بیان پاره آداب آنحضرت در تدهین و استعمال طيب والبسه و خضاب
در کتاب خصال از معمر بن خلاد از حضرت ابی الحسن الرضا الله مروى است « لا ينبغي للرجل ان يدع الطيب في كل يوم فان لم يقدر عليه فيوم ويوم فان لم يقدر ففى كل جمعة ولا تدع ، مرد را نزیبد که استعمال طیب و بوی خوش را در هر روزی فروگذار نماید یعنی سزاوار آن است که همه روز آن کار بپای بردو اگر بر این کار نیرو نیابد يك روز بپای بر دو يك روز نبرد و اگر بر این امر نیز قادر نباشد باری بهر روز جمعه خود را مهجور ندارد و تو نیز این کار را فرومگذار .
در کتاب بحار الانوار از حسن بن جهم مروی است که بحضرت ابی الحسن الرضا سلام الله عليه مشرف و نگران شدم که با سواد خضاب فرموده بود و هم در آن کتاب از محمد بن ولید کرمانی از حضرت ابی جعفر ثانی مروی است که بان حضرت عرض کرد در خصوص استعمال مشک چه فرمائی ابو جعفر فرمود پدرم یعنی امام رضا فرمان کرد تا مشکی را دربان (۱. منظور حب البان است که بفارسی تخم غالیه خوانند و آن مانند پسته است لیکن زود میشکند و بمعنی لادن هم هست که به عربی حسین البان گویند.) و غالیه از بهر او بساختند و هفتصد در هم بکار رفت و پیوسته بر محاسن مبارك ميماليد وفضل بن سهل مکتوبی بآن حضرت کرده و خبر داد که مردمان این کار را شایسته ندانند آن حضرت در پاسخ نگاشت ديا فضل اما علمت ان يوسف وهو نبى كان يلبس الديباج مزرداً بالذهب ويجلس على كرسى الذهب فلم ينقص لك (۲. صحيح ذلك ، است، یعنی این کار یوسف از مقام حکمت او چیزی نکاست ، در ترجمه همین اشتباه رخ داده است .) من حكمته شيئاً ، اى فضل مگر نمیدانی یوسف با رتبت نبوت جامه دیبای زرتار میپوشید و بر کرسی زر مینشست پس نبایست کاسته شود ترا از حکمت این کار چیزی، حضرت ابی جعفر می فرماید از آن پس آن حضرت بفرمود تا غالیه از بهرش بساختند بچهار هزار درهم
و دیگر از معمر بن خلاد در بحار الانوار مسطور است که حضرت ابی الحسن با من فرمان کرد دهنی برای آن حضرت ترتیب دادند که از مشك و عنبر بود آنگاه مرا بفرمود تا از آن دهن بر روی کاغذ آية الكرسى وام الكتاب و معوذتین از قرآن را بر نگاشتم و قوارع از قرآن را بر نگاشتم و قوارع قرآن آن آیاتی میباشد که هر کس بخواند از شیاطین انس و جن ایمن می گردد گویا آن آیات میکوبد و میدواند شیاطین را بالجمله میگوید آیات و سور مسطوره را در میان غلاف و شیشه جای دادم و چون آن فرمان بپای بردم بخدمت آن حضرت آوردم و امام آنرا تغلف (۱.یعنی موی سر و محاسن را با غالیه خوشبو ساختن)همی فرمود و من نگران آن حضرت بودم و دیگر در آن کتاب از حسن بن جهم مروی است که حضرت ابی الحسن بمن بیامد و از آن حضرت بوی تجمیر و بخور بمن همی بردمید و هم در آن کتاب از حسن بن جهم مرقوم است که ابوالحسن را نگران شدم که از خیری (۲. نوعی گل است، بعضی گفته اند گل شب بو است بعضی میگویند گل خبازی است ، و بعضی آن را گل همیشه بهار میدانند.) تدهین می فرمود.
در بحار الانوار وعيون الاخبار از ابو عباد مروی است که حضرت امام رضا در فصل تابستان بر حصیر جلوس میفرمود و در زمستان برفراز گلیم مویین می نشست و جامه های درشت بر تن مبارک میآراست تا گاهی که برای ملاقات مردمان بیرون میآمد این وقت بجامه مزین در میآمد
در مکارم الاخلاق از علی بن اسباط مروی است که گفت از حضرت ابی الحسن شنیدم می فرمود « اربع من اخلاق الانبياء التطيب و التنظف وحلق الجسد بالنورة وكثرة الطروقة » چهار چیز است که خوی پیغمبر و روش ایشان است یکی خود را خوشبوی داشتن دیگر خود را پاکیزه ساختن دیگر پاک نمودن و تراشیدن و برداشتن موی تن را از نوره دیگر کثرت دیدار زنان و مباشرت ایشان در مکارم الاخلاق از این فضال مسطور است که حسن بن جهم میلی از آهن بمن بنمود و گفت این میل سرمه حضرت ابی الحسن امام رضا است تو بآن سرمه بکش پس بآن میل سرمه کشیدم و از نادر خادم از آن حضرت مروی است که با پاره کسانیکه آن حضرت بودند فرمود سرمه بکش آن شخص چنان بنمود که در منزل خودش دوستدار زینت نیست فرمود «اتق الله واكتحل ولا تدع الكحل، از خدای بترس و سرمه کشیدن را از دست مگذار و بكش ( قال رسول الله الا الله من اكتحل فليوتر من فعل فقد احسن ومن لم يفعل فلیس علیه شیء » پیغمبر فرمود هر کس سرمه بچشم می کشد باید بهر چشمی بعد د طاق سرمه بکشد و هر کس چنین کند نیکوتر است و هر کس چنین نکند و بعدد جفت هم باشد ایرادی بروی نیست .
در فقه الرضا مذکور میباشد که چون آهنگ سرمه کشیدن کنی میل را بدست راست بگیر و در سرمه دان بزن و بگو بسم الله و چون میل را بچشم چپ کشی بگو اللهم نور بصرى واجعل فيه نوراً ابصر به حقك واهدني الى طريق الحق وار شدنی الى سبيل الرشاد اللهم نور علی دنیای و آخرتی »
در حلية المتقين از حسن بن جهم مروی است که گفت بحضرت امام رضا مشرف شدم آن حضرت محاسن مبارك را بر نك سياه خضاب فرموده بود پس فرمود که در خضاب کردن اجر عظیم است و خود را ساختن موجب عفت زنان است و گروهی از زنان که دست از عفت بداشتند بسبب آن بود که شوهرهای ایشان خویشتن را از بهر ایشان نمی آراستند عرض کردم بما خبر رسیده است که حناموی سفید را زیاد می گرداند فرمود موی سفید بدون حنا خود زیاد میشود.
در مکارم الاخلاق مسطور است که علی بن موسی السلام مکروه میشمرد که مرد در حال جنابت خضاب نماید و فرموده من اختضب وهو جنب او اجنب في خضابه لم يؤمن عليه أن يصيبه الشيطان بسوء ، هر کس در حال جنابت خضاب نماید یا در آن حال که بخضاب اندر است خود را جنب گرداند هیچ نمیتوان از گزند شیطان بروی ایمن بود .
ودر حلية المتقين مسطور است که حضرت امام رضا شخصی را دیدار فرمود که بآزار دیدارد چار بود فرمود میخواهی ترا چیزی بیاموزم که اگر بجای آوری هرگز درد چشم نبینی؟ عرض کرد بلی فرمود در پنجشنبه ناخن بگیر آن شخص چنانکه آن حضرت بفرمود بجای آورد و هرگز درد چشم ندید، در مکارم الاخلاق از حضرت ابی الحسن المروی است فرمود « قلموا اظفار كم يوم الثلثاء واحتجموا يوم الاربعاء واصيبوا من الحمام حاجتكم يوم الخميس وتطيبوا باطيب طيبكم يوم الجمعة ، روزهای سه شنبه ناخن بگیرید و روزهای چهارشنبه حجامت کنید و روزهای پنجشنبه بگر ما به شوید و حاجات خود را از حمام بر آورید و روزهای جمعه بدن خود را به بهترین چیزهای خوشبو خوشبوی دارید .
و دیگر در مکارم الاخلاق مسطور است که حضرت امام رضا فرمود لاباس ان يتدلك الرجل في الحمام بالسويق والدقيق والنخالة ولا باس ان يتدلك بالدقيق الملتوت بالزيت وليس فيما ينفع البدن اسراف انما الاسراف فيما اتلف المال واضر بالبدن با کی نیست که شخص در گرما به با پست (۱. پست - بكسر اول و سکون ثانی - ترجمه سویق است یعنی آردیکه گندم آن را بریان کرده باشند مانند آرد نخودچی) و آردو نخاله ای که بآب مالیده باشد بدن را بمالد و باکی نیست که آردی را که با روغن زیت نرم کرده باشد بر بدن بساید و در آنچه بدن را سود رساند هر چه خرج شود اسراف نیست بلکه اسراف در آنجا باشد که مال تلف شود و بدن را زیان رساند و ازین کلام معجز نظام معلوم شد که اسراف و اتلاف را که نهی فرموده اند در چیزهایی است که برای شخص یا هر چه باشد زبان رساند و اینکه میفرمایند مثلا اگر کسی یکدرهم در چنان کار خرج کند مثل اینست که ده هزار در هم در راه خدا داده باشد یا اگر در فلان کار يكدرهم بکار بندد متلف و مسرف و عاصی است بهمین ملاحظه است، پس اگر در مناهی شرعیه نباید چیزی خرج کرد بهمین علت است و در محللات بباید خرج نمود بهمین سبب است
در حلية المتقين مسطور است که سلیمان بن جعفر جعفری گفت بیمار شدم چندانکه گوشت بدنم همه تحلیل برفت، بخدمت حضرت امام رضا علیه السلام تشرف جستم فرمود میخواهی گوشت بدنت باز گردد؟ عرض کردم بلی فرمود یکروز در میان بگر ما به شو که گوشت بدنت باز میآید و زنهار که همه روز مرو که باعث مرض سل می شود و در حدیث دیگر فرمود هر کس خواهد فربی شود يك روز بحمام برود و دیگر روز نرود. یعنی یک در میان برود و کسیکه گوشت زیاد داشته باشد و خواهد لاغر شود همه روز بحمام برود و نیز حضرت امام رضا می فرمود هر کس از حمام سفالی بردارد و بر بدن خود بمالد و خوره و پیسی بروی فرود آید جز خویشتن را ملامت نکند و کسیکه غسل بکند از آبی که از آب غسل مردم فراهم شده است در حمام و خوره بروی افتد ملامت نکند مگر خود را .
ابن بابويه عليه الرحمة ميفرماید مراد سفال شام است که بر کف پای میمانند. در مکارم الاخلاق از عمر و بن عثمان مسطور است که بعضی در حضرت امام رضا سلام الله علیه عرض کردند که مردمان چنین گمان میبرند هر موی تراشیدن در غیر منائی مثله است فرمود «سبحان الله كان ابو الحسن يعنى اباه يرجع من الحج فيأتي بعض ضياعه فلا يدخل المدينة حتى يحلق رأسه ، بزرگ است خداوند همانا حضرت ابي الحسن كاظم از حج باز میشد و در بعض ضیاع خود میآمد و داخل مدینه طیبه نمیشد تا گاهی که موی سر مبارکش را می تراشید و نیز در مکارم الاخلاق مسطور است که سلیمان بن یحیی گفت روزی حضرت امام رضا مهیا شد که سوار شود و بسرای مأمون تشریف قدوم دهد و من در جمله درسه آن حضرت بودم پس شانه بخواست و همی موی مبارک را بشانه بزد بعد از آن فرمود ای سلیمان خبر داد مرا پدرم از پدرانش از رسول خداى الله فرمود ( من امر المشط على رأسه ولحيته وصدره سبع مرات لم يقاربه داء ابداً ، هر کس هفت نوبت بر موی سروریش و سینه شانه بزند (1. علت شانه زدن موی سینه آنست که چون در آن زمان مردم فقط ازار ورداء بتن میکردند معمولا سینه آنان پیدا بود، وژولیدگی موی سینه موقعی که مشهود باشد مکروه است مانند ژولید کی موی سر وریش از ار ورداء همان لباسی است که برای احرام میپوشند.) هرگز دردی بد و نزديك نشود، در حلیة المتقین از حضرت امام رضا مروی است که فرمود چهار چیز است دارا میگشاید و غم را میزداید بوی خوش کردن و عسل خوردن و سواری کردن و بسبزه دیدن و دیگر در همان کتاب از آن حضرت مروی است که با کی نیست موی سفید را بریدن و کندن اما بریدنش را از کندن دوست تر میدارم ، و بروایتی دیگر فرمود که در کندن و بریدن هر دو با کی نیست و در حدیث دیگر فرمود که حضرت امیر المومنین تجویز بریدن موی سفید را میفرمود اما کندنش را مکروه میدانست .
و از حضرت امام رضا منقول است که حضرت رسول الله فرمود موی سفید در پیش سر من است و مبارک است و در عارضها سخاوت و جوانمردی است و در جای زلف علامت شجاعت است و در پشت سر شوم است و ظاهرا ابتدای سفید شدن است و در فصول المهمه باین خبر اشارت رفته است و در همان کتاب از حضرت امام رضا منقول است که هر کسی برابر قبله گمیز برانداز روی فراموشی و از آن پس او را بخاطر آید که در برابر قبله بوده است و برای تعظیم و اجلال قبله بدیگر جانب بگردد، از آنجا بر نخیزد مگر اینکه خداوند تعالی او را بیامرزد و احوط این است که در وقت استنجا نیز پشت بقبله نیاورد و سنت است که روبسوی مشرق یا مغرب آورد و احوط آن است که از ما بین مشرق و مغرب نیز اجتناب نماید واحوط آن است که اگر قبله را نداند سعی کند در شناختن قبله تا مطمئن باشد که بسوی قبله روی و پشت نکرده است و اگر متعذر باشد با کی نیست و در این صورت اگر پشت بقبله نماید بهتر است و سنت است که برای ریختن گمیز برجائی بلندیا جائیکه خاک بسیار داشته باشد بر شود تا خاطرش از ترشح آسوده باشد
از عبدالله بن هلال مذکور است که در حضرت امام رضا عرض کردم چه بسیار خوش میآید مردم را از حال کسیکه طعامهای بد مزه و ناگوار بخورد و جامهای گنده می پوشد و اظهار شکستگی و خشوع مینماید ، فرمود مگر نمی دانی که حضرت یوسف پیغمبر و پیغمبر زاده بود و قباهای دیبا و زرباف می پوشید و بر مجالس آل فرعون مینشست و در میان مردم حکم میراند و مردمان را با جامه او کاری نبود از وی خواستار عدالت راندن در حکم بودند و امام می باید در آنچه گوید براستی گوید و چون وعده گذارد وفا کند و حکم بعدالت نماید، خداوند حلال را بر کسی حرام نفرموده و اندك و بسیار حرام را حرام ساخته است پس این آیه مبار که « قل من حرم زينة الله را قرائت فرمود .
در حلیه المتقین از یونس منقول است که حضرت امام رضا را دیدم طیلسان کبود پوشیده بود و هم از آن حضرت منقول است که رسول خدای له عمامه بر بست و یکطرف عمامه را بطرف پیش افکند و آن دیگر را بعقب و جبرئیل علیه السلام نیز چنین نمود و هم در آن کتاب مروی است که علی بن موسى الرضا العام چون جامه نو برتن برآوردی جامه ها را در جانب راست میگذاشتند و چون رخت تازه می پوشید قدح آبی طلب می فرمود و سوره اخلاص و آية الكرسي وكافرون هريك را ده نوبت در آن ظرف قرائت مینمود و آن را بر آن جامه میپاشید و می فرمود هر کس چنین کند پیوسته در فراخی روزی باشد چندانکه تاری از آن جامه باقی مانده باشد و این خبر در عين الحياة نیز مذکور است و در آنجا بجای آیت الکرسی ده مرتبه سوره قدر مذکور است .
و در مناقب ابن شهر آشوب مسطور است که وقتی سفیان ثوری حضرت امام رضا را در جامه خز بدید عرض کرد یا بن رسول الله چه بودی اگر جامه ای ازین فرودتر میپوشیدی؟ فرمود دست خود را بیاور پس دست سفیان را بگرفت و بآستین خود در آورد سفیان را معلوم افتاد که در زیر آن جامه خز پلاسی بر بدن مبارک داشت ، آنگاه فرمود اى سفيان الخز للخلق والمسح للحق ، جامه خز برای ملاقات مخلوق و پلاس برای در گاه خالق میباشد. معلوم باد سفیان ثوری در سال یکصد و شصت و یکم هجرى وفات کرده است و در آن اوقات از سن مبارک امام رضا دوازده سیزده سال بر آمده بود و امثال سفیان ثوری را که نسبت بائمه عليهم السلام اعتقاد كامل وعقيدت خالص نبود اینگونه مکالمات در چنان سن مقتضی نیست مگر اینکه این مکالمت از سفیان بن عیینه شده باشد که در سال یکصدو نود و هشتم وفات کرده است و نیز در حلية المتقين مسطور است که حضرت امام رضا سلام الله علیه میفرمود چون خواهی موزه یا کفش بپای در آوری ابتدا بپای راست کن و بگو بسم الله و بالله والحمد لله صل على محمد و آل محمد وطيء قدمي في الدنيا والآخره وثبتها على الايمان ولا تز لهما يوم زلزلة الاقدام اللهم وقنى من جميع الآفات والعاهات و من الاذی و چون خواهی از پای بیرون کنی بگو « اللهم فرج عنى كل هم وغم ولا تنزع عنى حلة الايمان ، در مکارم الاخلاق از علی سابری مسطور است که حضرت ابی الحسن مرا بدید و نعلی مخصره در پای داشتم فرمود و یا علی و متى تهودت ای علی کدام وقت یهودی شدی و نیز در آن کتاب از محمد بن علی الان مروی است که قلنسوه خزی که از سمور بطانه داشت بر سر مبارک حضرت ابی الحسن بدیدم و هم از حضرت رضا پرسیدند از مردیکه برط له بپوشد یعنی کلاه نمد فرمود ه كان لا بيعبد الله المظلة يستظل بها من الشمس ، حضرت ابی عبدالله را سایبانی بود که بآن از آفتاب بسایه میگذرانید در لغت مذکور است برطل بروزن قنفذ و برطل بالام مشدد بروزن اردن کلاه نمد را گویند و بر طله باشد لام بزیادتی
هاء مظله صیفیه است یعنی سایبانی تا بستانی است (۱. منظور کلاه لبه دار پهن است که دهاقین بخاطر آفتاب تا بستان بسر میگذارده اند و معمولا از بوريا وسعف نخل ساخته میشده)
و دیگر در مکارم الاخلاق مسطور است که حضرت امام رضا از آباء عظامش علیهم السلام از رسول خدای له روایت نمود که فرموده تختموا بالزبرجد فانه پسر لا عسر فیه ، نگین انگشتری را از زبر جد کنید که همیشه کارها را آسان کند چنانکه هر گزدشواری نیابید و هم در آن کتاب از محمد بن عیسی مروی است که گفت از موفق شنیدم که در پیش روی حضرت ابی جعفر ثانی می گفت و انگشتری بمن بنمود که در انگشت داشت پس با من گفت این انگشتری را میشناسی؟ گفتم آری نقش را میشناسم اما صورت آنرا نمیدانم و آن انگشتری بتمامت نقره بود و حلقه و نگین آن مدور بود و بر آن مکتوب بود «حسبی الله و بالای آن هلالی و پائین آن ورده ای بود (۱. یعنی نقش گل) پس بدو گفتم این انگشتری از آن کیست؟ گفت خاتم حضرت ابی الحسن است گفتم چگونه بدست تو افتاد؟ گفت گاهی که حضرت ابی الحسن علیه السلام را وفات در رسید این انگشتری را بمن افکند و فرموده لا تخرج من يدك الا إلى علی ابنی این انگشتری را از دست بیرون میاور مگر اینکه برای پسرم علی بباید بیرون کنی .
در حلیه المتقين مسطور است که حضرت امام رضا عليه الصلاة والسلام فرمود اگر خواهی انگشتری را بدست راست اندر آر و اگر خواهی بدست چپ و فرمود در هنگامی که انگشتری بدست کنی بگوه اللهم سو منى بسيماء الايمان و اختم لي بخير واجعل عاقبتى الى خير انك انت الاعز الاكرم و نیز در آن کتاب از حضرت على بن موسى الرضا السلام مروی است که عقیق فقر و درویشی را برطرف میکند و عقیق در دست کردن نفاق را زایل میگرداند و هم از آن حضرت منقول است که هر کس قرعه با نگشتر عقیق بزند بهره او تمام تر بیرون میآید و نیز از آن حضرت علیه السلام مروی است که انگشتر یاقوت در دست کنید که پریشانی را از ایل مینماید و نیز در باب انگشتر زمرد بهمین تقریب از آن حضرت مروی است و نیز از حضرت امام رضا منقول است که حضرت امیر المومنين صلوات الله علیه فرمود روزی رسول خدای له بیرون آمد و انگشتری جزع یمانی در انگشت مبارک داشت و با ما نماز بگذاشت و چون از نماز فراغت یافت انگشتری را بمن داد و فرمود این انگشتری را بدست راست خود کن و بآن نماز بگذار که نماز در جزع یمانی برابر هفتاد نماز است و تسبیح و استغفار میکند و ثواب آن برای صاحبش ثبت میشود .
و نيز در حلية المتقين مسطور است که حسین بن خالد در خدمت امام رضا عرض کرد جایز است شخصی استنجا کند و در دستش انگشتری باشد که نقش نگینش لا اله الا الله ؟ باشد فرمود اینرا برای او خوب نمی دانم عرض کرد مگر رسول خدا و یا پدران شما با انگشتر استنجا نمیکردند فرمود بلی لکن ایشان انگشتری را در دست راست میکردند پس از خدای بترسید و برایشان افترامبندید پس از آن فرمود نقش نگین حضرت آدم لا اله الا الله محمد رسول الله بود و از بهشت با خود آورده بود و حضرت نوح چون بکشتی بر نشست ایزد تعالی او را وحی فرستاد ای نوح چون از غرق شدن بترسی هزار مرتبه لااله الا الله بگو پس دعا کن تا من ترا و مؤمنان را از غرق شدن نجات دهم چون کشتی براه افتاد بادی تند وزیدن گرفت نوح بترسید از غرق شدن و آن مجال ندید که هزار مرتبه لا اله الا الله بر زبان بگذراند بسریانی گفت «هاولیا الفأ یار با اتقن پس طوفان برطرف شد و کشتی براه افتاد پس حضرت نوح فرمود سخنی را که خدای مرا بآن نجات بخشید سزاوار چنان است که همواره با من باشد پس در انگشتری خود ترجمه آنرا بعربی نقش کرده لا اله الا الله الف مرة يا رب اصلحنى و حضرت ابراهیم را چون در کفه منجنیق بگذاشتند که بآتش در افکنند جبرئیل خشمگین شد خدای تعالی بدو وحی فرستاد که سبب خشم تو چیست؟ عرض کرد پروردگارا خلیل تو است و هیچکس بغیر او در
این زمانه نیست که ترا بیگانگی پرسند و دشمن خود را بروی مسلط گردانیده ای خداوند تعالی بدو وحی فرمود ساکت باش کسی در امور تعجیل میکند که مثل تو بنده عاجزی باشد که بترسد از دستش بدر رود همانا او بنده من است هر وقت بخواهم او را می گیرم، جبرئیل مطمئن شد و بجانب ابراهیم ملتفت گردید و گفت آیا ترا حاجتی و کاری در چنین وقت هست؟ فرمود اما بتو ندارم خدای تعالی انگشتری برای او فرستاد که در آن شش حرف نقش شده بوده لا اله الا الله محمد رسول الله على ولى الله لاحول ولاقوة الا بالله فوضت امرى الى الله اسندت ظهري الى الله حسبى الله پس خداوند بدو وحی فرستاد که این انگشتری را در دست کن که آتش را بر تو برد و سلام گردانم و نقش نگین حضرت سلیمان این بود سبحان من ألجم الجن بكلماته» و نقش نگین حضرت عیسی دو حرف بود که از انجیل بیرون آورده بوده طوبی لعبد ذكر الله من اجله وويل لعبد نسى الله من اجله، خوشا بر حال آن بنده ای که خداوند تعالی بسبب او یاد کرده شود و وای بر حال بنده ای که فراموش شود خدا بسبب او از خاطرها ، و نقش نگین مبارك رسول خدایا این بود لا اله الا الله محمد رسول الله و نقش نگین حضرت امام حسن العزة الله و نقش نگین امام حسین « ان الله بالغ امره بوده الی آخر الخبر و نیز از حضرت امام رضا مردی است که نقش نگین حضرت صادق دانت ثقتى فاعصمنی من النار بود و در حدیث دیگر وارد است که نقش نگین امام رضا ما شاء الله لاقوة الا بالله بودو هم از حضرت امام رضا منقول است که نقش نگین حضرت امام زين العابدين الان خزى وشقى قاتل الحسين بن علیه السلام بودوهم از حضرت امام رضا مسطور است که نقش نگین حضرت امام محمد باقر الظنى بالله حسن وبالنبي المؤتمن وبالوصى ذي المنن و بالحسين والحسن بود و دیگر در همان کتاب از حضرت امام رضا المنقول است که چون ذوالفقار را جبرئیل از آسمان آورد زیورش از نقره بود و هم در خبری دیگر است که از آن حضرت روایت کرده اند که فرمود با کی نیست در زیور کردن شمشیر بطلا و نقره و در حدیث دیگر فرمود شمشیر حضرت رسول خدا اهتماماً از نقره بود حتی دسته و سر و دسته اش و در حدیث دیگر فرمود با کی نیست زینت کردن قرآن و شمشیر ها را بطلا و نقره ودر حلية المتقين از حسن بن جهم مروی است که امام رضا میلی از آهن بمن بنمود با سرمه دانی از استخوان و فرمود باین میل سرمه بکش و هم از حضرت امام رضا مروی است که هر کس بخدا و روز قیامت ایمان دارد باید سرمه بکشد و باین تقریب مذکور شد
و هم در مکارم الاخلاق از حضرت محمد بن علی السلام مروی است که فرمود بر حضرت ابی الحسن جامه عدسی دیدم (۱. منظور رنگ عدس است ) و هم در آن کتاب از معمر بن خلاد مروی است که از حضرت امام رضا شنیدم می فره و ده و الله امن صرت إلى هذا الامر لا كان الجشب بعد الطيب ولا لبسن الخشن بعد اللين ولا تعبن بعد الدعة ، سوگند با خدای اگر متولی این امر شدم طعامهای ناگوار میخورم بعد از مأكولات خوب و گوارا و جامه های درشت و خشن بر تن میکنم بعد از آنکه جامه های نرم و لطیف پوشیده بودم و متحمل رنج و زحمت میشوم بعد از تن آسائی ( قال رسول الله الله في وصيته لا بی ذر رضی الله عنه يا اباذر إنى البس الغليظ وأجلس على الارض والعق اصابعي واركب الحمار بغير سرج وأردف خلفى فمن رغب عن سنتی فلیس منی یا اباذر البس الخشن من اللباس والصفيق من الثياب لئلا يجد الفخر فيك مسلكاً ، رسول خدای الله در ذیل وصیتی که در نصیحت أبي ذر رضی الله عنه میفرمود فرمودای ابوذر من جامه درشت خشن میپوشم و بر روی خاک می نشینم و انگشتان خود را در حال خوردن طعام می لیسم و بردراز گوش بی زین سوار میشوم و هم در آن گونه سواری دیگری را نیز ردیف خود می فرمایم و این کارها سنت من است و هر کس از آنچه من بسنت کرده ام روی بر تابدار من نیست ای ابوذر جامه زبر و خشن و درشت و لباسهای سخیف بیرون از لطافت و ظرافت بپوش تا فخر و غرور و خود بینی را در تو راهی نباشد .
و نیز در مکارم الاخلاق از حضرت امام رضا خبر داده اند که بسیار شدی که آن حضرت را خون در بدن بهیجان میآمد پس در دل شب حجامت میفرمود مقصود که حجامت یا فصد یا آنچه به تنقیه بدن راجع باشد چون لازم شود باید در مقام اصلاح برآمد خواه روز ياشب وعند اللزوم ملاحظه وقت نشاید و هم در آن کتاب مسطور است که وقتی شخصی از زحمت جرب بحضرت ابی الحسن شکایت برد فرمود إن الجرب من بخار الكبد فاذهب واقتصد من قدمك اليمنى والزم اخذ در همین من دهن اللوز الحلو على ماء الكشك واتق الحيتان والخل ، مرض جرب از بخار جگر پدیدار شود برو و رک بگشای از قدم راست خودت و دو در هم روغن بادام شیرین را با آب كشك بكار بند و از خوردن ماهی و سر که بپرهیز آن مرد چنان کرد و شفا یافت در حلیة المتقین از حضرت امام رضا المسطور است که هر کسی را در نیروی بینائی سستی پدید آید در هنگام خفتن هفت میل از سرمه سنگ بچشم کشد چهارمیل بچشم راست و سه میل در چشم چپ .
و هم در آن کتاب از آن حضرت منقول است که چون خواهی سرمه بچشم اندر کشی میل را بدست راست برگیر و بسرمه دان اندرزن و بگو بسم الله و چون میل را در چشم چب بگردانی بگو « اللهم نور بصری واجل فيه نورا ابصر به حقك واهدني الى طريق الحق وأرشدني الی سبیل الرشاد اللهم نور علی دنیای و آخرتی، بار خدا یا چشم مرا روشن کن و فروغی در چشم من ببخش که به نیروی آن حق تو را بنگرم یعنی نوری در باطن من در افکن که حق تو را از باطل تمیز دهم و مرا براه حق هدایت وبسبيل رشاد ارشاد فرمای و دنیا و آخرت مرا بنور خود روشن کن، درعين الحيوة مسطور است که شخصی گفت حضرت امام رضا از من پرسید در پوشیدن رختهای خشن و درشت عرض کردم چنین شنیده ام که پیشتر میپوشیده اند فرمود بپوش و خود را بیارای که حضرت علی بن الحسين ع حبه خزى بپانصد درهم خریداری فرمود و میپوشید و ردای خز به پنجاه دینار خریداری فرموده زمستان را در آنها می گذرانید و چون زمستان بپایان میرفت میفروخت و بهایش را تصدق می فرد و بعد از این کلمات این آیه شریفه را قرائت فرمود « قل من حرم زينة الله تا بآخر و آن حضرت می فرمود بوی خوش از اخلاق پیغمبران است.
ص123