برجسته ترین دوره امامت امام رضا از منظر مقام معظم رهبری
در بررسی دوره های مختلف زندگی حضرت برجسته ترین دوره تاریخ امامت امام هشتم سه سال آخر عمر ایشان است که جلوه های حضور امام در میدان سیاست و عرصه حکومت مشخص می شود. اگرچه قصد دشمنان ضربه زدن به جایگاه و شأن و مقام امام بود، ولی آنچه که تحقق یافت عکس خواسته آنان بود و خواست و تدبیر خداوند بالاترین تدبیرها و مکر خداوند بر مکر دشمن فائق است. چرا که:
عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد.
در این بخش از مجموعه ذکر پیام مقام معظم رهبری حضرت آية الله العظمي نائب الامام خامنه ای خالی از لطف نیست در این پیام معظم له دیدگاه جامعی را مطرح فرمودند که ابتدا به محورهای عمده آن اشاره، سپس اصل آن را ذکر میکنیم.
محورهای پیام رهبری
ارزش شناخت ائمه معصومین السلام
مبارزات سیاسی ائمه طاهرين السلام
اهداف ائمه در تشکیل نظام اسلامی
زمینه سازی تشکیل حکومت
74
مبارزات تشيع
نقش ائمه در مبارزات تشیع
نقش امام هفتم در دوران خلیفه عباسی
دوران امام هشتم
مأمون و تدبیرش در استقرار حکومت
نقشه مأمون در تبعید امام در غالب دعوت
حادثۀ ولايتعهدى
فائق آمدن تدبیر الهی امام بر نقشه مأمون
اهداف مأمون از دعوت امام
حمایت امام از شیعیان و دلگرمی آنان
شکست مأمون
نقشه مأمون در تخریب امام
نقشه قتل و شهادت
مقام معظم رهبری ابتدا با اشاره به مبارزات سیاسی ائمه اسلام می فرمایند:
... از آغاز نیمه دوم قرن اول هجری که خلافت اسلامی به طور آشکار با پیرایه های سلطنت آمیخته شد و امامت اسلامی به حکومت جابرانه پادشاهی بدل گشت اسمه لا مبارزه سیاسی خود را به شیوه ای متناسب با اوضاع و شرایط، شدت بخشیدند(۱).(ماهنامه کوتر، شماره ۱ فروردین ۷۶، ص ۸)
معظم له سپس به اهداف ائمه در تشکیل نظام اسلامی اشاره نموده می فرمایند:
این مبارزه بزرگترین هدفش تشکیل نظام اسلامی و تأسیس حکومتی بر پایه امامت بود، بی شک تبیین و تفسیر دین با دیدگاه مخصوص اهل بیت عام وحی و رفع تحریف ها و کج فهمی ها از معارف اسلامی و احکام دینی نیز هدف مهمی برای جهاد اهل بیت به حساب می آمد؛ اما طبق قرائن حتمی، جهاد اهل بیت ها به این هدفها محدود نمی شد و بزرگترین هدف آن، چیزی جز تشکیل حکومت علوی و تأسیس نظام عادلانه اسلامی نبود(2).(همان)
75
ایشان درباره زمینه سازی دراز مدت تشکیل نظامی اسلامی از سوی اهل بیت با این گونه ادامه می دهند بیشترین دشواریهای زندگی مرارت بار و پر از ایثار ائمه اسلام و یاران آنان به خاطر داشتن این هدف بود و ائمه از دوران امام سجاد الله و بعد از حادثه عاشورا به زمینه سازی دراز مدت برای این مقصود پرداختند. در تمام دوران ۱۴۰ ساله میان حادثه عاشورا و ولایتعهدی امام هشتم له جریان وابسته به امامان اهل بیت اسلام یعنی شیعیان همیشه بزرگترین و خطر ناکترین دشمن دستگاههای خلافت به حساب می آمد(1).(ماهنامه کوثر شماره ۱ فروردین ۷۶، ص ۸)
معظم له درباره مبارزات تشیع و علت شکست آن و نقش ائمه در این دوره می فرماید: در این مدت بارها زمینه های آماده ای پیش آمد و مبارزات تشیع که باید آن را نهضت علوی نام داد به پیروزی های بزرگی نزدیک گردید اما در هر بار موانعی بر سر راه پیروزی نهایی پدید آمد و غالباً بزرگترین ضربه از ناحیه تهاجم بر محور و مرکز اصلی این نهضت، یعنی شخص امام در هر زمان و به زندان افکندن یا به شهادت رساندن آن حضرت وارد می گشت و هنگامی که نوبت به امام بعد میرسید اختناق و فشار و سختگیری به حدی بود که برای آماده کردن زمینه به زمان طولانی دیگری نیاز بود ائمه السلام در میان طوفان سخت این حوادث هوشمندانه و شجاعانه تشیع را همچون جریانی کوچک اما عمیق و تند و پایدار از لابلای گذرگاههای دشوار و خطرناک گذراندند. و خلفای اموی و عباسی در هیچ زمان نتوانستند با نابود کردن امام، جریان امامت را نابود کنند و این خنجر برنده همواره در پهلوی دستگاه خلافت فرورفته ماند و به صورت تهدیدی همیشگی آسایش را از آنان سلب کرد. هنگامی که حضرت موسی بن جعفر پس از سالها حبس در زندان هارونی مسموم و شهید شد در قلمرو وسیع سلطنت عباسی اختناق کامل حکمفرما بود. در آن فضای گرفته که به گفته یکی از یاران امام علی بن موسى الرضا از شمشیر هارون خون می چکید بزرگترین هنر امام معصوم و بزرگوار ما آن بود که توانست درخت تشیع را از گزند طوفان حادثه به سلامت بدارد و از پراکندگی و دلسردی یاران پدر بزرگوارش مانع شود و با شیوه تقیه آمیز و شگفت آوری جان خود را که محور و روح جمعیت شیعیان بود حفظ کرد و در دوران قدرت مقتدرترین خلفای بنی عباس و در دوران استقرار و ثبات کامل آن رژیم مبارزات عمیق امامت را ادامه داد(۲).(همان)
76
مقام معظم رهبری پس از مقدمه فوق که جریان مبارزات سیاسی ائمه و شیعیانش را تا زمان امام هفتم توضیح دادند به تبیین دوره امام رضا می پردازند. این دوره که با حاکمیت زیرک ترین حاکم بنی عباس - یعنی مأمون - مواجه بود نقشه مرموزانه و مکارانه ای از سوی خلیفه کشیده شد تا برای همیشه ریشه امامت و ولایت و تشیع خشکانده شده و جایگاه مردمی آن محو شود. این دوره با همه دوران قبل تفاوت فاحشی دارد. زیرا در این دوره با لباس دین و قداست در صدد ضربه ای مهلک بر پیکر اسلام و مسلمین برآمدند بنابراین نقش امام هشتم ای در این دوره متمایز میشود. ایشان در این باره بحث مبسوطی دارند که بدون توضیحات متفرقه دیگر به متن فرمایشات ایشان دل می سپاریم(۱):(ماهنامه کوثر، شماره ۱، ص ۹ تا ۱۱، و شماره ۲، ص ۷ تا ۹ و ص ۲۵)
..... امام هشتم در این دوران همان مبارزه دراز مدت اهل بیت عالی را که در همه اعصار بعد از عاشورا استمرار داشته با همان جهت گیری و همان اهداف ادامه می داده است. هنگامی که مأمون در سال ۱۹۸ هـ. از جنگ قدرت با امین فراغت یافت و خلافت بی منازع را به چنگ آورد یکی از اولین تدابیر او حل مشکل علویان و مبارزات تشیع بود او برای این منظور تجربه همه خلفای سلف خود را پیش چشم داشت. تجربه ای که نمایشگر قدرت و وسعت و عمق روز افزون آن نهضت و ناتوانی دستگاههای قدرت از ریشه کن کردن و حتی متوقف و محدود کردن آن بود. او میدید که سطوت و حشمت هارونی حتی با به بند کشیدن طولانی و بالاخره مسموم کردن امام هفتم به در زندان هم نتوانست از شورشها و مبارزات سیاسی نظامی، تبلیغاتی و فکری شیعیان مانع شود. او اینک در حالی که از اقتدار پدر و پیشینیان خود نیز برخوردار نبود و به علاوه بر اثر جنگهای داخلی میان بنی عباس سلطنت عباسی را در تهدید مشکلات بزرگی مشاهده می کرد بیشک لازم بود به خطر نهضت علویان به چشم جدی تر بنگرد. شاید مأمون در ارزیابی خطر شیعیان برای دستگاه خود واقع بینانه فکر می کرد. گمان زیاد بر این است که فاصله پانزده ساله بعد از شهادت امام هفتم تا آن روز و به ویژه فرصت پنج ساله جنگهای داخلی جریان تشیع را از آمادگی بیشتری برای برافراشتن پرچم حکومت علوی برخوردار ساخته بود. مأمون این خطر را زیرکانه حدس زد و در صدد مقابله با آن
77
برآمد و به دنبال همین ارزیابی و تشخیص بود که ماجرای دعوت امام هشتم از مدینه به خراسان و پیشنهاد الزامی ولیعهدی به آن حضرت پیش آمد و این حادثه که در همه دوران طولانی امامت کم نظیر و یا در نوع خود بی نظیر بود تحقق یافت. اکنون جای آن است که به اختصار حادثه ولیعهدی را مورد مطالعه قرار دهیم:
در این حادثه امام هشتم على بن موسى الرضا در برابر یک تجربه تاریخی عظیم قرار گرفت و در معرض یک نبرد پنهان سیاسی که پیروزی یا ناکامی آن می توانست سرنوشت تشیع را رقم بزند واقع شد در این نبرد رقیب که ابتکار عمل را به دست داشت و با همه امکانات به میدان آمده بود مأمون بود. مأمون باهوشی سرشار و تدبیری قوی و فهم و در اینی بی سابقه قدم در میدانی نهاد که اگر پیروز میشد و اگر میتوانست آنچنانکه برنامه ریزی کرده بود کار را به انجام برساند یقیناً به هدفی دست می یافت که از سال چهل هجری یعنی از شهادت علی بن ابيطالب له هیچیک از خلفای اموی و عباسی با وجود تلاش خود نتوانسته بودند به آن دست یابند یعنی میتوانست درخت تشیع را ریشه کن کند و جریان معارضی را که همواره همچون خاری در چشم سردمداران خلفای طاغوتی فرو رفته بود بکلی نابود سازد. اما امام هشتم با تدبیری الهی بر مأمون فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسی که خود به وجود آورده بود به طور کامل شکست داد و نه فقط تشیع ضعیف یا ریشه کن نشد بلکه حتی سال ۲۰۱ هجری یعنی سال ولا یتعهدی آن حضرت یکی از پربرکت ترین سالهای تاریخ تشیع شد. و نفس تازه ای در مبارزات علویان دمیده شد و این همه به برکت تدبیر الهی امام هشتم و شیوه حکیمانه ای بود که آن امام معصوم در این آزمایش بزرگ از خویشتن نشان داد. برای اینکه پرتوی بر سیمای این حادثه عجیب افکنده شود به تشریح کوتاهی از تدبیر مأمون و تدبیر امام در این حادثه می پردازیم
مأمون از دعوت امام هشتم به خراسان چند مقصود عمده را تعقیب می کرد:
اولین و مهمترین آنها تبدیل صحنه مبارزات حاد انقلابی شیعیان به عرصه فعالیت سیاسی آرام و بی خطر بود. همانطور که گفتم شیعیان در پوشش تقیه مبارزاتی خستگی ناپذیر و تمام نشدنی داشتند این مبارزات که با دو ویژگی همراه بود تأثیر توصیف ناپذیری در بر هم زدن بساط خلافت داشت آن دو ویژگی یکی «مظلومیت بود و دیگری قد است». شیعیان با اتکاء به
78
این دو عامل نفوذ اندیشه شیعی را که همان تفسیر و تبیین اسلام از دیدگاه ائمه اهل بیت ایلام است به زوایای دل و ذهن مخاطبین خود می رساندند و هر کسی را که از اندک آمادگی برخوردار بود به آن طرز فکر متمایل و یا مؤمن میساختند و چنین بود که دائره تشیع، روز بروز در دنیای اسلام گسترش می یافت و همان مظلومیت و قداست بود که با پشتوانه تفکر شیعی اینجا و آنجا در همه دورانها قیامهای مسلحانه و حرکات شورشگرانه را بر ضد دستگاههای خلافت سازماندهی میکرد. مأمون میخواست یکباره آن خفا و استتار را از این جمع مبارزه بگیرد و امام را از میدان مبارزه انقلابی به میدان سیاست بکشاند و بدینوسیله کارایی نهضت تشیع را که بر اثر همان استتار و اختفا روز بروز افزایش یافته بود به صفر برساند. با این کار مأمون آن دو ویژگی مؤثر و نافذ را نیز از گروه علویان می گرفت، زیرا جمعی که رهبرشان فرد ممتاز دستگاه خلافت و ولیعهد پادشاه مطلق العنان وقت و متصرف در امور کشور است نه مظلوم است و نه آنچنان مقدس این تدبیر می توانست فکر شیعی را هم در ردیف بقیه عقاید و افکاری که در جامعه طرفدارانی داشت قرار دهد و آن را از حد یک تفکر مخالف دستگاه که اگرچه از نظر دستگاهها ممنوع و مبغوض است، از نظر مردم به خصوص ضعفاء پر جاذبه و استفهام برانگیز است خارج شود.
دوم: تخطئه مدعای تشیع مبنی بر غاصبانه بودن خلافت های اموی و عباسی و مشروعیت دادن به این خلافتها بود مأمون با این کار به همه شیعیان مزورانه ثابت میکرد که ادعای غاصبانه و نامشروع بودن خلافتهای مسلّط که همواره جزء اصول اعتقادی شیعه به حساب می رفته است یک حرف بی پایه و ناشی از ضعف و عقده های حقارت بوده است چه اگر خلافتهای دیگران نامشروع و جابرانه بود خلافت مأمون هم که جانشین آنهاست می باید نامشروع و غاصبانه باشد و چون على بن موسى الرضا با ورود در این دستگاه و قبول جانشینی مأمون او را قانونی و مشروع دانسته پس باید بقیه خلفا هم از مشروعیت برخوردار بوده باشند و این نقض همه ادعاهای شیعیان است با این کار نه فقط مأمون از علی بن موسى الرضائية بر مشروعیت حکومت خود و گذشتگانش اعتراف می گرفت بلکه یکی از ارکان اعتقادی تشیع را که همان ظالمانه بودن پایه حکومتهای قبلی است نیز در هم میکوبید. علاوه بر این ادعای دیگر شیعیان مبنی بر زهد و پارسایی و بی اعتنایی ائمه لا به دنیا نیز با این کار نقض می شد و
79
چنین وانمود می شد که آن حضرات فقط در شرایطی که به دنیا دسترسی نداشته اند نسبت به آن زهد می ورزیدند و اکنون که درهای بهشت دنیا به روی آنان باز شد به سوی آن شتافتند و مثل دیگران خود را از آن متنعم کردند.
سوم اینکه مأمون با این کار امام را که همواره یک کانون معارضه و مبارزه بود در کنترل دستگاههای خود قرار میداد و بجز خون آن حضرت همه سران و گردنکشان و سلحشوران علوی را نیز در سیطره خود در می آورد و این موفقیتی بود که هرگز هیچیک از اسلاف مأمون چه بنی امیه و چه بنی عباس بر آن دست نیافته بودند.
چهارم اینکه امام را که یک عنصر مردمی و قبله امیدها و مرجع سؤالها و شکوه ها بود - در محاصرة مأمون حکومت قرار میداد و رفته رفته رنگ مردمی بودن را از او می زدود و میان او و مردم و سپس میان او و عواطف و محبتهای مردم فاصله می افکند.
پنجم این بود که مأمون) با این کار برای خود وجهه و حیثیتی معنوی کسب می کرد. طبیعی بود که در دنیای آن روز همه او را بر اینکه فرزندی از پیغمبر له و شخصیتی مقدس و معنوی را به ولیعهدی خود برگزیده و برادران و فرزندان خود را از این امتیاز محروم ساخته است ستایش کنند و همیشه چنین است که نزدیکی دینداران و دنیاطلبان از آبروی دینداران میکاهد و بر آبروی دینا طلبان می افزاید.
ششم آنکه در پندرا مأمون امام با این کار به یک توجیه گر دستگاه خلافت بدل می گشت. بدیهی است شخصی در حد علمی و تقوایی امام با آن حیثیت و حرمت بی نظیری که وی به عنوان فرزند پیامبر اله در چشم همگان داشت اگر نقش توجیه حوادث را در دستگاه حکومت بر عهده میگرفت هیچ نغمه مخالفی نمی توانست خدشه ای بر حیثیت آن دستگاه وارد سازد، این خود در حکم حصار منبعی بود که میتوانست همه خطاها و زشتی های دستگاه خلافت را از چشمها پوشیده بدارد. به جز اینها هدفهای دیگری نیز برای مأمون متصور بود. چنانکه مشاهده میشود این تدبیر به قدری پیچیده و عمیق است که یقینا هیچکس جز مأمون نمی توانست آن را به خوبی هدایت کند و بدین جهت بود که دوستان و نزدیکان مأمون از ابعاد و جوانب آن بی خبر بودند از برخی گزارشهای تاریخی چنین بر می آید که حتی فضل بن سهل وزیر و فرمانده کل و مقرب ترین فرد دستگاه خلافت نیز از
80
حقیقت و محتوای این سیاست بی خبر بوده است. مأمون حتی برای اینکه هیچگونه ضربه ای بر هدفهای وی از این حرکت پیچیده وارد نباید داستانهای جعلی برای علت و انگیزه این اقدام می ساخت و به این و آن میگفت. حقاً باید گفت سیاست مأمون از پختگی و عمق بی نظیر برخوردار بود اما آن سوی دیگر این صحنه نبرد امام علی بن موسی الرضاله است و همین است که علیرغم زیرکی شیطنت آمیز مأمون تدبیر پخته و همه جانبه او را به حرکتی بی اثر و بازیچه ای کودکانه بدل میکند مأمون با قبول آنهمه زحمت و با وجود سرمایه گذرای عظیمی که در این راه کرد از این عمل نه تنها طرفی نیست بلکه سیاست او به سیاستی بر ضد او مبدل شد. تیری که با آن اعتبار و حیثیت و مدعاهای امام علی بن موسی الرضاء را هدف گرفته بود خود او را آماج قرار داد به طوری که بعد از گذشت مدتی کوتاه ناگزیر شد همه تدابیر گذشته خود را کان لم یکن شمرده بالاخره همان شیوه ای را در برابر امام در پیش بگیرد که همه گذشتگانش در پیش گرفته بودند یعنی قتل و مأمون که در آرزوی چهره قداست مآب خلیفه ای موجه و مقدس و خردمند اینهمه تلاش کرده بود سرانجام در همان مزبله ای که همه خلفای پیش از او در آن سقوط کرده بودند یعنی فساد و فحشا و عیش و عشرت توأم با ظلم و کبر فرو غلطید. دریده شدن پرده ریای مأمون را در زندگی پانزده ساله او پس از حادثه ولیعهدی در دهها نمونه می توان مشاهده کرد که از جمله آن به خدمت گرفتن قاضی القضائي فاسق و فاجر و عیاشی همچون یحیی بن اکثم و همنشینی و مجالست با عموی خواننده و خنیاگرش ابراهیم بن مهدی و آراستن بساط عیش و نوش و پرده دری در دارالخلافه او در بغداد است. اکنون به تشریح سیاستها و تدابیر امام علی بن موسی الرضا در این حادثه می پردازیم:
هنگامی که امام را از مدینه به خراسان دعوت کردند آن حضرت فضای مدینه را از کراهت و نارضایی خود پر کرد به طوری که همه کس در پیرامون امام یقین کردند که مأمون با نیت سوء حضرت را از وطن خود دور میکند. امام بدبینی خود به مأمون را با هر زبان ممکن به همه گوشها رساند؛ در وداع با حرم پیغمبر ، در وداع با خانواده اش، در هنگام خروج از مدینه در طواف کعبه که برای وداع انجام میداد با گفتار و رفتار با زبان دعا و زبان اشک بر همه ثابت کرد که این سفر سفر مرگ اوست. همه کسانی که باید طبق انتظار مأمون، نسبت به او خوشبین و نسبت به امام به خاطر پذیرش پیشنهاد او بدبین میشدند در اولین لحظات این
81
سفر دلشان از کینه مأمون که امام عزیزشان را این طور ظالمانه از آنان جدا می کرد و به قتلگاه می برد، لبریز شد.
2. هنگامی که در مرو پیشنهاد ولایتعهدی آن حضرت مطرح شد حضرت بشدت استنکاف کردند و تا وقتی مأمون صریحاً آن حضرت را تهدید به قتل نکرد آن را نپذیرفتند. این مطلب همه جا پیچید که علی بن موسى الرضا الله ولیعهدی و پیش از آن خلافت را که مأمون به او با اصرار پیشنهاد کرده بود - نپذیرفته است. دست اندرکاران امور که به ظرافت تدبیر مأمون واقف نبودند - ناشیانه عدم قبول امام را همه جا منتشر کردند حتی فضل بن سهل در جمعی از کارگزاران و مأموران حکومت گفت من هرگز خلافت را چنین خوار ندیده ام، امیرالمؤمنین مأمون) آن را به علی بن موسی الرضا تقدیم میکند و علی بن موسی دست رد به سینه او می زند. خود امام در هر فرصتی اجباری بودن این منصب را به گوش این و آن می رساند؛ همواره می گفت من تهدید به قتل شدم تا ولیعهدی را قبول کردم؛ طبیعی بود که این سخن همچون عجیب ترین پدیده سیاسی دهان به دهان و شهر به شهر پراکنده شد و همه آفاق اسلام در آن روز یا بعدها بفهمند که در همان زمان که کسی مثل مأمون فقط به دلیل آنکه از ولیعهدی برادرش امین عزل شده است به جنگی چند ساله دست می زند و هزاران نفر از جمله برادرش امین را به خاطر آن به قتل میرساند و سر برادرش را از روی خشم شهر به شهر می گرداند، کسی مثل على بن موسی الرضا پیدا میشود که به ولیعهدی با بی اعتنایی نگاه میکند و آن را جز با کراهت و در صورت تهدید به قتل نمی پذیرد. مقایسه ای که از این رهگذر میان امام علی بن موسى الرضاء و مأمون عباسی در ذهنها نقش می بست درست عکس آن چیزی را نتیجه می داد که مأمون به خاطر آن این سرمایه گذاری را کرده بود.
با اینهمه علی بن موسى الرضا فقط بدین شرط ولیعهدی را پذیرفت که در هیچیک از شئون حکومت دخالت نکند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد و مأمون که فکر می کرد فعلاً در شروع کار این شرط قابل تحمل است و بعد به تدریج می توان امام را به صحنه فعالیتهای خلافتی کشانید این شرط را از آن حضرت قبول کرد. روشن است که با تحقق این شرط، نقشه مأمون نقش بر آب میشد و بیشترین هدفهای او برآورده نمی گشت. امام در همان حال که نام ولیعهد داشت و قهراً از امکانات دستگاه خلافت نیز برخوردار بود، چهره ای
82
به خود می گرفت که گویی با دستگاه خلافت مخالف و به آن معترض است؛ به امری، نه نهی نه تصدی مسئولیتی نه قبول شغلی نه دفاعی از حکومت و طبعانه هیچگونه توجیهی برای کارهای آن دستگاه روشن است که عضوی در دستگاه حکومت که چنین با اختیار و اراده خود از همه مسئولیتها کناره میگیرد نمی تواند نسبت به آن دستگاه صمیمی و طرفدار باشد. مأمون به خوبی این نقیصه را حس میکرد و لذا پس از آنکه کار ولیعهدی انجام گرفت بارها در صدد برآمد امام را بر خلاف تعهد قبلی با لطائف الحیل به مشاغل خلافتی بکشاند و سیاست مبارزه منفی امام را نقض کند اما هر دفعه امام هشیارانه نقشه او را خنثی می کرد.
یک نمونه همان است که معمر بن خلاد از خود امام هشتم نقل می کند که مأمون به امام می گوید: اگر ممکن است به کسانی که از او حرف شنوی دارند در باب مناطقی که اوضاع آن پریشان است، چیزی بنویس و امام استنکاف میکند و قرار قبلی که همان عدم دخالت مطلق است را به یادش می آورد و نمونه بسیار مهم و جالب دیگر ماجرای نماز عید است که مأمون به این بهانه که مردم قدر تو را بشناسند و دلهای آنان آرام گیرد امام را به امامت نماز عید دعوت می کند؛ امام استنکاف میکند و پس از اینکه مأمون اصرار را به نهایت می رساند. امام به این شرط قبول میکند که نماز را به شیوه پیغمبر الله و علی بن ابی طالب الله به جا آورد و آنگاه امام از این فرصت چنان بهره ای میگیرد که مأمون را از اصرار خود پشیمان می سازد و امام را از نیمه راه نماز بر میگرداند؛ یعنی بناچار ضربه دیگر بر ظاهر ریاکارانه دستگاه خود وارد می سازد.
۴. اما بهره برداری اصلی امام از این ماجرا بسی از اینها مهمتر است امام با قبول ولیعهدی دست به حرکتی میزند که در تاریخ زندگی ائمه پس از پایان خلافت اهل بیت ایلام در سال چهلم هجری تا آن روز و تا آخر دوران خلافت بی نظیر بوده است و آن بر ملا کردن داعیه امامت شیعی در سطح عظیم اسلامی و دریدن پرده غلیظ تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمانهاست. تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانی را که در طول ۱۵۰ سال جز در خفا و با تقیه و به خصیصین و یاران نزدیک گفته نشده بود به صدای بلند فریاد کرد و با استفاده از امکانات معمولی آن زمان که جز در اختیار خلفا و نزدیکان درجه یک آنها قرار نمی گرفت آن را به گوش همه رساند؛ مناظرات امام در مجمع
83
علما و در محضر مأمون که در آن قویترین استدلالهای امامت را بیان فرموده است؛ نامه جوامع الشريعه که در آن همه رئوس مطالب عقیدتی و فقهی شیعی را برای فضل بن سهل نوشته است حدیث معروف امامت که در مرو برای عبد العزيز بن مسلم بیان کرده است. قصائد فراوانی که در مدح آن حضرت به مناسبت ولایتعدی سروده شده و برخی از آن مانند قصيدة دعبل و ابو نواس همیشه در شمار قصائد برجسته عربی به شمار رفته است نمایشگر این موفقیت عظیم امام است. در آن سال در مدینه و شاید در بسیاری از آفاق اسلامی هنگامی که خبر ولا يتعهدى على بن موسى الرضا رسید در خطبه فضایل اهل بيت السلام بر زبان رانده شد؛ اهل بیت پیغمبر ﷺ که نود سال علناً بر منبرها دشنام داده شدند و سالهای متمادی دیگر کسی جرأت بر زبان آوردن فضایل آنها را نداشت اکنون همه جا به عظمت و نیکی یاد شدند؛ دوستان آنان از این حادثه روحیه و قوت قلب گرفتند، بی خبرها و بی تفاوتها با آنان آشنا شدند و به آن گرایش یافتند و دشمنان سوگند خورده احساس ضعف و شکست کردند؛ محدثین و متذکرین شیعه معارفی را که تا آن روز جز در خلوت نمی شد به زبان آورد، در جلسات درسی بزرگ و مجامع عمومی بر زبان راندند.
5. در حالی که مأمون امام را جدا از مردم پسندید و این جدایی را در نهایت وسیله ای برای قطع رابطه معنوی و عاطفی میان امام و مردم میخواست امام در هر فرصتی خود را در معرض ارتباط مردم قرار میداد. با اینکه مأمون آگاهانه مسیر حرکت امام از مدینه تا مرو را به طرزی انتخاب کرده بود که شهرهای معروف به محبت اهل بیت اسلام مانند کوفه و قم در سر راه قرار نگیرند امام در همان مسیر تعیین شده از هر فرصتی برای ایجاد رابطه جدیدی میان خود و مردم استفاده کرد؛ در اهواز آیات امامت را نشان داد در بصره خود را در معرض محبت دلهایی که با او نامهربان بودند قرار داد در نیشابور حدیث سلسلة الذهب را برای همیشه به یادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانه ها و معجزه های دیگری نیز آشکار ساخت و در جابه جای این سفر طولانی فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد. در مرو هم که سر منزل اصلی و اقامتگاه دستگاه خلافت بود. هرگاه فرصتی دست داد حصارهای دستگاه حکومت را برای حضور در انبوه جمعیت مردم شکافت
6. نه تنها سرجنبانان تشیع از سوی امام به سکوت و سازش تشویق نشدند، بلکه قرائن
84
حاکی از آن است که وضع جدید امام موجب دلگرمی آنان شد و شورشگرانی که بیشترین دورانهای عمر خود را در کوههای صعب العبور و آبادیهای دور دست و با سختی و دشواری می گذراندند با حمایت امام علی بن موسى الرضاء حتى مورد احترام و تجلیل کارگزارن حکومت در شهرهای مختلف نیز قرار گرفتند. هر ناسازگار و تند زبانی چون دعبل، که هرگز به هیچ خلیفه و وزیر و امیری روی خوش نشان نداده و در دستگاه آنان رحل اقامت بیفکنده بوده و هیچ کس از سرجنبانان خلافت از تیزی زبان او مصون نمانده بود و به همین دلیل همیشه مورد تعقیب و تفتیش دستگاههای دولتی بسر میبرد و سالیان دراز دار خود را بر دوش خود حمل می کرد و میان شهرها و آبادیها سرگردان و فراری میگذرانید، توانست به حضور امام و مقتدای محبوب خود برسد و معروفترین و شیواترین قصیده خود را که ادعانامه نهضت نبوی بر ضد دستگاههای خلافت اموی و عباسی است برای آن حضرت بسراید و شعر او در زمانی کوتاه به همه اقطار عالم اسلام برسد به طوری که در بازگشت از محضر امام آن را از زبان رئیس راهزنان میان راه می شنود.
اکنون بار دیگر نگاهی بر وضع کلی صحنه این نبرد پنهانی که مأمون آن را به ابتکار خود آراسته و امام علی بن موسی الرضاء را با انگیزه هایی که اشاره شد به آن میدان کشانده بود. می افکنیم یکسال پس از اعلام ولیعهدی وضعیت چنین است: مأمون چه در متن فرمان ولایتعهدی و چه در گفته ها و اظهارات دیگر او را به فضل و تقوا و نسب رفیع و مقام علمی منبع ستوده است و او اکنون در چشم آن مردمی که برخی از او فقط نامی شنیده و حتی به همین اندازه هم او را نشناخته و شاید گروهی بغض او را همواره در دل پرورانده بودند به عنوان یک چهره در خور تعظیم و تجلیل و یک انسان شایسته خلافت که از خلیفه به سال و علم و تقوا و خویشی با پیغمبر بزرگتر و شایسته تر است شناخته اند. مأمون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شیعی خود را به خود خوشبین و دست و زبان تند آنان را از خود و خلافت خود منصرف سازد، بلکه حتی علی بن موسی الله مایه اطمینان و تقویت روحیه آنان نیز شده است. در مدینه و مکه و دیگر اقطار مهم اسلامی نه فقط نام علی بن موسی الله به تهمت حرص به دنیا و عشق به مقام و منصب از رونق نیفتاده بلکه حشمت ظاهری بر عزت معنوی او افزوده شده و زبان ستایشگران پس از دهها سال به فضل و رتبه معنوی پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است.
85
کوتاه سخن آنکه مأمون در این قمار بزرگ نه تنها چیزی به دست نیاورده که بسیار چیزها را از دست داده و در انتظار است که بقیه را نیز از دست بدهد اینجا بود که مأمون احساس شکست و خسران کرد و در صدد برآمد که خطای فاحش خود را جبران کند و خود را محتاج آن دید که پس از اینهمه سرمایه گذاری سرانجام برای مقابله با دشمنان آشتی ناپذیر دستگاههای خلافت یعنی ائمه اهل بیت اما به همان شیوه ای متوسل شد که همیشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند یعنی قتل بدیهی است قتل امام هشتم له پس از چنان موقعیت ممتاز به آسانی میسور نبود، قرائن نشان میدهد که مأمون پیش از اقدام قطعی خود برای به شهادت رساندن امام به کارهای دیگری دست زده است که شاید بتواند این آخرین علاج را آسانتر به کار برد. شایعه پراکنی و نقل سخنان دروغ از قول امام از جمله این تدابیر است؛ به گمان زیاد اینکه ناگهان در مرو شایع شد که علی بن موسی الله همه مردم را بردگان خود می دانند، جز با دست اندرکاری عمال مأمون ممکن نبود. هنگامی که ابی الصلت این خبر را برای امام آورد. حضرت فرمود: بار الها ای پدید آورنده آسمانها و زمین تو شاهدی که نه من و نه هیچیک از پدرانم هرگز چنین سخنی نگفته ایم و این یکی از همان ستمهایی است که از سوی اینان به ما میشود. تشکیل مجالس مناظره با هر آن کسی که کمتر امیدی به غلبه او بر امام می رفت نیز از جمله همین تدابیر است. هنگامی که امام مناظره کنندگان ادیان و مذاهب مختلف را در بحث عمومی خود منکوب کرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همه جا پیچید مأمون در صدد برآمد که هر متکلم و اهل مجادله ای را به مجلس مناظره با امام بکشاند. شاید یک نفر در این بین بتواند امام را مجاب کند. البته چنانکه میدانیم هر چه تشکیل مناظرات ادامه می یافت قدرت علمی امام آشکارتر میشد و مأمون از تأثیر این وسیله نومیدتر. بنابر روایات یک یا دوبار توطئه قتل امام را بوسیله نوکران و آبادی خود ریخت و یک بار هم حضرت را در سرخس به زندان افکند اما این شیوه ها هم نتیجه ای جز جلب اعتقاد همان دست اندرکاران را به رتبه معنوی امام به بار نیاورد و مأمون درمانده تر و خشمگین تر شد. در آخر چاره ای جز آن نیافت که به دست خود و بدون هیچگونه واسطه ای امام را مسموم کند و همین کار را گرد و در ماه صفر ۲۰۳ هجری یعنی قریب دو سال پس از آوردن آن حضرت از
86
مدینه به خراسان و یک سال و اندی پس از صدور فرمان ولیعهدی به نام آن حضرت، دست خود را به جنایت بزرگ و فراموش نشدنی قتل امام آلود(1).(ماهنامه کوثر، شماره ۲ ص ۱۲۵ حساس ترین دورانهای تاریخ، ص ۹ تا ۳۳)
87
۱ عنوان ولایت
مقام ولایت مقام قرب و حرم خاص خداست و لازمه این حقیقت، عدم انس و آشنایی قاطبه مردم با آثار و خواص ولایت و صفات ولی الله است. چون در ظهور ولایت نسبت به مردم هم بسط و گشایش وجود دارد و هم قبض و گرفتگی هم رحمت و هم غضب؛ هم جزای نیک و هم انتقام و نکال (سزا) و عقوبت از این رو مردم درباره آثار ولایت که سبکی و مهر و جمال باشد آن را می پسندند و دوست میدارند ولی درباره آثاری که در آن قهر و شدت و جلال باشد. آن را مکروه میدارند و از سرگینه و سختی و مبارزه بر می خیزند. به همین دلیل همواره انبیاء و اولیای الهی در این عالم غریب بوده و در شرایط سختی با ستمکاران جبار زمان خویش گذرانیدند(2).(روح مجرد، ص ۲۰۴)
البته این وجه به غربت همه انبیاء اوصیاء و اولیای الهی است.
145