مناظره حضرت رضا درباره عصمت پیامبران
اباصلت هروی میگوید مأمون عباسی حضرت رضا و کارشناسان اعتقادی و مذهبی مسلمانان و اهل کتاب را جمع نمود تا گفت و گو و مناظره ای داشته باشند. پس شخصی به نام محمد بن جهم برخاست و به حضرت رضا عرض کرد: «یابن رسول الله! آیا قائل به عصمت انبیاء هستید؟
حضرت فرمود: «بله.» عرض کرد پس راجع به این آیات که خداوند در قرآن در مورد حضرت آدم می فرماید:[ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی](۲)( سوره طه : ۱۲۱) ؛ یعنی آدم گناه نمود و گمراه شد؛ و در مورد حضرت یونس الله که می فرماید: ﴿ وَذَالنُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ )(۳)(سوره أنبیاء : ۸۷) ، یعنی حضرت یونس غضبناک از محل مأموریت خویش خارج شد و گمان کرد که ما بر او دست نمی یابیم و در مورد حضرت یوسف که می فرماید: ﴿وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بها](۴)(۴ سوره یوسف : ۲۴) ، یعنی زلیخا اراده یوسف کرد و یوسف نیز اراده او نمود؛ و در مورد حضرت داوود له که می فرماید: ﴿ وَظَنَّ دَارُدُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ .]( ۵) (سوره ص : ۲۴)
یعنی داوود فهمید که ما او را آزمایش کردیم و در مورد پیغمبر اکرم ﷺ که می فرماید و [تخفی في نَفْسِكَ مَا اللهُ مُبْدِيهِ](۶)(سوره احزاب : ۳۷)، یعنی تو در درون خویش چیزی را مخفی میکنی که خداوند آن را آشکار می کند؛ چه می فرمائید؟
حضرت فرمود: وای بر تو تقوا داشته باش خدای عزوجل در مورد آدمه که آن جمله را فرمود آدم حجت خدا در روی زمین و خلیفه پروردگار بود و برای آن بهشت خلق نشده بود و معصیت آدم در بهشت بود نه در روی زمین و عصمت باید حتماً در روی زمین باشد تا مقدرات امر الهی تحقق یابد. پس وقتی که به زمین هبوط کرد و حجت و خلیفه خدا شد معصوم گردید و خداوند فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْرَاهِيمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ ) .(۱ )(سوره آل عمران : ۳۳)
و اما در مورد حضرت یونس که آن مطلب را فرمود ظن" به معنای یقین است، یعنی یقین پیدا کرد که بر او تنگ گرفته نخواهد شد و لذا در مورد دیگری می فرماید: ﴿ وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَيْهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ ](۲)(سوره فجر : ۱۶)؛ يعنى معیشت او در تنگی و روزی او در سختی است و اگر یونس گمان یا یقین داشت که خداوند بر او دست نمی یابد کافر گردیده بود.
و اما در مورد حضرت یوسف که آن مطلب را فرمود منظور از اراده زلیخا اراده سوء و معصیت بود و لکن اراده يوسف الله اراده قتل زلیخا بود که او را به گناه بزرگی دعوت کرده بود و خداوند او را منصرف از قتل وی نمود که می فرماید: [كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ ](۳)( سوره یوسف : ۲۴)، یعنی قتل و زنا را از او دور گرداندیم. و اما مطلبی که درباره حضرت داوود فرمود...
در این جا آن شخص سخن حضرت را قطع نمود و گفت: می گویند داوود در محراب عبادت نماز میخواند که ابلیس به صورت پرنده ای بسیار زیبا برای وی مجسم گردید و داوود له نمازش را قطع کرد و به دنبال پرنده حرکت کرد و پرنده به پشت بام پرید و او نیز به دنبال آن پرنده آمد و زن اوریا را دید که مشغول شست و شوی بدن خویش است. وقتی که او را دید به او مایل گردید و اوریا در یک جنگ شرکت کرد و داوود نامه ای نوشت که اوریا را به جایی بفرستند که کشته شود و بعد از کشته شدن وی با همسرش ازدواج کرد.
پس حضرت رضا محکم دست مبارک خویش را بر پیشانی زد و فرمود: «انا الله و إنا إليه راجعون شما نسبتهای ناروایی مثل بی اعتنایی به نماز و فحشاء و قتل - به پیغمبری از پیغمبران خدا میدهید؟! عرض کرد: «یابن رسول الله! پس خطای داوود چه بوده است؟
حضرت فرمود: داوود گمان کرد که روی زمین شخصی اعلم از او وجود ندارد و خداوند برای این که به او بفهماند که چنین نیست دو فرشته را فرستاد و آنها در محراب عبادت آن حضرت حاضر شدند و گفتند: ما دو خصم هستیم که از تو تقاضای داوری میکنیم؛ این برادرم ۹۹ میش دارد و من یک میش و می خواهد میش من را هم بگیرد و به میشهای خود ملحق کند. حضرت داوود فرمود: "ظلم کرده که می خواهد چنین کاری را بکند و از آن فرد، هیچ بینه و دلیلی نخواست و از نفر دوم نخواست که از خود دفاع کند. این روش از نظر قضایی خطا محسوب می شد زیرا خداوند درباره او فرموده بود: ﴿ يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى ) .(۱)( سوره ص : ۲۶)
عرض کرد: پس قصه اوریا چه بوده است؟ حضرت فرمود: در ایام حضرت داوود ، زنی که شوهر خود را از دست میداد به ازدواج هیچ کس در نمی آمد و حضرت خواست این سد را بشکند و لذا خود با همسر اوریا که کشته شده بود ازدواج نمود تا فتح بابی برای دیگران بشود.
و اما مطلبی که راجع به حضرت ختمی مرتبت فرمود، خداوند اسم زنان دنیایی و اخروی آن حضرت را به او معرفی کرده و آنها را به عنوان مادران مؤمنین أمهات المؤمنین نامیده بود و یکی از آنها زینب دختر جحش بود که در آن روزگار همسر زید بن حارثه بود. پس حضرت نام زینب را همچنان در سینه خود مخفی نگه می داشت و از خوف این که مبادا منافقین بگویند زن آینده او در خانه زید است به کسی در این مورد چیزی نمی فرمود. پس خداوند او را توصیه فرمود که [و تَخْشَى النَّاسَ وَ اللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ] (۱)(سوره احزاب : ۳۷)، و خداوند فقط ۳ نفر را مستقیماً خود تزویج نمود: ۱- حضرت حواله را به آدم ، ۲- زینب بنت جحش را به پیغمبر اکرم ﷺ که می فرماید: ﴿فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَراً زَوَّجْنَاكَهَا )( ٢)(همان)، ٣- حضرت فاطمه را به حضرت علی » این جا بود که آن شخص به گریه درآمد و عرض کرد: «یابن رسول الله من به سوی خداوند توبه میکنم که درباره پیغمبران خدا به جز آنچه که شما فرمودید سخنی بگویم. (٣)(عيون اخبار الرضا عليه السلام: ۱ ٫ ۱۹۵)