امام (ع) در برخورد با مردمان چهره راستین اسلام را ترسیم می کرد، آن هم در عصری که جلال و شکوه پوشالین دستگاه خلافت از این آیین، سیمایی دیگر ارائه می داشت. نخستین نکته اینکه او دیگران را هم دارای ارزش انسانی می دانست و از این دیدگاه با آنان برخورد میکرد ابراهیم بن عباس میگوید: «هیچ نشنیدم و ندیدم کسی برتر از ابوالحسن رضا (ع) باشد. بر هیچ کس به سخن خویش بی مهری و ستم روا نداشت سخن هیچ کس را نبرید هیچ نیازمندی را بی پاسخ نگذاشت، پای خود در حضور هیچ کس دراز نکرد در پیش هیچ کس لم نداد هرگز غلامان و وابستگان خویش را ناسزا نگفت به گاه خنده قهقهه نزد بر سفره غلامان و وابستگان خود می نشست، بسیار در پنهان صدقه میداد و به دیگران کمک می کرد.
او حتی در برخورد با غلامان و خادمان هرگز حاضر نبود کرامت انسانی آنان را نادیده بگیرد و چیزی از حقوق آنان فروگذارد. او حتی در ریزترین نکته ها و حرکات این کرامت را پاس میداشت یاسر خادم آن حضرت میگوید: «امام رضا (ع) به ما فرمود: اگر بر بالای سر شما ایستادم و در حال غذا خوردن بودید، بلند نشوید تا غذا خوردن را به پایان برید گاه یکی از ما را میخواست و چون به او می گفتند در حال غذا خوردن است میفرمود: بگذارید تا غذایش را بخورد.»
او هیچ اندرز گونه ای را که با اصل کرامت انسان ناسازگار باشد، نمی پذیرفت و همچنان به سادگی و دوری از تکلف در برخورد با دیگران ادامه می داد. یکی از مردمان بلخ میگوید: در سفر امام به خراسان همراه او بودم روزی سفره غذایی طلبید و همه خدمتکاران و غلامان را بر سر آن سفره گرد آورد. گفتم جانم به فدایت، خوب بود برای اینها سفره ای جداگانه میگستردی امام فرمود: «خاموش که خدا یکی است، پدر و مادر در همه ما یکی است و پاداش هر کس نیز به کردارهای اوست.»
صص 91
از ابراهیم بن عباس مولی نقل شده که گفته است: من ابي الحسين الرضا (ع) را هرگز ندیدم در سخن گفتن با کسی درشتی کند و هرگز ندیدم سخن کسی را پیش از فراغ از آن قطع کند و هرگز درخواست کسی را که قادر به انجام دادن آن بود، رد نفر مود. و هرگز پاهای خود را در جلو همنشین دراز نمیکرد و هرگز او را ندیدم که غلامان و بردگان خود را بد گوید و هرگز او را ندیدم که آب دهان اندازد. و هرگز او را ندیدم که قهقهه کند بلکه خنده اش تبسم بود تا آنجا که می گوید: «هر که بگوید در فضیلت کسی را مانند او دیده از او باور نکنید.
در مناقب بن شهر آشوب است: «امام رضا (ع) وارد حمام شد، مردی که آن حضرت را نمی شناخت به او گفت: بدن مرا مالش ده امام (ع) شروع به مالش بدن او فرمود و هنگامی که مردم آن مرد را متوجه کردند و حضرت را شناخت با پریشانی شروع به عذر خواهی و پوزش کرد اما امام همچنان به مالش بدن او ادامه و او را دلداری میداد.
صص 105