علما عرض کردند: در چه موضع از قرآن این مطلب مذکور است یعنی آیه که دلالت بر این مناسبت بکند ؟ أبو الحسن الله فرمود : « اوجد كم في ذلك قرآناً أقرؤه عليكم » در این امر آیتی بر شما قراءت کنم که خدای و پیغمبر آورده اند، عرض کردند: بیاور، فرمود: قول خدای تعالی است : « و أوحينا إلى موسى وأخيه أن تبوءا لقومكما بمصر بيوتاً واجعلوا بيوتكم قبلة .
و بسوی موسی و برادرش هارون وحی فرستادیم که فراگیرید جای بازگشت برای قوم خودتان در شهر مصر که رجوع کنید بآن بجهت پرستش خدای ، و دیگر حکم فرمودیم که بسازید خانه های خود را مسجدهای متوجه بقبله یعنی بجانب کعبه معظمه ، چه موسی نماز را بجانب کعبه گذاشتى « ففي هذه الآية منزلة هارون من موسى » .
پس در این آیه شریفه منزلت هارون بموسی معلوم گردد ، چه هر دو مهبط وحی خداوندی بودندی و در مقام امتثال یزدان چون یکتن بذل جهد و کوشش میفرمودند و در این آیه شریفه نیز منزلت علي نسبت برسول خدا محقق گردد ه و مع هذا دليل واضح في قول رسول الله الا الله حين قال : ألا إن هذا المسجد لا يحل لجنب إلا لمحمد و آله ، ای مردم آگاه باشید بدرستیکه این مسجد سزاوار نیست که بیگانه در آنجا بخانه خویش در گشاید یعنی از خانه خودش در اینجا راه داشته باشد و دارای این جلالت مقام باشد مگر برای محمد و آل او صلوات خدا بر او و آل او .
راقم حروف گوید: شاید مقصود این است که چون بموسى وهارون وحی رسید در باب قبله و مسجد و آن دو برادر نفس واحد و مهبط وحی خداوند احد بوده اند، علي نيز چون بمنزله هارون نسبت بموسی است نسبت به پیغمبر دارای قطع میشود بعلی وحی نمیشود و در فصول سابقه بتفسیر و معنی این آیه همان خصایص است جز اینکه چون بعد از خاتم الأنبیاء پیغمبری نیست و رشته شریفه اشارت شد مع الحديث .
و چون سخنان امام رضا باین مقام رسید راه سخن بر علما بسته شد و عرض کردند : يا أبا الحسن هذا الشرح وهذا البيان لا يوجد إلا عندكم معاشر أهل بيت رسول الله الله ، اى أبو الحسن اين كونه شرح و بیان جز نزد شما گروه اهل بیت رسول خدا یافت نمیشود، فرمود: «و من ينكر لنا ذلك و رسول الله يقول : أنا مدينة العلم وعلي بابها ، فمن أراد المدينة فليأتها من بابهاء .
کیست که بتواند منکر جلالت و شرف و عظمت و منقبت ما گردد و حال اینکه رسول خدای له میفرماید که : من شهر علمم علیم در است ، پس هر کس خواهد باین شهر اندر شود بایستی از در آن اندر آید « ففيما أوضحنا و شرحنا من الفضل والشرف و التقدمة والاصطفاء والطهاره ما لا ينكره معاند والله عز وجل الحمد على ذلك ، فهذه الرابعة . .
پس در آنچه توضیح و تشریح و روشن نمودیم از فضل و شرافت و تقدم و برگزیدگی و طهارت چیزی است یعنی مطالبی است که از نهایت بروز و ظهور وصدق حقيقت معاند و دشمن نتواند منکر آن گردید و حمد میکنیم خداوند را که ما را این مقامات عالیه و شئونات سامیه و عظمت وجلالت عنایت فرمود ، پس این است آیه چهارم.
راقم حروف گوید : در بعضی نسخ « لا ينكره إلا معاند » مذكور است یعنی منکر نمیشود مگر معاند ، أما بدون لفظ إلا انسب واصرح است . و آیه پنجم قول خداوند عز وجل است : « و آت ذا القربي حقه ، بده صاحب قرابت و خویشاوندی را حق او را « خصوصية خصهم الله العزيز الجبار بها واصطفاهم على الأمة » پس اقربا و خویشاوندان رسمی را خصوصیتی بر مزید بود که یزدان و دود ترجیح داد و برگزید آنان را برا مست .
پس چون این آیت بر رسول خدا الله فرود آمد فرمود : « ادعوا لي فاطمة فدعيت له فقال : يا فاطمة ، قالت : لبيك يا رسول الله ، فقال : هذه فدك مما لم يوجف عليها بخيل و لا ركاب وهي لي خاصة دون المسلمين و قد جعلتها لك لما أمرني الله تعالى به فخذيها لك ولولدك . فهذه الخامسة
ص180