امام رضا در اهواز
هنگامی که حضرت رضا با همراهان وارد اهواز شد، در آنجا بیمار گردید طبیب آوردند حضرت رضا به او فرمود: برای من نیشکر بیاورید طبیب گفت: فصل نیشکر نیست اکنون تابستان است نیشکر یافت نمیشود حتی یکی از نادانان اهواز گفت؛ این عرب بیابانی است که نمیداند نیشکر در تابستان پیدا نمی شود.
امام رضا فرمود جستجو کنید آن را خواهید یافت جستجو کردند و سرانجام از کارگرهای اسحاق بن محمد، مقداری نیشکر که برای تخم نگه داشته بودند، یافتند و آوردند.
نقل شده طبیب پرسید این شخص (حضرت رضا) پسر کیست؟ گفتند پسر پیغمبر است پیامبر نیست ولی وصی پیامبر است.
این سؤال معنی دار طبیب و جواب او را که بیانگر تعجب طبیب از عظمت مقام حضرت رضا بود به رجاء بن ابی ضحاک سرپرست گروهی که از طرف مأمون مأمور آوردن حضرت رضا به خراسان بود خبر دادند او احساس خطر کرد بیدرنگ به همراهان خود گفت: فوری از اهواز خارج شویم، که اگر امام رضا در اینجا بماند گردنهای مردم و شخصیتها به سوی او کشیده خواهد شد. همان دم از اهواز حرکت کردند. (بحار، ج ۴۹، ص ۱۱۶ و ۱۱۸ )
از گفتنیها اینکه ابوالحسن صائغ از عمویش که همراه امام رضا بود نقل میکند که گفت چند ماه پشت سر امام رضا برای نماز اقتدا کردیم در نمازهای واجب روزانه همواره در رکعت اول بعد از حمد، سوره اِنّا اَنْزَلْنَاهُ...) را می خواند، و در سوره دوم، بعد از حمد، سوره توحيد (قُلْ هُوَ الله أَحَدٌ...) را می خواند. (عيون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۰۵ و ۲۰۶ )