ناسخ التواریخ زندگانی حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام (جلد سیزدهم)  ( صص 74-61 ) شماره‌ی 4315

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > معاد > بهشت و جهنم

خلاصه

حکم اهل بهشت ، لذت و تمتع و طي درجه هر کسی باندازه مقام اطاعت و عبادت و صفای نفس ناطقه و مقدار استعداد فطرت و ذات و لیاقت اوست ، جهنم زندان جاویدان بیم و وعید و خوف و تهدید و آن مصاحبین غیر مطبوع تلخ و شدید و نکال عظیم الیم است، . بهشت بوستان جاویدان ناز و نعیم و امید و نوید و خر می و مواعید مطبوع و مصاحبین مطلوب ، غلمان و حور العين ورضوان و فرشتگان خداوند مجید ، و محل الطاف و اعطاف یزدان کریم است و هر کسی از أهل بهشت باندازه استحقاق خود کامیاب گردد و مخلداً فیض یاب شود .

متن

 

اشخاص که بجهنم اندر آیند بواسطه عدل و پارۀ اخلاق حسنه نسوزند أما بعلت كفر و شرك در آنجا بمانند و در عین آتش باشند و بقدرت خالق آتش دچار سوختن نباشند. چنانکه حضرت ابراهیم را آتش سوزان برد و سلام و گل و گلستان نمود، و این حال هیچ مجال حیرت و انکار نیست، در مقام قدرت کامله همه کار ممکن و جمع بين أضداد آسان است گاهی آتش آب را تباه سازد و گاهی آب آتش را ناچیز نماید و خود اختلاف عناصر اربعه و امتزاج اخلاط چهارگانه در قالب عموم حیوانات بلکه نباتات و پاره جمادات که همه ضد یکدیگرند شامل این حال و مصداق این مقال است آب نیل در دهان سبطی عذب و زلال و در کام قبطی خون مالامال است از پیه و پنبه چراغ افروخته و نور افراخته آید و حال اینکه اگر نظر بحقیقت و کیفیت آنها نمایند هیچ مناسبت با آن صورت ندارد

پس میتوان گفت جهنم در حکم محبس الهی است ، بعضی از کسان باندازه معصیت در آنجا در آیند و در حق ایشان بهمان هول و هیبت و دخان و تاریکی و تنگی محبس کفایت رود و بقدر اقتضای جریرت در آن زندان جای کنند و بدون زحمت عذاب بیرون شوند، بعضی در آن زندان جاویدان زمانهای بسیار بیایند و حکم خلود گیرند ، پاره بقدر عصیان معذب نیز بشوند، مثلاً فلان مسلم زناکار توقف و عذابش

با فلان مشرك جفا کار فرق بسیار دارد !

اینست که جهنم را دارای طبقات و دركات و أنواع و اقسام عذاب و عقاب و مار و عقرب و امثال آن و برای جمعی معدود که معاصی ایشان از همه برتر و شدیدتر مثل آنانکه مدعی ربوبیت یا غاصب خلافت و قاتل امام وأنبياء شده اند عذابی سخت و منزلگاه در تابوت مقرر فرموده اند و برای بعضی دیگر که نه چندان طغیانی در عصیان دارند بطوری دیگر امر شده است و در حق سادات عظام یا پاره کسان خبر داده اند که پوست ایشان را آتش دوزخ نمیسوزاند یا بهیچوجه دیدار دوزخ نکنند و در زمهریر عذاب بینند !

پس با صدور این اخبار و آیات مبارکه میتوان بمعانی دقیقه راه یافت اما در هر صورت باید خود را اگر چه باندازه خردلی معصیت کرده باشند آسوده ندانست و همان ورود در جهنم و دیدار پاره اهوال را هر چند معذب بعذابی دیگر هم نشوند برای اینکه در تمام عمر مطيع أوامر و نواهی باشند و ذره انحراف نورزند لازم و واجب شمرد !

آن نیز نسبت بدرجات و مراتب أشخاص وشئونات ايشان تفاوت دارد چنانکه فرموده اند و حسنات الأبرار سيئات المقربين » و میتوان بحالت این جهان نیز مثل آورد چنانکه پاره اشخاص را که جریرتی دارند بزندان برند اگر جریرت وی عظیم نباشد بهمان ورود بزندان کافی شمارند و توقف او را باندازه گناهش مقرر دارند اما معذب نگردانند و بسیار افتد که یکروز یا ده روز یا یکماه یا یکسال یا بیشتر یا کمتر أيام توقفش را قرار دهند بلکه گاهی اقتضا نماید که در تمام زندگانی در زندان بماند یا اینکه چون بزندان اندر آرند باندازه جریرتش عذاب دهند یا چندانکه متوقف باشد از عذاب فارغ بماند و رهایش نمایند، بلکه بعد از ادای تنبیه و تأدیب مورد عنایت و مرحمتش فرمایند و تلافی کنند و رفع ما کان را بنمایند و گاه باشد چون رها گردید ملتزمش گردانند که دیگر گرد آن معاصی نگردد و گاه باشد در تمام عمر در زندان و معذب هم باشد ، اگر عذابش ملایم و بتدریج باشد مدتی بپاید و گرنه در طی عذاب جان از کالبد بپردازد .

حکم اهل بهشت نیز بر این منوال است ، لذت و تمتع و طي درجه هر کسی باندازه مقام اطاعت و عبادت و صفای نفس ناطقه و مقدار استعداد فطرت و ذات و لیاقت اوست ، جهنم زندان جاویدان بیم و وعید و خوف و تهدید و آن مصاحبین غیر مطبوع تلخ و شدید و نکال عظیم الیم است، . بهشت بوستان جاویدان ناز و نعیم و امید و نوید و خر می و مواعید مطبوع و مصاحبین مطلوب ، غلمان و حور العين ورضوان و فرشتگان خداوند مجید ، و محل الطاف و اعطاف یزدان کریم است و هر کسی از أهل بهشت باندازه استحقاق خود کامیاب گردد و مخلداً فیض یاب شود .

پس آن بهره و پاداش و نصیب که حضرت خاتم الانبیاء را از رضوان یزدان میباشد احدی از آفریدگان را بهره نگردد چه آن استعداد و روح و قوه قبول در سایر آفریدگان یزدان نیست و خداوند متعال آنحضرت و ولي بلا فصلش علي و أئمة طاهرین را بعد از وی باین عز و جلال و کمال اختصاص و استعداد بخشیده و او را صادر أول و او و علی را از يك نور آفریده و خواسته است و « الواحد لا يصدر منه إلا الواحد ، را مصداق گردانیده است و قابل فرموده است ، و اینکه گفته اند : داد حق را قابلیت شرط نیست » نظر بقبل از موجود شدن دارد که پیش از آنکه آفریده شود قابلیتش در علم أزلي فياض لم يزلي موجود و معلوم بود اما هنوز ظاهر نبود و چون او را بیافرید همان قابلیت در وی نهاد .

پس اینکه بهشت را دارای درجات گویند یکی از معانیش اینست که اهل بهشت را باندازه لیاقت و قابلیت واستعدادات أرواح ايشان تلذذات و مقامات هست براى أنبياء عظام منزلتي و لذتى و رضوانی و برای اوصیای ایشان و أصحاب وحواري و خواص ایشان و همچنین برای سایر اهل بهشت علی حسب استعداداتهم الروحانيه لذت و منازل و رضواني من حيث الظاهر والباطن و ترقياتي بهمین حیثیات مذکوره حاصل است تاآنجایی که شایسته و بايسته مصلحت إلهي باشد که میکشد آنجا که میداند خدای .

پس کسانی که دچار پاره شبهات و شكوك و خيالات واهیه و گرفتار عرصات بعضی تفکرات تا بحد انکار میشوند اگر نظر دقیق برگشایند و ملتفت شوند امید ميرود كه بألطاف خفيه إلهيه و أنوار شريفه نبويه چشم دل برگشایند و از موارد پاره خطرات مهلکه بر آسایند، چنانکه فرموده اند : « والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا » ، و از عبارت خبر نیز معلوم است که إدراك بهشت و جلب دوزخ را اعمال نماید و دریافت درجات و درکات هر يك باندازه أعمال و استحقاق ثواب و عذاب است و الله تعالى أعلم بحقايق الأمور و الأعمال .

و نیز بهمین سند رسول خداى له فرمود : « إن الله أمرني بحب أربعة : علي و سلمان و أبي ذر و المقداد بن الأسود ، خداوند تعالی مرا بدوستی چهار تن أمر فرموده است : نخست علی ، دیگر سلمان ، سوم أبوذر ، چهارم مقداد ابن أسود .

و نیز بسند مذکور رسول خداى فرمود : « ما ينقلب جناح طائر في الهواء إلا وعندنا فيه علم ، منقلب نمیشود پر پرنده در هوا مگر اینکه نزد ما در آن علمی است !

از این عبارت چنان میرسد که مقصود بال بر بال زدن برای پرواز کردن نباشد چه انقلاب بمعنی برگردانیدن و زیر و بالا شدن است نه حرکت و جنبش کردن که عادت و طبیعت پرواز بر آن است و این مطلبی دقیق تر از پریدن طبیعی است ، شاید معنی اینست که اگر حالت انقلابی در حال جناح و پر طائر پدید آید علت و جهتش را ما میدانیم و در کیفیت آن علمی مخصوص داریم ! و العلم عند الله تعالى .

 و نیز حسن بن جهم از امام رضا الله روایت کند که رسول خدای ﷺ فرمود ه الحسن و الحسين سيدا شباب أهل الجنة و أبوهما خير منهما ، حسن و حسين سيد جوانان اهل بهشت هستند و پدر ایشان بهتر است از ایشان ..

و در این عبارت کنایت و لطافتی است، چه بهترین خلق خدای اهل بهشت هستند و اهل بهشت بجمله در سن جوانی و سی سالگی هستند که عین قوت شباب است ، پس معلوم شد که این دو امام بزرگوار بر تمام مخلوق برگزیده یزدان آقائی و بزرگی دارند و از اینجا معلوم میشود که علی الله را که از ایشان بهتر میباشد چه مقام و شرف و منزلت خواهد بود که حدش از وصف خارج است ! و ازین پیش در طي کتب سابقه و بعضی از فقرات خطبه أمير المؤمنين الله که در آنجمله میفرماید : و فيكم عترة نبيكم ، و كلمات ابن أبی الحدید که مقصود از عترت اهل بیت هستند و بیان کردن همین حدیث مبارك را در جلالت أمير المؤمنين الله و « يدور الحق مع علي و علي يدور مع الحق، شرحی مبسوط در این معنی مسطور گردید .

و هم باین سند مرویست که رسول خدای فرمود : « إن الله غافر كل ذنب إلا من أحدث ديناً أو اغتصب أجيراً أجره أو رجلاً باع حراً ، خداوند آمرزنده هر گناهی است مگر گناه کسی را که إحداث دینی یا غصب اجرت أجيرى نموده يا آزادی را بفروش رسانیده باشد .

 و هم بهمین سند رسول خدای له فرمود در این قول خدای تعالی « یوم ندعوا كل أناس با ما مهم ، روزیکه بخوانیم هر مردمی را با امام ایشان : « یدعی كل قوم با مام زمانهم و كتاب الله وسنة نبيتهم ، دعوت میشوند هر قومی با امام ایشان و کتاب خدای و سنت پیغمبر ایشان .

و نیز حسن بن جهم از امام رضا صلوات الله علیه روایت کند که رسول خدا فرمود : « حرمت الجنة على من ظلم أهل بيتي و علي من قاتلهم و على المعين عليهم وعلى من سبتهم ، أولئك لاخلاق لهم في الآخرة ولا يكلمهم الله ولا ينظر إليهم يوم القيامة ولا يزكيهم و لهم عذاب أليم » .

حرام میشود بهشت بر کسی که با اهل بیت من ستم کند و بر آنکس که با اهل بيت من قتال دهد و بر آنکس که یاری دشمنان ایشان را نماید و بر آنکس که ایشان را ناسزا گوید، برای این کسان نصیبی و بهره نیست و خدای با ایشان تکلم نفرماید و در روز قیامت نظر رحمت بر ایشان نگشایدو ایشان را پاکیزه و مزکی نگرداند و هر ایشان را عذابی دردناک باشد، یعنی شایستگی و لیاقت این مسائل مذکوره از نهاد ایشان برود و لیاقت عذاب أليم و دوزخ و جحیم یابند که زشت ترین حالات و نکوهیده ترین انتقالات است .

 و هم بآن سند رسول خداى له فرمود : « إنَّ الله تعالى يحاسب كل الخلق إلا من أشرك بالله فانه لا يحاسب و يؤمر بالنار ، خداوند تعالی تمام مخلوق را در پهنه حساب میآورد مگر کسی را که بخدای شرک آورده باشد که بدون پرسش و حساب داخل آتش میشود .

و بهمین سند رسول خدا فرمود : « لا تستر ضعوا الحمقاء و لا العمشاء فإن اللبن يتعدى ، برای کودکان شیرخواره خود دایه را که گول و نادان باشد یا سست بینش و چشمش آبچکان باشد اختیار مکنید زیرا که اثر شیر در كودك سرایت کند .

و بهمین سند رسول خدای فرمود : «الذي يسقط من المائدة مهور لحور العين ، آنچه در هنگام خوردن خوردنی برخوان خوردنی فروافتد کابين حورالعین است. یعنی اگر کسی خضوع نماید و مناعت طبع بخرج ندهد و برگیرد و بخورد خداوندش در عوض حور العینی ببخشد .

و هم بهمین سند رسول خدای له فرمود : «ليس للصبي لبن خير من لبن. امه » هیچ شیری برای نوشیدن و پروریدن كودك بهتر از شیر مادرش نتواند بود ، جهت عمده شاید این باشد که أو لا كودك بهر شيرى ببالد أخلاق صاحب شير وطبيعت مرضعه در وی اثر کند ، دیگر اینکه شاید پاره شیرها در پاکی و ناپاکی محل شبهه باشد و در خوی و سرشت و غیرت و عفت شيرخوار أثر نماید ، چنانکه در السنه جاری است بر شیرش رحمت ! یا بر شیرش لعنت ! دیگر اینکه مزاج شیر مادر با مزاج طفلش يك حالت امتزاج و آشنائی طبیعی و سازگاری دارد که با شیر بیگانه ندارد ، دیگر اینکه آنگونه نوشیدن و عطوفتی که مادر در نوشانیدن شیر و رعایت راحت طفل و تحمل مشقات شیر دادن و پرستاري و شب زنده داری و خویشتن نگاهداشتن از پاره أغذيه و أشربه كه منافي صفا و رفت و لطافت شیر است متحمل میشود و از لذت خود چشم می پوشد تا طفلش بیشتر بنوشد و بیشتر با وی سازگار آید بیگانه خواب مکرر ناله كودك را در هوای شیر یا علت دیگر میشنود و از بستر راحت و کنار شوهر نمی گردد و علل دیگر نیز البته دارد که ما نمی دانیم يك علت نیز اینست که دایه بغذائی و آب و هوا و آدابی شاید عادت دارد که مخالف مادر شیر خواره است اگر بخواهد بطبیعت مادر برود و ترك عادت نماید موجب انزجار خاطر و بروز مرض متحمل نمی شود ، مادر شاید از اول شب تا صبح ده دفعه بیدار میشود تا مبادا کودکش گرسنه یا تشنه بماند و خواب را برخود حرام میگرداند اما دایه در گرمگاه است و اگر جز آن رفتار نماید و بر حسب عادت خود بخورد و بیاشامد با طبیعت طفل موافق نخواهد شد و طفل را مرض بالعرض در رسد و او را از آن بالش و نازش که حق اوست ساقط نماید ، و كذلك غير ذلك .

و نیز بهمین سند رسول خداى له فرمود: « إذا أكلتم الثريد فكلوا من جوانبه فإن الذروة فيها البركة » چون از کاسه ترید خوردن گیرید از اطرافش برگیرید چه برکت در روی کاسه است ، یعنی از زیرش بیرون نیاورید یا چنگال بر روی کاسه نیندازید تا موجب اشمیز از خورندگان یا ستم شریکی گردد ، از اینجا باید دانست که این پیغمبر عطوف با چه مردمی بی تربیت و بی ادب و وحشي و از همه چیز بی خبر محشور بوده است !

و نیز باین سند رسول خداوند فرد أحد فرمود : « من حسن فقهه فله حسنة » هر کس را فقه و علم در مسائل دینیه نیکو باشد در هر مسأله او را حسنه ایست .

و باین سند رسول خدای له فرمود : « نعم الادام الخل، خوب نانخورشی است سركه ، و لا يفتقر أهل بيت عندهم الخل و هر خانواده که سرکه داشته باشند حاجتمند نگردند .

و باین سند رسول خداى عرض كرد « اللهم بارك لأمتي في بكورها يوم سبتها و يوم خميسها ، بار خدایا بامدادان بگاه روز شنبه و روز پنجشنبه را برای امت من مبارك و با برکت فرمای ! یعنی در هر عملی که در این دو روز بآن سبقت بگیرند برکت بده ! و ازین کلام مبارک مفهوم میشود که این دو روز برای کسب و انجام امور بر دیگر روزها فزونی دارد .

و بهمین سند رسول خدای له فرمود : « ادهنوا بالبنفسج فانه بارد في السيف حار في الشتاء ، استعمال روغن بنفشه را مراقب باشید ، چه این روغن در تابستان سرد و در زمستان گرم است .

و نیز حسن بن جهم از حضرت امام رضا صلوات الله علیه روایت نماید که رسول خدای له فرمود : « التوحيد - و بروايتي التودد - نصف الدين واستنزلوا الرزق بالصدقة » توحيد يا تودد و دوستی ورزیدن و باب مودت کوبیدن و گشودن با خلق نصف دین است و فرود آورید رزق و روزی خود بدستياري بذل صدقه

معلوم باد ! اگر لفظ توحید را عنوان نمائیم معنی اینست که ثابت داشتن و عقیدت آوردن به یگانگی یزدان تعالى يك نيمه دين است ، یعنی اگرچه توحید اصل دین و بر حسب باطن تمام دین است زیرا که چون کسی موحد صمیمی گشت لا بد بوجود أنبياء عظام و أولياء فخام وأحكام صادره بدست ايشان معتقد و چنین کس مسلم و مؤمن و موحد است ، أما بر حسب ظاهر چون شرط توحید - چنانکه فرموده اند : « أنا من شروطها » - دین اسلام داشتن و احكام و سنت نبی را قائل و عامل بودن و اقرار به ولایت داشتن است، و بعضی طبقات مقر بتوحيد هستند و بادیان دیگر می باشند یا مسلمان هستند و اقرار بولایت خاصه ندارند و چون بباطن رجوع شود موحد نیستند ازین حیثیت نصف دین توحید و نصف دیگر آن بلكه إكمال و إتمام أن إقرار به ولایت است ، چنانکه خداى فرمود : « اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي ) .

و اگر لفظ تودد باشد معنی اینست که نصف دین قبول أحكام شریعت و اقرار بوحدت و پذیرائی سنت است و آن نیمه دیگر تودد و دوستی ورزیدن با مردمان و کسب نتایج آن و بروز أخلاق حسنه است که یکی از نتایج آن تکمیل دین و ترغیب و تحریص سایر مردمان و ترویج احکام آئین و بازار مسلمانی و متاع شریف ایمان است .

و در «استنزال رزق بصدقه » معنی لطیفی است، زیرا که تمام مخلوق خدا در أرزاق خدائی ذیحق و محتاج هستند، چون کسی متولی دیگران شد رتبت نظارت پیدا کند و بر رزق او که بر حسب حقیقت هر چه علاوه بر خود او است از جانب خدای افزوده آید و این سعادت و مجد و منزلت نصیب او شود ، حتی اگر از بهره خود نیز بدهد مستحق نصیبه خویش گردد و از آسمان مدد یابد و اگر حبس نماید چون جمعی از روزی خود محروم میشوند این مقام و منصب از وی ساقط و از انزال رزق محروم شود و افزون از روزی خود نیابد و چنین کس را مسکین ومستكين وفقير شمارند .

و هم بسند مسطور رسول خداى فرمود : « اصطنع الخير إلى من هو أهله و إلى من هو ليس من أهله فإن لم تصب من هو أهله فأنت من أهله ، كار بنكوئي وأحسان صادر کن خواه بآنکس که سزاوار خیر و احسان هست خواه نیست ، پس اگر احسان تو شامل أهلش هم نگردد تو خود محسن و أهل احسان خواهی بود ، یعنی کمتر و بی سودتر نخواهد بود که تو شخصی محسن و مستحق ثواب محسنین خواهی بود ، چنانکه أمير المؤمنين الله فرمايد : « وأمر بالمعروف تكن من أهله » .

و بهمین سند رسول خداى الله فرمود : « رأس العقل بعد الإيمان التودد إلى الناس واصطناع الخير إلى كل بر وفاجر، رأس عقل بعد از ایمان دوستی ورزیدن و دوست گردانیدن مردمان و نکوئی نمودن با هر نیکو کردار و بدکار است .

یعنی : معنی عقل اینست که از نخست قبول ایمان و اقرار بتوحید از صمیم قلب نماید و بعد از آن با مردمان دوستی بورزد و أسباب راحت و فراغت و اخوت و ازدیاد قوت و حشمت خود را فراهم کند تا بر حفظ دین و آئین متمكن ، و بمصداق العقل ما عبد به الرحمان ، و نکوئی با همه مخلوق خدای که « ما اكتسب به الجنان » است فایز شود، چنانکه آفتاب بر لئال و سفال و مزابل و بوستان و هر چه مادون اوست می تابد و فیض میرساند و هر چیزی را در مقام خود می پروراند و بخورشید جهان آرا ملقب میشود، هر کسی در اندازه خود بایستی چنین باشد و از نور عقل بهر چیزی فایدنی برساند و آنوقت عاقل و خردمند و مصداق حدیث مذکور شمرده شود .

و نیز بهمین سند رسول مسدد صلوات الله عليه و آله فرمود : « سيد طعام الدنيا و الآخرة اللحم و سيد شراب الدنيا والآخرة الماء و أنا سيد ولد آدم و لافخر » سيد و آقای خوردنیهای دنیا و آخرت گوشت است و سید آشامیدنیهای هر دو جهان آب است و « لحم طير مما يشتهون » و « ماء طهور » و «جنات تجري من تحتها الأنهار و « من الماء كلشيء حي در قرآن ناطق بر آن است و برترین نعمت بهشت جاویدان و منم سید و آقا و بزرگ فرزندان آدم و فخری نیست .

یعنی این سخن دلیل بر غرور و تفاخر و تکبر و فزونی طلبی نیست بلکه از روی حقیقت وصدق منزلت است .

 و هم باین سند رسول خدا فرمود : « سید طعام الدنيا و الآخرة اللحم ثم الأرز » سید خوردنیهای مردم دنیا و آخرت گوشت و از آن پس برنج است.

و بهمین سند رسول خدای ﷺ فرمود : «كلوا الرمان فليست منه حبة تقع في المعدة إلا أنارت القلب وأخرجت الشيطان أربعين يوماً ، أنار را بخورید چه هیچ دانه از آن در معده جای نکند مگر اینکه قلب را روشن سازد و تا چهل روز شیطان را از دل بیرون نماید .

 از جناب أمير المؤمنين الله حدیثی باین تقریب مسطور شد « كلوا الرمان بشحمه فانه دباغ للمعدة » تا آخر آن و جهت طبی آن اینست که آنار صفرا و سودا می برد و دل را نورانی و از وساوس شیطانی و هواجس نفسانی که موجب وسوسه است می رهاند .

و نیز بروایت حسن بن جهم از حضرت امام رضا الله رسول خدا الله فرمود عليكم بالزبيب فانه يكشف المرة و يذهب بالبلغم و يشد العصب و يذهب بالضنى و يحسن الخلق ويطيب النفس ويذهب بالغم برشما باد بخوردن مویز ، چه خلط سودا را می گشاید و بلغم را میر باید و استخوان را سخت میگرداند و نقل و سنگینی و کندی را می برد و خوی را نیکو میگرداند و نفس آدمی را خوشبو میگرداند و غم و اندوه را برطرف میگرداند .

و بهمین سند رسول خداى فرمود: «كلوا العنب حبة حبة فانه أهنأ و أمرأ ، انگور را دانه بدانه بخورید چه اینگونه خوردن خوشتر و گواراتر است ، شايد يك جهت باطنی این کلام مبارک این باشد که غالباً ذراریح که جانوری زهردار و با خالهای سیاه و كفشك دوزك نامند در انگور جای کند و اگر بدون تأمل بخورند و ننگرند موجب هلاکت شود .

و بهمین سند رسول خدای فرمود : « إن يكن في شيء شفاء ففي شرطة الحجام أو شربة عسل ، اگر شفا و بهبودی در چیزی باشد در نیشتر حجامتگر و در شربتی از انگبین است .

 و باين أسناد رسول خدا لاله فرمود : « أفضل أعمال أمتي انتظار فرج الله عز وجل، بهترين أعمال امت من چشمداشت بگشایش خداوند تعالی در امورات است . شاید یکی از جهانش این باشد که از آنجا که « الأمور مرهونة بأوقاتها » هر كارى گروگان وقت و زمان آن است ، و آدمی چون از مصالح و حکم ایزدی بی خبر و تنگ حوصله است چون در وصول بمقصودی که زمان آن یا صلاح وی در آن نیست و عجله دارد و نمی یابد اظهار ناشکیبائی کند ، پاره کلمات بر زبان و حرکات در میان آورد که موجب مفاسد عظیمه یا ناشکری و جسارت در پیشگاه حضرت احدیت شود و بسا باشد بالحاح و اصرار بآن برسد و صلاح او در آن نباشد و موجب خسران هر دو جهان گردد ، اما چون بخدای تفویض کند و منتظر گشایشهای غیبی إلهي آيد . میوه شیرین دهد پر منفعت و خود این حال آدمی را از قبول ذلت در نزد مخلوق عاجز و زبون و تملق ناکسان محفوظ و بعز قناعت و عافیت عاقبت و إدراك مقصود محظوظ نماید

و بهمین سند رسول خداى فرمود : لا تردُّوا شربة عسل على من آتاكم ، اگر کسی شربتی از عسل بشما آورد بدو بازنگردانید! گذشته از اینکه رد احسان شایسته نیست در عسل خواصی خدای نهاده كه در يك شربت آن هم مغتنم است و « فيه شفاء للناس ، شاهد بر مقصود و دليل شرف و جلالت و احترام این مشروب است .

و هم بهمان سند رسول خداى الله فرمود : « إذا طبختم فأكثروا القرع فيها فانه يسر القلب الحزين » چون خواهید غذائی طبخ کنید کدوی بسیار در آن طبخ نمائید زیرا که قرع دل اندوهناک را شاد میگرداند .

و این نیز بواسطه اثری است که در کدو و برودت و رطوبت آن است .

و بهمین سند از رسول خدا روایت فرماید : « ضعفت عن الصلاة والجماع فنزل على قدر من السماء فأكلت منها فزاد في قوتي قوة أربعين رجلاً في البطش و الجماع و هو الهريس » ضعف و سستی در کار نماز و جماع در من نمودار شد پس دیگی از آسمان برای من فرود گشت، چون از آن بخوردم در نیروی من قوت چهل مرد در سختی و نیرومندی و جماع افزوده شد و آن هریس بود . و هریس گندمی است.

که می کوبند و با گوشت میپزند و با ادویه مخلوط میسازند و پخته آن را هریسه می نامند .

و نیز بسند مذکور رسول خداى فرمود : « ليس شيء أبغض إلى الله تعالى من بطن ملان، هیچ چیزی در حضرت یزدان مبغوض تر از شکم پر نیست ! و دلایل طبيه و اثرات آن در امورات شرعيه معلوم است .

و هم باین سند مذکور است که رسول خدای له فرمود : « يا علي كرامة المومن على الله تعالى أنه لم يجعل لأجله وقتاً حتى يهم ببائقة فإذا هم بباقة قبضه إليه » اى علی! از جمله کرامتهای خدای در حق مؤمن اینست که از برای مؤمن زمان مردن مشخص نفرموده است تا گاهی که قصد شری و ظلمی نماید و چون بآن اندیشه رود روحش را بپیشگاه خودش قبض میفرماید .

شاید معنی این باشد که وجود مؤمن چندانکه در دنيا باكتساب أعمال صالحه دنیوی و اخرویه مشغول و مزید جلالت و شرف و مثوبات را سزاوار باشد در جهان دوام گیرد و چون ازین حال انصراف گیرد و کرداری بر خلاف جلالت مقامش را راغب گردد خداوند روحش را جاذب شود تا عمر شریفش بامور بی فایده ناشایست میل نکند و مستحق عذاب نشود و این عدم توفیق نیز یکی از مواهب سنيه إلهيه است.

و نیز بروایت حسن بن جهم از حضرت امام رضا مرویست که رسول خدای صلى الله عليه و آله فرمود : « إذا لم يستطع الرجل أن يصلي قائماً فليصل جالساً و إن لم يقدر أن يصلي جالساً فليصل مستلقياً ناصباً رجليه بحيال القبلة يؤمي إيماءاً » چون مردی قادر نباشد که ایستاده نماز گذارد باید نشسته نماز کند و اگر قادر نباشد که نشسته نماز گذارد بایستی بر پشت بخوابد و هر دو پایش را بسمت قبله باز دارد و بطريق إيماء و اشاره نماز کند.

و نیز بهمین سند رسول خداى فرمود : « من صام يوماً صبراً واحتساباً أعطي ثواب عشرة غر زهر لا يشاكل أيام الدنيا » هر کس روزى را در حال بستگی و سختی بقصد قربت روزه بدارد خداوند او را اجر و مزد ده روز سفید نورانی عطافرماید که هیچ با أيام دنیا مشابهت نداشته باشد .

و نیز باین سند رسول خداى فرمود : « من ضمن لي واحدة ضمنت له أربعة يصل رحمه فيحبه الله تعالى و يوسع عليه في رزقه ويزيد في عمره ويدخل الجنة التي وعده » هر کس ضامن گردد برای من یک چیز را ضمانت میکنم از بهرش چهار چیز را و آن يك چيز اینست که صله رحم خود را بجای آورد و آن چهار اینست که خداوند او را دوست بدارد و روزیش را وسیع فرماید و بر عمرش بیفزاید و او را بآن بهشت که بدو وعده نهاده در آورد

و نیز بهمین سند از آنحضرت مروي است که فرمود : اللهم ارحم خلفائي ! ثلاث مرات - سه دفعه عرض کرد: پروردگارا خلفای مرا بیامرز ! عرض کردند: یا رسول الله ! این خلفا و جای نشینان تو کیستند؟ فرمود: کسانی هستند که بعد از من میآیند و أحاديث مرا و سنتهای مرا روایت نمایند و بعد از من بمردمان تعلیم أحادیث و سنن فرمایند .

و هم بهمان سند رسول خداى فرمود : « الدعاء سلاح المؤمن و عماد الدين و نور السماوات والأرض ، دعا سلاح مؤمن وستون دین و نور آسمانها و زمین است .

و بهمین سند رسول خدای له فرمود : « الخلق السيء يفسد العمل كما يفسد الخل العسل ، خوی ناخوش عمل را فاسد میگرداند چنانکه سرکه مزه عسل را تباه می سازد .

و بهمین سند رسول خدای فرمود : إن العبد ليصل بحسن خلقه درجة الصائم القائم » بنده بواسطه نکوئی خویش بدرجه کسی میرسد که صائم النهار و قائم الليل باشد !

و هم بهمین سند رسول خداى فرمود : « ما من شيء في الميزان أثقل من حسن الخلق ، هیچ چیزی در میزان اعمال سنگین تر از حسن خلق نیست .

و بهمین سند رسول خدای له فرمود : « من حفظ من امتي أربعين حديثاً ينتفعون به بعثه الله تعالى يوم القيامة فقيهاً عالماً هر کس از امت من چهل حدیث حفظ نماید که دیگران از آن سودمند گردند خداوند او را در روز قیامت عالم و فقیه برانگیزاند ، یعنی بشأن و مقام فقها و علما باشد .

و هم از حسن بن جهم مروي است که حضرت امام رضا الله فرمود : رسول خدای روز پنجشنبه سفر مینمود و میفرمود: در این روز اعمال بحضرت ذي الجلال بلند میشود ! و در این روز ولایت را عقد و بسته میداشت. شاید معنی این باشد که رسول خدای اگر خواستی کسی را رایت امارت و ولایتی بدهد در آنروز لوایش را می بست

و هم بهمین سند مذکور است که رسول خدای له فرمود : « من قرأ إذا زلزلت أربع مرات كان كمن قرأ القرآن كله هر كس چهار مرتبه سوره مبارکه

إذا زلزلت را بخواند چنان است که تمام قرآن را قرائت نماید .

و نیز باین سند رسول خداى فرمود : « من بدأ بالملح أذهب الله عنه سبعين داءاً أقله الجذام، هر کس در حال خوردن طعام بدايت بنمك نماید خداوند هفتاد درد و مرض را از وی میبرد که کمترین همه جذام و خوره باشد.

و هم بهمین سند از حضرت امام رضا الله مروي است که رسول خدایا فرمود: موسی بن عمران از پروردگارش عز و جل پرسید و عرض کرد: ای پروردگار من! أبعيد أنت مني فاناديك أم قريب فأناجيك ؟! فأوحى الله تعالى : يا موسى بن عمران ! أنا جليس من ذكرنی ، آیا با من دوری تا تو را آواز نمایم یا نزدیکی تا با تو راز گویم و نجوی نمایم؟ خداوند تعالی بدو وحی فرستاد : ای موسی بن عمران من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند.

و ازین پیش در کتب سابقه باین حدیث باین تقریب اشارت شده است ، و از آنجا که خدای میفرماید « وإن من شيء إلا يسبح بحمده ولكن لا تفقهون تسبيحهم » آشکار است که حضرت دادار در پوشیده و آشکار با همه کس و با همه اشیاء و ذرات مخلوقات هست چه هیچ ذکری از حمد و تسبیح برتر نیست

و بهمین سند رسول خداى الله فرمود : « إن الله تعالى يغضب لغضب فاطمة و پرضى لرضاها ، خدای تعالی بسبب خشم فاطمه در خشم و بواسطه خشنودي او خشنود میشود .

ص74

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی