ناسخ التواریخ زندگانی حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام (جلد سوم)  ( صص 215-208 ) شماره‌ی 4243

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره فردی ‌ عبادی > سخاوت

خلاصه

راقم حروف گوید در ذیل این جود و احسان که از حضرت امام رضا سلام الله علیه بروز کرده است چند فقره معجزه نیز روی داده است یکی توقف آن حضرت برای او یکی خبر از افطار نکردن او یکی علم بحق آن شخص که دینار بوده است یکی دیگر مقدار حق او را باز نمودن با اینکه خود مدیون بالصراحه نمیدانست یکی نقش بر روی دینار . در کشف الغمه مسطور است که حضرت امام رضا احسان و صدقه بسیار فرمودی و پنهان داشتی و بیشتر این کار جز در شبان تاريک اتفاق نیفتادی

متن

بیان پاره اخباریکه در مراتب جود و احسان حضرت رضا (ع) رسیده است

جود پیغمبر مصطفی و علی مرتضی و ائمه هدی و امام رضا صلوات الله وسلامه عليهم وجود هر موجود است لولاك لما خلقت الافلاك مشروح تر در حدیث کسامذکور است و بعد از ایجاد نیز با آن معاصی عباد اگر نظر جود و عنایت ایشان شامل نبودنه تو به آدم در بهشت مقبول نه سلسله بنی آدم در صفحه روزگار برجای ماند بلکه بصرصر حوادث وطعنه دواهی و زخمه نوازل و هیبت زلازل اثری از هیچ جانداری نمی ماند و اگر میماند بخلقتی دیگر مبدل میشد چنانکه مفاد پاره آیات مبارکه قرآنی ازین معنی حکایت کند و نیز اگر بطفیل توجه و بركات وجود فائض الجود این وجودات مبار که نبودی آسمان را چه بودی که با این آسمانی بصفحه زمین با چنان مردمی نابکار و عاصی و طاغی انزال برکات نماید و میل بدانی فرماید مگر اینکه در پهنه زمین هیاکل نورانی سبحانی باشند که هزاران آسمان را آرزوی تقبیل آستان عرش بنیان ایشان باشد و هزاران عرش را نظر ببلندی فرش ایشان مایه افتخار و اعتبار گردد و هزاران جبرئیل و میکائیل نگران پی براق و خوان ارزاق ایشان شرحی از جود و کرم آنحضرت باشند پس اگر از بحار بیکران ایشان حکایتی و جبال بی پایان احسان ایشان روایتی در میان آید حدیث قطره و دریا و کاه و کوه است .

در کتاب بحار الانوار و ارشاد مفید از غفاری مروی است که گفت از مردی از آل أبي رافع مولى رسول خدای له که او را طبس می خواندند حقی بر من بود هنگامی از من خواستار ادای حق خود شد و بالحاح و ابرام پرداخت چون این تقاضای مبرم را بدیدم نماز بامداد را در مسجد رسول خدای اه بگذاشتم و از آن پس بآستان حضرت رضا صلوات الله علیه روی نهادم و در این وقت آن حضرت در عريض جای داشت چون بباب همایونش نزديك شدم بناگاه ولی کرد کار و حاصل گردش لیل و نهار را بر حماری سوار دیدم که قمیص و ردائی بر تن مبارک داشت چون بان حضرت نظر کردم از حضرتش شرمسار شدم و چون بمن پیوست بایستاد و بمن نظر افکند پس سلام بروی بدادم و این هنگام شهر رمضان بود پس عرض کردم فدایت گردم همانا از مولای توطیس بر من حقی است سوگند باخدای مرا برای اخذ حق خود شهره مردان و زنان کرده است و من با خود گمان همی بردم که چون این عرض کردم آن شخص را امر خواهد فرمود که دست از من بدارد قسم بخداوند هیچ در خدمتش عرضه نداشتم که او را چه مقدار بر من حق است و هیچ چیز در خدمت او نام .. دار نکردم و با من امر فرمود که بنشینم تا آن حضرت بار آید پس در هما نحال ببودم تا نماز مغرب بگذاشتم و بروزه اندر بودم سینه ام تنگ شد و همی خواستم باز گردم در این اثنا امام چون بدر تابان نمایان شد و جمعی در اطرافش میآمدند و جماعتی از سائلان بدیدار مبارکش جای کرده بودند و آن حضرت برایشان صدقه میداد پس از آن برفت و بخانه خود در آمد، پس از آن بیرون شد و مرا بخواند بسویش برخاستم و در خدمتش داخل خانه شدم و با حضور همایونش بنشستم و شروع کردم از ابن مسیب که امیر مدینه بود بعرض همی رسانیدم و فراوان افتادی که از او در حضرتش حدیث میراندم. چون فراغت یافتم فرمود « ما اظنك افطرت بعد ، گمان نمیکنم افطار کرده باشی عرض کردم نکرده ام پس بفرمود برای من طعام حاضر کنند طعامی بیاوردند و در حضور من بگذاشتند و با غلام بفرمود تا با من بخورد پس من و غلام هر دو از آن طعام سیر شدیم و چون فراغت یافتیم با من فرمود و ساده را بلند کن و آنچه در زیر آن است برگیر چون و ساده را برافراشتم دینارها بدیدم آن جمله را بر گرفتم و در آستین خود بگذاشتم آنگاه بفرمود تا چهار تن از بندگانش با من باشند تا مرا بمنزلم برسانند، عرض کردم فدایت گردم طایف و کوچه گردان ابن مسیب میگردند و من مکروه میدارم که مرا بنگرند و بندگان تو با من باشند فرموده أصبت اصاب الله بك الرشاد ، بصواب گفتی خداوندت بر شاد باز رساند آنگاه با غلامان فرمود تا هر کجا که من ایشان را باز شدن گویم باز گردند پس برفتیم و چون بمنزل خود نزديك رسيدم آن غلامان را بازگردانیدم و چراغ بخواستم و بآن دنانير نظر افکندم چهل و هشت دینار بود و حق آن مرد بر من بیست و هشت دینار بود و در میانه آن دنانیر یکدینار برق و فروزی داشت از نکوئی و خوبی آن دینار بعجب افتادم و بچراغ نزديك بردم و بر آن دینار نقشی واضح و روشن دیدم که «حق مرد بر تو بیست و هشت دینار است و ما بقی از تو میباشد غفاری میگوید سوگند با خدای

نمیدانستم حق آن مرد بر من از روی تحدید چه بود .

راقم حروف گوید در ذیل این جود و احسان که از حضرت امام رضا سلام الله علیه بروز کرده است چند فقره معجزه نیز روی داده است یکی توقف آن حضرت برای او یکی خبر از افطار نکردن او یکی علم بحق آن شخص که دینار بوده است یکی دیگر مقدار حق او را باز نمودن با اینکه خود مدیون بالصراحه نمیدانست یکی نقش بر روی دینار .

و دیگر در بحار از یعقوب بن اسحق نوبختی مروی است که وقتی مردی بحضرت ابی الحسن رضا بر گذشت و عرض کرد باندازه مروت خودت بمن

عطا فرمای، فرمود لا يسعنی مرا آن استطاعت نیست که باندازه مروت خود عطا

فرمایم کنایت از اینکه اگر تمام گنجها و ذخایر عالم را عطا فرمایم بمقدار مروت من نمیشود عرض کرد با اندازه مروت من عطا کن فرموده اما اذا فنعم ، چون چنین گوئی آری عطا میکنم پس از آن فرمود یا غلام مائتی دینار ای غلام دویست دینار بدو بده و آن حضرت در هنگامی که در خراسان بود تمام اموال خود را در روز عرفه بمردمان متفرق ساخت فضل بن سهل عرض کرد و ان هذا لمغرم ، بخشيدن تمام اموال غرامتی است فرمود « بل هو مغنم لا تعد ن مغرماً ما ابتعت به اجراً وكرماً» مغرم نیست بلکه مغنم است مغرم مشمار آن چیزی را که از پی آن با جر و کرم بازرسی و دیگر در بحار و کافی از الیسع بن حمزه مروی است که گفت من در مجلس حضرت ابی الحسن رضا مشرف بودم و آن حضرت را حدیث میراندم و در این وقت جمع کثیری در حضور مبارکش فراهم شده و از آن حضرت از حلال و حرام پرسش میکردند در این وقت مردی در از بالا و گندم گون در آمد وعرض كرد السلام عليك یا بن رسول الله مردی هستم از دوستان تو و دوستان پدران تو و دوستان اجداد تو مصدر من از حج است و نفقه راه من بپایان رسیده و چندان با خود ندارم که مرا بيك منزل برساند ، اگر رأى مبارك علاقه میگیرد که مرا بشهر خودم روانه داری خداوندم نعمت بخشیده است چون بشهر خود برسم آنچه بمن عطا کنی از جانب تو بصدقه دهم چه من محتاج و موضع صدقه نیستم فرمود بنشین خداوندت رحمت کند و دیگر باره روی با مردمان و حاضران آورد و ایشان را حدیث فرمود تا پراکنده شدند و آن حضرت و سلیمان جعفری و خیثمه و من و آن شخص برجای بماندیم این وقت فرمود مرا اجازت میدهید با ندرون شوم سلیمان عرض کرد خداوند فرمان ترا مقدم داشته است پس برخاست و درون حجره شد و ساعتی بیائید پس از آن بیرون آمد و در را برگردانید و دست مبارکش را از بالای در بیرون آورد و فرمود خراسانی کجا است عرض کرد اینك من در اینجا حاضرم فرمود « خذ هذه المائنی دينار و استعن بها في معونتك ونفقتك وتبرك بها ولا تصدق بها عنى واخرج فلا اراك ولا ترانی این دویست دینار را بگیر و در مؤنت و نفقه طی راه خود بکار بند و بآن تبرك بجوی و این مبلغ را از جانب من تصدق مکن و هم اکنون بیرون شوکه من ترا نبینم و تو مرا نه بینی پس آن مرد برفت سلیمان عرض کرد فدایت شوم و لقد اجزلت و رحمت فلما ذا سترت وجهك عنه ، همانا عطائى جزیل فرمودی و ترحم ورزیدی پس از چه روی دیدار مبارک را مستور داشتی فرمود مخافة ان ارى ذل السوال في جهه افضائی حاجته از بیم اینکه ذلت سؤال را در دیدارش بواسطه اینکه حاجت او را بر آورده ام پدیدار بینم آیا نشنیده ای حدیث رسول خدای له را « المستتر بالحسنة تعدل سبعين حجة والمذيع بالسيئة مخذول والمستتر بها منفور له ، کسی که نیکی و احسانی در حق کسی کند و پنهان بدارد ثوابش برابر ثواب هفتاد حج نهادن است و کسیکه بدی و سینه کسی را فاش بسازد مخذول است و هر کس سینه کسی را مستور بدارد آمرزیده است آنگاه فرمود « اما سمعت قول الاول ، آیا نشنیده ای شعر شاعر پیشین روزگار را :

منی آته يوماً لا طلب حاجة                                       رجعت الى اهلی و وجهی بمائه

بهر زمان و هر وقت که در طلب حاجتی بدو شدم بمنزل و اهل خود بازگشتم در حالتیکه عرق خجلت سؤال و دیدار او را بر روی داشتم، در مناقب نیز باین حکایت اشارت شده است

در کشف الغمه مسطور است که حضرت امام رضا احسان و صدقه بسیار فرمودی و پنهان داشتی و بیشتر این کار جز در شبان تاريک اتفاق نیفتادی و هم در آن کتاب از محمد بن یحیی فارسی مروی است که گفت یکی روز ابو نواس شاعر مشہور نظر بحضرت امام رضا افکند و آن حضرت از نزد مأمون بیرون آمده براستری سوار بود ابو نواس بحضرتش نزديك شد و سلام بداد و عرض کرد یا بن رسول الله همانا شعری چند در حق تو بعرض رسانیده ام و دوست میدارم که از من بشنوی فرمود بیار پس این چند شعر را بعرض رسانید :

مطهرون نقيات ثيابهم                                            تجرى الصلوة عليهم اينما ذكروا

من لم يكن علويا حين تنسبه                                فما له في قديم الدهر مفتخر

فانتم الملاء الاعلى وعندكم                                       علم الكتاب و ماجاءت به السور

محمد مصطفى و آل اطهار و اولاد ابرارش صلوات الله علہیم در ظاهر و باطن از تمامت ارجاس و انجاس پاک و مطهرند بهر کجا که نام مبارکشان بگذرد از هرذی روحی صلوات برایشان جاری گردد هر کس علوی نباشد و بگوهر مرتضوی نسب نرساند از قدیم الدهر بلکه از بدایت خلقت او را بر حسب معنی و حقیقت امر مفاخرتی نیست پس شمائید گروه اعلا و آیات خدا در ارض و سما و نزد شما است علم ظاهر و باطن قرآن وعلم بما يكون وما كان و علم بآنچه سور قرآنی و آیات سبحانی نازل کرده است و بیاورده است. حضرت امام رضا عليه التحية والثنا فرموده قد جئننا بابيات ما سبقك اليها احد يا غلام هل معك من نفقتنا شيء همانا در مدیحه ما ابیاتی معروض داشتی که هیچکس بچنین اشعار بر تو سبقت نگرفته است ای غلام از وجه نفقه ما با تو چیزی هست عرض کرد سیصد دینار هست فرمود آن دنانیر را بدو بده پس از آن فرموده لعله استقلها يا غلام سق إليه البغلة، شايدا بو نواس این مبلغ را کم بشمارد ای غلام آن استر را نیز بجانب اوبران در اصول کافی از محمد بن عبید الله مروی است که امام رضا الله فرمود و يكون الرجل يصل رحمه فيكون قد بقى من عمره ثلاث سنين فيصيرها الله ثلاثين سنة ويفعل الله ما يشاء ، چنان اتفاق می افتد که مردی صله رحم و خویشاوندی را بجای می آورد و از مدت زندگانی او سه سال باقی است از برکت این کار عمرش را خداوند سی سال میگرداند و میکند خدای هر چه میخواهد

 و هم در آن کتاب از حضرت امام رضا صلوات الله علیه مروی است که فرمود حضرت ابی عبدالله میفرمود ( صل رحمك ولو بشربة من ماء و افضل ما تصل به الرحم كف الأذى عنها وصلة الرحم منسأة في الاجل محبة في الاهل ، صله رحم بجای گذار اگر چند بشربتی از آب باشد و بهترین صله رحم بجای آوردن دفع شر و آزار نمودن از ارحام است صله رحم عمر را در از میکند و در میان اهل و عشیرت مودت و دوستی میآورد و دیگر در اصول کافی از معمر بن خلاد مروی است که در حضرت ابى الحسن الرضا صلوات الله وسلامه عليه عرض کردم درباره پدرم و مادرم در صورتیکه عارف بحق نباشند دعای خیر بکنم؟ فرموده ادع لهما وتصدق عنهما وان كانا حيين لا يعرفان الحق قد ارهما فان رسول الله الله قال ان الله بعثنى بالرحمة لا بالعقوق، در حق ایشان دعای نيك بكن و از جانب ایشان تصدق بده و اگر زنده باشند و عارف بحق نباشند با ایشان با نرمی کار کن چه رسول خدای له فرموده است مبعوث به رحمتم نه بعقوق و اذیت و ازین کلام امام و روایتی که میفرماید چنان معلوم میشود که وسعت رحمت خدای باندازه ایست که آن گناهان بزرگ را که در آن سرای مستحق عذابهای عظیم است حتی عدم عرفان بحق چون ازین جهان بدرشوند و هیچ راهی برای دفع نیابند دعای فرزند و خیرات او در حق ایشان مفید باشد اگر نمی بود امام امر بدعای خیر در حق ایشان و صدقه نمیفرمود.

و هم در کتاب خصال از عیاشی مذکور است که از حضرت امام رضا از نفقه عیال استیذان نمودم فقال بین المکروهین فرمود در این امر آدمی در میان دو مکروه دچار است عرض کردم فدای تو شوم لا والله من در این کار مکروهی نمی بینم یعنی نفقه عیال را امر مکروه و خود را دچار مکروهین نمیشمارم فرمود « بلى يرحمك الله اما تعرف ان الله عز وجل كره الاسراف وكره الاقتار فقال والذين اذا أنفقوا لم يسرفوا ولم يقتر و او كان بين ذالك قواماً، آری چنین است و امر بین المکر و هین است خدا رحمت کند ترا آیا ندانسته که خدای عز وجل اسراف را یعنی زیاده روی را مكروه و اقتار يعني تنك گیری را که نشانه بخل میباشد مکروه خوانده و فرموده است آنانکه چون انفاق نمایند با سراف نروند و از حد شرع تجاوز نکنند و اقتار نورزند و تنك گيرى ننمایند و بافراط و تفریط کار نکنند بلکه بعدل و میانه روی کار کنند و در میان این حال یعنی حد را نگاهداشتن قوام و ایستادگی است

و نیز در خصال از حسن بن على الوشاء از حضرت امام رضا از رسول خدا مروی است « لما اسرى بي الى السماء رأيت رحماً متعلقة بالعرش لتشكو رحماً الى ربها فقلت لها كم بينك و بينها من اب فقال نلتقى في اربعین ابا ، چون مرا بآسمان میبردند و سیر میدادند رحمی را دیدم که بعرش آویخته تا از رحم ی دیگر بپروردگارش شکایت کند گفتم در میان تو و آن رحم چند پدر فاصله است گفت در پدر چهلم بهم دیگر پیوسته میشویم مقصود در تاکید صله رحم و حفظ سلسله خویشاوندی و احسان با اقارب و قضای حوائج بر حسب امکان است و ازین پیش در ذیل کتاب احوال حضرت امام زین العابدين بهمین تقریب حدیثی مسطور گردید صلوات الله عليهم اجمعين.

ص215

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کتاب معارفی