معجزه
«معجزه» در لغت به معنی به عجز در آوردن میباشد (۵)(لغتنامه دهخدا) و این اصطلاح بدین معنی می باشد که مدعی نبوت و امامت برای اثبات رسالت و حقانیت خویش دست به کاری می زد که انجام آن امور از عهده دیگران خارج و ساقط است. معجزه با سحر و جادو و شعبده متفاوت است، زیرا که راه آموزش و آموختن این موارد باز است اما راه تعلیم معجزه بنا به خواست خداوند بر مردم بسته می باشد. (۱) (كشف المراد، ص ۳۵۰ تا ص ۳۵۳ )
معجزات امام
بسیاری از متکلمان اشاعره و معتزله معتقدند که معجزه مخصوص پیامبران است و کس دیگری نمی تواند آن را بیاورد؛ ولی دانشمندان شیعه عقیده دارند که امامان معصوم هم می توانند معجزه داشته باشند و بر این عقیده اند که معجزات به دست امامان هم ظاهر میشود و گاهی ظهور معجزه به دست آنان لازم میگردد تا حقانیت خویش را به اثبات رسانند. (۲)(الذخيرة في علم الكلام، ص ۳۳۲ )
مثل تمام امامان شیعه امام رضا به عنوان هشتمین امام بر حق دارای معجزات و کرامات بسیاری بودند و کسانی که این معجزات را مشاهده میکردند یا به حقانیت ایشان پی می بردند و یا ایمانش نسبت به امام از قبل بیشتر میشد اگر بخواهیم به بیان معجزات این حضرت بپردازیم خود صحیفه ای کامل خواهد گشت پس برای این که این مجموعه خالی از لطف نماند به چند مورد از معجزات و کرامات حضرت امام رضا اشاره میکنیم.
۱- اطلاع امام از امور پنهان
امام رضا بارها به یاران خویش اخباری پیرامون شهادت و حتی نحوه شهادت خویش می دادند. در سفر امام له به خراسان زمانی که ایشان به باغ حمید بن قحطبه وارد شدند، به بقعه ای که هارون الرشید در آن دفن بود نزدیک شدند و با دست مبارک بر کنار قبه خطی کشیدند و فرمودند: این مکان قبر من است و من در اینجا دفن خواهم شد و خداوند این مکان را محل زیارتگاه و آمد و شد شیعیان من و دوستانم قرار خواهد داد. (۳)(عیون اخبار الرضاعة ، ج ۲، ص ۲۴۲)
امام از زمان مرگ دیگران نیز مطلع بودند روزی به امام رضا خبر دادند که محمد بن جعفر در حال احتضار است. امام ه به سوی خانه او رفتند و مشاهده کردند که محمد بن جعفر در حال مرگ است و خانواده و برادرش اسحاق بن جعفر نیز بر بالین او گریان هستند. امام بر بالای سر محمد بن جعفر نشست و نگاهی به چهره او کردند و سپس تبسمی نمودند. دیگران با دیدن این صحنه گمان کردند. که امام آنها را شماتت میکنند وقتی از ایشان درباره این خنده و تبسم سؤال شد، فرمودند: از گریه اسحاق بن جعفر شگفت زده شدم؛ به خدا قسم او پیش از محمد بن جعفر می میرد و محمد بن جعفر بر او گریه میکند و چنین شد که امام فرمودند. (۴)(عیون اخبار الرضاعة ، ج ۲، ص ۲۴۲)
عبدالله بن مغیره که واقفی مذهب بود و امامت امام رضا را قبول نداشت میگوید: «برای انجام حج به مکه رفتم وقتی به سرزمین مکه رسیدم چیزی در دلم خطور کرد و به خداوند عرض کردم: تو مطلب و مطلوب مرا میدانی پس به بهترین نحو مرا راهنمایی کن ناگهان به دلم نشست که به نزد علی بن موسی بروم. پس به مدینه رفتم و به خانه ایشان رسیدم به غلام گفتم که به مولایت بگو مردی از اهل عراق به خانه شما آمده است. در حین صحبت با غلام بودم که ناگهان ندایی از درون خانه به گوشم رسید که فرمود: ای عبدالله بن مغیره وارد خانه شو. من داخل شدم. حضرت به من نگاه کرد و فرمودند: خداوند خواسته تو را اجابت کرد و تو را به دین خود راهنمایی نمود من با مواجه شدن با این امر مهم به علم امام رضا و معجزه و کرامات ایشان ایمان آوردم و شهادت به امامت ایشان دادم. (۱)(بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۳۹)
۲- شفای بیماران
شیخ محمد حسین قمشه ای که از فضلا و تلامیذ مرحوم سید مرتضی کشمیری بود، نقل می کند: به قصد تشرف به مشهد حضرت رضا از عراق به ایران و سپس به مشهد آمدم. آن روزها دانه ای در انگشت دستم آشکار شده بود و مرا به سختی ناراحت میکرد دوستان مرا به مریض خانه بردند، و جراح نصرانی گفت که باید فوراً انگشتت بریده شود و گرنه به بالا سرایت می کند. در حالی که طبیب هشدار داد که اگر فردا آمدی باید از بند دست بریده شود ولی من حاضر نشدم که انگشتم را ببرند. به خانه برگشتم و درد زیادی را تحمل نمودم فردا به بریدن انگشت راضی شدم و چون به مریضخانه رفتیم طبیب گفت که باید از مچ دست بریده شود. باز هم هشدارهای طبیب و امتناع من از بریدن مچ دستم. آن شب در خانه درد زیادی را تحمل کردم و تا صبح نالیدم صبح به بریدن مچ دستم راضی شدم و چون به نزد طبیب رفتم او با نهایت تأسف گفت که باید دستم از کتف قطع گردد و اگر این کار انجام نشود، مرض به بالاتر سرایت کرده و فردا به سایر اعضا سرایت میکند و بالاخره به قلب می رسد و منجر به مرگ می گردد. به بریدن دست از کتف راضی نشدم و به خانه برگشتیم. درد شدیدتر شده بود و مرا بی تاب کرده بود. صبح روز بعد رفقایم مرا به مریض خانه بردند تا لااقل از مرگ من جلوگیری نمایند در وسط راه به دوستانم گفتم ای رفقا ممکن است در مریض خانه بمیرم اول مرا به حرم مطهر امام رضا ببرید. پس مرا در گوشه ای از حرم جای دادند شروع کردم به گریه و زاری و به حضرت شکایت کردم که آیا سزاوار است زایر شما به چنین بلایی مبتلا شود و شما به فریادش نرسید؟ در همین احوال بی هوش شدم و در حالت بیهوشی و غشوه حضرت رضا را ملاقات کردم. آن حضرت دست مبارکشان را بر کنفم گذاشتند و تا انگشتانم کشیدند و فرمودند شفا یافتی به خود آمدم. دیدم هیچ اثر دردی در دست ندارم ساعتی بعد دوستانم به دنبال من آمدند تا به مریض خانه برویم. من جریان شفای خود به دست امام رضا را به آنها نگفتم چون مرا به نزد جراح نصرانی بردند و جراح دستم را نگاه کرد، اثری از آن دانه ندید. او احتمال داد که دانه در دست دیگرم بوده، اما با دیدن آن دست دید که کاملاً سالم است و خبری از دانه و آن مرض نیست طبیب گفت ای شیخ آیا مسیح را ملاقات کردی؟! در جواب به او گفتم کسی را که از مسیح بالاتر است دیدم و مرا شفا داد. و جریان شفا گرفتم را تعریف کردم.» (۱) (به نقل از کتاب داستانهای شگفت )