام و احترام سيد الأنام يكباره بر آفاق و کمال و معرفت و توحید و ترقی و تکمیل و کمالیت و تمامیت نورافزا گردید، و محل نزول و فروز نور سرمدي ودين أحمدي در مکه معظمه که خانه خالق النور بالنور و خلاق ماه و هور و صاحب ناموس قدوس است آمد تا بر جهانیان معلوم شود که همانطور که « یدالله فوق أيديهم » خانه خدای نیز فوق مطالعهم وأشرف منازلهم وأكمل مراتبهم وأتم مواردهم و ختام نظامهم و نظام معالمهم واقصى الغايات مقاصدهم و آخر مسالكهم وأكرم مآربهم میباشد .

 و این نور همایون از آغاز خلقت بر حسب طی درجات ادراك هزاران هزارها مراتب و معالم نمود تا گاهی که باین منزل شریف و مطلع عالی رسید و بسلامت بار بگشود و دیگر راه نپیمود و نخواهد پیمود ، زیرا که .

رهرو منزل عشقيم و ز سر حد عدم                           تا باقلیم وجود اینهمه راه آمده ایم

سبزه خط تو دیدیم و ز بستان بهشت                             بطلب کاری این مهر گیاه آمده ایم

با چنین گنج که شد خازن او روح امین                              بگدائی بدر خانه شاه آمده ایم

دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت                               رخت بر بندم و تا ملك سليمان بروم

 

در دعای سمات وارد است « و بمجدك الذي ظهر على طور سيناء فكلمت به عبدك ورسولك موسى بن عمران الله وبطلعتك في ساعير وظهورك في جبل فاران » و در این کلمات ظهور مجد بر کوه طور و مکالمه بآن با موسی و طلوع در ساعیر و ظهور در فاران و ترتیبی که در مراتب هر يك میباشد دقایق ولطايف بديعه وتفاوت زیاد استنباط میشود و رتبت خاتمیت معلوم میگردد چه در لفظ ظهور نسبت بطلوع مقام کمال ظاهر است.

و در ذیل خطبه حضرت رضا الله در ابتدای نامه که در شأن و تکلیف ذي الرياستين فضل بن سهل و برادرش حسن بن سهل بعمال صادر می شود و در این کتاب مشروح و مضبوط است میفرماید : « الحمد لله الذي شرع الاسلام ديناً وفضله وعظمه وشرفه وجعله الد بن القيم الذي لا يقبل غيره - تا آنجا که میفرماید : و بعث به من اصطفى من ملائكته إلى من اجتبى من رسله في الأمم الخالية والقرون الماضية حتى انتهت برسالته إلى محمد الله فختم به النبيين - إلى آخرها » مؤيد مطالب معروضه و تقدم زمانی اسلام بر تمام ادیان است .

 إمام رضا الله فرمود : « وقال شعيا النسبي الله فيما تقول أنت وأصحابك في التوراة رأيت راكبين اضاء لهم الأرض أحدهما على حمار والآخر على جمل ، فمن راكب الحمار ؟ ومن راكب الجمل ؟

و شعیای پیغمبر ا بطوری که تو و أصحاب تو بآن قائل هستید و در تورات مذکور است که دیدم دو سوار را که برای آن دو تن زمین روشن شده بود، یکی از آن دو سوار بر حمار و دیگری سوار برشتر بود، پس سوار شونده بر حمار کیست و سوار شونده برشتر کیست؟ رأس الجالوت عرض کرد: من آندو سوار را نمی شناسم یا من ازین دو تن خبر بده ، فرمود: آنکه سوار حمار بود عیسی بود ، و آنکس که سوار شتر بود محمد الله است، آیا منکر این مطلب هستی که در تورات است ؟ عرض کرد: هرگز منکر آن نمیشوم .

 بعد از آن امام رضا الله فرمود: آیا حیقوق پیغمبر را میشناسی؟ عرض کرد : بلی خوب او را میشناسم، فرمود: « فإنه قال وكتابكم ينطق به جاء الله

تعالى بالبيان من جبل فاران و امتلأت السماوات من تسبيح أحمد و أمته يحمل خيله في البحر كما يحمل في البر يأتينا بكتاب جديد بعد خراب بيت المقدس ، یعنی بالكتاب الفرفان أتعرف هذا و تؤمن به » .

حیقوق گفته است و کتاب شما بآن ناطق است که خداوند تعالی بیان را از کوه فاران فرستاد و آسمانها از تسبيح أحمد و امت او آکنده باشد حمل فرماید لشکر و خدم خود را در دریا چنانکه حمل فرماید در صحرا و برای ما کتابی تازه آورد بعد از ویرانی بیت المقدس، و مقصود از کتاب فرقان کریم و قرآن مجید است، آیا میشناسی آن را و بآن اقرار داری ؟ رأس الجالوت عرض کرد : حیقوق نبي الله على التحقیق این سخن را گفته است و قول آنحضرت را نمی توانم منکر شد .

 إمام رضا الله فرمود : بتحقیق داود در زبور خودش آورده و تو خود آنرا قراءت میکنی : « اللهم ابعث مقيم السنة بعد الفترة » پروردگارا بر انگیز کسی را که سنت را بر پای گرداند بعد از زمان فترت، پس آیا میشناسی پیغمبری را که اقامه سنت نماید بعد از فترت بغیر از محمد ؟ رأس الجالوت عرض کرد: این کلام داود است میدانم و منکر آن نیستم لكن مقصود باین شخص عیسی است و ايام او همان ایام فترت است .

إمام رضا الله فرمود : جهلت إن عيسى الله لم يخالف السنة وكان موافقاً لسنة التوراة حتى رفعه الله إليه وفي الانجيل مكتوب : ان ابن البرة ذاهب والبارقليطا جاء من بعده و هو الذي يحفظ الاصار ويفسر لكم كلشيء و يشهد لي كما شهدت له أنا جئتكم بالامثال وهو يأتيكم بالتأويل أنؤمن بهذا في الانجيل ؟ قال : نعم .

 معلوم باد ، در عبارت مذکور: يحفظ الآثار ، بعضى يخفف الأصار ، و يارة يحقق الأخبار ، و برخى يخفف الاخبار نوشته اند ، إصر بكسرهمزه وسكون صاد مهمله بمعنی عهد و گناه است از روی جهل و نادانی سخن کردن هما نا عیسی با سنت مخالفت نفرمود و تا گاهی که خداوند تعالی او را بحضرت خود برد با سنت تورات موافق بود .

و در انجیل مکتوب است که بره یعنی عیسی رونده است و بارقلیطا بعد از وی می آید و اوست کسیکه حفظ عهود و مواثیق مینماید و هر چیز مبهمی را برای شما شما تفسیر مینماید و حل میگرداند برای شما هر مشکلی را و گواهی میدهد در حق من يعني بر نبوت من چنانکه گواهی میدهم من برای او و بر حقیقت او ، و من از جانب خداوند برای شما داستان و امثال آوردم و او برای شما معنی و تأویل میآورد يعني من برای شما عرض لفظ میدهم و او حقیقت و معنی برای شما میآورد و از این پیش مذکور شد که فارقلیطا نام محمد الله است .

إمام رضا الله فرمود : آیا تصدیق و ایمان داری که این جمله در انجیل است ؟ رأس الجالوت عرض کرد: بلی منکر این مطالب نیستم ، حضرت رضا عليه التحية والثناء فرمود : اى رأس الجالوت از تو پرسش میکنم از پیغمبر تو موسی بن عمران عرض کرد بپرس فرمود: « ما الحجة على أن موسى ثبتت نبو ته ، بر ثبوت نبوت موسی له حجت چیست ؟

رأس الجالوت عرض کرد: ثبوت آن این است که موسی معجزاتی بیاورد که هيچيك از پیغمبران را که پیش از او بودند نیاورده بودند، فرمود : « مثل ماذا » از چه قبیل معجزاتی نمودار ساخت؟ عرض کرد: مثل شکافتن دریا و اژدها شدن عصا و زدن برسنگ و جاری شدن از آن چشمه ها و بیرون آوردن ید بیضا برای بینندگان و علامات دیگر که سایر مخلوق برانیان امثال آن قادر نیستند .

إمام رضا الله فرمود: براستی سخن کردی که موسی آن حجت و دلیل بر صدق نبوت خود اقامت کرد که سایر مردمان از اتیان بمانندش قادر نیستند آیا چنین نیست که هر کسی مدعی نبوت گردد و بر صدق قول خود چیزی ظاهر سازد که خلق بر نمایش مانند آن قادر نباشند تصدیق برشما واجب است ؟ رأس الجالوت عرض کرد: چنین نباشد ، زیرا که برای موسی نظیری در آن مکانت و قربی که در حضرت حق داشت نبود و ما را واجب نیفتاده است که اقرار کنیم به نبوت کسیکه ادعای نبوت نماید تا گاهیکه همان اعلام و معجزاتی را که موسی اظهار فرموده است ظاهر نماید

إمام رضا الله فرمود : « فكيف اقررتم بالأنبياء الذين كانوا قبل موسى ال ولم يفلقوا البحر ولم يفجروا من الحجر اثنتى عشرة عيناً ولم يخرجوا أيديهم بيضاء مثل اخراج موسى يده بيضاء ولم يقلبوا العصاحية تسعى .

اگر چنین است که هر کس ادعای نبوت بکند و آیات و دلالات موسوی را ظاهر نکند بر شما واجب نیست که به نبوت او اقرار کنید پس چگونه به پیغمبرانی که پیش از موسی بودند و دریا نشکافتند و از سنگ آب برنجها نیدند و دوازده چشمه روان نداشتند و ید بیضاء ننمودند چنانکه موسی ید بیضا بنمود و عصای خود را از در شنابنده نگردانیدند اقرار آوردید .

یهودی در جواب عرض کرد: من از نخست با تو خبر کردم که اگر کسانیکه مدعی نبوت هستند آیات و علامات و دلالاتی بر صدق نبوت خود بنمایند که سایر مردم نتوانند مانندش را بیاورند و اگر چه معجزاتی ظاهر سازند که موسی آنگونه را مريم وفد كان يحيى الموتى ويبرىء الأكمه والأبرص ويخلق من الطين كهيئة الطهير ثم ينفخ فيه فيكون طيراً باذن الله تعالى ، چون اگر کسی اقامت حجت و معجزه نماید که مردمان نتوانند چون آن را بیاورند اگر چه همان نباشد که موسی آورده تصدیق بر نبوت او واجب است، پس کدام چیز ترا باز میدارد از اینکه بعیسی بن مريم يعني به نبوت او اقرار نمائی و حال اینکه زنده میساخت مردگان را و بهبودی میداد کور مادر زاد را و پیس را و از گل شکلی چون مرغ بساختی و باد بدان نیاورده باشد یا همان را باز نماید که موسی باز نمود تصدیق ایشان واجب است .

إمام رضا الله فرمود : اى رأس الجالوت ( فما يمنعك من الاقرار بعيسى بن در دمیدی و از آن پس با زن خدا پرواز نمودی .

رأس الجالوت عرض کرد: حرفی است که زده شده و ما حاضر و ناظر نبوده ایم يعني صدق و کذبش برما بوضوح نرسيده است، إمام رضا الله فرمود: « أرأيت ما جاء به موسى من الآيات شاهدته ؟ أليس إنما جاءت الأخبار من ثفات أصحاب موسى أنه فعل ذلك » آيا چنان میدانی که معجزاتی را که موسی بنمود تو خود مشاهدت و دیدار نمودی جز اینکه آن جمله را بدستیاری روایاتی که از ثقات موسى له رسیده است میپذیری که گفته اند موسی چنین بنمود؟ عرض کرد: چنین است .

 فرمود : « فكذلك أيضاً أتتكم الأحبار المتواترة بما فعل عيسى بن مريم الالام فكيف صدقتم بموسى ولم تصدقوا بعيسى اكر أخبار متواتره را در قبول معجزات و نبوت موسی صحیح میدانید همچنین اخبار متواتره در معجزات و دلالات عیسی ابن مریم عام بشما پیوسته است پس چگونه موسی را تصدیق میکنید و عیسی را تصدیق نمیکنید ؟! رأس الجالوت را جوابی باقی نماند .

 إمام رضا صلوات الله وسلامه عليه فرمود : « وكذلك أمر محمد الله وما جاء به وأمر كل نبي بعثه الله ومن آياته أنه كان يتيماً فقيراً راعياً أجيراً لم يتعلم كتاباً ولم يختلف إلى معلم ، ثم جاء بالقرآن الذي فيه قصص الأنبياء و اخبارهم حرفاً حرفاً و أخبار من مضى ومن بقى إلى يوم القيامة ، ثم كان يخبرهم بأسرارهم و ما يعملون في بيوتهم وجاء بآيات كثيرة لا تحصى .

امر محمد الله ودلالات و معجزات و آیاتی که بنمود و امر هر پیغمبری که خدای او را مبعوث فرمود همین حال را داشت و از جمله علامات حضرت خاتم الأنبياء صلوات الله علیهم این بود که در آغاز حال شخصی یتیم وفقير و شبان و اجیر بود از هیچکس کتابی نیاموخته و در خدمت آموزنده در طلب آموزش نرفته و مراوده نکرده بود و با این حال ناخواندن و نیاموختن و نانگاشتن و یتیمی و فقر و شبانی و اجیری قرآنی بیاورد که داستانهای پیغمبران و اخبار ایشان را حرف بحرف و اخبار برگذشتگان و آیندگان را تا قیامت حاوی و جامع است، و بعلاوه این پیغمبر گرامی و رسول نامی مردمان را از اسرار باطنیه ایشان و آن کارها و کردارها که در خانه های خود مینمودند خبر میداد و چندان معجزات و خوارق عادات

و كرامات و دلالات نمایش داد که از حد گزارش بیرون است .

رأس الجالوت چون این سخنان بشنید چنان متحیر که از راه بیچارگی بسخنی متمسك شد که بیشتر عاجز درمانده گشت ، زیرا که عرض کرد: نه خبر عیسی و نه خبر محمد الله را صحیح میشماریم و نه ما را جایز است که برای ایشان اقرار کنیم بآنچه نزد ما صحيح نيست، إمام رضا الله فرمود : « فالشاهد الذي شهد لعيسى و لمحمد شاهد زور، اگر چنین است که میگوئی پس آن شاهدی که به نبوت عيسى ومحمد صلى الله عليه وآله و جميع الأنبياء گواهی داده است شاهد دروغ است

چون رأس الجالوت این سخن بشنید راه جواب نیافت و مهر سکوت بردهان برزد، زیرا که میدانست بعد از آنهمه مناظرات و سد طرق مجادلت متمسك بأن شد که بگوید نبوت عيسى و خاتم الأنبيا را مقرون بصحبت نمیشمایم، و چون إمام رضا الله آن جواب را بداد بدانست اگر بگوید: شاهدی که بر نبوت ایشان اقامت میکنند شاهد دروغ است آن حضرت خواهد فرمود : اگر چنین است پس آنکس که در امر نبوت موسی گواهی داده است شاهد دروغ است .

و اگر رأس الجالوت میگفت: شاهد صادق است مدعای آنحضرت ثابت و شاهد بر نبوت آن دو پیغمبر بزرگوار هم صادق بودند زیرا که دلیل نداشت که شهادت بر نبوت موسی را که چند هزار سال قبل بود تصدیق نماید و این شهادت را با چنان قرب عهد که در همان مجلس شاید کسانی بودند که پدر آنها ادراك آن زمان مبارک را نموده باشند تکذیب نماید ، لاجرم رأس الجالوت را نیز مجال سخن نماند و خاموش و مجاب و بلاجواب گشت .

ص240

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کتاب معارفی