نگاهی به زندگی سیاسی حضرت رضا علیه السلام
ناکامی مأمون در رسیدن به اهداف پلیدش شد میتوان به صورت ذیل بیان نمود:
حرکتهای تبلیغی امام در طوس و مسیر حرکت از مدینه تا مرو
شروط امام در پذیرش ولایتعهدی تحمیلی و شکست طرح مأمون.
محبوبیت روزافزون امام نزد مردم و حسادت مأمون نسبت به این موضوع.
مقبولیت عامه و حقانیت امام و بیم مأمون از انقلاب عمومی و نیز قیام امام.
نماز باران و نزول رحمت الهی و دل سپردن مردم به جایگاه والای امام
جلسه مباحثه و مناظره با سران و علمای ادیان و مذاهب و پیروزی امام در این امر
جلوگیری از برگزاری نماز عید فطر.
فشار شورشیان و مخالفان عباسی در بغداد و دیگر بلاد اسلامی
بنابراین مأمون احساس کرد اگر روند امور به همین منوال بگذرد. حکومت و اقتدار او رو به افول رفته و از طرفی قدرت و ابهت معنوی امام در دلها بیشتر شده حضرت در میان مردم نفوذ بیشتری پیدا خواهد کرد و اساس حکومت عباسی با خطر براندازی و واژگونی روبه رو خواهد شد. بنابراین به انتظار تقدیر و قضا نماند بلکه خود پیش دستی نمود و دست به جنایتی بزرگ زده صفحه ای دیگر بر تاریخ جنایت عباسیان افزود و آن توطئه قتل و به شهادت رساندن امام رضا السلام بود. ( ر. ک یوسفعلی یوسفی سفرنامه عشق، ص ۱۰۸-۱۰۷)
مأمون پس از ناکامی در بهره برداری سیاسی از وجود امام، تصمیم گرفت به مقر اصلی خلافت و حکومت اجدادش بازگردد. (البته این تصمیم یعنی برگشتن به مقر اصلی خلافت به توصیه امام علیه السلام بود.)
او احساس کرد که در خلال این حرکت تا رسیدن به مقصد و مقر حکومت (بغداد) میتواند به این اهداف نائل شود
۱ از میان برداشتن فضل بن سهل از منصب و دور نگهداشتن وی در تصمیمات عالی حکومتی
۲ قتل امام و برداشتن ملجاء و پناهگاه مردم.
رضایت و خشنود نمودن مخالفان عباسی و آرامش دادن به آنان از طریق برداشتن امام و فضل و ......
سرکوبی شورشهای عباسیان به ویژه در بغداد
او خواست با این حرکتهای مهم به همه به ویژه شورشیان عباسی بفهماند که با برداشتن وزیر و ولیعهد در حکومتش خللی وارد نمی شود و این همه به اقتدار اوست و هرکس را در هر موقعیت و مقامی که باشد ولی با قدرت و خلافت و حکومت او مخالفت کند به راحتی از جلوی راه خویش بر می دارد.
بنی عباس که هنوز خاطره تلخ فتح بغداد و نابودی امین را از یاد نبرده بودند با شنیدن حرکت مأمون و تصمیم وی درباره فضل و امام قادر به ممانعت با ورود مأمون به بغداد و مقابله با او نبوده و به راحتی تسلیم شدند و بغداد بار دیگر در سیطره قدرت مأمون قرار گرفت و مأمون به جایگاه اصلی خویش یعنی مرکز و پایتخت خلافت بازگشت. (زیرا مأمون با راهنمایی و ارشاد امام متوجه شده بود که فضل از موقعیت خود سوء استفاده و به مأمون خیانت کرده است.)
آیا غروب خورشید حکایت از پایان همیشگی آن است و یا اینکه در پس غروب آن میلادهای مکرری انتظارش را میکشند باید گفت در منطق فرمانروایان مستبد ،تاریخ پاسخ سؤال اول مثبت است. آنان فکر میکنند اگر بر چهره درخشانی پرده بکشند برای همیشه پوشیده خواهد ماند. غافل از اینکه خودشان نابود میشوند و در تاریخ جز ننگ و نفرین برایشان چیز دیگری باقی نمیماند و در هر صبحگاهی میلاد پرنور خورشید تجدید می یابد.
مأمون عباسی برای اهداف شومی که در سر داشت، حضرت رضا را از مدینه به خراسان آورد و آن حضرت را مجبور به اقامت نزد او و قبول ولا يتعهدیش نمود چنین میاندیشید که با قتل آن حضرت و غروب آن خورشید نور افروز نام آن حضرت را میتواند از دلها خارج ساخته و یاد او را برای همیشه پایان بدهد.
او که جز به بقای دولت و حکومتش به چیز دیگری نمی اندیشید و حاضر بود در این راه زندانها بسازد حرمتها هتک ،کند شکنجه ها بدهد و مؤمنین را به زیر ضربات شلاق بیندازد اموال مردم را مصادره کند، علما و دانشمندان را خانه نشین کند و تحت نظر قرار بدهد تهمت ها به بی گناهان ببندد و بطور کلی به نام اسلام و جانشینی پیامبر اسلام اسلام را به نابودی بکشد و بدنام کند روزی جشن ولایتعهدی امام رضا را به پا داشته و دستور می دهد بنی العباس لباسهای سیاه را از تن درآورند و لباس سبز بپوشند و درهم و دینار به نام آن حضرت سکه بزنند و دستور میدهد تا نام شریفش را به عنوان ولایتعهدی با القاب و مدح و ثنا بر منابر بیاورند و روزی هم تصمیم به قتل آن امام معصوم گرفته و با انگور یا آب انار زهرآلود مسمومش کند و به طرز دلخراشی به شهادت میرساند بعد برای تظاهر در نزد مردم و فریب ساده لوحان با چشمانی پر از اشک گریه سر میدهد یقه چاک می زند، شال عزا به گردن مینهد و مجلس عزا بپا میدارد. جالب اینجاست که با حال تأسف و زاری کنار نعش حضرت رضا ایستاده و عرض داشت ای سرور من به خدا سوگند نمیدانم کدامیک از دو مصیبت بر من سنگین تر است؟ آیا از دست دادن و فراق تو و یا تهمت مردم که من قاتل تو هستم. سرانجام بعد از شهادت امام رضا مأمون عباسی در همان سال عازم بغداد شد و آنجا را مرکز خود قرار داد و از طرفی چون در اثر معاشرت با امام رضا علویان و شیعیان را شناخته بود آنان را پیوسته در همه جا تحت تعقیب قرار می داد و به شهادت می رساند.
مشاهده میشود که معمولاً در شهرهای ایران و حتی افغانستان در دامنه کوهها و در وسط جنگلها و نقاط دوردست آرامگاه امامزادگان دیده می شود. آنان یا به دست مأمون به شهادت رسیده اند و یا غریبانه در آن نقاط دور از وطنشان جان سپرده اند.
اما با تمام آن ستمها و سختیها و حق کشیها و پس از آن شب نشینی ها و عياشيها بالاخره عباسیان تارومار شدند و نامشان با خودشان دفن شد و جز لعنت و نفرین چیزی از خود باقی نگذاشتند. در حالیکه بارگاه مقدس امام علسلام تا کنون چندین بار در زمانهای مختلف بنا شده و پیوسته قلوب میلیونها شیعه و دوستدار آن حضرت چشم امید به آن قرارگاه فرشتگان و آن حرم مقدس دوخته است گویا این خورشید پایانی نداشته است و این نور هر روز میلادی جدید و طلوعی دوباره و پربرکت دارد.(ر. ک. آیت الله سید محمد شیرازی مترجم محمد باقر خالی نقش رهبری حضرت رضا - انتشارات کانون نشر اندیشه های اسلامی قم، ص ۷۷-۷۵ )