رهبران معصوم (ع) - جلد دوم  ( صص137-138 ) شماره‌ی 4189

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > شهادت امام رضا (عليه السلام) > نقشه قتل و سوء قصد > سوء قصد به امام رضا (عليه السلام) توسط مامون و نجات امام

خلاصه

هرثمه میگوید به قصد زیارت حضرت رضا به درب خانه مأمون رفتم صبیح دیلمی را ملاقات نمودم صبیح گفت: دیشب مأمون مرا با سی نفر از غلامان خاص خود که محرم اسرار بودند طلبید و چون نزد او رفتیم از ما عهد و پیمان گرفت که به دستور او عمل کنیم و راز او را پنهان نگه بداریم به هر یک از ما شمشیر زهر آلودی داد و گفت به سوی حجره حضرت رضا علیه السلام بروید و در هر حالت که او را یافتید بدون سخن گفتن با وی او را با این شمشیرها قطعه قطعه کنید و سپس نزد من بیایید.ما شمشیرها را از وی گرفته و متوجه حجره آن حضرت شدیم و دیدیم که بر پهلوی مبارک خوابیده و دستهای خود را حرکت میدهد و سخنی می گوید که ما نمی فهمیدیم من یک طرف ایستادم آن غلامان به جانب امام رفتند و یکباره شمشیرها را بر بدن آن حضرت که زره نپوشیده بود فرود آوردند و آنگاه آن حضرت را در فرش پیچیدند و به سوی مأمون برگشتند و گزارش کار خود را به وی دادند.

متن

توطئه بر ضد امام رضا

هرثمه میگوید به قصد زیارت حضرت رضا به درب خانه مأمون رفتم صبیح دیلمی را ملاقات نمودم صبیح گفت: دیشب مأمون مرا با سی نفر از غلامان خاص خود که محرم اسرار بودند طلبید و چون نزد او رفتیم از ما عهد و پیمان گرفت که به دستور او عمل کنیم و راز او را پنهان نگه بداریم به هر یک از ما شمشیر زهر آلودی داد و گفت به سوی حجره حضرت رضا بروید و در هر حالت که او را یافتید بدون سخن گفتن با وی او را با این شمشیرها قطعه قطعه کنید و سپس نزد من بیایید. اگر این کار را اجرا کردید و این راز را افشا ننمودید به هر یک از شما جوائز ارزنده ای خواهم داد.

ما شمشیرها را از وی گرفته و متوجه حجره آن حضرت شدیم و دیدیم که بر پهلوی مبارک خوابیده و دستهای خود را حرکت میدهد و سخنی می گوید که ما نمی فهمیدیم من یک طرف ایستادم آن غلامان به جانب امام رفتند و یکباره شمشیرها را بر بدن آن حضرت که زره نپوشیده بود فرود آوردند و آنگاه آن حضرت را در فرش پیچیدند و به سوی مأمون برگشتند و گزارش کار خود را به وی دادند.

چون صبح گردید مأمون سر خود را برهنه کرد و بند لباس خود را گشود و مانند مصیبت زدگان گریان و نالان از خانه بیرون آمد و در مجلس نشست تا مردم برای تسلیت نزد او بیایند. پس از چندی برخاست و با پای برهنه به سمت حجره آن حضرت روانه شد تا به غسل و کفن و دفن او بپردازد ولی صدایی از حجره شنید و مضطربانه به من امر کرد که داخل حجره آن حضرت شوم و برای او خبری بیاورم. وقتی که وارد شدم دیدم آن حضرت در محراب نشسته و به عبادت مشغول است. 

چون خبر به مأمون دادم مضطرب گشته و گفت:  شما مرا فریب دادید. پس گفت ای صبیح نزد او برو و حقیقت حال را معلوم کن من نزد آن حضرت آمدم آن حضرت مرا صدا زد و من پاسخ دادم و خود را بر خاک میمالیدم و زار میگریستم. فرمود برخیز خدا تو را رحمت کند. و این آیه را تلاوت فرمود: يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ)(۱ )(سوره صف : ۸)، یعنی می خواهند نور خدا را با دهان خویش خاموش کنند ولی خداوند علیرغم میل کافران این نور را به اتمام می رساند. پس من نزد مأمون برگشتم و او را به شدت غضبناک دیدم و گفتم: "او در محراب مشغول عبادت بود و هیچ اثر زخمی بر بدن آن حضرت ندیدم.

مأمون گفت: به امرا و اشراف و اعیان که برای عرض تسلیت به مناسبت رحلت امام رضا آمده اند بگویید حضرت غش کرده بودند و بحمد الله عارضه بر طرف شد و به صحت مبدل گردید.

هرثمه میگوید به محضر جناب امام رضا الله مشرف شدم حضرت فرمود: و الله که تا اجل موعود ما فرا نرسیده باشد از کید و مکر این گروه هیچ ضرری به ما نمی رسد.( ۲)(جلاء العيون : ٫ ۷۳۲)

 

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی