الفقهاء العظام آقای آقا شيخ علي شيخ العراقين برای پاره مطالب شخصیه و ملاقات این دو برادر عظیم الشأن و صله ارحام بدار الخلافه طهران ورود داده اند و مکرر بادراك خدمت ذی افاضت ایشان برخوردار شدم .
مع الجمله ريان بن صلت گفت : حدیث کرد با من أمير المؤمنین از پدرش هارون از پدرانش که رسول خدای له فرمود : « علي مني بمنزلة هارون من موسی همان منزلتی که هارون را با موسی است علی را با من است، و من پاره احادیث را با پاره دیگر که نه بروجه آن بود مخلوط و مذکور مینمودم و از حدیث خیبر و این احادیث مشهوره بیان میکردم .
مالك بن عبدالله خزاعی که از حضار بود با من گفت : « رحم الله علياً كان رجلاً صالحاً رحمت کند خدای علی را که مردی صالح و نیکوکار بود، و از آنطرف مأمون یکنفر غلام خود را پوشیده بآن مجلس فرستاده بود تا کلمات حاضران را بشنود و خبر بمأمون گذارد، ریشان میگوید: مأمون باحضار من بفرستاد چون بخدمتش حاضر شدم و مرا بدید گفت : چه بسیار حدیث روایت کنی و چه بسیار محفوظ داری .
پس از آن گفت: کلام این مرد يهودى مالك بن عبدالله در این سخن او : رحم الله علياً كان رجلاً صالحاً » بمن رسید سوگند با خدای اگر خدای بخواهد او را میکشم، مقصود مأمون این بود که در این کلمه که نسبت بآنحضرت گفت جز توهین نمیخواست ، چه در حق عموم مسلمانان این کلام جریان دارد از این روی قتلش واجب است .
و نیز در بحار الأنوار از کتاب العيون والمجالس سيد مرتضى أعلى الله مقامه مسطور است که روزی مأمون در خدمت حضرت امام رضا عرض کرد : مرا از بزرگترین فضیلتی از فضایل امير المؤمنين له که قرآن بر آن دلالت کند خبرده إمام رضا الله فرمود : « فضيلة في المباهلة يعنى فضيلت آن حضرت که در آیه مباهله رسیده است بزرگ فضیلتی است « قال الله جل جلاله : « فمن حاجك فيه - الآية » .
پس رسول خدای حسن و حسین علیه السلام را بخواند و فکانا ابنيه ودعا فاطمه السلام فكانت في هذا الموضع نسائه ودعا أمير المؤمنين الله فكان نفسه بحكم الله عز وجل فثبت انه ليس أحد من خلق است تعالى أجل من رسول الله صلى الله وأفضل فواجب أن لا يكون أحد أفضل من نفس رسول الله علي الله بحكم الله عز وجل .
چون خدای تعالی با پیغمبر فرمود: پسران و زنان و نفوس خود را برای مباهله بخوان ، رسول خدا حسن و حسین را بخواند و ایشان دو پسر پیغمبر بودند و فاطمه را بخواند و او در این موضع نسوان آنحضرت بود و أمير المؤمنين را بخواند و آنحضرت نفس پیغمبر واقع شد بحکم خداوند عز وجل ، و ثابت است که در تمام آفریدگان یزدان هیچکس اجل از رسول خدای له و أفضل از آنحضرت نیست ، پس واجب است که هیچکس افضل از نفس رسول خدای نباشد بحکم خداوند عز وجل.
مأمون عرض کرد : آیا نه چنان است که خداوند تعالى ابناء را بلفظ جمع مذکور فرموده است و رسول خدا دو پسرش را خاصة بخواند ونساء را بلفظ جمع مذکور فرموده و رسول خدای دخترش را به تنهایی بخواند، پس از چه روی جایز نیست که « أن يذكر الدعاء لنفسه لمن هو نفسه ويكون المراد نفسه في الحقيقة دون غيره فلا يكون لأمير المؤمنين لما ذكرت من الفضل » .
چون کلمه جمع را که عبارت از أبنائنا و نسائنا باشد که در آیه شریفه بدو نفر حسنين و يك نفر فاطمه مقرر شد یعنی رسول خدا باین سه تن انحصار داد ، چه میشود که اینکه خدای فرمود: نفس خود را بخوان مراد همان نفس خود حضرت رسالت پناهی له باشد نه دیگری یعنی تو نیز حاضر شو و مباهله کن و با این صورت این فضیلتی را که مذکور داشتی در حق أمير المؤمنین جاری نخواهد بود .
إمام رضا الله فرمود : « ليس يصح ما ذكرت يا أمير المؤمنين وذلك أن الداعي انما يكون داعياً لغيره كما أن الأمر آمر لغيره ولا يصح أن يكون داعياً لنفسه في الحقيقة كما لا يكون آمراً لها في الحقيقة ، و إذا لم يدع رسول الله الله رجلاً في المباهلة إلا أمير المؤمنين الله ، فقد ثبت انه نفسه التي عناها الله سبحانه في كتابه وجعل حكم ذلك في تنزيله .
ای أمير المؤمنین آنچه مذکور شد مقرون بصحت نمیتواند باشد ، زیرا کسیکه دعوت کننده باشد دعوت کننده دیگری غیر از خودش خواهد بود چنانکه امر کننده دیگریرا امر مینماید و صحیح نیست که في الحقيقه داعی نفس خودش باشد و خودش را دعوت و احضار نماید چنانکه امر کننده في الحقيقه امر کننده بخویشتن نمی شاید باشد .
و چون رسول خدای الله در زمان مباهله جز أمير المؤمنين له مردى دیگر را نخواند و احضار نفرمود، پس ثابت شد که امیر المؤمنین همان نفس پیغمبر . است که خدای تعالی در قرآن قصه فرموده و در تنزیل خود او را بمنزله نفس پیغمبر و حکم او قرار داده است « فقال المأمون : إذا ورد الجواب سقط السؤال » چون جواب صحیح وارد باشد سؤال ساقط میشود یعنی بعد از جواب يصح السكوت عنه سؤالي باقی نمی ماند (۱. در آیه شریفه و أبناءنا ، و ه نساءنا » و « أنفسنا ، كلمة ابناء ونساء و أنفس بضمير متكلم مع الغیر اضافه شده، و آن کسیکه با رسول اکرم متحد و هم پیمان بود و همیشه ملازم رسول خدا بود تنها على بن أبي طالب بود و تنها او بود که خداوند او را با رسول خودش همتا میدانست ، ولذا موقعیکه رسول خدا برای مباهله حاضر شد تنها علی را با خود آورد تا عنوان ضمير متكلم مع الغير محقق شود، ومفهوم « أنفسنا، يعنى « خود ما ، روشن گردد . در این ضمن چون رسول خدا از صلب خودش پسرانی نداشت قهراً پسران علی را که دختر زاده او بودند بهمراه آورد تا عنوان و پسران ما، باعتبار پسران علی محقق شود و از این جهت که در میان زنان آن سرور کسی نبود که نزد خدا آبروئی داشته باشد ، البته چنان آبروئی که بخاطر دعای او خداوند عذاب قطعی خود را بر نصارای نجران و نمایندگانشان نازل فرماید ، قهراً زن علی را که دختر خود آن سرور بود بهمراه آورد تا عنوان « زنان ما باعتبار متحد و همتایش علی مصداق یابد . خلاصه پایه سخن بر کلمۀ «نا» ضمیر متکلم مع الغیر است که تنها رسول خدا و علی را شامل شده و بقیه عناوین از پسران و زنان بعد از شناختن «نا» که مضاف الیه است خود بخود روشن و معلوم خواهد گشت، و از همین جا معلوم میشود که چرا علی همتا و هم سنگ رسول خدا است، و چرا پسران علی در حکم پسران رسول خدایند و چرا حرمت حضرت زهرا بالاتر از زنان رسولخدا است .)
.
اصل آیه شریفه مباهله این است : « فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءكم ونساءنا ونساءكم وأنفسنا وأنفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الكاذبين » .
پس هر کس خصومت و مجادلت نماید با تو از مردم نصاری در باب عیسی و از ضلالت و جهالت خود باز گشت نگیرد و بر عقیدت خودش اصرار و استمرار داشته باشد از پس آنکه تو را بواسطه آیات بینات که موجب علم یقین است علم حاصل باشد باینکه عیسی بنده برگزیده و رسول یزدان تعالی است، پس با ایشان بگو : بیائید با عزم ثابت خود تا برای مباهله بخوانیم پسران خود را و پسران شما را یعنی ما پسران خود را بخوانیم و شما پسران خود را بخوانید و ما زنان خود را و شما زنان خود را و ما نزدیکان خود را که از فرط نزدیکی و ارجمندی بمثابه نفس ما باشند ، و شما بخوانید نزدیکان خود را که بر همین وجه باشند یعنی هر يك از ما و شما نزدیکان خود را واعزه و ملصق ترین ایشان را بقلب و دل بمباهله بخوانیم ، پس لعنت کنیم بر كاذب خود پس بگردانیم لعنت خدای را بر دروغگویان یعنی نفرین کنیم برأهل کذب تا حق از باطل جدا شود .
زمخشری که از متعصبین علمای سنت و جماعت است در کشاف میگوید: چون ابناء و نساء در نهایت عجز و بیچارگی هستند و در امور خود مستبد نیستند از این روی صاحب ایشان برایشان مشفق تر از دیگران است تا بآنجا که خویشتن را در مخاطره و انواع تعب می افکند و جان خود را سپر بلوی و محنت ایشان میگرداند بلکه هلاك خود را بر هلاکت ایشان بر می گزیند ، از این روی رسول خدای له ، علی و فاطمه و حسنین را در این مقام تقدیم نمود تا این تقدیم بجهت ترقی باشد بر سبیل تدریج .
وغرض مباهله اگر چه روشن داشتن دروغ گوی از راست گوی است و این امری است مختص بمتخاصمين ، أما مضموم داشتن پیغمبر اعزه اهل خود را برای آن است که در دلالت نمودن بر ثقه و اعتماد بحضرت رسالت و نهایت یقین داشتن پیغمبر بصدق خود بواسطه آوردن اعزه اهل خود و پاره های جگر خود و محبوب ترین خلق خدای بخود برای مباهله و دلالت بر کمال وثوق آنحضرت بكذب خصم او با ساير اعزه واحبه و تعیین آنحضرت بهلاکت و استیصال ایشان بعد از اتمام ابتهال توکید و تشیدش بیشتر است ، پس از این جهت فرمود : ما أحبه و أعزه خودرا بخوانيم ، و شما أعزه وأحبه خود را بخوانید .
راقم حروف گوید: مراتب فضل و وثوق و حد حقیقت و عقیدت و حفظ مراتب دین و ولایت و نگاهباني شريعت مطهره وما لا يعلمه إلا الله حضرت سيد الشداء عليه السلام را میتوان بيك اندازه باز دانست که أعزه أهل وافلان كبد خودرا با اینکه یقین بر شهادت و اسارت و هزار گونه رنج و بلیت ایشان داشت در صحرای بلاخیز نینوا در آورد و جملگی را حتی طفل شیر خواره خود را در میدان بلا در پیشگاه خدا با مر خود و دست خود فدا کرد و دین خود را و جد خود را نگاهبان شد و جمله را پیش از خود بمعرض شهادت بفرستاد تا بر درجات مصائب واجر خود بیفزاید و بعد از خودش مبادا موانعی برای شهادت ایشان و مزید سعادت ایشان و استحکام کار دین ایشان فراهم آید .
بالجمله داستان مباهله در كتب أخبار وتواريخ مخصوصاً ناسخ التواريخ بشرح و بسطى كامل مسطور است و از اینجا معلوم میشود که در حضرت خدا و رسول خدا و تمامت آفریدگان هیچکس از آلکسا گرامی تر و افضل نیست ، چه اگر بودی یا بوجودی دیگر غیر از ایشان حاجتی میرفت البته پیغمبر انحصار نمی داد و شرف او را مجهول نمیخواست و پیشگاه خدای را از وی خالی نمی گذاشت و قدرش را در انظار مستور نمی ساخت
و از اینجا معلوم میشود که هر کس بر علی و فاطمه و حسنین ظلمی و آزاری وغصب حقی و مهجوریت از حقی روا دارد بر نفس مبارک پیغمبر وارد کرده است چه ایشان نفس پیغمبر و پاره های جگر پیغمبر و محبوب ترين خلق أو لين و آخرين در حضرت خداوند داوراند و پیغمبر فرمود : « من آذانی فقد آذى الله » پس باید بیقین و صحیح بدانند که آنانکه ایشان را آزار کرده اند خدای را آزار رسانیده اند نمیدانم برای محاربه با خدا چه اسلحه آماده کرده اند .
و نیز از این داستان میرسد که رسول خدای له در حضرت یزدان تعالی نیز از این چند نفر گرامی تری در صفحه روی زمین نداشت و ناصر و یاوری از آنها با حقیقت تر و صدیق تر او را نبود و اگر بودی چه بایستی در میان مخاصمه دو كودك و يك زن را حاضر نمایند ، زیرا که هر کسی در زمان جنگ و استغاثه و روز سختی و خطر بزرگ در میان یاران و اعوان خود نظر میکند و تأمل و تفکر مینماید تا گزیدگان ایشان را که یقین داشته باشد که در مال و جان خود در حق او دریغ ندارند و هيچ شك و شبهتی در معیت و معاونت او یا کمال آبرومندی و قبول قول در حضور طرف برابر نداشته باشد انتخاب نماید .
پس معلوم شد که در آنوقت در تمام گروه مسلمانان حضرت پیغمبر را در این دو ماده جز باین چند نفر اعتماد و وثوق حقیقی نبوده و در پیشگاه خدای تعالی از ایشان گرامی تر و مقرب تری نداشته است، چنانکه در آن شب هم که هجرت فرمود علي را بجای خود خفتن داد، چه میدانست آنحضرت جان خود را بدون دریغ وثقل خاطر برخی جان پیغمبر خدا مینماید و فوز خود را در آن وفیض خود را در حفظ روان پیغمبر میداند .
زمخشری و بیضاوی و فخررازی و جمعی کثیر از علمای اهل سنت بهمین دليل مباهله شهادت داده اند که علی و فاطمه و فرزندان آنحضرت بعد از پیغمبر از تمامت أهل روی زمین بهترند ، و مکشوف میشود که حسنین فرزندان پیغمبر بوده اند چه خداى « أبناءنا ، فرمود و علی اشرف از سایر انبیا و تمام صحابه است ، چه خداى « أنفسنا » فرمود و نفس پیغمبر البته اشرف موجودات است .
وأبو بكر رازی گوید : این دلیل است بر اینکه حسنین پسران رسول خدای صلى الله علیه و آله هستند وولد دختری شخص فرزند او است حقيقة، وأخبار از طريق مخالف و موافق بر این متظافر است از آنجمله است: «ابنای هذان ریحانتای من الدنيا ، وابناى هذان إمامان قاما أو قعدا » چنانكه علي الله در جواب محمد بن الحنفيه در اوقات جنگ صفین فرمود: حسن و حسین پسران رسول خدا هستند .
راقم حروف گوید: از این خبر معلوم شد این چند نفر فرد کامل و اکمل موجودات و منتخب تمامت ممكنات و مختار همه میباشند، زیرا که خود رسول مختار مختار ایزد داور است ، و رسول خدای از جمله أبناء حسن و حسین و از جمله زنان محترمه مقدسه مانند ام سلمه رضى الله تعالى عنها و امثال آن داشت فاطمه زهراء سلام الله عليهم را و بجای نفس نفيس احمدی که نفوس موجودات بنفس مبارکش بسته و باقی است علی صلوات الله عليهم را برگزید .
و بعلاوه شرط مباهله آن است که غیر از بالغ نباشد و حسنین در آن زمان بلا شبهه بسن بلوغ نرسیده بودند اما منافاتی با کمال عقل ندارد و ایشان در حال مباهله کامل العقل بودند اگر چه بحد بلوغ و عقل که حد تعلق احکام شرعیه است نرسیده بودند و این نیز شأن و شرفی علیحده است و ایشانرا هیچوقت بر حسب علم و دانش صغير و كودك نتوان خواند، چنانکه حکایت حضرت سید الشهداء با سلمان وحضرت جواد با مأمون یا حضرت عیسی بن مریم و نبوت او در آن سن یا حضرت قائم آل محمد صلى الله عليهم و امامت آن حضرت در آن سن مشهور است تمام عقول و نفوس ریزه خوار سماط و گروگان بساط عقول و نفوس قدسیه ایشان است « أنا نبي وآدم بين الماء والطين » .
ومع ذلك بقول بعضی از فضلاء جایز است که خداوند قادر قدیر حکیم علیم برای أئمه هدى فوق عادت بفرماید و ایشان را بامری مخصوص گرداند که جز ایشان در آن شريك نباشند، از آنجمله کمال عقل ایشان است بر خلاف معتاد، و این یکی از مکارم خاصه الهیه نسبت به ایشان است، و از این آیه شریفه اعلی درجه اتحاد ووداد رسول خدا با أمير المؤمنين و استمداد آنحضرت و کمال فضیلت و علو مرتبت آنحضرت بر تمام أنبياء وأولياء وأوصيا بعد از خاتم الأنبياء صلوات الله عليهم مکشوف گردد .
چه خوب گفته اند :
و سماه رب العرش في الذكر نفسه فحسبك هذا القول إن كنت ذا خبر
نیشابوری از عظمای اهل سنت در تفسیر خود می نویسد: چرن قرار بر مباهله افتاد و رسول خدای در میرطی اسود بیرون آمد و حسن بیامد و رسول خدای او را داخل آن کرد، پس از آن حسین اله بیامد او را نیز در آن در آورد ، و از آن پس فاطمه و بعد از آن علي بیامدند و آنحضرت فرمود: « إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيراً . .
و میگوید: این روایت چون روایت متفق علیهای میان مفسرین است وأهل حدیث نیز اتفاق دارند، و نیز نیشابوری میگوید: رسول خدای بیرون آمد و میرطی از موی سیاه بر تن مبارک داشت و آن حضرت حسین الله را در آغوش داشت و دست حسن بدست مبارک گرفته بود و فاطمه از عقب سر آن حضرت راه میسپرد و علي از عقب سر فاطمه میآمد و رسول خدای میفرمود : چون من دعا کنم شما آمین بگوئید .
و در معنی آیه میگوید : هر کسی از ما و از شما فرزندان و زنان خود را بخواند و خودش بنفس خودش و آنکس که مانند نفس خود او است برای مباهله بیاورد و میگوید : اتیان او نفس خود را از قرینه ذکر نفس معلوم می شود و بر احضار کسانیکه عزیزتر از جان و نفس هستند دلالت مینماید و اتیان کسیکه بمنزله نفس است از آن قرینه مکشوف میگردد که انسان خودش را دعوت نمیکند .
و در اینجا ابتهال بمعنى تباهل است مثل اختصام بمعنى تخاصم ، ومعنى تباهل این است که هر یکی بگوید : « بهلة الله على الكاذب منا ، یعنی لعنت خدای بر هر کدام از ما باد که دروغگو هستیم و گفته . میشود ، بهله الله أي لعنه الله وأبعده من رحمته و از این است ابهله إذا أهمله ، و كسی است که نتواند چیزبرا از خود بگرداند پس چنان است که مباهله کننده بگوید : اگر چنین باشد فوکلنی الله إلى نفسي و فوضني إلى حولي وقوتي وخلانى من كلائه وحفظه ، و در ترجمه اش از قدیم گفته اند :
ای خدا مگذار کار من بمن گر گذاری وای بر احوال من
و اصل معنی ابتهال این است بعد از آن در هر گونه دعائی که در آن کوشش نمایند استعمال شده است اگر التعانی در آن نباشد و در آیه شریفه همین معنی مراد است تا تکرار لازم نيايد أى ثم نجتهد في الدعاء فنجعل اللعنة على الكاذب بان نسئل الله ان يلعنه
میگوید : در این آیه دلالت بر آن است که حسن و حسین که دو پسران دختر.. پیغمبرند صحیح است که هر دو پسر پیغمبر باشند ، چه رسول خدای را میعاد بود که پسرانش را بخواند، پس از آن حسنین را بیاورد ، و تمسک مردم شیعی را قديماً وحديثاً باین آیه بود که علی الله از سایر صحابه أفضل است ، چه این آیه دلالت بر آن دارد که نفس على مثل نفس محمد است الا الله إلا فيما خصه الدليل .
و میگوید : در شهر ری مردی بود که او را محمود بن حسن حمصی میخواندند و متکلم اثنی عشریه بود و چنان میدانست که علی از تمامت پیغمبران سوای محمد صلوات الله وسلامه عليه و آله و علیهم أفضل است ، چه در این آیه میگفت : مراد بقول خداى « و أنفسنا ، نفس محمد الله نیست، زیرا که انسان نفس خود را نمی خواند پس مراد غیر از خودش میباشد ، وتمام مفسرين ومحد ثين ومؤرخين اجماع بر آن دارند که این شخص دیگر علی الله است و چون این مطلب مسلم است پس نفس علي نفس محمد است و اجماع مدل بر این است که محمد الله أفضل از سایر پیغمبران است پس علی الله أفضل از آنان است .
و مؤکد این معنی این است که بروایت موافق و مخالف متفقاً رسول خدای له فرمود : « من أراد أن يرى آدم في علمه ونوحاً في طاعته وإبراهيم في خلته وموسى في قربته وعيسى في صفوته فلينظر إلى علي بن أبي طالب » پس دلالت میکند این حدیث بر اینکه فراهم شده است در وجود مبارك أمير المؤمنين صفات حمیده که هر يك در يکی از پیغمبران اولی العزم بوده است.
نیشابوری میگوید: از این مسئله جواب داده اند که همین طور که اجماع تمام مسلمانان بر آن است که محمد الله أفضل از سایر انبیاء است همچنان اجماع ایشان بر آن منعقد است قبل از ظهور این انسان که پیغمبر فاضل تر از کسی است که پیغمبر نیست و علی ال پیغمبر نبوده است، پس دانسته میشود که ظاهر آیه همانطور که مخصوص است در حق محمد همین طور در حق ساير أنبياء اختصاص دارد یعنی چون الله پیغمبر نیست لاجرم سایر پیغمبران بر وی أفضل هستند .
و بعد از این بیان ميگويد : وأما فضل أصحاب کساء : هیچ شکی در آن نمیرود که آیه شریفه بر آن دلالت دارد و از این جهت مضموم فرموده است ایشان را بنفس خودش بلکه مقدم داشته است ایشان را در آنجا بر خودش ، و هم در این آیه شریفه بر صحت نبوت محمد الله دلالت است، چه اگر آنحضرت بصدق خود و نبوت خودش وثوق نداشت جرأت نمی فرمود که اعزه و خواص و پاره های جگر خودش را در معرض ابتهال ومظنه استیصال در آورد .
راقم حروف گوید: عجب است از مثل فاضل متبحری چون صاحب تفسیر مشهور نیشابوری که بعد از آن شرح و بیانی که در معنی آیه مباهله نمود و آن فضیلتی که از علی الله بلا مدافع مذکور داشت و آن مقامات و فضایل و معجزاتی که از آنحضرت میداند و مذکور و مسطور میدارد باین جواب قناعت مینماید ، زیرا که از هر شخصی بزرگ از انبیاء و سایر طبقات ناس چون خواهند تمجیدی نمایند و مزیتی بازرسانند یکی از صفات بزرگ محمود او را که در زمان خودش اختصاص و امتیازی بدو دارد مذکور میدارند چنانکه خداوند تعالی در حق رسول خدا میفرماید : « انك لعلى
خلق عظيم . وما أرسلناك إلا رحمة للعالمين» وساير أنبياء را هر يك بصفتي ممدوح میشمارد مثل صبور و شکور و اواه وصالح وأمثال آن که در نفس آن پیغمبر بر سایر صفات او غلبه و اشرفیت داشته است .
رسول خدای در آن حديث شريف اسامى أنبياء مرسل اولى العزم را كه اشرف ساير أنبياء بوده اند و صاحب دین و کتاب و دیگر پیغمبران نگاهبان آئین وأحكام و خلفا و اوصیای ایشان هستند یاد میفرماید و آنوقت از هر یکی آن صفت و منزلتی را که بآن پیغمبر اختصاص داشته و در امثال او نبوده و اگر بوده بآن درجه کمال و تمامیت نبوده و خاصه صاحب خودش بوده است مذکور میدارد .
بعد از آن میفرماید: تمام این صفات این پیغمبران بزرگ در وجود مبارك علي الله موجود است يعنى علي را آن نفس قوی و روح ایزدی است که میتواند دارای صفات حمیده يك زمره از انبیای مرسلین اولی العزم صاحب کتاب و دین باشد .
آنوقت بزحمت تمام در آیه شریفه افضلیت ساير أنبيا را مطلقاً بر تمام غير أنبياء استدراك مينمايد و علی الله را با آن دریاهای فضل و فضیلت و علم و منقبت و شرف و ابهت که تمام خلق از اتیان یکی از اوصافش عاجزند و با آن معجزات وكرامات و وصایت و خلافت پیغمبر و آیات خاصه که در حق آنحضرت وارد شده و با قرابت و مصاهرت پیغمبر و سبقت در اسلام و غیرها و غيرها كه لا يعلمها إلا الله تعالی با سایر افراد ناس یکسان میشمارد هیچ جهتی جز غرض شخصی باعث آن نیست بلی غرض است که موجب هزاران مرض است که از آنجمله : ولهم أعين لا يبصرون بها و آذان لا يسمعون بها وقلوب لا يفقهون بها است .
رسول خدایا در این کلمات و نمایش جامعیشت أمير المؤمنين به تمام صفات حسنه ممتازه خاصه أنبياء عظام میرساند که آنحضرت بر انبیای مرسلین سابقین نیز افضل است چنانکه خودشان خواستار شده اند که شیعه آنحضرت باشند تا با نبیای غیر مرسل چه رسد ، آنوقت زحمتها میکشد تامگر آن حضرت را با سایر مردم سابقین ولاحقین که غالباً غير از أهل اسلام وبصفت نفاق وشقاق وكفر والحاد معروفند در يك سلك و يك صنف در آورد، خوشا بر این حال انصاف و عدل و مروت او !! .
پیغمبر میفرماید : علي نسبت بمن چون هارون است نسبت بموسى ، و علي از من است و من از علی هستم ، وعلي جان من است و چشم من است و دست من است وعلی از هر دو پسرش بهتر است ، و علي يدالله و جنب الله وعين الله إلى آخر آن و خدای تعالی میفرماید : ولی خدا و بندگان خدا کسانی هستند که در حالت رکوع بذل زكات مينمايند و كذلك وغير ذلك ، و تمام این عناوین برای این است که بدانند علي بشر لكن كيف بشر قد تجلى ربه فيه ، آنوقت این شخص مفسر متحمل تأويلات بعیده میشود تا برخلاف آنچه خدای و رسول فرموده بجای آورد و رضای
مخالفین را بر سخط رب العالمین ترجیح دهد .
در تفسیر صافی از حضرت کاظم مروی است : « لم يدع أحد انه أدخله النسبي الله تحت الكساء عند مباهلة النصارى إلا علي بن أبي طالب وفاطمة والحسن و الحسین ، هیچکس ادعا نکرده است که رسول خدا او را در زیر کساء در آورده باشد هنگام مباهله نصارى مكر علي بن أبي طالب وفاطمه و حسن و حسین ، پس تأويل قول خداوند عز وجل «أبنائنا» حسن و حسین است و « نساءنا » فاطمه است و « أنفسنا » علي بن أبي طالب الله است .
در تفسیر برهان از عامر بن سعد از پدرش سعد مروی است که گفت : از رسول خدای شنیدم میفرمود : « لعلي ثلاث فلأن يكون لي واحدة منهن أحب إلى من حمر النعم» الـ برای سه چیز یعنی سه خصلت و منزلت است ، راوی میگوید : اگر یکی از این سه با من بودی از تمام دنیا و مافیها برای من محبوب تر بود ، شنیدم فرمود که با علی میفرمود گاهی که در یکی از غزواتی که رسولخدای میرفت و علي را از جانب خود بخلیفتی بگذاشت .
علی عرض کرد : « يا رسول الله تخلفني مع النساء والصبيان » اى رسول خدا مرا بازنان و کودکان بجای میگذاری ؟ رسول خداى فرمود : « أما ترضى أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبي بعدي » و نیز از آنحضرت شنیدم که روز فتح خیبر فرمود: «الاعطين الراية رجلاً يحب الله ورسوله ويحبه الله ورسوله .
میگوید : چون این فرمایش را شنیدیم همه کردنها کشیدیم تا مگر دارای این رایت شویم ، و رسول خدای فرمود: بخوانید علی را برای من ، پس علی اله بیامد و درد چشم داشت ، رسول خدای آب دهان مبارک بچشم او بسود و رایت بدو بداد و خداوند تعالى فتح خیبر را بدست او نهاد .
و چون این آیه شریفه « ندع أبنائنا و أبناء كم » نازل شد رسول خداى علي وفاطمه و حسن وحسین را بخواند و عرض کرد : « اللهم هؤلاء أهلي » بار خدايا ايشان أهل من هستند ، و از امام حسن الله مروی است : خداوند تعالی با محمد الله فرمود در آن هنگام که منکر او شدند کفره کتاب و با او احتجاج ورزیدند « فقل تعالو اندع أبنائنا وأبناءكم ونسائنا ونسائكم وأنفسنا وأنفسكم - الآية » فأخرج رسول الله الله من الأنفس معه أبي و من البنين أنا وأخي و من النساء فاطمة أمي من الناس جميعاً فنحن أهله ولحمه ودمه ونفسه ونحن منه وهو منا » .
رسول خدای بامر خدا از میان تمامت نفوس که با آنحضرت بود پدرم را بیرون آورد ، و از تمام پسران من و برادرم حسین را ، و از تمامت زنان فاطمه مادرم را بیرون آورد، و از تمامت مردم جهان ما چند نفر را برای مباهله بیرون آورد ، پس مائیم اهل پیغمبر و گوشت و خون و نفس و جان پیغمبر و ما از پیغمبریم و پیغمبر از ما است .
و چون کار نصارای نجران بمصالحه پیوست جبرئیل الله بآ نحضرت نازل گشت و عرض کرد : ای میل خداوندت سلام میرساند و با تو میفرماید : قسم بعزت وجلال و رفعت مکان خودم اگر مباهله میجستی با کسانی که در زیر این کساء هستند با اهل آسمانها و زمین و تساقطت السماء كسفاً متهافتة و لتقطعت الأرضون بر اسائخة فلم يستقر عليها بعد ذلك ، هر آینه ستارگان آسمان فرو میریخت و زمين أهل خودرا فرو میبرد و از آن پس هیچ ذی روحی بر روی آن استقرار نمی گرفت ، پیغمبر ﷺ دستهای مبارک را چنان بلند کرد که سفیدی زیر بغل مبارکش نمایان شد پس از آن فرمود : « وعلى من ظلمكم حقكم وبخس الأجر الذي افترضه فيكم عليهم بهلة الله تتابع إلى يوم القيامة » و بر آن کسیکه ظلم نماید حق شما را و کاسته و باطل نماید آن اجری که در حق شما فرض و واجب است بر چنین کسان با دلعنت جاوید خداوند متواتراً إلى يوم القيامة .
بالجمله اخباریکه از علمای عامه و خاصه در این آیه شریفه و این حدیث شریف که صحیح حسن غريب من هذا الوجه شمرده اند و مخالف و مؤالف بر آن اتفاق و بر صحتش تصدیق دارند در متون کتب چندان ثبت و ضبط است که اگر جمع شود کتابی مبسوط گردد و از این بعد در مناظرات حضرت رضا در مجالس مخالفان در مجلس مأمون مذکور میآید تا حقیقت امر بر آنانکه عالم و بصیر هستند مکشوف شود .
ص28