بیان کلمات و بیانات امام رضا در مسجد مرو در باب علامات وفضل امام
در كافي وعيون أخبار واغلب كتب احاديث وأخبار از ثقات روات از عبدالعزیز ابن مسلم روایت کرده اند که گفت: در ایام میمنت فرجام علي بن موسى الرضاء الام در مرو حاضر بودیم و یکی روز جمعه در مسجد جامع مرو فراهم شدیم ، و این حال در بدایت قدوم ما بمرو بود ، سخن از امر امامت در میان آمد و از کثرت اختلاف مردمان در کار امامت مذکور شد .
پس من بخدمت سید خودم و مولایم رضا صلوات الله علیه در آمدم و آن مطلب را که مردمان در آن خوض کرده بودند بعرض رسانیدم آنحضرت تبسمی نمود و فرمود :
يا عبد العزيز جهل القوم وخدعوا عن أديانهم إن الله تبارك وتعالى لم يقبض نبيه حتى أكمل له الدين و أنزل عليه القرآن فيه تبيان كلشيء بين فيه الحلال والحرام والحدود والأحكام وجميع ما يحتاج إليه الناس كملاً، فقال عز وجل: ما فرطنا في الكتاب من شيء .
وأنزل في حجة الوداع وهي في آخر عمره الله : اليوم أكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الاسلام ديناً ، وأمر الإمامة من تمام الدين .
ولم يمض له حتى بين لأمته معالم دينهم و أوضح لهم سبيلهم و تركهم على قصد سبيل الحق وأقام لهم علياً الله علماً و إماماً وما ترك لهم شيئاً يحتاج إليه الأمة إلا بينه فمن زعم أن الله عز وجل لم يكمل دينه فقد رد كتاب الله ومن رد كتاب الله فهو كافر » .
ای عبدالعزیز این قوم بجهالت و نادانی رفتند و از ادیان خود که خودشان از بهر خود اختیار و بسلیقه خود رفتار کرده بودند فریب خوردند آنچه خود خواستند پیشنهاد ساخته و از حق روی بپرداختند ، و خداوند تعالی پیغمبر گرامی خود را قبض نفرمود مگر اینکه دین را ، یعنی احکام و شرایع و تکالیف دین مبین اسلام را برای او تمام کرد ، و قرآن را که حاوی تفصیل هر چیزی است و در آن روشن و مبین شده است همه اشیاء از حلال وحرام وحدود وأحكام و تمامت آنچه تمام مردمان بآن حاجتمند هستند بر آن حضرت نازل ساخت .
چه خدای تعالی ميفرمايد : « ما فرطنا في الكتاب من شيء ، فرونگذاشتیم در قرآن چیزی را از حلال و حرام وقصص و امثال ومواعظ و اخبار ، و نازل فرمود خدای متعال در حجة الوداع و این سال آخر عمر رسول خدای ه بود این آیه شریفه را امروز که علی را نصب کردم کامل گردانیدم از بهر شما دین شما را و تمام کردم برای شما نعمت خودم را و اختیار کردم برای شما دین اسلام را دینی و پاکیزه تر از همه ادیان همین دین است تا قیامت و امر امامت از تمامیت دین است.
و رسول خدا از این سراچه فنا بسرای بقا رحلت نفرمود مگر اینکه بیان فرمود طریقهای دانستن و فهمیدن این دین را و روش گردانید راههای دین را وامت را بقصد و آهنگ راه حق و راستی بگذاشت و علي بن أبي طالب را نصب فرموده علم و إمام قرار داد و هیچ چیز را که امت بآن نیازمند باشند فروگذار نفرمود مگر اینکه بیان فرمود و روشن گردانید .
پس هر کسی گمان نماید که خداوند تعالی دین خود را ناقص گذاشته و کامل نگردانیده است، قرآن خداوند را رد نموده است، یعنی در قرآن تصریح با تمام و اکمال شده است و هر کس قرآن را رد نماید کافر است .
ه هل تعرفون قدر الإمامة ومحلها من الأمة فيجوز فيها أختيارهم ان الإمامة أجل قدراً وأعظم شأناً و أعلى مكاناً وأمنع جانباً وأبعد غوراً من أن يبلغها الناس بعقولهم أو ينالوها بآرائهم أو يقيموا إماماً باختيارهم » .
آيا بشأن و قدر إمامت و محل رفیع آن از برای امت شناسا و دانا هستید تا برای امت اختيار إمام و امت مینمائید ؟! بدرستیكه منصب و رتبت إمامت و قدر و اندازه آن و شأن و مکان و جانب و غور آن از آن جلیل تر و برتر و منبع تر و دور تر از آن است که مردمان بدستیاری عقول خودشان آن بالغ یا بآراء خودشان بآن نایل یا باختیار خودشان امامی را قائم و برپای دارند .
همانا در این کلمات معجز سمات امام رضا الله و در این تعریف که تمام خواهد بود و جامع و مانع است چون دقت شود کمال اقتدار و نهایت اعتبار و اطمینان خود آن حضرت و بطلان اجماع امت و تخصيص إمامت باختصاص و اختيار خداوند تعالى وتحير و قصور عقول و افهام و اذهان و مدركات جهانیان از فهم و درك شئونات عاليه و مقامات سامیه آن دلالت کند
و معلوم است چیزی را که عقول خلق از ادراک شئونات آن عاجز باشد تا چه برسد بحقیقت آن و حکم شناسائی حضرت باری تعالی را دارد چگونه میتوانند این مردم و این طبقات خلق برأى ورويت وميل وسليقت خود فراهم شوند و گروهی جاهل و بی بصر تعيين خليفه و إمام بأن معنی و شرایطی که از جانب خدای و رسول منصوب میشود بنمایند ، چنانکه در طی این کتب مبار که کراراً بآن شرایط و ادله قاطعه اشارت رفته است .
و امام رضا در این موقع که در شهر مرو با حضور مأمون قهار غدار این بيانات را در اوصاف امام میفرماید و البته گونزد مأمون میشود از عدم شایستگی و نهایت نابایستگی مأمون و پیشینیان او و امثال او بیان و تصریح و با مامت خودش و اجدادش و امثال خودش از اخلافش تشریح و توضیح میفرماید .
و از اینجا معلوم توان کرد که اگر آنحضرت جامع این شرایط و منصوب از طرف حق نبود اینگونه بیان و تعریف و رد و تقریر نمی فرمود و مأمون و اتباع او که غالباً از نواصب و مبغضين و مخالفین و منافقین بودند مهر سکوت بردهان نمی زدند و دلهای ایشان مملو از آتش حسد و کین نمیگشت و در مقام احتجاج ومناظرت ورد أقوال وابطال برهان و أدله و علامات و اعلام آنحضرت بر می آمدند و خود را مفتضح و بیرون از حق و باطل نمیخوستند .
همین عدم امکان و شعله نیران اندرون هر ساعت بر بغض و حسد او می افزود و از نهادش سر بر میکشید تا بآنجا که عزیمت بر شهادت آنحضرت و خسارت دنیا و آخرت خود بر بست و ملعون و مطرود ابدی گشت .
چه هر گونه ترتیمی و نمویهی بکار برد و مجالس و مناظرانی که منعقد ساخت بلکه شکستی بر مقامات آنحضرت ولایت رتبت فرود آورد و عقاید مردمان را از حضرتش بگرداند و بتدليس و تلبيس بخود منصرف سازد هیچ سودمند نگشت بلکه بر عقاید مردمان و تشعشع انوار جلالت و عظمت و شرافت وإمامت و ولایت آنحضرت و خمود نیران سلطنت و حکومت خود بیفزود و جز قوت حال آنحضرت وضعف حال خودش حاصلی نبخشود.
چراغ ایزدی را چون کنی یف از آن پف بر سبیلت افکند تف
چوخواهی نور حق را تار و تاريك بگردی رانده درگاه باريك (۱. باريك يعنی آفریننده خودت یعنی باری و آفریننده تو ، باری نام خدای است .)
هر آنکس را که باری خصم گردد نصیبش جز عذاب حق نگردد
تو با این چشم و دید بی نوائی چرا دشمن بنور کبریائی
اگر تانی (۲. تانی ، مخفف توانی منه) نظر بر شمس انداخت بنور حق توانی دیده پرداخت
چو دید نور خود باشد محالت زدید نور حق بس انفعالت
چو نادان و جهول از امر أمسی چگونه طالب اخبار شمسی
چو از خود بی خبر هستی بعالم بحق بگذار أمر الله أعلم
بالجمله امام رضا الله در تعریف امام فرمود : « إن الامامة خص الله بها إبراهيم الخليل بعد النبوة والخلة مرتبة تالية وفضيلة شرفه بها وأشاد بها ذكره فقال عز وجل : إني جاعلك للناس إماماً ، فقال الخليل الله سروراً بها : و من ذريتي ، قال الله تبارك وتعالى : لا ينال عهدي الظالمين ، فابطلت هذه الآية إمامة كل ظالم إلى يوم القيامة وصارت في الصفوة .
ثم أكرمه الله تعالى بأن جعلها في ذريته أهل الصفوة والطهارة فقال عز وجل: ووهبناله إسحاق ويعقوب نافلة وكلاً جعلنا صالحين وجعلنا هم أئمة يهدون بأمرنا يرثها بعض عن ه صلى الله وأوحينا إليهم فعل الخيرات وإقام الصلوة وايتاء الزكوة وكانوا لنا عابدين .
فلم يزل في ذريته . بعض قرناً فقرناً حتى ورثها النبي فقال الله عز وجل: إن أولى الناس بابراهيم للذين اتبعوه وهذا النبي والذين آمنوا والله ولى المؤمنين فكانت له خاصة فقلدها عليا الله بأمر الله عز وجل على رسم ما فرض الله عز وجل .
فصارت في ذريته الأصفياء الذين آتاهم الله العلم و الإيمان بقوله عز وجل فقال الذين أوتوا العلم والإيمان لقد لبثتم في كتاب الله إلى يوم البعث فهي في ولد علي خاصة إلى يوم القيامة إذ لا نبي بعد محمد الله ، فمن أين يختار هؤلاء الجهال»
بدرستیکه خداوند تعالی مقام منيع إمامت را اختصاص داد با براهیم بعد از آنکه آنحضرت را دارای رتبت نبوت و خلت فرمود ، پس امامت مرتبة فخيمه سوم آنحضرت گردید، و إمامت را آندرجه رفعت و عظمت بود که إبراهيم خليل الرحمن با مرتبه نبوت وخلت بسبب آن مزید شرف یافت وصیت جلالت مرتبه و علو رتبت آن حضرت در ارکان عالم پیچید ، و خداوند تعالی در قرآن خود فرمود: اى إبراهيم من ترا برای مردم إمام و پیشوا قرار دادم که همه صالحان بعد از تو بتو اقتدا نمایند .
إبراهيم شادان شد و از کمال فرح و سرور عرض کرد : و بعضی از فرزندان و نبير كان مرا إمام كردان ، يزدان تعالی در جواب فرمود: نرسد عهد من كه امامت باشد برستمکاران ، یعنی عاصیان و فاسقان ذر یه ترا مقام إمامت ندهم بلكه بصلحا و اتقیای ایشان کرامت فرمایم .
پس خداوند تعالی به نزول این آیه وافي دلالت باطل فرمود إمامت هر ظالم و ستمکاری را تا روز قیامت ، و امام را از زمره برگزیدگان خود مقرر فرمود و از آن پس خداوند جلیل پیغمبر خود خلیل را تکریم داد باینکه امامت را در نر به او قرار داد که أهل عصمت و طهارت باشند و فرمود : و بخشیدیم با براهیم از ساره که دختر عم وی بود پسری اسحاق نام و نبیره که یعقوب نام دارد در حالتیکه محض عطیه از جانب ما بودند بدون جزا واستحقاق .
و هر يك از این پیغمبران را كه إبراهيم ولوط وإسحاق ويعقوب باشند نيكان و شایستگان گردانیدیم ، یعنی ایشانرا بصلاحیت و نیکوکاری موفق ساختیم و بلطف و عنایت خود ایشانرا هدایت فرمودیم تا در مراتب صلاح بدرجه کمال رسیدند و کردانیدیم ایشان را امامان و پیشوایان که بندگان ما در افعال و اقوال بایشان اقتدا نمايند و بفرمان واجب الاذعان ما مردم را براه حق دعوت کنند و وحی نمودیم بایشان که مردم را بر اعمال صالحه و بپای داشتن نماز و بگذاشتن زکات ترغیب نمایند و ایشان ما را از روی اخلاص پرستیدن نمودند .
و خداوند تعالى إمامت را پیوسته در نر به إبراهيم اله از بعضی بعضی دیگر بارث میداد و از قرنی بقرنی دیگر از این در به طیبه نمی گرفت تا گاهی که حضرت ختمی مرتبت عمل مصطفى اله وارث او گشت .
پس خداوند تعالی فرمود بدرستیکه سزاوارترين مردمان بدين إبراهيم و وراثت إمامت او کسانی هستند که متابعت او را کردند، یعنی پیغمبران بعد از ابراهیم و این پیغمبر گرامی له میباشد و آنانکه بدین پیغمبر ایمان آورده باشند که مراد ائمه سداد صلوات الله عليهم هستند ، و خداوند تعالی دوست مؤمنان و سازنده کار ایشان و یاوردهنده ایشان و پاداش دهنده برایمان ایشان است :
پس إمامت باین پیغمبر بزرگوار اختصاص گرفت و خداوند تعالی بر این حضرت واجب گردانید که این امامت را بعد از وفات خودش بعلي بن أبي طالب گذارد .
پس این فضیلت و مزید شرف در در به اصفیاء آنحضرت که معدن علم و ایمان هستند استقرار گرفت بنابر امر و حکم پروردگار که میفرماید : گفتند دارایان علم و ایمان که مراد در این آیه شریفه هستند در رد سوگندی که کفار خوردند که در نگ ما در دنیا بیش از یکساعت نبوده : چرا دروغ میگوئید؟ در کتاب خدا ، یعنی قرآن و یا لوح محفوظ ثبت شده است در نگ شما در دنیا در قبر تا روز برانگیزش که روز قیامت باشد پس این است روز قیامت که شما انکار آن را می نمودید .
پس این فضیلت امامت در أولاد علي الله است تا روز قامت ، زیرا که بعد از محمد پیغمبری نیاید، یعنی پیغمبری دیگر و دین دیگر نیاید که تغییر احکام وولايت وإمامت داده شود بلکه دین این پیغمبر تا دامنه قیامت باقی و دارای منصب إمامت که حافظ این دین و احکام قرآن مبین است ائمه طاهرین باشند .
راقم حروف گوید: مقام امامت را از اینجا توان دانست که مقدم بر نبوت وخلت حضرت خلیل الرحمن است چه هر مرتبه که بکسی دهند و سرافرازی وافتخار و اعتبار وترقی و تكميل او را خواهند البته فوق مرتبه سابق اوست بلکه اگر إبراهيم را روح نبوت و نور خلت حاصل نميگشت بر تبت إمامت داخل نمی شد ، و این مقام را از آن ادراک فرمود که نسبت ابوت بختم نبوت داشت .
و نیز بواسطه این شرف و این اطمینان که پیغمبر آخر الزمان را مخزن بود آن تمنارا و آن جواب و اجابت را دریافت و شأن و مقام این مقام والامقام را بدانست که آرزومند گشت که از شیعیان علی باشد .
اما باید دانست که این شأن و مقامی که در این امامت خاصه است نه آن است که در مطلق إمامت وأئمته باشد، این مقامی است که جز خدا و دارایان آن مقام مقدارش را ندانند از این است که امام رضا بعد از این بیان فرمود : این مردم نادان و گروه جهال از کجا اختیار امامی برای خود توانند نمود ، یعنی این امر بمشيت إلهى وخواست خدائی تعلق دارد و مخلوق را در آن راه تصرف و تقریر و اختیاری نیست
ان الامامة هي منزلة الأنبياء و ارث الأوصياء، إن الإمامة خلافة الله عز وجل وخلافة الرسول ومقام أمير المؤمنين وميراث الحسن والحسين ، إن
الامامة زمام الدين ونظام المسلمين وصلاح الدنيا وعز المؤمنين .
إن الامامة اس الإسلام النامي وفرعه السامي بالامام تمام الصلاة والزكاة والصيام والحج والجهاد وتوفير الفييء والصدقات وإمضاء الحدود و الأحكام ومنع الشغور والأطراف ، الامام يحل حلال الله ويحرم حرام الله ويقيم حدود الله ويذب عن دين الله ويدعو إلى سبيل ربه بالحكمة والموعظة الحسنة والحجة البالغة ...
الامام كالشمس الطالعة للعالم وهى بالافق بحيث لا تنالها الأيدي والأبصار الإمام البدر المنير والسراج الزاهر والنور الساطع والنجم الهادي في غياهب الدجا و احواز البلدان القفار ولجج البحار ، الامام الماء العذب على الظماء والدال على الهدى و المنجى من الردى .
والإمام النار على اليفاع الحار" لمن اصطلى به والدليل على المهالك من فارقه فهالك، الإمام السحاب الماطر و الغيث الهاطل والشمس المضيئة و الأرض البسيطة والعين الغريزة والغدير والروضة .
الإمام الأمين الرفيق والوالد الرقيق والأخ الشقيق ومفزع العباد في الداهية الامام أمين الله في أرضه وحجته على عباده وخليفته في بلاده الداعي إلى الله والذاب عن حرم الله .
الإمام المطهر من الذنوب المبرا من العيوب مخصوص بالعلم مرسوم بالحلم نظام الدين وعز المسلمين وغيظ المنافقين وبوار الكافرين ، الامام واحد دهره لا يدانيه أحد ولا يعادله عالم ولا يوجد منه بدل ولا له مثل ولا نظير مخصوص بالفضل كله من غير طلب منه له ولا اكتساب بل اختصاص من المفضل الوهاب .
فمن ذا الذي يبلغ معرفة الامام ويمكنه اختياره ، هيهات هيهات ضلت العقول وتاهت الحلوم وحارت الألباب وحسرت العيون وتصاغرت العظماء وتحيرت الحكماء و تقاصرت العلماء وحضرت الخطباء وجهلت الألباء وكلت الشعراء وعجزت الادباء وعييت البلغاء عن وصف شأن من شأنه أوفضيلة من فضائله فأقرت بالعجز والتقصير .
و كيف يوصف له أو ينعت بكنهه أو يفهم شيء من أمره أو يوجد من يقوم مقامه ويغنى غناه لا كيف وأنى وهو بحيث النجم من أيدي المتناولين ووصف الواصفين فأين الاختيار من هذا وأين العقول عن هذا ؟ وأين يوجد مثل هذا ؟
اتظنون أن ذلك يوجد في غير آل الرسول الله كذبتهم والله أنفسهم ومنتهم الباطل فارتقوا مرتقاً صعباً دحضاً نزل منه إلى الحضيض أقدامهم راموا إقامة الامام بعقول حائرة بايرة ناقصة و آراء مضلة فلم يزدادوا منه إلا بعداً قاتلهم الله اني يؤفكون .
لقد راموا صعباً وقالوا افكاً وضلوا خلالاً بعيداً ووقعوا في الحيرة إذ تركوا الإمام عن بصيرة وزين لهم الشيطان أعمالهم فصد هم عن السبيل وما كانوا مستبصرين ورغبوا عن اختيار الله و اختيار رسوله إلى اختيارهم والقرآن يناديهم وربك يخلق ما يشاء ويختار ما كان لهم الخيرة سبحان الله وتعالى عما يشركون .
وقال عز وجل : وما كان المؤمن ولا مؤمنة إذا قضى الله ورسوله أمراً أن يكون لهم الخيرة من أمرهم ، وقال عز وجل : مالكم كيف تحكمون أم لكم كتاب فيه تدرسون إن لكم لما تخيرون أم لكم ايمان علينا بالغة إلى يوم القيامة إن لكم لما تحكمون سلهم أيهم بذلك زعيم أم لهم شركاء فليأتوا بشركائهم إن كانوا صادقين .
و قال عز وجل : أفلا يتدبرون القرآن أم على قلوب أقفالها أم طبع الله على قلوبهم فهم لا يفقهون أم قالوا سمعنا وهم لا يسمعون إن شر الدواب عند
الله الصم البكم الذين لا يعقلون ولو علم الله فيهم خيراً لأسمعهم ولو أسمعهم لتولوا وهم معرضون وقالوا سمعنا وعصينا بل هو فضل الله يؤتيه من يشاء والله ذو الفضل العظيم » .
همانا إمامت منزلت انبياء وارث اوصياء است ، إمامت خلافت پروردگار عالمیان و خلافت رسول أمين ومقام أمير المؤمنين وميراث حسن و حسين است . إمامت مهار دین و نظام مسلمین وصلاح دنيا وعز مؤمنين است ، إمامت اس اسلام و بيخ درخت مسلمانی و شاخه آزاده آندرخت سعادت آیت است بسبب میمنت و برکت إمامت است بجای آوردن نماز وزكاة وحج وجهاد ووفور غنیمت وصدقات و ممضى شدن حدود و احکام و سد ثقور واطراف اسلام .
إمامت است که حلال خدای را حلال و حرام خدای را حرام و حدود خداوند را اقامه میکند و فرق میکند و دور میگرداند مخالفان و آنچه شایسته نیست از دین خدا ، ودعوت میکند جهانیان را براه ایزد قهار از روی حکمت و نیروی موعظت و حجت بالغه
إمام مانند خورشید نورانی است که جهان را فروزان سازد لکن در افق باشد و دستها و چشمها بآن نرسد، إمام مانند ماه شب چهاده و بدر نام تمام کاینات را نور و فروغ دهنده و چراغ روشنائی بخشنده است نورش جانب بالا گیرد و پیوسته روی بفر از آورد و ستاره رخشنده است که در تاریکی شب بآن راه را پیدا نمایند و شهر بسیار وسیع و دریای بسیار بزرگ عمیق است .
إمام مانند آب شیرین و گوارا است برای تشنه کامان و راه نماینده است از روی راستی و درستی و نجات بخش از مهالك است، إمام مانند فروز آتش و روشنائی آن است برفراز بلندی که همه کس او را به بیند و گرم کننده است کسی را که در طلب گرمی باشد و راهنماینده و هادی و شناساننده راههایی است که هلاکت شخص در آن است نامردمان از آن پرهیز و دوری کنند و کسی که از امام مفارقت کند بهلاکت رسد .
إمام مانند ابر بارنده و باران پر منفعت پی در پی و آفتاب روشنائی دهنده وزمین مسطح و همواری است که هر کسی در آن قرار گرفتن تواند ، و إمام چشمه پر آب و محل جریان آب و بوستان سبز و خرم است .
إمام أمين خداوند است در زمین او و حجت خداوند است بر بندگان خدا در زمین خدا و خلیفه خداوند است در بلاد و شهرهای خدا و خواننده بسوی خداوند است ، یعنی بسوی او امر و احکام خدا و فرق کننده حرم خداوند است ، یعنی از آنچه نشاید و در حوزه دین نباید منع میفرماید و صفحه دین خدای را از آلایش محرمات نگاهبانی کند .
إمام از ذنوب و معاصى پاك است و از عيوب مبرا است ، إمام مخصوص است بعلم و موسوم است بحلم ناظم دین است و عزت مسلمین است و مايه غيظ وغضب منافقين وهلاك نماینده کافرین است .
إمام يگانه دهر خود است هیچکس نتواند در موقع سخنوری و مناظرت بروی چیره گردد و او را مجاب گرداند و هیچ عالمی را آن قدرت و توانائی نیست که باوی مساوی باشد، و بدل و نظیر از برای امام نیست و همانند و مثلی از بهر او نتواند بود بدون طلب واكتساب صاحب فضل استبلکه این عطیه باشد از خداوند و هاب که امام را باین موهبت اختصاص داده است.
پس کیست آنکسی که او را مقام و استعداد باشد که بشناسائي إمام ومراتب او بالغ تواند شد و برای او ممکن شود که بمیل و علم خود اختيار إمام نمايد .
هيهات هيهات عقلها در این بادیه بي مبتدا و منتها گمراه و دانشمندیها و علمها در این عرصه بی آغاز و انجام سرگشته و پریشان ، هوشمندان در این ورطه مدهوش و چشمها در حسرت دیدار دچار و بزرگان دانایان و کهن مردم جهان دیده همه كوچك و خاموش ، حکمای عظام در این تفکر متحیتر و حکمای عوارف ارتسام در طی این جاده بی پایان قاصر خطبای فصاحت بنیان در بیان این معنی محصور صاحب عقول وافهام از ادراک این مقاصد جاهل و السنه شعراء از توصیف یکی از هزارانش الکن و کلیل و ادبای روزگار از دریافت معالیش بیچاره و ذلیل و زبان بلغاء از تعریف شانی از شئوناتش کند و علیل و از شناس فضیلتی از فضائلش نحیف و نحیل و همه مقر بعجز و تقصیر هستند .
چگونه میتوان توصیف امام را نمود و بكنه او وشناس اوصاف او پی برد یا فهم کرد چیزی از امر امام را یا دریافته و موجود شود کسی که بتواند قایم مقام إمام گردد و همان بی نیازی و توانگری و معنویت امام را دارا باشد .
و چگونه شناسائي إمام بهره عقول و افهام آید هرگز این امر حاصل نشود و چگونه و کجا تواند حاصل گشت و حال آنکه إمام انام و پیشوای جهان مانند ستاره درخشنده است که از دست یافتن دست افکنان دور و از وصف واصفين ونعت ناعتين مهجور است
پس با این حال چگونه مردمان را میرسد که اختیار امام نمایند و پيك عقول را بآنچه معقول و مفهوم این عقول و افهام این خلق جهول نیست چه راه است و چنین وجودی را با چنین شئونات و مراتب ايزدى و ارواح مكرمه إلهيه ونفوس مقدسه رحمانیه چگونه توان دریافت
آیا در مرتع خیال و مزرع پندار و پهنه گمان ناهموار خود چنان تصور می نمایند که چنین شخص و إمام والا مقامی را جز در آل إمامت اتصال رسول خداوند متعال می توان نقش بند لوحه خیال و نور بخش گوهر عقل فعال گردانید همانا نفوس أماره غداره ايشان را بدروغ و کذب در افکنده و راه باطل و اقاویل نا خجسته و اباطیل ناستوده را بایشان نمایان ساخته است .
از این روی بی مایه و پله و پایه بمقامی صعب و محلی دشوار بر شدن گرفته وبيك موقع بلندى و دشوارى و سختی ارتقا جستند که از آن بلندن جای بمغاکی پست و بستگاهی سخت لغزش یافتند و بدستیاری عقول ناقصه حیران ها لکه و آراء مضله گمراه نماینده اندیشه نصب إمام نمودند لاجرام از ادراک این مقصد عالی و مقام منيع و محل رفیع جز دوری و بعد و مهجوری و حرمان نیفزودند .
خداوند بکشاد ایشان را که بکجا روی دارند و از مقصود خودشان تا بچه اندازه دور افتادند همانا آهنگ محلی صعب و ناهموار و امری مشکل و کاری دشوار کردند و بكذب سخن راندند و بگمراهی عظیم و روشن دچار گشتند و در پهنه حیرت و بیدای سرگشتگی وضلالت در افتادند گاهی که از روی علم و بصیرت امام را دست بداشتند و بدیگران بپرداختند .
شیطان اعمال و افعال ایشان را در انظار ایشان مزین و جلوه گر گردانید و ایشان را از اتباع راه راست باز داشت و در آنحال که در طلب بصیرت نبودند و از آنکس که خدای و رسولش اختیار کرده بآنچه خود برگزیده بودند روی برتافتند و اختیار خود را بر اختیار خدا و رسول خدا ترجيح و مختار خود را بر مختار ایشان تفضیل دادند .
با اینکه قرآن یزدانی با بانگ رفیع ایشانرا ندا میکند و میگوید : پروردگار تو آنچه را میخواهد بروجه حکمت و مصلحت می آفریند و اختیار میفرماید برای هدایت بندگان هر کسی را میخواهد و برای دیگران هیچ اختیار کردنی نبوده و نیست و نخواهد بود .
یعنی دیگران را نرسد کسی را برگزیده و مختار نمایند، چه زمام اختیار در قبضه قادر مختار است هر کسی را که مصلحت و حکمت اقتضا نماید اختیار میفرماید و هر کسی مصلحت نباشد مختار نمیگرداند ، خداوند تعالى منزه ومبرا و برتر از آن است که دیگری بالای اختیار او اختیاری نماید و او را شریکی و منازعی در مخلوق باشد .
و همچنین خداوند عز وجل میفرماید : نمیرسد و نمی سزد برای هیچ مرد و زن مؤمن و مؤمنه که چون خدا و رسول خدا حکم بامری فرماید که ایشان برای امر خودشان اختیار امری را نمایند بلکه واجب است برایشان که اختیار کار خود را تابع اختیار خدا و رسول خدا قرار دهند .
و نیز خداوند تعالی میفرماید : چیست شما را ای کافران چگونه حکم میکنید باینکه موحدین با غیر ایشان در مرتبت و مزیت فضل مساوی هستند ! و پندار میکنید که امر جزا و پاداش نيك و بد بشما تفویض شده است تا هر چه را خواهید چنان کنید
آیا شما را کتابی از آسمان رسیده است که در آن قراءت میکنید تا هر چه را خواهید از آن کتاب اختیار نمائید و چنان کنید که میخواهید یا اینکه شما را باما عهد و پیمان مؤکد بسوگند و ایمانی است تا بآنچه تمنا کنید تا روز قیامت دریابید و بهرچه مایل باشید حکم برانید، بپرس ای محمد از ایشان كدام يك از شما باین حکم متكفل وضامن است که در آخرت از عهده بیرون آید ؟! آیا مر ایشانرا میباشد کسانی که با ایشان در این قول شريك باشند پس بایستی شرکاء خود را بیاورند تا با این مشرکان موافقت نمایند اگر در دعوی خود راست گوی هستند .
و در چند سوره دیگر خداوند تعالی میفرماید: از چه روی تفکر نمیکنید در قرآن و مواعظ آن و بسمع قبول اصفا نمی نمائید و بدیده اعتبار نمی نگرید تا بطريق اهتدا معرفت یابید و از بادیه ضلالت رهایی جوئید نه آن است که ایشان در احکام قرآن تدبر نمایند بلكه بر قلوب ايشان أقفال إغفال است که بسبب آن بمواعظ و اندرز نمیرسند ، یعنی زنگار معاصی و غبار مآثم قلوب ایشانرا فرو گرفته و تاريك ساخته و سخت گردانیده است چندانکه مایل بمواعظ وراغب بنصایح نیستند .
یا خدای تعالی مهر نهاده است بر دلهای ایشان و ایشان از عواقب امور خود آگاه نیستند یا اینکه گفتند: ما استماع قرآن را نمودیم و حال اینکه ایشان نمی شنوند شنیدنی که از آن سودمند شوند پس گویا نمیشنوند بدرستیکه بدترین جنبندگان روی زمین کسانی هستند در حضرت خدای که از شنیدن حق گنگ و از گفتن حق کر باشند و در نیابند حق را ، یعنی خویشتن را بدریافتن حق باز نمیدارند.
و اگر خدای تعالی در وجود ایشان سودی بدانستی که از شنیدن آیات قرآنی سودمند میشوند هر آینه بشنوانیدی ایشانرا ، یعنی از روی لطف و کرم موفق فرمودی ایشانرا تا بشنواند ایشانرا بروجه اختیار و اگر بشنوانیدی آنان را بر سبيل لطف هر آینه برگشتندی از آن در حالتیکه ایشان اعراض کنندگان از قبول حق بودند و همی گفتند : ما شنیدیم لکن خدای را فرمان پذیر نشدیم و قبول نکردیم بلکه شنوانیدن حرف حق و مبعوث گردانیدن پیغمبر را و افزونی دادن بر جمله خلقان از فضل و کرم یزدان منان است و ایزد سبحان صاحب فضل بزرگ است که نعمتهای دنیائی و اخرائی در حضرت کبریایش محقر و در برابر آن نعمت مختصر نماید .
فكيف لهم باختيار الامام والامام عالم لا يجهل راع لا يشكل معدن القدس والطهارة والنسك والزهادة والعلم والعبادة مخصوص بدعوة الرسول وهو نسل المطهرة البتول لا مغمز فيه في نسب ولا يدانيه ذو حسب في البيت من قريش والذروة من هاشم والعترة من آل الرسول والرضا من الله ..
شرف الأشراف والفرع من عبد مناف نامى العلم كامل الحلم مضطلع بالإمامة عالم بالسياسة مفروض الطاعة قائم بأمر الله ناصح العباد الله حافظ لدين الله .
إن الأنبياء والأئمة يوفقهم الله ويؤتيهم من مخزن علمه وحكمه مالا يؤتيه غيرهم فيكون علمهم فوق علم أهل زمانهم في قوله جل وتعالى : أفمن يهدى إلى الحق أحق أن يتبع أم من لا يهدى إلا أن يهدى فما لكم كيف تحكمون ، وقوله عز وجل: ومن يؤت الحكمة فقد أوتي خيراً ، وقوله عز وجل في طالوت : إن الله اصطفاه عليكم وزاده بسطة في العلم والجسم والله يؤتي ملكه من يشاء والله واسع عليم .
و قال عز وجل لنبيه والله : وكان فضل الله عليك عظيماً ، وقال عز وجل في الأئمة من أهل بيته وعترته وذريته : أم يحسدون الناس على ما آتيهم الله من فضله فقد آتينا آل إبراهيم الكتاب والحكمة وآتيناهم ملكاً عظيماً فمنهم من آمن به ومنهم من صد عنه وكفى بجهنم سعيراً .
و إن العبد إذا اختاره الله عز وجل لأمور عباده شرح الله صدره لذلك وأودع قلبه ينابيع الحكمة وألهمه العلم الهاماً فلم يعى بعده بجواب ولا تحير فيه عن الصواب وهو معصوم مؤيد موفق مسدد قد أمن الخطايا والزلل و العثار .
يخصه الله بذلك ليكون حجة على عباده و شاهده على خلقه وذلك فضل الله يؤتيه من يشاء والله ذو الفضل العظيم ، فهل يقدرون على مثل هذا فيختاروه أو يكون مختارهم بهذه الصفة فيقد موه .
تعدوا وبيت الله الحق و نبذوا كتاب الله وراء ظهورهم كأنهم لا يعلمون وفي كتاب الله الهدى و الشفاء فنبذوه و اتبعوا أهوائهم قدمهم الله ومقتهم وانعسهم فقال عز وجل ومن أضل ممن اتبع هواه بغير هدى من الله إن الله لا يهدى القوم الظالمين . و قال عز وجل : فتعساً لهم واضل أعمالهم ، وقال عز وجل : كبر مقتاً عند الله وعند الذين آمنوا كذلك يطبع الله على كل قلب متكبر جبار ، وصلى الله على محمد وآل محمد وسلم تسليماً كثيراً» .
پس با این آیات قرآنی و دلالات آسمانی و علامات یزدانی که در تشخیص که از بهر إمام وارد شده است چگونه دیگر کسان و ناکسان خسان را میرسد خلق جهان و عباد و بلاد یزدان اختيار إمام نمایند و بسلق غير مستقيمه و آراء سخيفه تعیین پیشوا و مقتدا و فرمانفرمای عرصه ماسوی را بنمایند و حال اینکه إمام عالمی است که جهل را در پیشگاهش راه نباشد وراعی و نگاهبانی است که ضعف و سستی را در حضرتش ارتباطی نیست ، إمام معدن قدس وطهارت و اعمال نيكو وزهد و علم و عبادت است .
شرط إماميت إمام این است که رسول خدا او را با مامت دعوت کرده باشد إمام از نسل مطهر و گوهر منور بتول عذرا فاطمه زهرا است ، از شروط إمامت این است که عیب و نقصی در نسب او راه نکند و هیچ صاحب حسبی منیع او را پست ووضيع نتواند شمارد و در خاندان قریش و دودمان بلند ارکان هاشم با او هم ترازو نگردد، و از عترت آل رسول و مرضی خداوند جلیل و شرف اشراف و شاخه ارجمند عبد مناف باشد، یعنی از ذریه وی باشد .
إمام دارای علم نامی و حلم کامل و در امور امامت از همه خلقان قوی تر و بسیاست دانا و مفروض الطاعة و قائم بأمر خدا و ناصح بندگان خدا و نگاهبان آئین خدا باشد، همانا انبیای عظام و پیشوایان فخام را خداوند تعالى بنعمت توفیق متنعم و از مخزون علم وحکم خود بهره یاب میفرماید بدان معیار و مقدار که هیچ آفریده را بجز ایشان آن بهره عطا نمیشود .
از این روی علم أنبياء و أئمه هدى فوق علم أهل زمان ایشان است در این قول خدای تعالی که میفرماید: آیا آنکس که راهنمائی کند بحق بدستیاری اسباب توفيق والطاف ، شایسته تر است که متابعت او را نمایند یا آنکس که راه نمائی نجوید و راه خود را نشناسد و بحق هدایت نشود مگر اینکه او را راهنمائی کنند پس چیست و چه بود شما را و چگونه حکم میکنید که هر دو آن یکسان هستند ؟
و نیز حق تعالی میفرماید: هر کس را که حکمت باو عطا شد خیری بسیار بدو عنایت شده است و ایزد متعال در حق طالوت میفرماید: بدرستیکه خداوند برگزید طالوت را بر شما و افزونی داد از حیثیت بسطت و وسعت در علم و بزرگی هيكل ، زیرا که طالوت مردی بود که در انظار نمایندگی و جمالی دلا را داشت. و بيك سر و گردن از مردمان عصر خود بلندتر بود پادشاهی اور است ، و خدای که مالك الملك است میبخشد ملک خود را بهر کس که میخواهد و صلاحیت او را در ملک داری میداند و وسعت دهنده و باستحقاق هر کسی که او را برگزیده میفرماید دانا است .
و یزدان تعالی با پیغمبر خود محمد مصطفی میفرماید : ای پیغمبر گرامی فضل خدا بر تو عظیم و بزرگ بوده و هست که علوم غیر متناهيه را بتو تعلیم و تخصيص داده و تو را بر تمامت انبیاء فزونی رتبت و منزلت بخشیده و خلقت تمامت مخلوقات بالا و پست و هر چه بوده و هست بواسطه وجود همایون تو است چنانکه فرموده است : « لولاك لما خلقت الأفلاك . .
و خدای تبارك و تعالی در حق ائمه که از اهل بيت و عترت و ذریت آن حضرت الله هستند میفرماید: این جماعت کفار حسد میورزند بر محمد و آل محمد باله در آنچه خدای بایشان عطا فرموده است که عبارت از نبوت و امامت وولایت است که خداوند از روی فضل و کرم خود بایشان عطا فرموده است .
همانا ما عطا کردیم باولاد إبراهيم كه مراد محمد و ذریه او است قرآن و حکمت را که مقصود نبوت است که به پیغمر عطا شده است و دادیم ایشان را ملك عظيم ، يعنى إمامت را که با ولاد امجاد او عنایت فرمودیم ، پس برخی از مردم کسانی هستند که بگفتار و کردار ما تصدیق کردند و ایمان آوردند و بعضی از ایشان کسانی هستند که اعراض نمایند و تصدیق نکنند و برای این چنین کسان آتش دوزخ افروخته و آماده است.
همانا خداوند چون بنده را برای امور بندگان خود و نظام و قوام کار ایشان برگزیند برای انجام و اتمام این کار شرح صدر با و عطا میکند و چشمه های حکمت در قلبش بودیعت میگذارد و إلهام میگرداند بدو علم را الهام کردنی و از آن پس که دارای این ودایع جلیله گردید از هیچگونه جوابی عاجز نمی شود و در طریق صواب متحیر نمی گردد .
و إمام از معاصی و خطاها و لغزشها معصوم و محفوظ و با فعال و اعمال و اطوار و اخلاق حسنه مؤید و در طریق سداد و سبیل رشاد مسدد است، و خداوند تعالی إمام را از هر گونه خطا و لغرش و افتادنی بر روی ، یعنی گمراه شدنی ایمن گردانیده است تا بر بندگان یزدان حجت و بر آفریدگان حضرت سبحان شاهد باشند و این فضل خدائی است که عطا فرماید بهر کسی که خواهد و خداوند تعالی صاحب فضل عظیم است .
آیا این مردم قدرت دارند که چنین کسی را با چنین اوصاف پدید آرند آنگاه او را برای امامت اختیار نمایند؟ یا اینکه آنکسی را که اختیار می نمایند
دارای این صفات هست تا او را مقدم بدارند و پیشوای خود سازند ؟
سوگند به خانه پروردگار این جماعت از حق بیرون تاختند و کتاب خدای را از پس پشت افکندند ، یعنی از کتاب خدای روی برگاشتندگویا نمیدانند این کتاب خداوند تعالی است و حال اینکه نجات و هدایت و شفا در این کتاب مستطاب است
پس کتاب یزدانی را دور افکندند و بمتابعت نفس خود پرداختند و مذموم و مبغوض خدای آمدند و باین سبب دچار هلاکت شدند، و کیست گمراه تر از آنکس که متابعت هوای نفس خود را نماید بدون اینکه او را هدایتی از جانب خدای باشد بدرستیکه خداوند تعالی گروه ظالمان را هدایت نفرماید ، و خداوند عز وجل میفرماید: پس لغزنده و هلاک شدند هلاک شدنی و کم و نابود شد عملهای ایشان يعني أصلا أجر وثوابی بر آن مترتب نگردید .
و خداوند عزوجل میفرماید: آنانکه در دفع آيات إلهيه بدون حجت و برهانی مجادلت بورزند بزرگ است جدال ایشان از حیثیت بغض و عداوت در حضرت خدا و نزد کسانیکه ایمان به یزدان آوردند، یعنی در حضرت رسولخدا همچنانکه خدا مهر نهاد بر قلوب این جماعت تا علامت کفر ایشان باشد همچنین مهر می نهد بجهت نشانه کفر بر دل هر شخصی که از فرمان برداری سر کشیده باشد و گردن کش باشد که خود را از غیر بالاتر داند.
ص384