ناسخ التواریخ زندگانی حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام (جلد سیزدهم)  ( صص 268-251 ) شماره‌ی 4291

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > تعامل امام رضا (عليه السلام) با مامون

خلاصه

ن

متن

 

بیان پاره ای اخبار که از حضرت امام رضا (ع) در پاره ای جهات ائمه نزد مأمون وارد است

در عیون اخبار از حسن بن جهم مروی است که گفت در مجلس مأمون حاضر بودم و در آن روز حضرت امام رضا صلوات الله عليه شرف حضور داشت و فقهاء و اهل کلام از فرق مختلفه فراهم بودند یکی از ایشان به آن حضرت عرض کرد یا ابن رسول الله بچه چیز تصحیح امامت را برای مدعی امامت می توان کرد فرمود بالنص و الدلیل از روی تنصیص و دلیل عرض کرد دلالت امام در چه چیز است فرمود در علم و استجابت دعوت.

معلوم باد این لفظ علم که گاهی در ذیل احادیث برای امام ذکر میشود نه آن علمی است که هر کس تواند دارای آن باشد بلکه علوم خاصة مخزونه الهيه است و هم چنین لفظ جهاد که در حدیث سابق گذشت به بهمان میزان است که شمشیر بکشند و با اعادی دین جنگ نمایند بلکه شامل اقسام جهاد است که از قدرت دیگران خارج است و استجابت دعای امام نه همان است که بهر کسی نسبت می دهند و میگویند دعای فلانی در پیشگاه سبحانی قرین اجابت شد یا فلان شخص مردي مرتاض و مستجاب الدعوة است زیرا که اغلب دعوات داعیان چون از روی علم و اطلاع بر بواطن امور و مصالح نیست و اگر پذیرفتار آید موجب ضرر و خسارت و ندامت داعی میشود این است که خداوند عالم بصیر که بر همه چیز و همه حال ماضی و حال و استقبال و حقایق حوادث و مسائل بینا و دانا است آن دعا را مقرون به اجابت نمیفرماید چه مصلحت حال آن بنده را خصوصاً اگر مؤمن و پرهیز کار باشد و امورات خود را بحضرت پروردگار تفویض نماید از اجابت دعوات و مستدعیاتی که بیرون از صلاح حال او باشد بیشتر محروم می شود چه خدای را در کار خود وکیل و کار خود را بدو واگذار و اصلاح امر خود را از او خواستار شده است پس بدو نيك امور آن بنده به خالق او محول شده است لاجرم خداوند رحیم آنچه صلاح حال او است اجابت می فرماید اگر چه در این مسئله نیز مطلبی دقیق است زیرا که یزدان تعالى مطلقاً بواسطه خلاقيت و عطوفت و شئونات الهيت و حکمت وكيل عموم عبادات و تمامت امور عبادخواه بگویند یا نگویند و بدانند یا ندانند و بخواهند یا نخواهند و بشناسند یا نشناسند بجمله راجع و مفوض بحضرت پروردگار عالم بصیر حکیم خبير رؤف عطوف است « وهو نعم المولى ونعم الوكيل وعليه فليتوكل المتوكلون و هو بصير بالعباد فاعلموا ان الله موليكم نعم المولى ونعم النصیر که همه بر طریق عموم است .

بعد از آنکه خداوند تعالی بندگان خود را با آنحالت احتیاج امکانی و ضعف رتبت امکانیت و عدم قدرت و بضاعت و استعداد و استطاعت کامل معنوی امر برعایت یکدیگر میفرماید مثلا عالم بايد رعایت جاهل و قوی رعایت ضعیف و بینا رعایت نابینا و مستطیع رعایت فقیر و امثال این امور را بنمایند تا اسباب آسایش و آرامش ایشان گردد و اگر براهی کج روند هدایت کنند و اگر بر خلاف مصلحت و عاقبت اندیشی اقدامی نمایند متنبه سازند و ریاست کلیه این امور را با انبیاء مرسلین مبلغین که از علم ربانی عطا یافته اند مقرر ساخته است و آنوقت خود را در کلام خود نسبت به بندگان خود که ایشان را محض لطف و رحمت از کنم عدم بعرصه وجود آورده است و بواسطه حکمتهایی که خود میداند جمله را در مصالح امور معاشیه و معادية خودشان محتاج بدار ایان علوم ربانيه و ابلاغات احکام سبحانیه ساخته است و خود نیز ذات كبر پایش را نسبت بمصالح بندگان بآن اوصاف رحمانیه خالقیه قادریه عالميه وغير ها یاد کرده و امر فرموده است که امور خود را بخالق خود باز گذارند پس بر حسب علوم ربانیه خود باید رعایت جاهل فرماید و اگر جاهل بر ترتیب امور و افعال و عواقب خود عالم نباشد یزدان تعالی بر حسب علم و بصیرت نامه و مهر و ترحمی که لازمه مقامات الوهیت است بآنچه حکمتش تقاضا دارد نسبت با و نظر عنایت گشاید و اگر غوی و شریر باشد همچنان بطوری که خود میداند و ترتیباتی که در تصفیه و تنویر قلب زنگدار و چیرگی نفس اماره و استیلای وسوسه شیطانی و رفع واجب میشمارد او را از ورطه غوايت بعرصه هدایت در آورد و اگر از روی کوری و کری بر منافع خود و فواید روزگار خود آگاه نباشد او را بجاده انتباه در آورد و كذلك غير ذالك و جز این نیز نخواهد بود و نخواهد شد منتهای امر اصلاح هر نفسی را بطوریکه مناسب باشد میفرماید اگر چه بسوختن و معذب گردیدن صدهزاران سال باشد تا گاهی زر وجودش را بی غش و بدون آلایش گردانیده ده دهی و سالم گردانیده دارای رتبه و مقام عالی فرماید و بآنجا برساند که هر چه بخواهد اجابت فرماید پس اینکه در اخبار است که عدم استجابت پاره ای دعوات بواسطه این است که معاصی از صعود آن مانع است بسا معانی دقیقه دارد و همه بر می گردد باینکه رجوع بمصلحت حال تقاضای داعی دارد چه مردم عاصی بواسطه آن زنگار عصیان که در آئینه قلب ایشان نمایان شده است اغلب دعوات و مستدعيات ایشان چیزهایی است که بر مراتب عصیان ایشان و زنگار قلب و دوری از مقامات انسانیت و مهجوری از ادراك لطائف شئونات نفس ناطقه و نور معرفت میکاهد و خود داعی نمی داند خداوند بصیر که بر همه مطالب صوريه ومعنويه وظاهريه و باطنيه آگاه است دعوتش را محض نهایت رحمت مستجاب نمیفرماید و الاخدا وند تعالى در همه جا و همه وقت حاضر و بر همه چیز بصیر و قادر و بلا مانع میباشد و هیچ چیز در حضرت علام الغيوبش حايل و حاجز نتواند شد .

اما چون این زنگار غوایت را که بر مرآت دل که حضرت خلاق را منزل است با نوار ریاضت و مجاهدات و اطاعت و عبادت پاک نمایند خدای را از همه چیز جنانکه خود فرموده است بخود نزدیکتر بینند و کار بجایی برسد که از لطایف اتصالیه و توسلیه هیچ حاجزی در میان دل و صاحب منزل حقیقی پیدا و حاجتمند بدعا نشود و هر چه بخواهد حق خواهد و معنی استجابت دعوات ائمه از اینجا ادراك شود زیرا که ایشان بآندرجه بحضرت خلاق قرب پیدا کرده و دارای اخلاق رحمانیه و نور معارف و بینای بر مصالح شده اند که هر چه خواهند همه از روی حکمت و مصالح مخلوقی است که در مأمومیت و محکومیت و ظلال تربیت و کمال ایشان هستند و خدای نیز همان را خواسته است پس دعای ایشان اگرچه در ظاهر مانند ادعیه و دعوات سایر داعیان است اما بر حسب باطن حکم و امر است چه خدای اصلاح امور عباد را بایشان گذاشته و در وجودات معظمه ایشان آن انوار خاصه الهیه را که شایسته قیام باین امور و مقامات است خلق فرموده است و نور معارف و علوم ایشان را از تمامت مخلوق برتر و اشرف گردانیده است لاجرم آنچه خواهند و امر فرمایند خواسته خدا و امر خدا است و اجرای آن واجب است از این است که هرگز نشد که دعائی فرمایند و مستجاب نشود چه عین صلاح و حکمت است و هر گزش مانعی و دافعی و حایلی نیست. زیرا که چندانش بمبده اتصال است که واسطه در میان خواهش او نشاید بود .

 و از این طبقه بزرگوار انبیاء و اولیاء و ائمه اطهار که فرود شویم همچنان بر حسب مراتب مخلوق و اتصالات ایشان بموجب نفوس مقدسه و انوار الهيه بمبادى عاليه دعوات را استجابتی است و هر دعایی که برای خلق خدا یا تهذیب و تکمیل نفس و طی درجات سامیه اختصاصش بیشتر باشد سریع الاجابة تر خواهد بود ازین است که میفرمایند دعای هر کسی در حق غیر از خودش و خیر غیر زودتر مستجاب میشود زیرا

که خالص تر و بی غرض تر است و چون در حق خود دعا نمایند بواسطه طمع واغراض شخصيه غالباً مستدعى مطالبی شوند که بیرون از حد مصلحت است ازین روی سریع الاجابه نمی شود و ازین است که فرموده اند در مقاصد خود و مستدعیات خود در حضرت یزدان ابرام و اصرار نکنید یعنی همینقدر که در چیزی از حضرت احدیث مسئلت کردید و این مسئلت را بتکرار آوردید و مقرون با جابت نیافتید بدانید حکمتی در عدم اجابت است پس بیاره ای اقدامات و ریاضیات و وسایل دنبال نکنید زیرا که خداوند و هاب محض مراعات این اصرار و دعوات برای تنبیه شما قبول میفرماید اما بعد از آن پشیمانیها حاصل میشود چنانکه این مسئله مجرب است ازین است که پاره ای اوقات که از ائمه هدى در عالم يقظه يا نوم مطلبی را باصرار خواستار شده اند و مصلحت در آن ندیده اند و از خدای تعالی باین جهت خواستار نمی شده اند و مسئلت سائل و اصرارش بسیار شده است و نومید و رنجیده خاطرش نخواسته اند فرموده اند این مطلب را بفلان امام زاده جليل القدر و المنزله رجوع کنید سبب را که سؤال کرده اند فرموده اند ما چون بر حقایق مصالح و حکم امور آگاهیم شایسته نیست که آنچه را که نباید از پیشگاه الهی بخواهیم لکن چون این شخص جلیل دارای رتبت امامت و اینگونه علم و بصیرت نیست چون از او خواهید از خدای میخواهد و به واسطه جلالت مقام و تقرب به حضرت احدیث دعایش مستجاب می شود .

راقم حروف گوید: شاید بواسطه جلالت و عظمت منزلت او خدای تعالی آن را که خواسته است و بیرون از مصلحت بوده است قرین صلاح بدارد تا وخامت آن موجب وهن مقام او نشود و مراتب ساميه او محفوظ و چون خداوند تعالى وهاب بی ضمت است و در مبداء فیض مطلق بخل را راهی نیست چنانکه بلفظ عموم وبلا استثناء ميفرمايد ادعوني استجب لكم ويا مجيب دعوة المضطرين و میفرماید : منكم الدعاء وعلينا الاجابة و امثال آن این است که دعوات مصرین اجابت میشود تا مقام وهابیت مکتوم نماند و اگر کفار نیز دعا نمایند و ریاضتی را متحمل شوند بی اجر و جواب نگذارد و لطایف و شعبات و دقایق و لطایف این مطالب برتر از آن است که افهام ما مردم جاهل يا عقول ناقصه ادراك آن و علل و جهات آنرا نماید خداوند تعالی و خلفا و نواب او میدانند .

بالجمله سائل عرض کرد وجه اخبار شما چیست و این خبر دادنها بچه مأخذ است فرموده ذلك بعهد معهود الينا من رسول الله الله این اخبار بواسطه عهدی است که از جانب رسول خدای باما معهود است یعنی بسبب آن صحیفه ایست که از پیغمبر بما رسیده و علم ما كان وما يكون در آن ثبت است عرض کرد وجه اخبار شما از قلوب جهانیان از چیست؟ امام رضا الله فرمود آیا قول رسول خدایا بتو نرسیده است و انقوا فراسة المؤمن فانه ينظر بنور الله ، بپرهیزید از فراست مؤمن چه مؤمن را نظر بنور خداوند است عرض کرد بلی فرمود « فما من مؤمن الا وله فراسة النظره بنور الله على قدر ايمانه و استبصاره وعلمه وقد جمع الله للائمة مناما فرقه في جميع المؤمنين فقال عز وجل في محكم آياته ان في ذلك لايات للمتوسمين هيچ مؤمنی نباشد مگر اینکه اور افر است و دانائی به شان است بواسطه نظاره بنور خدا باندازه ایمان او و مبلغ استبصار او و علم او و خداوند تعالی برای ما جماعت ائمه جمع کرده است آن مقدار فراستی را که در جمیع مؤمنان فراهم آورده است و در قرآن فرموده است همانا در هلاك قوم لوط نشانها است برای صاحبان فراست و اول متوسمین رسول خدای و پس از وی امیر المؤمنین و بعد از او حسن و پس از حسن حسین و امامان از فرزندان حسین هستند الى يوم القيمه . راقم حروف گوید از این کلمه بحضرت قائم آل محمد الله رجوع میشود چه بعد از سایر ائمه هدى سلام الله عليهم غیر از آن حضرت در شماره ائمه نیست که تا روز قیامت بماند.

در کتب لغت مسطور است فراست بکسر فاء اسم مصدر از تفرس فیه خیر آمیباشد و این دو نوع است یکی آن چیزی است که خدای تعالی در قلوب اولیای خود می افکند و ایشان بپاره ای حالات مردمان بنوعی از کرامات و حدس صائب وظن صحيح دانا میشوند چنانکه ظاهر حدیث مذکور بر این معنی دلالت مینماید و نوع دوم نوعی است که بدلایل و تجارب و اخلاق حاصل میشود و متوسم که در آیه شریفه مسطور است بمعنی متفرس متماثل متثبت در نظر خود میباشد تا بر حقیقت آگاه گردد .

 راوی گوید این وقت مأمون نظر ب آن حضرت افکنده عرض کرد ای ابوالحسن بر این بر افزون بیان فرمای از بهر ما از آنچه خدای تعالی برای شما اهل بیت قرار داده است امام رضا فرمود « ان الله تبارك وتعالى قد ايدنا بروح منه مقدسة مطهرة ليست بملك لم تكن مع احد ممن مضى الا مع رسول الله الله وهي مع الائمة هنا يشددهم و توفقهم وهو عمود من نور بيننا و بين الله عز وجل همانا یزدان تعالی و تبارك مؤيد فرموده است ما را بنوری از خودش که مقدس و مطهر است و آن روح فرشته نیست و این روح با احدی از بر گذشتگان نبوده است مگر با رسول خدای الله بوده و این روح باما ائمه میباشد و ایشان را یاری و تشدید میکند و موفق مینماید و این عمودی است از نور در میان ما و خداوند عز وجل مأمون عرضکرد یا ابا الحسن بمن رسیده است که قومی در حق شماغلو مینمایند و در شئونات شما از حد میگذرند امام رضا فرمود : حدثنی ابی موسى بن جعفر بن محمد عن ابيه جعفر بن محمد عن ابيه محمد بن علي عن ابيه علي بن الحسين عن أبيه الحسين بن علي عن ابيه علي بن ابيطالب قال قال رسول الله ال لا ترفعوني فوق حقى فان الله تبارك وتعالى اتخذني عبداً قبل ان يتخذني نبياً قال الله تبارك و تعالى ، پدرم از پدران بزرگوارش از علی بن ابیطالب با من حدیث فرمود که رسول خدای له فرمودم را بر آنچه حق مقام من است بلند تر مگردانید چه خداوند تبارك و تعالی مرا به بندگی خود بر شمرد پیش از اینکه رتبت نبوت بخشد و فرمود :

دما كان لبشران يؤتيه الله الكتاب والحكم والنبوة ثم يقول للناس كونوا عباداً لي من دون الله ولكن كونوا ربانيين بما كنتم تعلمون الكتاب و بما كنتم تدرسون ولا يأمركم ان تتخذوا الملائكة والنبيين اربا يا ايأمركم بالكفر بعد اذا نتم مسلمون

هرگز نبوده و نمی سزد بشری را به اینکه خداى تعالى او را انجيل وفهم آنرا با علم حلال و حرام و سایر احکام شریعت و پیغمبری دهد پس آنکس با مردمان گوید یعنی بامت خود گوید بندگان من باشید نه پرستش کنندگان خدا لکن شما باید در دین کامل و در خدا شناسی راست و درست یا متمسك بامور دينيه باشید تا از راه اخلاص بیاموزید بیکدیگر کتابی را که از جانب خدای فرود آمده است و پیوسته بخوانید آن کتاب را و آن را درس بگوئید و نیز نمی سزد و شایسته نباشد و امر نفرموده است که فرشتگان و پیغمبران را خدایان آیا امر میفرماید آن پیغمبر شما را بپوشیدن و شرک آوردن بعد از اینکه مسلمان بودید.

ه وقال علي الله يهلك في اثنان ولا ذنب لى محب مفرط و مبغض مفرط و انا ابرأ الى الله تعالى وتبارك ممن يغلق فينا و يرفعنا فوق حدنا كبراءة عيسى ابن مريم من النصارى، علی فرمود دو گونه مردم در حق من هلاك شوند و حال اینکه مرا در هلاک ایشان گناهی نیست یکی آنکس که در باره من و شأن و اندازه من بحد افراط رود یعنی شئونانی در حق من قائل شود که بیرون از اندازه مخلوق است دیگر آنکسیکه در مقام دشمنی من بحد افراط رود و ما بیزاری میجوئیم و بخدا پناه میبریم از کیکه در حق و مراتب ما غلو نماید و اغلاق ورزد و ما را از مراتبی که داریم بالاتر برد مثل بیزاری جستن عیسی بن مریم السلام از نصاری چه خداوند تعالی میفرماید:

د و انقال الله (تعالى) يا عيسى بن مريم انت قلت للناس اتخذوني و امي الهين من دون الله قال سبحانك ما يكون لي ان اقول ما ليس لي بحق ان كنت قلته فقد علمته تعلم ما فى نفسى ولا اعلم ما في نفسك انك انت علام الغيوب ما قلت لهم الا ما امرتنی به ان اعبدوا الله ربي وربكم وكنت عليهم شهيداً ما دمت فيهم فلما توفيتني كنت انت الرقيب عليهم و انت على كلشيىء شهید »

یاد فرمای ای محمد که چون خدای تعالی بعیسی فرمود اى عيسى بن مريم آیا تو مردمان را گفتی که مرا و مادرم را که خداوند خود بیرون از خدای تعالی بگیرند عیسی عرض کرد منزه میدارم ترا از شرك تنزیه گرداندنی نمی سزد و نمی شاید مرا که بگویم که چیزی را بگویم که مرا نشاید و نباید و حق و سزاوار نباشد اگر من این سخن کرده باشم تو خود میدانی و آنچه را که در نفس خود پنهان کنم میدانی چنانکه میدانی آنچه را که آشکارا مینمایم و من نمی دانم آنچه در نفس مقدس تو است با امت خود نگفتم مگر آنچه را که تو امر کردی که با ایشان گویم که بپرستید خدای را که پروردگار من و پروردگار شما است يعنى من مربوب و مخلوق تو هستم نه رب و خالق و من بر اقوال و افعال ایشان گواه بودم چندانکه در میان ایشان بودم پس آن هنگامی که مرا گرفتی و بآسمان بردی او نگاهبان ایشان و عالم باحوال ایشان بودی و تو بر همه چیز گواهی و خداوند عزوجل میفرماید:

ه لن يستنكف المسيح ان يكون عبداً لله ولا الملائكة المقربون ، و نيز خدای عز وجل فرمود « ما المسيح بن مريم الا رسول قد خلت من قبله الرسل و امه صديقة كانا يأكلان الطعام» هرگز ننگ و عار و استنکاف و شنار ندارد مسیح بن مریم از اینکه بنده ای از خدای باشد و نه فرشتگان مقرب را عار و ننگی است از عبودیت خدا و میفرماید مسیح پسر مریم که او را خدا می نامند جز رسولی و فرستاده خدای نیست و پیش از وی فرستادگان خدای بودند و مادرش مریم بسیار راست گوی و صدیقه بود چه بتمامت انبیاء و آیات ربانی تصدیق می نمود و این مادر و پسر طعام میخوردند.

انظر ومعناه انهما كانا يتغوطان فمن ادعا للانبياء بربوبية او ادعى للائمة ربوبية او نبوة اولغير الايام امامة فنحن منه براء في الدنيا والآخرة ، بنكر

معنای خوردن طعام این است که هر دو آن چنانکه میخوردند طعام را حاجت بقضای حاجت هم داشتند پس هر کسی در حق انبیاء عظام یا ائمة كرام مدعی ربوبیت شود يا برای ائمه دعوی نبوت نماید یا برای کسی که امام نیست دعوی امامت نمایدما در دنیا و آخرت از چنین کسی بیزار و بری هستیم .

معلوم باد ازین خبر معلوم شد که آنروحی که با رسول خدای و ائمه هدی صلوات الله عليهم بوده و میفرماید از روح خدائی است نه اشارت بروح الامین دارد که جبرائیل و وحی او باشد نه روح الامر و نه آن روح كه اسم آن ملك اعظم من جميع الملائكة است .

چه خود میفرماید روح مقدسه مطهره ایست که فرشته نیست و عمودی است از نور که در میان ما و خداوند عزوجل است پس معلوم میشود هیچ واسطه دیگر در میان ایشان و خداوند منان نیست و افاضات یزدانی بدون آنی انفصال و فاصله و واسطه بایشان و اصل است و ایشان بهمان علوم و افاضات ربانیه بر علم ما کان و ما يكون واقفند و با این حال میتوان گفت آنچه در ضمایر قلم و صحايف لوح و صدور ملائکه و طبقات انبیاء و اولیاء و هر ذی علمی و عرفانی ثبت شده است از علوم کامله و معارف شامله صادر اول و سبب ایجاد موجودات است این است که میفرماید این نور جز با رسول خدای و ما امامان با احدی از گذشتگان یعنی انبیاء و اولیاء نبوده است و مانند عمودی از نور است یعنی افاضات و علوم و معارف ربانیه دائماً بما افاضت میشود و تمام موجودات علي حسب مقدار هم از ما مستفیض میشوند و لفظ گذشتگان شامل حال تمام هر طبقه مخلوق از ابتدای آفرینش تا قیامت است چه از زمان رسول خدا و ائمه هدی بعد نیز در هر عصری این عمود نور با یکی از ائمه است تا قائم آل محمد الله و ازین است که میفرماید :

آن فراست و علمی که در تمام مؤمنان متفرق شده است. بتمامت از جانب حق بما رسیده است و هر کسی را باندازه ایمان و استبصار و علم او عنایت میشود و چون ایمان در باره کسی مصداق پیدا میکند که به پیغمبر و امامان بحق مؤمن شودپس این فراست نیز از ایشان بمؤمنان عنایت میشود و چون شأن و جلالت مؤمن و مقامات عالیه ربانيه او در السنه اخبار و احادیث و آیات مشروح است از اینجا توان دانست که ائمه هدی را چگونه مراتبی و شئوناتی است که تمام آنچه در دیگران بتفاریق هست همه در ایشان و از ایشان بهره دیگران است .

و ازین روی بود که مأمون چون این کلمات بشنید از روی استعجاب وحسد روی بآنحضرت آورد و عرض کرد بیان فرمای از آنچه خدای تعالی برای شما اهل بیت قرار داده است و چون آنجواب و آن فضل عظیم و اختصاصی را بشنید بگمان خود نکته بدست آورد و خواست عنوانی نماید و آنحضرت در جواب او جوابی غرور آمیز دهد که از خصایص شئونات الهیه باشد و آنوقت مردم را بر آنحضرت بر شوراند و بمقصود خود نائل گردد و آنحضرت را واجب القتل ومدعي امر الوهيت نماید نرم نرم پرسید که مرا رسیده است که جمعی در حق شما غلو نموده در تقریر مراتب شما از حد در گذشته اند و امام رضا برای دفع تو هم دیگران جواب او را از خود باز نداد با اینکه مطلبی آسان بود و بمحض اظهار بندگی و مخلوقیت و عرض صفاتی که در خور ممکن و واجب است او را ساکت نموده بود اما محض اینکه برساند که رسول خدایا الله که نور اول و عقل اول و صادر اول و سایر موجودات در ظل تفوق و تقدم اوست آنطور اظهار عبودیت و فرو نمی کند و علی الله با آن فضائل و علوم و اوصاف و خصایص که در زمان مبارکش جمعی او را بخدائی ستودند آندرجه از این امر اجتناب و تحاشى فرماید و در مراسم عبادت و خشوع و عبودیت و خضوع آنگونه نمایشها دهد و از خوف خدای همه وقت بی خویش گردد و غالی را بکشد و بسوزد ، و كفى لي فخراً ان اكون لك عبداً بلكه دانا عبد من عبيد محمد، فرماید و حسین با آن قربت برسول خدا و آن فضایل بی مبتدا و منتها بآنطور در امر دین خدا از جان و مال و اهل و عیال بگذرد و آن مناجات و مکالمات را در حضرت قاضي الحاجات بعرض رساند و حضرت سجاد با آن علوم و مفاخر فاخره آنطور قبول اسیری و حمل قید اسارت فرماید با اینکه خود فرماید اگر از علوم خود و پاره ای مراتب سخن کنم چنین و چنان شود و دائماً روز بروزه و شب بعبادت گذارد و باقرین امام با آن بحار علوم و کنوز معارف و معادن عوارف منزوی و شهید شوند و موسی بن جعفر با آن مقامات عالیه که او را جماعتی خدا خواندند آنطور در محبس بغداد عبادت و شکر فراغت فرماید تا نوبت بفرزند ارجمندش امام رضا الله افتد که درجات فضائل و علوم و مفاخر و مآثرش از آفتاب تابان در پهنه مرو و خراسان روشن تر گردید در تمام مجالس منعقده آن بیانات و اجوبه از آنحضرت در توحید و غیره صادر شد که از هیچ بنده موحدی شنیده نشده و نخواهد شد دیگر چگونه مأمون و دیگران میتوانند برای اجرای قصد و بغض خود پاره ای سخنان بگویند و بعضی نسبتها در میان آورند که اسباب شبهه پاره ای عوام گردد .

اما مأمون چون اینگونه جوابی که مقرون به برهان و شامل آغاز تا انجام بود بشنيد يقيناً جز اسباب مزید جلالت و استحکام عقیدت مردمان در حق آن حضرت و فزونی ندامت و خسارت خودش حاصلی نبرده ولا يحيق المكر السيء الا باهله . .

و از این روی حضرت امام خبر از داستان حضرت عیسی و مریم علام و آن آیات شریفه داد که خواست بنماید که در قرآنی که برسول خدای نازل شده است و از حکایات ائمه سلف و انبیای سابقین و کلمات جماعتی که از روی حمق و جهالت در حق ایشان صادر شد و بعضی را خدا خواندند در این مندرج است ثابت است که هرگز هیچ پیغمبری و زنی از خانواده ایشان مثل مریم با آن جلالت قدر بچنین جسارتی قدرت و جرأت نیافته و در خاطر نگذرانیده اند و اگر نسبتی داده اند از جهال و ضلال خلق بوده است ،

پس اگر در حق علی الله و بعضی از ائمه هدی نیز حرفی بزنند از آن است که آثار و اطوار و معاجیز و علاماتی که از این مشاعل بزم آفرینش نمایش گرفته است افزون از حد بشر بوده است این است که مردمی سینه تنگ و جاهل نسبت الوهیت داده اند چنانکه عادت دیرین حمقا و جهال روزگار است اما چنانکه خدای در حق ایشان در قرآن کریم خبر میدهد میخوردند و افزون از بدل ما يتحلل دفع میشد و آنوجودیکه بقای جسم او بموجود متغیری و زایلی دیگر است چگونه میتواند با دارائی جسمیت و کمال حاجتمندی و صورت امکان وحدوث رتبت واجب و قدیم و دائم و قائم بالذات و غنى بالذات را در یابد چه همان نمووترقی و بقای جسم او باشیاء حادثه دلیل بر حدوث اوست و هر حادثی محدثی میخواهد و هر ممکنی حکایت از واجب کند و هر جسمی مرکب است و هر مرکبی ذو اجزاء است و عدم وجوبش واجب و برهانی است و ذات لایزال از حدوث وتركيب وزوال منزه است زیرا که ترکیب عین حاجت است و هو غني بالذات و هر محتاجی را يك وقتی لزوماً زوال است و هو متعال عن الزوال .

این است که فرمودپس این حال هر کس برای انبیاء ادعای ربوبیت و برای ائمه ادعای نبوت و برای غیر ائمه ادعای نبوت نماید یا برای غیر از امام ادعای امامت کند ، ما از وی بیزار هستیم در دنیا و آخرت چه خدای را شئونات و عظمت الوهیتی است که هیچ مخلوقی و پیغمبری را نشاید و هیچ موجودی را موجود نگردد و هم چنین مرتبت نبوت مخصوص بانبياء است و غیر از نبی را آن ارتقا نشاید و ائمه هدى صلوات الله عليهم دارای رتبت نبوت خاتم الانبياء نیستند و سایر مخلوق را استطاعت و بضاعت و روح و استطاعت ادراك مقام امامت و ولایت نیست و چون قول و تصدیق هر مقامی را نسبت بدیگری دادن مخالف دین و ناموس خدا و نظام عالم و امور معادیه است و برای هر مقامی منزلتی و روحی و شئونات و درجات و نوري است که مخصوص بخود آن است پس هر کسی بر خلاف این ترتیب و این مقامات سخنی و عقیدتی پیش آورد دلیل بر کفر و زندقه وضلالت وغوايت ياغلو اوست و ما از وی بیزاریم .

و در این کلام اخیر ثابت فرمود که این مقام بعد از حضرت سید الانام مخصوص بائم مهدی که از نسل مبارک آنحضرت هستند میباشد و دارای نشان و تمثال و جلال و جمال ایزدی ایشان هستند پس اگر مأمون و امثال او مدعی این مقام شوند یا دیگری ایشان را دارای رتبت امامت داند رسول خدا و ائمه هدی از همه در دنیا و آخرت بیزارند

عجب این است که مأمون با آن اقتدار خلافت و سطوت سلطنت این بیانات را میشنید و جواب نمیراند یعنی هیبت عرض ولایت او را باینگونه جرأت و جسارت نمی داد پس صورت سؤال را تغییر داد و از شعله حسد که در قلبش جای داشت گفت اى ابو الحسن در باب رجعت چه فرمایی امام رضا الله فرمود : دانها لحق و قد كانت في الامم السالفة ونطق بها القرآن و قد قال رسول الله والله يكون في هذه الامة كما كان في الامم السالفة حذو الفعل بالنعل و القذة بالقذة .

رجعت حق است و براستی خواهد آمد چه در امتهای پیشین نیز چنین بوده است و قرآن به آن ناطق است و رسول خدای میفرماید در این امت میباشد هر چه در امتهای سابق بوده است مطابق فعل و فعل و پر تیر به پر تیر یعنی بدون هیچ تفاوتی . وقال له اذا خرج المهدى من ولدى نزل عيسى بن مريم فصلی خلفه و قال الله بدأ الاسلام غريباً وسيعود غريباً فطوبى للغرباء قيل يا رسول الله ثم يكون ماذا قال ثم يرجع الحق الى اهله و رسول خدا فرمود چون مهدی از فرزندان من بیرون آید عیسی بن مریم از آسمان فرود آید و در عقب سر او نماز گذارد یعنی مأموم مهدی گردد و فرمود اسلام چون بدایت گرفت غریب بود و بزودی عود کند و غریب باشد پس خوشا وخنكا باحوال غربا عرض کردند یا رسول الله البته بعد از آن چه خواهد شد فرمود از آن پس حق باهل خود بر می گردد .

راقم حروف گوید : از لفظ خروج که میفرماید چون خروج نماید ثابت میشود که حضرت صاحب الامر و الزمان عجل الله تعالی فرجه از هنگام غیبت صغری تا آخر الزمان زنده است چه خروج مخصوص بزندگان است و نیز باز می نماید که در محلی و حالتی اختفاء است چه اگر جز این بودی خروج نمی فرمود بلکه ظهور مینمود و از اینکه فرمود عیسی بن مریم علام از آسمان فرود می آید و در عقب سر آنحضرت نماز میگذارد معلوم میشود دیانت عیسی اه بر حسب باطن همان اسلام است و همیشه دین اشرف و اکمل و اتم همان دین اسلام است چنانکه کراراً باین مطلب با ادله کثیره اشارت رفته است و از این است که مسیح با رتبت جلیل و اولوالعزمی و رسالت در امامت آنحضرت نماز میکند و اطاعت میفرماید .

و اینکه فرمود اسلام در ابتدای ظهور غریب بود بر همین معنی دلالت مینماید زیرا که غریب بودن فرع آن است که در اوقات سابقه چندانکه تقاضای اظهار شعب آن بوده است معمول بوده است منتهای امر در اسم و رسم و لباس دیگر نمایش میگرفته است بموجب حکمتهای آسمانی جلوه میداده است و در ایام فترت و بعد از در آغاز زمان اسلام که بتازه ظهور دیگر نمود و مخالف و منافق بسیار بود در حالت غربت بود تا از برکت رسول خدای قوت یافت و گروهش بسیار شد و زمانی با حال اقتدار و قوت بماند تا گاهی که خلافت را حالت سلطنت دادند و متقلبان زمان بتغلب بر مسند بنشستند و آثار و قوانین اسلام را ضعیف خواستند تا سلطنت خود را قوی کردند و امور مسلمانان را بمیل خاطر و سلیقه خویش ترتیب دادند و ائمه هدى وارثان مسند خلافت را مقتول و مهجور ساختند و اسلام غریب گردید و روز تا روز بر غریبی آن می افزاید چندانکه کمتر کسی بآن کیش و آئین برجای میماند تا گاهی که نوبت ظهور سلطنت حقه و خلافت صحیحه حضرت حجة الهى نور بخش ماه و ماهی و سفیدی و سیاهی می گردد .

و این وقت اسلام در نهایت غریبی باقی است آنگاه از برکت آنحضرت و میمنت اعطاء حق بذيحق جانب قوت و رفعت میگیرد و از آن غریبی و غربت بیرون می آید و چه خوش است حالت غربا و کسانیکه با قلت عدد و یار و مدد و وجود مخالف و معاند فریب شیطان را نخورند و در حال غریبی بر دین اسلام بیایند و با ندیشه باطل دیگران مضمحل و از عقیدت خود منفصل نگردند و این هنگامی است که خدای اسلام را از غربت بیرون می آورد و حق باهاش رجوع می نماید و صاحب الامر و الحق و الزمان صلوات الله عليه وعجل الله تعالى فرجه و نحن في ظله و عافيته ظهور میفرماید .

در باب تناسخ و تعيش مسوخات و عدم دوام و نسل آنها

 این وقت مأمون عرض کرد یا ابا الحسن در حق کسانیکه به مذهب تناسخ قائل هستند چه میفرمائی؟ امام رضا الله فرمود : من قال بالتناسخ فهو كافر بالله العظيم مكذب بالجنة والنار .

هر کسی قائل به تناسخ باشد بخداوند عظیم کافر و بهشت و دوزخ را مکذب است و منکر مأمون عرض کرد پس در باب مسوخات چه فرمائی فرمود «اولئك قوم غضب الله عليهم فمسخهم فعاشوا ثلاثة ايام ثم ماتوا و لم يتناسلوا فما يوجد في الدنيا و الآخرة من القردة والخنازير وغير ذالك مما وقع عليه اسم المسوخة فهي مثل لا يحل اكلها والانتفاع بهاء .

این مردم گروهی بودند که خدای تعالی برایشان خشم کرد و آنها را مسخ فرمود و چون مسخ شدند تا سه روز بعد از مسخ شدن بزیستند و از آن پس بمردند و از آنها نسلی در جهان نماند و تناسلی ننمودند پس هر چه یافت شود در دنیا و آخرت از قرده و خنازیر یعنی وزینگان و خوکان و غیر آنها که نام مسخ بر آنها نهاده اند شبیه و مانند مسوخ است و خوردن گوشت و اعضای آنها و سود بردن بآن حرام است

راقم حروف گوید: در طی کتب سابقه بمذهب تناسخ و انواع مسوخات که افزون از سی گونه حیوان است اشارت رفته است و ازین خبر مبارک معلوم میشود که آن جماعتی را که خدای تعالی بصورت بوزینه و خوک و غیر آن مسخ فرموده و در قرآن مجید یاد شده اند باقی نماندند و تناسلی نداشتند و اینکه امروز میگویند بوزینه یا خوك يا فيل يا بعضی جانوران دیگر مسخ شدگان هستند و گمان میبرند که از نسل همان مسوخات سابقه اندنه چنان است و از آنها نسلی نبوده است بلکه شبیه بآنها میباشند و اینکه فرمود در دنیا و آخرت یافت میشوند غرابت دارد و البته امام

بآنچه در دنیا و آخرت موجود است عالم است .

و این معنی مخفی نباشد که چنان نباید پندار نمود که سبب حرمت گوشت مسوخات آن است که از نخست بصورت آدمی بوده اند چنانکه پاره ای از عوام میگویند بلکه بواسطه جهات طبية وضررهای عمده ای است که در احوم و دماء و اعضای آنها میباشد و هر يك در كتب طبيه و خواص الحيوان مسطور است و در طی این کتب شریفه نیز در پاره ای مقامات مذکور شده است .

 و چون مأمون این جواب را بشنید عرض کرد: «لا ابقائي الله بعدك يا ابا الحسن فوالله ما يوجد العلم الصحيح الاعند اهل هذا البيت و اليك انتهى علوم ابائك فجزاك الله عن الاسلام و اهله خيراً .

 ای ابو الحسن خداوند مرا بعد از تو زنده نگذارد سوگند با خدای علم صحيح جز در حضور اهل این خانواده رسالت و بحضرت تو پایان میجوید علوم پدران تو یعنی نزد دیگری نیست پس خداوند تو را از اسلام و مسلمانان جزای خیر دهاد .

راقم حروف گوید نمیدانم با این درجه اذعان مأمون که علوم آباء آن حضرت بآنحضرت پایان گرفته است چگونه رضا میداد که با وجود حضرت رضا راضی گردد كه يك كلمه در اوامر و نواهی سخن کند و در امور عباد و بلاد اندر شود اما مشتهيات نفس اماره مانع ادراك سعادت و مؤید تحصیل هر گونه شقاوت است .

چون زند شهوت در این وادی دهل                                     چیست عقل تو فجل ابن الفجل

حرص شغل و حرص مال و حرص جاه                            افکند از ماه اندر قعر چاه

نفس اماره تو را مأمون کند                                    کافر اندر حضرت بیچون کند

بر خلاف حق و آداب رضا                                        دامنت پر گردد از خون رضا

حسن بن جهم گوید: چون امام رضا الله بپای خاست در متابعتش برفتم و آن حضرت به منزل خود تشریف فرما شد من نیز بخدمتش در آمدم و عرض کردم یا ابن رسول الله سپاس خدای را است که رأی جمیل امیر المؤمنین را درباره تو موهوب فرمود و او را بر آن داشت که در حق تو این گونه تکریم نماید و قول تو را این چند قبول و مقبول شمارد

آن حضرت فرمود : « یا ابن الجهم لا يغرنك ما الفيته عليه من اكرامي و الاستماع منى فانه سيقتلني بالسم و هو ظالم لى اعرف ذلك بعهد معهود الى من آبائي عن رسول الله و فاكتم هذا ما دمت حياً» ای پسر جهم فریب این اکرام مأمون را نسبت به من و میل به شنیدن کلام مرا مخور چه زود باشد که مرا به زهر جفا می کشد و بر من ستم نماید و میدانم این مطلب را بواسطه عهد معهودی که از پدران من از رسول خدایه به من رسیده است پس تا من زنده هستم این مطلب را پوشیده بدار

حسن بن جهم می گوید : من این حدیث را با هیچ کس در میان نیاوردم تا گاهی که حضرت امام رضا سلام الله علیه در زمین طوس به زهر شهید شد و در دار حمید ابن قحطبة طائی در همان قبه که هارون الرشید مدفون شده بود از يك طرف آن قبر مدفون گردید .

و نیز در عیون اخبار از حسین بن خالد صیرفی مسطور است که گفت : امام رضا الله فرمود : من قال بالتناسخ فهو كافر : هر كس قائل به تناسخ باشد کافر است بعد از آن فرمود : «لعن الله الغلاة الا كانوا يهوديا الا كانوا مجوسيا الاكانوا نصارى الا كانوا قدرية الا كانوا مرجئة الاكانوا حرورية ثم قال الله لا تقاعدوهم ولا تصاقبوهم و ابروامنهم برىء الله منهم .

خداوند جماعت غلاة را یعنی آنان را که در حق علی اله غلو کردند یعنی از حد در گذشته و قائل به خدائی او شدند یا در درجات ما افزون از اندازه بلند کردند این چنین مردم گوئیا یهود یا مجوس یا نصاری یا قدریه یعنی معتزله که قائل به تفویض هستند و گویند خداوند تعالی افعال بندگان را به ایشان مفوض نمود و حوادث را بغیر قدرت خدا دانند کاش طایفه ای از مرجئه بودند که ایشان

ص268

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کتاب معارفی