اخبار امام از آینده و وعده رفع نیازمندی متوسلین
کیفر دشمنان پیشوایان - شیخ صدوق در عیون از محمد بن الفضيل روایت نموده که گفت: در آنسال که هارون بر برام که خشمگین شد و جعفر بن یحیی را کشت و یحیی را زندانی کرد ابو الحسن الرضا علیه السلام در عرفه دعا میکرد - گفت : خدا را بر برمکیان خواندم بسبب آنچه با پدرم نمودند امروز دعایم را درباره ایشان اجابت نمود چندی نگذشت که مغضوب واقع شدند.
ابن شهر آشوب در مناقب از مسافر نقل کرده که گفت در منی در خدمت حضرت رضا علیه السلام بودم یحیی بن خالد از آنجا گذشت در حالیکه دماغ خود را از گرد و خاک گرفته بود - امام فرمود : بیچاره ها نمیدانند در این سال چه بر آنها وارد میشود .
و عجبتر از این بودن من و هارون است با هم مانند این دو انگشت و بهم چسبانید
مسافر گفت: معنی فرمایش آنحضرت را که اخبار آینده بود ندانستم تا او را باهارون دفن کردیم .. (منتهى الامال ج ۲)
دهید مژده باهل نظر که شاهد قدس بیزم انس در آمد بجلوه بشری
تصديق دشمن بعلم غیب و اعجاز حضرت رضا (ع)
شیخ صدوق در عیون از عبدالله بن محمد هاشمی روایت نموده که گفت روزی بر مأمون وارد شدم. امر کرد پرده کشیدند و بیکی از کنیزان گفت برای ما مرثیه ی حضرت رضا علیه السلام را بخوان - مغنیه خواند :
سقيا الطوس و من اضحى بها قطنا من عترة المصطفى ابقى لناحزنا
اعنى ابا الحسن المامول ان له حقا على كل من اضحى بها شجنا (بدرخواست محدث قمی پیرامون در تقدیمی فتحعلیشاه ثبت شده)
یعنی باران رحمت سیراب سازد مرطوس را و آنکس که در آنجا ساکن است - از عترت مصطفی که رفت و اندوه و غم برای ما بگذاشت مأمون گفت آیا مرا ملامت میکنند که ابوالحسن الرضا عليه السلام را علم و آیت برای عالمیان نصب کردم ؟ از او حدیثی نقل کنم که تعجب کنی ! روزی با و گفتم فدایت شوم نزد پدرانت علم آنچه شده و تا قیامت خواهد شد بود تو وصی و وارث علم ایشانی مرا بتو نیازمندی روی داده است .
گفت : بگو
گفتم این زاهریه را از میان همسرانم بیشتر دوست دارم - مکرر جنین او سقط شده اکنون نیز حامله است بدرمان آن راهنمائی کن که سالم بماند
فرمود : از اسقاط طفل خاطر جمع دار که سالم میماند و پسری میزاید از تمام مردم شبیه تر بمادر خواهد بود. خنصری زاید در دست راست و پای چپ دارد (خنصر انگشت كوچك) مامون پیشگوئی اما مرا که بحقیقت پیوست بیان نمود (خلاصه از منتهى الامال ص ٢٧٤)
بعذاب گرفتار و فرار کردند
در ۱۰۳۰ هجری اسدا بدالی قادری ۳۵ روز شهر مشهد را حاصره و اهالی را در شدت سختی قرار داده بود یکی از صلحا در عالم رؤیا حضرت رضا علیه السلام را زیارت کرد امام با و فرمود باسد بگو برو و گرنه لشکرت بعذاب گرفتار خواهد شد - طولی نکشید بنا خوشی بیدرمانی مبتلا و تلفات دادند و فرار کردند - شهر و اهالی بتوجه آنحضرت مصون ماند .
نیازمند متوسل بعنایت امام متمول گردید - بینوائی بحضرت رضا علیه السلام متوسل شد در خواب امام بوی فرمود: بفلان بقال گفته ام چهار غاز بتو بدهد در بساط فلان سنگی است خریداری و حکاکی کن لعلی در میان آنست ببر هند تو را زر ریز میکنند بتوجه امام ثروتمند شد
تو که کیمیا فروشی نظری بسوی ما کن که بضاعتی نداریم و فکنده ایم دامی
امام پسر اسیر را بپدر رسانید - شیخ مهدی واعظ یزدی متوفی ۱۳-۹ هجری ساکن مشهد گفت دا مادم ملا عباس از پیر مردی که همیشه در حرم قرآن تلاوت میکرد پرسیده بود مگر کاسبی ندارید؟
گفت : هنگام تشرف پسرم را ترکمن اسیر کرد بامام رضا علیه السلام متوسل شدم شب جمعه ای خوابم برد - حضرت پاکتی بنام حاکم بخارا بدستم داد بمقصد رساندم حاکم نامه را بوسید و پسرم را از بازرگانیکه امام معرفی فرموده بود به پنجاه تومان خریداری و وسیله بازگشت ما را بمشهد فراهم آورد - اکنون پسرم کار میکند و من سوای تلاوت قرآن کاری ندارم - (۱)
ای شه طوس ز کویت به بهشتم مفرست که سر کوی توار کون و مکان ما را بس
متوسل بدرخانه امام بمعشوقه اش رسید
سیدی از طلاب علوم کاظمین بسید محمد خادم حضرت رضا علیه السلام گفت در مدرسه بحرین بودم وقتی دختر شیخ ناصر لؤاؤئی ثروتمند از گرما به مقابل بیرون آمد عاشق شدم - دانستم رسیدن بمطلوب در خانه آن حضرت است - مشرف شدم در خواب انجام مقصودم را مژده داد و وسایل آسایشم را در توقف بمشهد و بازگشت ببحرین و امر بشیخ ناصر در تزویج دخترش فراهم فرمود - اکنون بدستود امام در نجف و کربلا و كاظم بین هر کجا یکسال مشغول ادامه تحصیل میباشم - ( كرامات رضویه ص ۲۲۰)
اگر سگی زسگان تو من توانم بود شفیع خلق بروز جزا توانم بود
در دل ما غیر دوست راه ندارد جز دل ما دوست جایگاه ندارد
دوستیش مایه نجات دو عالم دوست او بیمی از گناه ندارد
قبله هفتم که پیش پرتو رویش جلوه بدین نور مهر و ماه ندارد
طنطنه کمترین گدای در او روی زمین هیچ پادشاه ندارد
در که لطفش امید گاه خلایق کس بجز این در امید گاه ندارد ( زبدة المصائب (تمام خلاصه شد)
آگهی امام بحوادث آینده
حضرت رضا علیه السلام وقتی به بستر مرگ محمد بن جعفر علیه السلام که چانه اش را بسته بودند حاضر شد بروی محتضر تبسم فرمود
بحضار برخورد امام به یحیی پسر محمد فرمود : من از گریه اسحق برادر محمد بشگفت آمدم چه بخدا قسم اسحق پیش از محمد بمیردو برای او خواهد گریست - پیش بینی امام بحقیقت پیوست، حمد از بستر مرگ برخاست و اسحق بمرد
در حدیث دیگر حسین برادر حضرت رضا علیه السلام میگوید با جمعی در پیرامون آن حضرت بودیم جعفر بن عمر علوی بالباس کهنه و وضعی پریشان بر ما گذشت خندمان گرفت . امام فرمود : بزودی او را صاحب مال و نفوذ خواهید دید - يك ماه نگذشت که والی مدینه شد (عيون ومنتهى الامال ص ٢٦٠)