راقم حروف گوید از این حدیث شریف پاره لطایف دقیقه را صاحبان اذهان لطیفه استنباط میتوانند نمود: یکی اینکه برای هیچيك از انبیاء عظام ا این مقام و منزلت حاصل نشد که رسول خدای را در باب مودت بآل و عترت و أهل بیت از جانب خداوند متعال پدیدار گردید و چنانکه امام رضا الله نیز بیان فرمود.
دیگر اینکه بدلایل متعدده معلوم شد که عترت بر تمامت امت تقدم وفضيلت و شرف دارند؛ دیگر اینکه با دلایل صریحه مکشوف گشت که مقصود از ذوی القربی و عترت أهل بيت آن حضرت و مقصود از اهل بیت در چنين مواضع : علي مرتضى وفاطمه زهرا و ائمه هدی از ذر به رسول خدا الله میباشند .
چنانکه ابن أبی الحدید در شرح نهج البلاغه در ذیل خطبه مباركه أمير المؤمنين علیه السلام : « و آخر قد تسمى عالماً وليس به » و در ضمن آن میفرماید : « و بينكم عترة نبيكم و هم أزمة الحق و ألسنة الصدق فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن وردوهم ورود الهيم العطاش » - تا پایان خطبه شریفه .
میگوید : عترت رسول خداى كسان نزديك او و نسل او هستند ، وقول کسیکه بگوید : مقصود از عترت طایفه و رهط آنحضرت هستند اگرچه هم باشند صحیح نیست و اینکه ابوبکر در روز سقیفه یا روزی دیگر گفته است : « نحن عترة رسول الله الله وبيضته التي فقاءت عنه » بر طريق مجاز است ، چه ایشان بالنسبة بسوی انصار عترت آنحضرت میشوند نه از راه حقیقت
مگر نمی بینی عدنانی گاهی که میخواهد بر قحطانی مفاخرت نماید میگوید : من پسر عم رسول خدا هستم، و مقصود عدنانی نه این است كه في الحقيقة پسرعم آن حضرت میباشد بلکه عدنانی بر حسب اضافه بسوی قحطانی پسر عم آنحضرت میشود و این استعمال و نطق آن برسبیل مجاز است
و اگر تقدیر نماید که بر طریق حذف چندین مضاف است یعنی أبو بكر پسرعم پدر پدر است بشماری بسیار در پسران و پدران و آنوقت بگويد : أبو بكر وسايرين عترت اجداد آنحضرت هستند بر طریق حذف مضاف ، این نیز استقامت نمی گیرد چه رسول خدای له عترت خود را باز نموده است که کیستند گاهی که فرمود: إني تارك فيكم الثقلين » پس فرمود : عترت من أهل بيت من هستند .
و نیز در مقامی دیگر معین و مبین فرمود گاهی که کساء را برایشان طرح نمود که أهل بيت من کیستند و هم در آنوقت که آيه تطهير « إنما يريد الله ليذهب » تا آخر آیه نازل شد، عرض کرد : « اللهم هؤلاء أهل بيتي فأذهب الرجس عنهم ،
راقم حروف گوید : از این پیش باین آیه شریفه مفصلاً اشارت رفت و در این موقع مطلبی بخاطر خطور مینماید و آن این است که خداوند تعالی برسبيل جزم و تأكيد بلفظ « إنَّما » میفرماید که اراده کرده است که رجس و پليدي شرك و شقاق و امثال آن را از شما اهل بیت بردارد.
یعنی این اراده خداوند که حتم و جزم است در حق شما اهل بیت قرار گرفته و شما را از روز ازل از آنچه منافی شرايط ولايت وإمامت ووصایت و خلافت و امارت و حکومت و ارشاد و هدایت و اصلاح امور امت در دنیا و آخرت است بری و پاک و منزه و ممتاز فرموده است ...
و این معنی بدیهی است که این رجس و این تطهیر همانکه در سایر بشر معمول است نیست، چه آن مطلب محل شأن ورتبت اشارت نیست تمام آفریدگان دارای پلیدی و محتاج بتطهير على حسب الأنواع هستند، بلکه مراد مصون داشتن و معصوم گردانیدن از لوث معاصی وخبث ملاهي و غبار سهو وخطا ونسيان و انديشه تقرب بمعصيت و تكاهل از ادراك اعلی درجه طاعت و عبادت وغفلت از مرضات إلهي و نقرب بدرگاه حضرت لایتناهی و امتیاز از تمام مخلوق است که در حکم رعیت وبالطبیعه مسئول از عدم متابعت بائمه بریت میباشد .
ورجس و تطهیر باین معنی که ما یه نظام و قوام و دوام گردش کارخانه موجودات است البته بحكم عقل عموم نتواند داشت و تمام افراد پیغمبر و إمام وولي و حاكم وفارق حق وباطل وسايس وراعی و مختار و مجاز بهر گونه کار و کردار بمیل و طبع خود و ممتاز بچنین امتیاز و دارای چنین روح و نور وقدرت و استعداد و استطاعت و برگزیده خدا و رسول خدا نتوانند گردید.
و اگر باشند معنی ثواب و عذاب و حساب و کتاب و حاجت بارسال رسل و تبلیغ احکام و دعوت بدین و ابشار و انذار چیست چنانکه در صنف ملائکه باین معانی و مسائل حاجت نیست، زیرا که شهوت و هوای نفس و وسوسه شیطانی در آنها موجود نیست که موجب طغیان و عصیان گردد « يسبحون الليل والنهار وهم لا يسامون ويفعلون ما يؤمرون » .
و این صفت شهوانی بر حسب حکمت یزدانی در نهاد انسانی است که موجب نافرمانی او امر حضرت سبحانی است، از این روی خداوند تعالی معدودی از برگزیدگان خود را از تمام اوصاف و اخلاق رذيله و اوساخ و ارجاس شیم ناپسندیده معصوم و محفوظ گردانید تا اصلاح حال أهل عصيان وخطا و نسیان وزلل وطغیان را به نیروى أنوار ساطعه خودشان و علوم و معارف خودشان بفرمایند .
ويس عقلاً ونقلا وحسناً وتجربة معلوم ومبرهن ميگردد که این برگزیدگان خاصه إلهي كه بمناصب مخصوصه خداوند و امتیازات عالیه یزدان بی انباز ممتاز و سرافراز میباشند دارای ارواح مقدسه وأنوار شريفه إلهيه هستند که جز در نفوس جلیله خود ايشان إيجاد نشده ، و اگر در صورت به بشارت بشریت جلوه مینمایند أما بر حسب معانى باطنيه و مراتب وجودیه و مدارج روحانیه و معارج نورانیه يك نوع آفریدگانی هستند که جز آفریدگار نمیداند کیستند و چیستند.
چون این معنی بدلایل عقليه معلوم وحكومت الهیه را مشروط بعصمت دانستیم و دقایق و حقایق آن را حتى الاستطاعة و الامكان استدراك نموديم ما را مكشوف می گردد که دایره عترت وأهل بيت طاهره جامع چگونه اشخاص و دافع چگونه مردم خواهد بود، و از این است که میفرماید این حال تا قیامت بر این منوال است .
یعنی چون بعد از من پیغمبری و کتابی روحی و تنزیلی نیست و شریعت من ناسخ شرایع و تا پایان روزگار برقرار و دایر مدار است و نگاهبان آن وحدود آن و پیشوای خلق جهان عترت من يعنى أئمه هدی از نسل من وعلي اله هستند وبايد امام معصوم باشد، پس همانطور که دین من تا قیامت بيايد أئمته دين من نیز بایستی از هرگونه پلیدی و رجسی که بمعنی آن اشارت شد معصوم باشند تا بتوانند نگاهبان چنین شریعتی بلند دستور گردند .
و بهمین علت که حافظ چنین شریعت و فرقان یزدانی که « لا يمسه إلا المطهرون و لا رطب ولا يابس إلا في كتاب مبين » هستند بر أنبیای سلف فزونی دارند ، چه شأن و رتبت هر پیغمبر وولي ووصي باندازه تبليغ وتكليف واحمال نبوت او است و آن امانت که خداوندش بر آسمانها و کوهها و زمین عرض داد و همه از حملش ا با کردند و بترسیدند و اظهار عجز نمودند همین ولایت اهل بيت است و باطن ولایت همان دین مبین و كتاب خداى وأحكام شرع متین و سنن نبوده است
و چون این مبانی و شرایط مکشوف شد معلوم میشود که عترت طاهره و أهل بيت تقوى و رسالت که بايستى من الأزل إلى الأبد دارای عصمت و شرایط مستوره باشند کدام اشخاص هستند .
بالجمله ابن أبي الحديد ميگوید: اگر بگوئی : کیست آن عترتی که أمير المؤمنین الله در این کلام خود : « و بينكم عترة نبيكم » قصد فرموده است ؟ ميگويم : نفس مبارك خود أمير المؤمنين و دو فرزندش حسن و حسین میباشد و أصل في الحقيقة نفس مقدس خود آنحضرت است ، چه هر دو پسرش تابع او بعد از او میباشند و نسبت ایشان بآنحضرت نسبت کواکب درخشان با طلوع آفتاب جهان تاب است .
راقم حروف گوید: در این مثل ابن أبي الحديد لطیفه ایست ، زیرا که أولاً بقاى شمس و کواکب را جز خدای نمیداند، دیگر اینکه کواکب از شمس کسب نور نمایند، و علی الله با پیغمبر از يك نور و أئمه هدى ل كه نسل أمير المؤمنين هستند از نور مبارک وی میباشند، دیگر اینکه در هر حال از افاضه أنوار مانند ستارگان رخشنده ه دریغ نمیفرمایند .
دیگر اینکه هر وقت آفتاب ولایت از آسمان هدایت رخ بر تابد آفتابی دیگر که از انوار آن شمس حقیقی است برعوالم إمامت و ولایت فروزانفر گردد
و اگر جز این باشد تمام عوالم معارف به ظلمت جهل و ضلالت و غوایت دچار و تار گردد .
مع الجمله میگوید : پیغمبر الله بر صدق این قضیه باین کلام معجز نظام خوش تنبیه فرموده است : « و أدر الحق معه حيث دار » کنایت از اینکه حق از علی و علی از حق انفصال نتواند جست ، چه اگر جز این باشد با ولایت و خلافت مطلقه بلا فصل منافات دارد.
و چون این مقام برای آن حضرت و اولادش موجود است از مه حق و السنه صدق توانند بوده لما كان لا يصدر عنهم حكم ولا قول إلا وهو موافق للحق والصواب ، از جماعت عترت طاهره بواسطه عصمت و مطهر بودن از رجس شرك و كفر و عصيان وسهو وخطا ونسيان و جامعيت بتمام علوم قرآنی و معارف سبحانی هرگز حکمی و فرمایشی جز بر طريق حق وصواب صادر نمیشود و نخواهد شد .
و آیه شریفه ، واجعل لى لسان صدق في الآخرين ، شاهد این کلام مبارك است که فرمود : « هم السنة الصدق ، و چون حال و مقام ایشان بر این مقام ارتسام دارد میفرماید : « فانزلوهم منازل القرآن ، هر منزلت و مرتبت و شرف و جلالتی که در قرآن خدای قائل هستید عترت طاهره را که مفسر و مبين و حافظ آن و كلام الله ناطق هستند همان منزلت و مکانت بگذارید .
ابن أبی الحدید میگوید: در تحت این کلام معجز تبیان سری عظیم است و آن این است که أمير المؤمنين الله امر میفرماید جماعت مکلفین را که جاری گردانند عترت را در اجلال و اعظام ایشان و انقیاد اوامر و نواهی ایشان و طاعت ایشان در مجرای قرآن .
پس اگر بگوئی این کلام آن حضرت مشعر بر عصمت است و قول أصحاب شما در باب عصمت چیست ؟ میگویم : أبو محمد بن متشويه در كتاب الكفاية تنصيص و تصريح کرده است بر اینکه علی الله معصوم است ، هر چند آنحضرت واجب العصمة نبود و عصمت نیز شرط إمامت نيست لكن أدله نصوص بر عصمت آن حضرت دلالت دارد و قطع بر باطن و معنی او و این عصمت امری است که بحضرت أمير المؤمنين علي اللا اختصاص دارد نه بسایر صحابه یعنی سایر خلفا و فرق در میان اینکه بگوئیم و زید معصوم ، وميان ( زيد واجب العصمة » ظاهر و آشکار است ، و از شرط إمام این است که معصوم باشد، پس اعتبار أول يعنى معصوم بودن أمير المؤمنين برحسب أدله قاطعه مذهب ما جماعت أفضلية واعتبار ثانی که شرط إمام معصوم بودن است مذهب شیعه .
ابن أبی الحدید که از اجله أفضليه و فحول معتزله است بعد از این بیانات بشرح پاره مطالب دیگر در کلام آن حضرت که میفرماید : رسول خدایا فرمود : « انه يموت من مات منا وليس بمیست و يبلى من بلی منا وليس ببال ، مینماید و هم در این خصیصه حضرات عترت با رسول خدا شراکت دارند ، و معلوم می شود احدی از آحاد خلق در این صفت با ایشان نزديك و انباز نتواند بود و همه بمیرند و ابدان ایشان در شکم خاك بيوسد و خاك شود .
میگوید: این جمله از خصایص عترت و عجایب چیزهایی است که خدای تعالی بایشان عطا فرموده و اختصاص داده است، و آن حضرت میفرماید: « ان أمرنا صعب لا تهتدي إليه العقول ولا تدرك الأبصار قعره ولا تغلغل الأفكار إليه » امر ما صعب و دشوار است عقول بدان راه نیابد و ابصار پایانش را ادراک نکند و پيك افکار را دخالتی در آن نباشد .
از این پیش در مواضع متعدده بحديث أمرنا صعب مستصعب و شرح و بیان آن اشارت شده است، و در این کلمات معجز آیات چون تعمق شود معلوم میگردد مقامات نبوت خاصة وولايت مطلقه أئمه هدى وارتفاع آن از میزان پرواز شاهباز عقول و کثرت عمق آن بحر بیکران از اندازه تعمق ابصار یعنی نظرهای ظاهر و باطن و تنوق اوهام با معرفت صفات ذات ذي الجلال و شناسائی انوار ایزد بی مثال تعالى عن حدود الأشباه والامثال تشبه میجوید و با این وصف چگونه دیگری با ایشان همسنگی و تشبه میطلبد
همانا علت عصمت رسول خدا وعلي مرتضی که محل تصديق واذعان فريقين و بنص قرآن منصوص است و عقل سلیم بر آن حاکم است همان جهات متعدده سابقه حفظ دين ونواميس إلهيه و عدم سهو و خطای در احکام وحدود شرعيه واطمینان قلوب تمام خلق باوامر و نواهی و افعال و اقوال ایشان است .
و چون حال بر این نسق باشد بناچار تا دین خاتم الانبیاء در جهان باقی و نگاهبان و خلیفه پس از آن حضرت لازم است على التحقيق بایستی معصوم باشد خواه این خلیفه و اين إمام ظاهر مشهور یا غایب مستور باشد، و اگر جز این باشد و مدعی این مقام گردد در حکم همان است که أمير المؤمنين در ضمن همین خطبه شریفه میفرماید : « يقول اقف عند الشبهات وفيها وقع ويقول اعتزل البدع و بينها اضطجع فالصورة صورة انسان والقلب قلب حيوان » .
این مردم جاهل و گمراه که خود را عالم آگاه میخوانند با خود و با مردمان میگویند که من دارای آن علم وفهم و لطف معنى وصفوت ذهن و ادراك و رقت استنباط هستم که اگر اندك شبهتی پیش آید بصیر و خبير ميشوم وفوراً توقف مينمايم تابکاری شبهه ناك كار نکنم و حال اینکه این شخص بواسطه ظلمت جهالت و ضلالتی که دارد در میان شبهات فرو می افتد و هیچ نمیداند شبهه چیست و چون نداند چگونه توقف خواهد کرد و از آن ورطه خطرناک آسوده میماند، چه از روی حقیقت نمی داند آیا شبهه هست یا شبهه نیست و میگوید از بدعتها اعتزال میجویم و حال اینکه در بساط بدع خوابگاه دارد و در میان آن میخوابد .
و این کلام مبارک اشارت به تضعیف مذاهب جماعت عامه و حشويه ایست که نظر عقلی را رفض مینمایند و میگویند : نعتزل البدع .
آنگاه میفرماید: پس کسانیکه دارای این اوصاف و این دعاوی باطله هستند در صورت آدمی دواب است و با خر و گاو و حیوانهای غیر ناطق همال و هم سنگ باشند، و با این شرح و بیان و ادله عقلیه و نقلیه و حسیه و استنباطیه چگونه میشاید حفظه دین خدای و کتاب و احکام خواه پیغمبران مرسل سلف یا حضرت خاتم الانبیاء با اوصیای ایشان را از مقام عصمت مهجور دانست و مخلوق را بعصمت ایشان محتاج ندانست و این معنی مگر جز در اشخاصی که دارای صفات و اخلاق خاصه و اوصاف شریفه منصوصه باشند موجود تواند شد .
و چون حال بر این معنی توجه دارد به بینیم در تمام طبقات ناس سوای تنصیصات رسول خدا که مقصدی عمده است هیچ طبقه چون جماعت أئمه هدى سلام الله عليهم که همه منصوص الإمامة والخلافة هستند هیچ صاحب این اوصاف و آیات و علامات حمیده ولایتیه هستند ؟ چنانکه أمير المؤمنین الله که هر دو فرقه او را معصوم میدانند در ذیل خطبه مزبوره ميفرمايد : « ألم اعمل فيكم بالثقل الأكبر و اترك فيكم الثقل الأصغر » چنانکه پیغمبر فرمود : « إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي .
و ابن أبي الحديد گويد : مراد از ثقل اکبر کتاب خدا و از ثقل اصغر دو پسرش حسنین است ، و اگر ایشان بواسطه شئونات عصمت ومقامات إلهيته دارای مقامی برتر از مقامات سایر مخلوق نبودند چگونه با قرآن یزدان قرین میگردیدند و شرف و عظمت قرآن مگر جز بواسطه مطويات باطنيه و ودایع رحمانيه و اشتمال بر احکام و نواميس إلهيه وحكم وعلوم و معانی سامیه آن و شامل بودن بر تمام ما يحتاج دنیا و آخرت ، و باین حیثیت مطاوعت و متابعت آن بر همه مردم واجب است .
پس باین جهت اطاعت اوامر و نواهی ائمه هدی که خلفای رسالت پناهی و مبین و مفسر ومؤول وحافظ كلام إلهي ومرموزات واسرار نامتناهی آن هستند واجب و عصمت ایشان از خطا وزلل و سهو و نسیان در تعبیر قرآن و تأویل فرقان اوجب است.
و هیچ ندانیم اصرار مخالفین از چه راه و از چیست و انکار ایشان بچه علت و سبب است که امام و مقتدا و فرمانفرما و علمای دینیه و معالم یقینیه ایشان دارای صفت عصمت و طهارت از ارجاس شرك وكفر و معصیت نباشند تا با و امر و نواهی ایشان اطمینان و ولایت و خلافت ایشان را از جانب یزدان و رسول حضرت سبحان بدانند و بچنین اقتدا و إمامت و امارتى مباهات و مفاخرت نجویند و این پیروی را موجب سعادت و فیروزی و رستگاری دنیا و آخرت نشمارند ان هذا أعجب من كل عجيب و أغرب من كل غريب ؟!! .
و در آن شاهدی که ابن أبي الحديد مذكور نمود زید معصوم لطافتی است زیرا که چنانکه در طی کتب مبارکه مسطور شد علي را زید مینامیدند . لطیفه دقیقه دیگر این است که نوح و هود گفتند: ما از شما مزد تبلیغ رسالت نخواهیم و اجر ما جز برخدای تعالی نیست و این کلام از آن جهت میباشد که اولاً ما از جانب خداوند بشما مبعوث و مأمور شده ایم تا ابلاغ احکام و اوامر او را بشما بنمائیم و اگر چند سود تبلیغات ما همه بخود شما بازگشت نماید لکن چون از جانب خدای آمده ایم مزد ما بر آنکس وارد است که ما را باعث و آمر است .
علت دیگر اینکه اجر رسالت ایزدی چندان عظمت وكيفيات ساميه وشؤنات عالیه دارد که اگر نوع بشر همه متفق شوند و آنچه را دارا هستند بر طبق تقدیم گذارند و دنیا و مافیها را دست مزد دهند کافی نیست، زیرا که اول کار انبياء این است که مردم را از متاع دنیای غدار که متاع غرور است و بهائی و وفائی و بنائی و بقائی ندارد پرهیز و تخویف دهند و بمثوبات باقيه دائمه أخرويه تحریص فرمایند .
در اینصورت چگونه توانند مردمان دنیائی بأموال و امتعه این جهان فانی اجر و مزد پیغمبران سبحانی را بآنچه از آنها ممنوع و تحذیر میشوند ادا نمایند. لاجرم اجر و مزد این کار را جز پروردگار قهار نمی تواند بگذارد .
و چون این مطلب مکشوف بلکه مبرهن شد پس باید دانست که اجر و مزد رسالت خاتم الانبیاء که حامل تمام رسالات و مبلغ تمام ابلاغات و مكمل تمام كمالات و مروج تمام ترویجات و مشخص تمام تشخيصات ومعرف تمام تعريفات و معلم تمام تعليمات ومقدرتمام تقديرات ومؤول تمام تأويلات ومفسر تمام تفسيرات ومعبر تمام تعبيرات ومبين تمام تبيينات و سید تمام پیغمبران و سرور تمام موجودات است بچه مقدار است، یقین است که اگر متاع دنیا و آخرت را بالتمام در میان نهند هم سنگ و هم بهای آن نشود .
و از اینجا مکشوف افتد که عترت طاهره و أهل بیت نبوت را چه مقامی و مودت ایشان را چه بهائی است که حضرت خاتم الانبیاء از تمام مكلفين امت خود از مؤمنین و مؤمنات تا قیامت هیچ پاداشی نمی طلبد مگر دوستی اقرباء و خویشاوندان خود را که عترت و أهل بيت آن حضرت باشند که ائمه طاهرین صلوات الله عليهم باشند واجر رسالت خود را بمودت ایشان انحصار میدهند ، و این کار برای هیچ پیغمبری روی نداده و هیچ پیغمبری را این شأن و مقام نیست چنانکه بیان این مطلب در مبادی همین فصل مذکور شد .
و در اینجا دو مطلب دیگر است: یکی این است که اثبات شیء نفی ماعدای او را نمیکند اگر پیغمبر از امنت بجز مودت ذوی القربی را نخواست نه آن است که از خداوند تعالی مأجور و مثاب نباید باشد، بلکه اجر و مزد خدائی را جز خدای نداند و نمیتواند کسی بداند چه هیچ آفریده را امکان و استعداد دانستن و فهمیدن ولیاقت شناختن این اجر و مزد نیست .
دیگر اینکه همان اجری که رسول خدای در تبلیغ رسالت خود از امت خواسته وبمودت ذوى القربى مؤول ساخته است آن نیز فایده اش با مست بر می گردد ، زیرا که دوستی ایشان موجب اطاعت اوامر و نواهى أئمه و خلفا و اوصیای پیغمبر میگردد و چون اطاعت و متابعت کردند بدرجات عالیه جنات نعیم و کرامات یزدان کريم كامكار و بفوز وفلاح ورضوان ابدی شادخوار میگردند .
زیرا که در حقیقت دوستی با ایشان دوستی با دین خدا و شریعت مصطفی و کتاب خدا است که آن نیز بخود مکلفین فایدت میرساند ، و ترك آن ضلالت و گمراهی و بهر دو جهان بدبختی و روسیاهی میکشاند، وگرنه ذوی القربی را که عبارت از عترت وأهل بيت رسالت باشد چه احتیاجی بمودت دیگران که اول کار ایشان پشت پای بدنيا وترك ماسوى الله است .
لطیفه دیگر این است که اینکه خدای مودت ایشان را فرض نمود برای این است که هرگز غبار ارتداد از دین و رجوع بضلالت را بساحت قدس و تقوای ایشان راه نبوده و نخواهد بود و این مطلب مؤيد مطالب معروضه است، و نیز میرساند که هر کسی را این صفت و منزلت نبوده است مودت با او فرض نشده است .
لطیفه دیگر این است که مکشوف می آید که عدم مودت با ذوی القربی موجب بغض و کین رسول خدای میشود چه بغض و حب رسول خدای در راه خدا و دین خدا است و رفع نمی شود، و چون پیغمبر بر کسی خشم و بغضی بیاورد برای مبغوض آنحضرت راه نجاتی نیست
و خداوند تعالی چون ارحم الراحمین است مودت اقربای رسول را فرض کرد تا مسلمانان بدانند و سهل نشمارند و با ایشان مودت یابند و چون دوست شدند مطيع و منقاد ایشان گردند و چون مطیع شدند و باوامر و نواهی ایشان رفتار نمودند در هر دو جهان کامکار و رستگار گردند و محبوب پیغمبر گردند. از این است که امام رضا الله دلیل غضب پیغمبر را از آن راه مذکور میفرماید که ترک مودت ایشان ترك فريضه از فرایض خداوندی است و البته تارك فریضه خدائی مبغوض ومغضوب پیغمبر است .
و از این است که رسول خدای در میان اصحاب برخاست و مردمان را از این فریضه خبر داد و در سه روز تاسه نوبت اعادت فرمود و آخر فرمود : این فریضه إلهي زروسيم ومأكول ومشروب نیست یعنی متاع تمام دنيا من البداهية إلى النهاية کافی آن نیست بلکه مودت اقربای من مزد تبلیغ رسالت است و بهای آن را بقدر معرفت فضل ایشان و شناسائی مقامات رفیعه ایشان که موجب غفران یزدان و برخورداری هر دو جهان است مقرر داشت، و در این مورد است که شقی از سعید و موافق از منافق و مؤمن از کافر و مذعن از جاحد ممتاز میشود .
و تقریر این مودت را منتی عظیم از خداوند کریم والسنه أهل روزگار را از ادای این شکر عاجز و حفظ مراتب رسول خدا را در این مودت میشمارد و خلوص این مودت را اسباب وجوب جنت و این عمل را عمل صالح و دریافت فضل كبير و بشارت خدای تعالی بندگان را باین مودت موکول میفرماید در حقیقت ما به ادراك ترقيات و کمالات نفسانی و مثوبات هر دو جهانی همین است. و این بود آیه ششم که دلالت به برگزیدگی عترت برا مت دارد .
و أما آيه هفتم قول خداى عز وجل است « إنَّ الله وملائكته يصلون على النبي يا أيها الذين آمنوا صلوا عليه وسلموا تسليماً » بدرستیکه خدا و فرشتگان خدا درود میفرستند به پیغمبر عالی مقدار ، ای کسانیکه بخدا و رسول او إيمان آورده اید صلوات دهید بروی و سلام گوئید سلام گفتنی یا تسلیم نمائید خود را و انقیاد او را مرعی بدارید .
وقد علم المعاندون منهم لما نزلت هذه الآية قيل يا رسول الله قد عرفنا التسليم عليك فكيف الصلاة عليك » و معاندین از نزول این آیه آگاه بودند که شخصی در خدمت رسول خدا عرض کرد : سلام دادن بر تو را دانستيم أما كيفيت صلوات بر خودت را بیان فرمای، فرمود: میگوئید : « اللهم صل على محمد وآل محمد كما صليت على إبراهيم وعلى آل إبراهيم إنك حميد مجيد » پس در میان شما ای گروه
مردمان در این امر خلافی است؟ علما گفتند : خلافی نیست .
مأمون گفت : این مطلبی است که اصلاً خلافی در این نیست و اجماع امت بر این است ، آیا نزد تو در باب آل چیزی واضح تر از این در قرآن هست ؟ حضرت أبي الحسن الله فرمود: بلی خبر دهید مرا از قول خداوند عز وجل : ه بس والقرآن الحكيم إنك لمن المرسلين على صراط مستقیم » مقصود از قول خدای ، «یس» کیست؟ علما گفتند : « پس » محمد است هیچکس شکی در آن ندارد .
أبو الحسن الله فرمود : « فان الله عز وجل اعطى محمداً وآل محمد من ذلك فضلاً لا يبلغ أحد كنه وصفه إلا من عقله و ذلك ان الله عز وجل لم يسلم على أحد. إلا على الأنبياء صلوات الله عليهم ، فقال تبارك وتعالى : ( سلام على نوح في العالمين و قال : « سلام على إبراهيم» و قال : « سلام على موسى وهارون ، ولم يقل سلام على آل نوح ، ولم يقل سلام على آل إبراهيم ، ولا قال سلام على آل موسى وهارون و قال عز وجل : « سلام على آل یس » یعنی آل محمد .
خداوند عز وجل محمد و آل محمد را از این حیثیت فضل و فزونی عطا فرموده است که هیچکس بکنه وصف آن نرسد مگر آنکه او را قدرت تعقل آن باشد و خداوند تعالی در این آیات مذکوره و در قرآن کریم جز بر أنبياء عظام سلام الله علیهم سلام نفرستاده است و نفرموده است سلام بر آل نوح وآل إبراهيم وآل موسی و هارون، و خداوند عز وجل میفرماید : سلام بر آل پس باد یعنی آل
چون سخن باین مقام رسید مأمون عرض کرد: محققاً میدانستیم شرح و بیان این مطلب در معدن نبوت است یعنی بر مطالبی که از تو ظاهر شد تصدیق و افرار نمودیم ، چه توئی معدن نبود نبوت ومخزن علوم إلهي . و اين آيه هشتم بود.
راقم حروف گوید: در اینجا نیز مطلب لطیفی است یعنی تفاوت مقدار معلوم میشود : یکی اینکه در حق ساير أنبياء سلام الله عليهم میفرماید سلام برایشان باد وسلام من الله نمیفرماید که فضیلتی علاوه را حامل میباشد .
دیگر اینکه در حق رسول خدای میفرماید: خدا وملائكه خدا صلوات می فرستند بر محمد که درود متصل است و اشرف از سلام است ، دیگر اینکه بلفظ « إن » که برای تأکید و تحقیق است مصدر میگرداند و در این درود رسول خدای را از دیگر انبیا امتیاز میبخشد و آل آن حضرت را آنهم برعایت احترام و احتشام از آنگونه درود جدا میسازد و با سایر انبياء مرسلين صلوات الله عليهم انباز میدارد .
و خدای داند که در این گونه درودی که بر خاتم الأنبياء وآل محمد صلى الله علیه و آله و علیهم فرستاده است چه فضیلتی و عطیقی است که امام رضا میفرماید هیچکس بکنه وصف آن نتواند رسید مگر آنکس که بتواند تعقل نماید البته چنین کسی نیز غیر از سایر علما و عقلای روزگار است .
و أما آیه هشتم پس قول خداوند عز وجل است « و اعلموا انما غنمتم من شيء فأن لله خمسه وللرسول ولذى القربى » و بدانید که آنچه غنیمت بردید از چیزی پس بدرستیکه برای خداوند است خمس آن و برای رسول خدا و برای ذی القربی است.
فقرن سهم ذى القرى مع سهمه بسهم رسول الله له فهذا فضل أيضاً بين الآل و الأمة لأن الله تعالى جعلهم في حيز وجعل الناس في حيز دون ذلك و رضى لهم ما رضى لنفسه و اصطفاهم فيه فبدء بنفسه ثم ثنتى برسوله ثم بذى القربى في كل ما كان من الفيء والغنيمة وغير ذلك مما يرضاه عز وجل لنفسه فرضى لهم ، فقال : و قوله الحق : « و اعلموا انما غنمتم من شيء فأن الله - الآية ، فهذا تأكيد مؤكد و أثر قائم لهم إلى يوم القيامة في كتاب الله الناطق الذي لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه تنزيل من حكيم حميد » .
پس خداوند تعالی سهم اقربا را بسهم خود و سهم رسول خود مقترن فرمود و این فضل و تمیزی است در میان آل و امت ، چه خدای تعالی ایشان را در مکانی و سایر مردم را اگر چه فرزندان نبی هم باشند در مکانی دیگر فروتر از آن مکان و پست تر از آن مذکور داشته و در مرتبه دوم یعنی بعد از مرتبه إلهى رسول را و بعد از آن ذوی القربی را در هر چه از غنایم دار الحرب و سایر غنایم بدست آید و در غیر این مقام نیز هر چه برای خود پسندیده از برایشان پسندیده است .
و در این مقام میفرماید و قول او حق و صدق است « و اعلموا أنما غنمتم من شيء فان الله - تا آخر آیه » و این تاکیدی اکید و اثری است قائم و ثابت در کتاب ناطق خدائی که بطلان در آنزمان و بعد از آن زمان در آن نگنجد، چه فرستاده ایست و تنزیلی است از خداوند حکیم ستوده که این تأکید و اثر از بهر ایشان ثابت و محقق است تا روز قیامت ، چه پتامی و مساکین که در آیه شریفه مذکور هستند چنین نباشند
زیرا که چون یتیم از حد یتیمی بگذرد بهره از غنایم نیابد ، و چون مسکین را فقر و مسكنت مرتفع شود او را از غنایم بهره نرسد و أخذ آن مال بروی حلال نباشد لكن سهم ذی القربی همیشه از بهر ایشان ثابت و محقق میباشد چه غنی باشند چه فقير ، زیرا که هیچکس غنی تر و بی نیازتر از خداوند اکبر و حضرت پیغمبر نیست مع ذلك خداوند تعالی برای خود سهمی و برای پیغمبر سهمی قرار داده و آنچه را از بهر خود و رسول خود پسندیده برای ذوی القربی پسندیده .
و همچنین در فی و بازگشت مال کفار بدون غلبه مسلمانان نیز در قول خداى تعالى : « وما أفاء الله علی رسوله - تا آخر آیه هر چه از بهر خود و پیغمبر خود پسندیده از برای آنها نیز پسندیده است، چنانکه در آیه غنیمت که بر این نوع جریان یافته و ابتداء بنفس خود فرموده و از آن پس بذی القربی و بعد از آن بدیگران که غیر از خويشان نزديك پیغمبر هستند و سهم خویشان وذوی القربی را بسهم خود ورسول خود مقترن فرموده است.
و همچنین در آیه شریفه طاعت نیز چنین کرده و فرموده است : « يا أيها الذين آمنوا أطيعوا الله وأطيعوا الرسول وأولى الأمر منكم » پس خداوند تعالی در این آیه شریفه ابتداء بنفس خود پس از آن برسول خود و بعد از آن بأهل بيت رسول خود فرموده است یعنی میفرماید: ای کسانیکه بخدا و رسول خدا ايمان آورده اید اطاعت کنید خدای را و اطاعت کنید رسول خدای و صاحبان امر خودرا ..
و همچنین است آیه ولايت : « إنما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا » جز این نیست که ولی شما خداوند است و رسول خداوند است و کسانیکه إيمان آورده اند، پس خداوند مقرر گردانیده است طاعت ایشان را با طاعت رسول وولایت رسول را بطاعت و ولایت ذات کبریای خودش مقترن ساخته است .
كما جعل سهمهم مع سهم الرسول مقروناً بسهمه في الغنيمة و الفيء فتبارك الله و تعالى ما اعظم نعمته على أهل هذا البيت ، فلما جاءت قصة الصدقة نزه نفسه و رسوله و تزه أهل بيته ، فقال : ( إنما الصدقات للفقراء والمساكين والعاملين عليها والمؤلفة قلوبهم وفي الرقاب وفي سبيل الله وابن السبيل فريضة من الله » .
فهل تجد في شيء من ذلك أنه سمى لنفسه أو لرسوله أو لذى القربي لأنه لما نره نفسه عن الصدقة ونزه رسوله نزه أهل بيته لا بل حرم عليهم لان الصدقة محرمة على محمد وآله وهى أوساخ أيدى الناس لا يحل لهم لانهم طهروا من كل دنس ووسخ ، فلما طهرهم الله عز وجل واصطفاهم رضى لهم ما رضى لنفسه وكره لهم ما كره لنفسه عز وجل . فهذه الثامنة .
همانطور که گردانیده است خداوند تعالی سهم ایشان را باسهم رسول خدا مقرون بسهم خودش در غنیمت و فيء ، تبارك الله و تعالی تا چند بزرگ و عظیم نعمت او بر اين أهل بيت عصمت و طهارت در کار غنیمت وفی مقرر شده است . اما در قصه صدقه ، خودش و رسول خودش وأهل بيت رسولش را منزه و مبرا گردانیده و فرموده است: صدقات و زکات برای فقیران و درویشان و مسکینان و کسانیکه عامل و کار کن وصول آن و آنان که بتازه اسلام آورده اند و هنوز بضعف عقیده باقی هستند و تألیف قلوب ایشان لازم است یا خریداری و آزاد ساختن بندگان و مكاتبان و مردمان مقروض پریشان حال و در مخارج راه خدا مثل جهاد و امثال آن و راه گذرانی که بشهری و مکانی غریب اندر آیند و نفقه ایشان بپایان رسیده و قدرت حرکت و بازگشت بمحل مقصود ندارند اگر چه در وطن خود متمکن و با بضاعت هم اختصاص دارد .
صاحب کنز العرفان گوید که : ذکر «إنّما» در صدر آیه شریفه دلالت بر آن دارد که غیر از جماعتی که در این آیه مذکور شده اند مستحق زکات نیستند بالجمله امام رضا الله فرمود: آیا در این جمله که خدای در این آیه شریفه نام برده و کسانی را برای اخذ صدقه مقرر فرموده هیچ می بابی که برای خود یا برای رسول خودش یا برای اقربای رسول خودش چیزی مقرر فرموده باشد زیرا که گاهی خدای تعالی منزه گردانید نفس کبریای خودش و رسول خودش را از صدقه وزکات ، أهل بیتش را نیز منزه گردانید ، چه سهمی برای ایشان در قرآن مذکور نیست بلکه برایشان حرام فرموده .
پس صدقه بر محمد و آل محمد صلوات الله عليهم حرام است ، زیرا که زکات چرکهای دستهای مردمان است و برای محمد و آل محمد الله حلال نیست ، چه ایشان طاهر و مطهر از هر گونه بدی و چرك و ريم هستند ، پس چون خداوند عز وجل ایشان را مطهر و برگزیده داشت برای ایشان همان پسندید که برای نفس متعال خود پسندید و در حق ایشان مکروه شمرد آنچه را که برای نفس بیهمال خود مکروه شمرد . و این آیه هشتم بود.
راقم حروف گوید: چون وجه خمس از غنایم دار الحرب ومأخوذی از مشرکان و کفار و مخالفان است که بقهر و غلبه وقوت اسلام گرفته می شود خدای تعالی برای خود و پیغمبر و عترت آن حضرت قسمت نهاده چنانکه اگر بدون جنگ سوار و پیاده مسلمانان و غير مفتوح العنوه چیزی بدست مسلمانان افتد و بعنوان مصالحه بدست آید خاص پیغمبر گردد و دیگران را در آن حقی نباشد مثل فدك و امثال آن ، أما زكات برای دفع بلاها و در حقیقت برخی و فدائی شخص است و طرف گیرنده بسیار حقیر وذلیل و فقیر می نماید .
این است که خدای تعالی برای خود و رسول خدا و أهل بيت او چیزی فرض نکرده است اما در خمس فرض کرده است و گرنه وسخ و دنس یا چرکینی و ریم دستهای مردمان اگر بمعنى ظاهر و ترتیب آن حمل شود در خمس نیز موجود است و رعایت جلالت مقام رسول خدا و أهل بيت او را از اینجا میتوان دانست که خداوند تعالی برای حفظ شئونات ایشان با اینکه غني بالذات است چون میخواهد با کمال تعظیم و تفخیم سهمی برای پیغمبر و عترت طاهره قرار بدهد ذات غنی کبریای خود را نیز شریک میدارد تا کنایت و اشارتی از طرف منافقان و مخالفان روى ندهد ورسول او وأهل بيت او را بفقر وفاقه يا حرص وطمع که مخالف مراتب عالیه ایشان و استغنای ایشان است نسبت ندهند .
وگرنه آنکس که آفریننده مخلوقات یا کسی که بطفیل او آفریده شده اند يا أهل بيت او که تمام عوالم امکان و خزاین زمین و آسمان در حیطه تصرف و تملك ایشان است چه حاجتی بخمس يا عشر يا ثلث يا كل دارند ، تمام مخلوق را بضاعت و استطاعت و توانگری و رزق و روزی بدست اعطای ایشان و میل و اجازت ایشان حاصل است ، دریا را بغدير و سحاب وابل را بقطره باران چه حاجت است صدهزاران غدیر از دریا آبگیر است و صد هزاران قطره از رشحات ابر مطير است ، إمام رضا الله میفرماید :
و أما آيه نهم که دلالت بر فضیلت عترت بر امت دارد : « فنحن أهل الذكر الذين قال الله عز وجل : فاسئلوا أهل الذكر إن كنتم لا تعلمون ، همانا مائيم آن اهل ذکر یعنی رسول خدا که خداوند سبحان بمردمان امر میکند و میفرماید پس سؤال از اهل ذکر کنید اگر شما عالم و دانا نیستید « فنحن أهل الذكر فسئلونا إن كنتم لا تعلمون ، پس ما أهل ذکر و دانای بكنوز رموز قرآن هستیم پس از ما سؤال کنید اگر خود شما نمیدانید ، علمای حاضر عرض کردند: خداوند تعالی از أهل ذكر جماعت یهود و نصاری را خواسته است .
حضرت أبي الحسن الله فرمود : « سبحان الله وهل يجوز ذلك ؟ إذا يدعونا إلى دينهم ويقولون إنه أفضل من دین الاسلام ، بزرگ است خدای از گفتن اینگونه كلمات نابهنجار ! اگر مراد بأهل ذكر يهود و نصاری باشند و بامر خدای بایستی مسئول واقع شوند و شبهات و مسائل غامضه را رفع نمایند پس بایستی ما را بدین خودشان بخوانند و بگویند : دین ما از دین اسلام افضل است ! .
مأمون عرض کرد : يا أبا الحسن آیا شرحی در خدمت تو موجود است که بر خلاف آنچه ایشان گفتند دلالت نماید؟ فرمود: آری مقصود بذكر رسول خدا است و مائيم أهل آنحضرت، و این معنی در کتاب خدا روشن و مبیشن است در آنجا که در سوره طلاق میفرماید: « فاتقوا الله يا أولى الألباب الذين آمنوا قد أنزل الله إليكم ذكراً رسولاً يتلو عليكم آيات الله مبينات ، پس بترسید از خدای ای دارایان عقل و دانش که ایمان آورده اید بتحقیق که خداوند فرستاد بشما ذکر را که عبارت از رسول او باشد که تلاوت میکند بر شما آیات خدای را در حالتیکه مبین است « فالذكر رسول الله الله ونحن أهله . فهذه التاسعه » پس ذكر رسول خدا ومائيم أهل او .
راقم حروف گوید : غریب این است که علمای آن مجلس یا از راه جهل یا تعمد از روی خصومت و معاندت این سخن را مینمایند، زیرا که خود امام رضا که میفرماید : مائيم أهل ذکر و از ما بپرسید برای جواب همه گونه ه سائل و مطالب غامضه که از هیچ صنفی از علمای عصر ساخته و پرداخته نمی گشت مهیتا بود و با اینکه فضایل و مناقب و علوم فاخره آنحضرت را میدانستند ، البته چون این دعوی را فرمود میدانست بحقیقت و راستی است، و در آن مجلس همه نوع اسباب آزمایش و تمجید و تنقید موجود است ، و اگر برای علما تردیدی بود بهتر از آن نبود که برای امتحان آنحضرت و اطمینان خودشان سؤالات كثيره دقیقه غامضه که جواب آن جز از معدن رسالت ممکن نیست طرح کرده بپرسند اگر جواب مسکت میشنیدند و مجاب میشدند جای سخن نداشتند وإلا راه همه نوع ترديدى و انکاری باقی و باسکات آن حضرت و مقصود خود میرسیدند .
أما آية دهم قول خدای تعالی است در آیه تحریم : « حرمت عليكم أمهاتكم وبناتكم وأخواتكم حرام است بر شما نکاح مادران شما و دختران شما و خواهرهای شما - تا آخر آیه ، « فأخبروني هل تصلح ابنتي أو ابنة ابني وما تناسل من صلبي لرسول الله الله ان يتزوجها لو كان حياً » با من خبر دهید اگر رسول خدایا زنده میبود هیچ میشایست که دختر من با دختر پسر من یا هر زنی که از صلب من تناسل يابد تزویج فرماید ؟! .
عرض کردند : نمی شاید، فرمود: « فاخبروني هل كانت ابنة احد كم يصلح له ان يتزوجها لو كان حياً ، با من خبر دهید : آیا برای پیغمبر اگر زنده بودی شایسته میبود که دختر یکتن از شما را تزویج فرماید؟ عرض کردند : بلی روا بود، فرمود: در اینجا مطلب معلوم میشود یعنی در اینکه رسولخدای دختر من و زنان صلبی مرا نمیشاید تزیج فرماید و از شما را میشاید کشف مسئله می شود زیرا که من از آل او هستم و شما از آل او نیستید و اگر شما از آل او بودید هر آینه تزویج دختران شما بر آنحضرت حرام بود چنانکه دختران من بروی حرام است ، چه ما از آل آنحضرت هستیم و شما از امت او میباشید ، پس این است فرق میان آل و امت ، زیرا که آل از خود آنحضرت است و امت اگر از آن باشد از آن حضرت نیستند. و این بود آیه دهمین .
و اما آیه یازدهم : پس قول خدای عز وجل است در سوره مؤمن که حکایت از مردی مؤمن از آل فرعون میفرماید: « و قال رجل مؤمن من آل فرعون يكتم إيمانه أتقتلون رجلاً أن يقول ربي الله وقد جائكم بالبينات من ربكم - الآية » و گفت مردی مؤمن از آل فرعون که ایمان خود را پنهان میداشت : آیا می کشید مردی را بخاطر اینکه میگوید : پروردگار من خداوند است و برای شما بینات از جانب پروردگارتان آورده است . تا آخر آیه .
فكان ابن خال فرعون بنسبه ولم يصفه إليه بدينه » و این مرد مؤمن پسر خال فرعون بود و خداوند او را نسبت بخود فرعون داد و نفرمود مردی از اهل دین فرعون و یا از امت فرعون .
ه و كذلك خصصنا نحن إذ كنا من آل رسول الله له بولادتنا منه وعممنا بالدين . فهذا فرق بين الآل والأمة » این چنین اختصاص یافتیم ما بآل آنحضرت چه از آنحضرت پدید آمدیم، اما مردمان آل را تعمیم و هند و هر کسی را که دین رسولخدا را پذیرفتار شده گویند از آل رسول است ، پس این است فرق میان و این آیه یازدهم بود .
و أما آيه دوازدهم قول خدای تعالی است : « وأمر أهلك بالصلوة واصطبر عليها ، امركن اهلبیت خود را بنماز بعد از آنکه مأمور شدی بنماز بآيه « فسبح بحمد ربك ، وصبورى جوى بر نماز یعنی مداومت نمای بر امر نماز و ادای نماز . ه فخصنا الله تبارك و تعالى بهذه الخصوصية إذ أمرنا مع الأمة بإقامة الصلاة ثم خصصنا من دون الأمة ، فكان رسول الله الله يجيء إلى باب علي وفاطمة عليهما السلام بعد نزول هذه الآية تسعة أشهر كل يوم عند حضور كل صلاة خمس مرات فيقول : الصلاة رحمكم الله . وما اكرم الله من ذراري الأنبياء بمثل هذه الكرامة التي أكرمنا بها وخصصنا من دون جميع أهل بيتهم » .
پس خداوند تبارك و تعالى تخصیص داد ما را باین خصوصیت گاهی که امر فرمود ما را با امت با قامت نماز ، و از آن پس ما را از میان امت اختصاصی دیگر داد باینکه رسول خدای له بعد از نزول این آیه شریفه تا مدت نه ماه هر روزی پنج نوبت در اوقات نماز پنجگانه بدرخانه علي وفاطمه صلوات الله تعالى عليهما می آمد و میفرمود: هنگام گذاشتن نماز است خداوند شما را رحمت فرماید و یزدان تعالی این تکریم را در حق هيچيك از ذراری انبیاء ﷺ که در حق ما فرمود نفرمود و ما را مخصوص فرمود بمزید شرف از میان تمام اهل بیت تمام پیغمبران .
چون کلام امام رضا الله باین مقام بیایان آمد مأمون و علمای اعلام عرض کردند: خداوند تعالى شما اهل بیت پیغمبر را در ازای تحمل زحمات این امت پاداش خیر ،فرماید هر چه بر ما مشتبه میشود غیر از شما هیچکس شرح و بیان آن را نمی تواند نماید .
ص209